فهرست کتاب‌‌ لیست کتاب‌ها
■ النوع الثالث من المکاسب المحرمة: بیع ما لامنفعة فیه
■ النوع الرابع من المکاسب المحرمة: ما یحرم الإکتساب به لکونه عملاً محرماً في نفسه
قواعد عامه ی معاملات در روایات
نکته ای درباره ی روش بحث استاد
نسبت بین ادله تحریم یک فعل و ادله ی وفا به عقود
مدلول صیغعه ای امر و نهی
ابتنای مساله بر دو نوع تفسیر از نصوص شریعت
نسبت حرمت معامله و فساد آن و برخورد با عوضین
نسبت بین ادله ی تحریم یک عمل و ادله ی عقود
مسأله اخذ عوض در هنگام لبّی بودن دلیل
المسألة الأولی: تدلیس الماشطة
المسألة لثانیة: تزیین الرحل بما یحرم علیه
المسالة الثالثة: التشبیب
المسالة الرابعة: التصویر
اشاره به آیات مساله
پراکندگی روایات مساله در وسائل
روایت اشد الناس عذابا در اهل سنت
کتاب محمد بن مسلم یا علاء بن زرین
فقه منصوص ویژگی فقه شیعه
عبارت فقه الرضا درباره ی صنعت تصویر
عبارت مشابه تحف العقول درباره ی صنعت تصویر
روایت سحت
کتاب علی بن جعفر
حدیث ابو بصیر در حرمت تصویر
احادیث زراره
ترجمه ابوالجارود
خط غلو ومیراث های علمی آنها
فوائد ذکر راوی ومروی عنه در رجال
روایات اشد الناس عذابا در حکم تصویر
روایات نفخ یا احیاء
روایات دخول ملائکه
نکته ای در باره ی واقفیه
اشاره ای به رأی اصحاب در مساله تصویر
مساله تصویر در مرحله ی انتقال نصوص به فتوا
اجمال دیدگاه اهل سنت در مساله ی تصویر
طرحی جدید برای مساله تصویر
فتاوای اصحاب
نقد کلام شیخ
نقد کلام صاحب جواهر
عبارات شیخ
تفاوت اصل اباحه و قاعده اباحه
نقد وبررسی تفریعات شیخ در مساله
حرمت عمل اجزای تصویر
فرع دیگر: حکم کشیدن ناقص تصویر ذی روح
فرع دوم شیخ:حکم کشیدن برخی از اجزاء
بررسی کلمات شیخ در مساله
المسالة الخامسة: التطفیف

روایات شیعه در باب وصل شعر

روایات شیعه در باب وصل شعر
راجع به روایات ما گفتیم که مقداری از آن را مرحوم کلینی در کتاب المعیشه آورده است و در فقه الرضا هم که از کتب اولیة ما در انتقال از نصوص به فتاوا است در بحث معیشت آورده است. چون وارد فقه الرضا و انتقال از نصوص به فتاوا شدیم گفتیم که آن که ما در اینجا داریم که مرحوم کلینی هم در کتاب معیشت دارد روایتی بود که از کتاب ابن ابی عمیر نقل شده است و در آخرش پیامبر ص فرمودند: و لا تصلی الشعر بالشعر و همین مطلب را در روایتی از کتاب حسین بن سعید بود که لکن لا تصل الشعر بالشعر و گفتیم که این متن در کتب اهل سنت نیامده است اما قصة ام حبیب که در آنجا آمده اجمالاً در اهل سنت آمده است اما این که پیامبر ص به ماشطه بفرمایند این کار را نکن، نیامده است.

در فقه الرضا لا بأس بکسب الماشطه ما لم تشارط و قبلت ما تعطی آمده است که گفتیم این را الآن در روایات مسندمان نداریم و این را صدوق هم به صورت قال ع دارد ولی در کافی یا کتاب‌های دیگر عبارت ما لم تشارط در ماشطه نیامده است. و گفتیم که این عبارت فقه الرضا و صدوق مشعر به این است که این متن را قبول می‌کرده‌اند این متن در کتب ما مشکل دارد ولی ظاهراً این‌ها قبول کرده‌اند. پس بعد از فقه الرضا ظاهراً کلینی و بعد از ایشان شیخ صدوق آن را قبول کرده‌اند و ظاهر این عبارت ابتداءً حرمت مطلق است، البته یک نکته‌ای هست که این عبارت وظیفة آرایشگر را بیان می‌کند و وظیفة زنی را که آرایش می‌شود نگفته است اما روایت پیامبر که لعن الله الواصله و المستوصله وظیفة هر دو را گفته است. مشایخ ما متن لعن الله الواصله و المستوصله را که نزد اهل سنت کاملا مشهور است نیاورده‌اند یعنی حتی فقه الرضا آن مطلب را آورده است و آن تحلیل را هم نیاورده است در حقیقت حکم عایشه یعنی حکم ماشطه را آورده‌اند. در فقه الرضا بلافاصله دارد: و قد لعن رسول الله سبعه، که این قسمت از متن فقه الرضا نه در فقیه و نه در کتب دیگر شیخ صدوق نیامده است، در جای دیگر هم نیامده است. ظرافت عبارت فقه الرضا در این است که اولاً: سبعه را جمع کرده و معلوم است که جمع از خود ایشان است وگرنه در روایات اهل سنت هم سبعه نداریم. ثانیاً: در این سبعه‌ای که اسم برده، الواصل شعره بشعر غیره را به صیغة مذکر آورده است نه مؤنث، یعنی این کار بر مردها هم حرام است. پس معلوم می‌شود متن روایت واصله و مستوصله حتی در فقه الرضا نیامده است با این که مطلبش آمده است پس معلوم می‌شود که این متن در فقه شیعه مشکلی داشته است. در کتاب کافی لا تصل الشعر بالشعر را آورده، اما الواصل شعره بشعر غیره را نیاورده است؛ چون آن فتوای فقه الرضا است. شیخ صدوق هم آن را نیاورده است. پس به نظر صاحب فقه الرضا این کار بر زن ماشطه حرام است و برای یک انسان مطلقا وصل شعر به شعر حرام است، چرا؛ چون در ذهن عده‌ای نکته‌اش این بود که شعر انسان شأن ما لا یؤکل لحمه است و در نماز مطلقا مبطل است و این کاری به آرایشگری ندارد، چه زن باشد و چه مرد موی دیگری را نمی‌تواند به خودش وصل کند و اصلاً نماز در این شعر نماز در میته است.

پس از قرن چهارم به بعد عنایتی بوده است که لعن الله الواصله و المستوصله از فقه ما خارج شده است و معلوم می‌شود آن متن علی رغم شهرتی که داشته، در فقه شیعه مشکل داشته است. اما راجع به دومی که فقه الرضا آورده و متن فقه الرضا را حتی صدوق هم نقل نکرده است آن بخش را علمای ما در کتاب نکاح هم آورده‌اند مقداری از این روایات را در کتاب معیشت ابواب ما یکتسب صاحب وسائل آورده مقداری از آن را هم در کتاب نکاح آورده‌اند مثلاً بخاری در کتاب اللباس و کتاب النکاح آورده است به مناسبت‌هایی که گفتیم. در کتاب النکاح مرحوم شیخ کلینی آن روایت را آورده است:

مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ [محمد بن یعقوب] بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ النُّعْمَانِ عَنْ ثَابِتِ بْنِ سَعِيدٍ قَالَ سُئِلَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ النِّسَاءِ يُجْعَلُ فِي رُءُوسِهِنَّ الْقَرَامِلُ قَالَ يَصْلُحُ الصُّوفُ وَ مَا كَانَ مِنْ شَعْرِ امْرَأَةٍ لِنَفْسِهَا وَ كُرِهَ لِلْمَرْأَةِ أَنْ تَجْعَلَ الْقَرَامِلَ مِنْ شَعْرِ غَيْرِهَا فَإِنْ وَصَلَتْ شَعْرَهَا بِصُوفٍ أَوْ بِشَعْرِ نَفْسِهَا فَلَا يَضُرُّهَا[1]

احتمالا روایت تکرار دارد.

عجیب این است که تعبیر کلینی کره است باز هم روایت لعن الله الواصله و المستوصله را نیاورده است. مشهور است که کره در روایات گاهگاهی به معنای حرمت است، بلکه گفته‌اند: اصل اولی به معنای حرمت است الا ما خرج بالدلیل. پس فقه الرضا آرایشگر و آرایش‌شده را از باب لعن نبوی آورده است شیخ کلینی هم در آرایشگر لا تصل الشعر بالشعر آورده است در آرایش‌شده هم تعبیر کَرِه آورده است. متأسفانه هم در چاپ ربانی و هم در چاپ آل البیت در حاشیة کتاب عنوان باب کافی را ننوشته‌اند، عنوان باب کافی چنین است‌: باب النهی عن خصال تکره لهن، پس اگرچه به حسب ظاهر کره در روایت ممکن است به معنای حرمت باشد ولی در عبارت کلینی ظاهراً کراهت به معنای مصطلح فقهی ما است. پس فقه الرضا هم روایت واصله و مستوصله را حذف کرده است، بعدها کلینی آن را حذف کرده و یکی را اثبات کرده است یعنی روایت: لا تصل الشعر بالشعر، آن هم از روایتی که از کتاب ابن ابی عمیر نقل شده و آن کتاب هم اشکال فهرستی دارد. در زن آرایش‌شده هم ایشان روایتی را انتخاب کرده که کره للمرأة، فتوای خود ایشان هم باب النهی عن خصال تکره لهن است اگر کراهت باشد نهی تنزیهی می‌شود.[2]

پس:

1. در تمام نوشته‌ها لعن الله الواصله و المستوصله حذف شده است.

2. حکم وصل شعر برای آرایشگر اثبات شده است طبعا چون شغل آرایشگر است این شبهه پیش می‌آید که این مقام تدلیس است هرچند در روایت مطلق است، اما نسبت به خود زنی که آرایش شده مرحوم کلینی روایتی را انتخاب کرده که متنش کَره است نه لعن الله، و خودش هم عنوان باب را کَرِه قرار داده است.

این کاری است که مرحوم کلینی کرده است: خود کلینی در این روایت:

وَ عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلٍ عَنِ ابْنِ شَمُّونٍ عَنِ الْأَصَمِّ عَنْ مِسْمَعٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص لَا يَحِلُّ لِامْرَأَةٍ حَاضَتْ أَنْ تَتَّخِذَ قُصَّةً وَ لَا جُمَّةً[3]

قصه یعنی یک گلوله مو که بریده باشند و به موی زنی دیگر وصل کنند. و جمه یعنی موی خود شخص که جمع کرده باشند.

مرحوم کلینی این روایت را هم در باب كراهة القنازع و القصة آورده است و با این که لا یحل با حرمت می‌سازد لکن باز خود کلینی کراهت فهمیده است.

لامرأة حاضت: مراد زن بالغ است نه خصوص زن حائض، یعنی دختر اگر بالغ شد این کار برایش جایز نیست قبل از بلوغ باشد و بچه باشد اشکال ندارد.

این روایت در حرمت صریح‌تر است.

شیخ صدوق لا تصل الشعر بالشعر را آورده بود، لعن الله الواصله و المستوصله را هم نیاورده بود ولی این را آورده است لکن در آخر فقیه در کتاب نکاح در اول باب النوادر[4] آورده است.

این خیلی توجه در کار شده است لسان این روایت این بود که این کار برای زن مطلقا حرمت دارد.

دربارة آرایشگر: بعد از صدوق اصحاب ما لا تصل الشعر بالشعر را فتوا به تدلیس داده‌اند از زمان شیخ طوسی به بعد.

مال آرایش‌شده: کلینی روایات آن را آورده است اما نه در باب معیشت، بلکه در باب نکاح و خود کلینی از روایات استظهار کراهت کرده است، باب النهی عن خصال تکره لهن. شیخ صدوق با این که اخباری است و این در روایت بوده است، باز این روایت لا یحل را که خیلی صریح‌تر در حرمت است در فقیه در ابواب النکاح در ابواب النوادر[5] آورده است. معلوم می‌شود روایت در قم موجود بوده است شاهدش هم این است که در کتاب کلینی آمده است. در مصادر قمی‌ها این روایت موجود بوده است لکن خود شیخ صدوق هم می‌خواسته قبول نکند و هم می‌خواسته بگوید: این روایت هست، لذا آن را در باب النوادر آورده است. لااقل خوب بود صاحب وسائل می‌گفت: محمد بن علی بن الحسین فی الفقیه فی باب النوادر تا ارزش روایت معلوم شود الآن کسی این روایت را ببیند فکر می‌کند روایت را فقیه قبول داشته است می‌گویند:‌ در فقیه است و مطابق آن فتوا می‌دهند.

پس راجع به آرایشگر، روایت و فتوا تا قرن چهارم آمده است ولی از اوایل قرن پنجم این فتوا به تدلیس خورد؛ از زمان شیخ مفید گفتند: نکته‌ای نیست که گذاشتن کلاه‌گیس روی سر یا قُصه یا جُمه حرام باشد. در خود اهل سنت هم شواهدی است که قصه در آرایشگر موردش تدلیس بوده است اما نسبت به خود آن خانم که چه حکمی دارد؛ گفتیم که فقه الرضا یک روایت را آورده است. اگر خود زن تدلیس کند مرتکب فعل حرام شده است اما برای شوهرش مثلاً کلاه‌گیس بگذارد اشکال ندارد. کلینی می‌گوید:‌ این کار کراهت دارد به نظر ما اثبات کراهتش هم مشکل است.

من می‌خواهم یک جو تاریخی برایتان روشن شود پس تا اینجا ما یک نکته‌ای را درآوردیم و آن این است که از عهد انتقال نصوص به فتاوا که از زمان فقه الرضا است حدیث لعن رسول الله الواصله و المستوصله در متون فقهی و فتوایی ما حذف شده است، حال این سؤال پیش می‌آید که آیا اصلاً در متون روایی ما نبوده است یا بوده و اصحاب یا ائمة ع قبول نکرده‌اند؛ مثلاً همان حدیث لعن رسول الله در چهار تا در باب 19 از ابواب ما یکتسب نقل می‌کند شیخ صدوق در معانی الأخبار آورده است:

وَ فِي مَعَانِي الْأَخْبَارِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ الْهَيْثَمِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ يَحْيَى عَنْ زَكَرِيَّا عَنْ بَكْرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ حَبِيبٍ عَنْ تَمِيمِ بْنِ بُهْلُولٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ غُرَابٍ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ آبَائِهِ قَالَ لَعَنَ رَسُولُ اللَّهِ ص النَّامِصَةَ وَ الْمُنْتَمِصَةَ وَ الْوَاشِرَةَ وَ الْمُوتَشِرَةَ وَ الْوَاصِلَةَ وَ الْمُسْتَوْصِلَةَ وَ الْوَاشِمَةَ وَ الْمُسْتَوْشِمَةَ[6]

ضبط درست: احمد بن یحیی بن زکریا است که مجهول است. همچنین عن بکر بن عبد الله بن تمیم درست است. تمیم بن بهلول عن أبیه: هر دو را نمی‌شناسیم. چون این روایت خیلی درب و داغون است به همین مقدار بسنده می‌کنیم.

پس حتی در عده‌ای از نوشتارهای اهل سنت این مطلب را به اهل سنت نسبت داده‌اند چیزی به اهل بیت ع نسبت داده‌اند که پذیرفته نشده است.

قَالَ الصَّدُوقُ قَالَ عَلِيُّ بْنُ غُرَابٍ النَّامِصَةُ الَّتِي تَنْتِفُ الشَّعْرَ وَ الْمُنْتَمِصَةُ الَّتِي يُفْعَلُ ذَلِكَ بِهَا وَ الْوَاشِرَةُ الَّتِي تَشِرُ أَسْنَانَ الْمَرْأَةِ وَ تُفَلِّجُهَا وَ تُحَدِّدُهَا وَ الْمُوتَشِرَةُ الَّتِي يُفْعَلُ ذَلِكَ بِهَا وَ الْوَاصِلَةُ الَّتِي تَصِلُ شَعْرَ الْمَرْأَةِ بِشَعْرِ امْرَأَةٍ غَيْرِهَا وَ الْمُسْتَوْصِلَةُ الَّتِي يُفْعَلُ ذَلِكَ بِهَا وَ الْوَاشِمَةُ الَّتِي تَشِمُ وَشْماً فِي يَدِ الْمَرْأَةِ وَ فِي شَيْ‏ءٍ مِنْ بَدَنِهَا وَ هُوَ أَنْ تَغْرِزَ يَدَيْهَا أَوْ ظَهْرَ كَفِّهَا أَوْ شَيْئاً مِنْ بَدَنِهَا بِإِبْرَةٍ حَتَّى يُؤَثِّرَ فِيهِ ثُمَّ تَحْشُوَهُ بِالْكُحْلِ أَوْ بِالنُّورَةِ فَتَخْضَرَّ وَ الْمُسْتَوْشِمَةُ الَّتِي يُفْعَلُ ذَلِكَ بِهَا.

کُحل یعنی سنگ سرمه.

حتی سنی‌ها این حدیث را به امام صادق ع نسبت داده‌اند و شیخ صدوق آن را نقل کرده ولی به آن فتوا نداده است.

مکارم الأخلاق را مرحوم طبرسی نوشته‌اند[7] ایشان قائل به حجیت تعبدی خبر نیست در وسائل از ایشان چنین نقل می‌کند:

وَ عَنْ عَمَّارٍ السَّابَاطِيِّ قَالَ قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع إِنَّ النَّاسَ يَرْوُونَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص لَعَنَ الْوَاصِلَةَ وَ الْمَوْصُولَةَ قَالَ فَقَالَ نَعَمْ قُلْتُ الَّتِي تَمْتَشِطُ[8] وَ تَجْعَلُ فِي الشَّعْرِ الْقَرَامِلَ قَالَ فَقَالَ لِي لَيْسَ بِهَذَا بَأْسٌ قُلْتُ فَمَا الْوَاصِلَةُ وَ الْمَوْصُولَةُ قَالَ الْفَاجِرَةُ وَ الْقَوَّادَةُ[9]

شاید این را از کتاب عمار ساباطی نقل می‌کند از این حدیث عمار اصحاب کلاً از آن اعراض کرده‌اند و فقط صاحب مکارم آن را در قرن ششم نقل می‌کند.

شاید مراد از تمتشط به معنای کسب باشد یعنی کسی که کارش آرایشگری باشد.

مراد از الفاجره موصوله است و قواده واصله، لف و نشر مشوش است.

مراد از ناس در روایات اهل سنت است. اگر این مطلب را اهل بیت نقل کرده بودند از امام نمی‌پرسید که رسول خدا ص نقل کرده است، بلکه می‌گفت: شما فرموده‌اید و اصحاب هم آن را نقل می‌کردند. این نشان می‌دهد که این حدیث جوری بوده است که اهل بیت ع آن را نقل کرده‌اند. ما هم دنبال همین مطلب یعنی سرچشمه‌ها می‌گردیم علاوه بر این تعبیری از عایشه مشابه این مطلب نقل شده است و ربطی به وصل مو ندارد. این مسأله که توجیه شده است غیر از این روایت که حذف شده است ما در مصادر قدیمی‌ترمان از کافی داریم:

حدیث دوم باب:

وَ عَنْهُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَبِي هَاشِمٍ‏ عَنْ سَالِمِ بْنِ مُكْرَمٍ عَنْ سَعْدٍ الْإِسْكَافِ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ سُئِلَ عَنِ الْقَرَامِلِ الَّتِي تَصْنَعُهَا النِّسَاءُ فِي رُءُوسِهِنَّ يَصِلْنَهُ بِشُعُورِهِنَّ فَقَالَ لَا بَأْسَ عَلَى الْمَرْأَةِ بِمَا تَزَيَّنَتْ بِهِ لِزَوْجِهَا قَالَ فَقُلْتُ بَلَغَنَا أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص لَعَنَ الْوَاصِلَةَ وَ الْمَوْصُولَةَ فَقَالَ لَيْسَ هُنَاكَ إِنَّمَا لَعَنَ رَسُولُ اللَّهِ ص الْوَاصِلَةَ وَ الْمَوْصُولَةَ الَّتِي تَزْنِي فِي شَبَابِهَا فَلَمَّا كَبِرَتْ قَادَتِ النِّسَاءَ إِلَى الرِّجَالِ فَتِلْكَ الْوَاصِلَةُ وَ الْمَوْصُولَةُ[10]

عنه: محمد بن یحیی/ محمد بن حسین بن ابی الخطاب/ سالم بن مکرم: ابوخدیجه معروف/ سعد الاسکاف: سعد بن طریف.

پس کم‌کم سر اعراض اصحاب روشن می‌شود؛ این غیر از مسألة تدلیس است اگر تدلیس باشد عنوان دیگری است اگر زینت زن برای شوهر باشد اشکال ندارد. گفت: بلغنا، نگفت: شما نقل کرده‌اید. این‌ها همه شواهد این است که حدیث واصله و موصوله در میراث اهل بیت ع نقل نشده بود و علاوه بر آن در ذهن شیعه هم نبود و معلوم شد که در مرحلة انتقال درست جا افتاده بود. ما از قرن چهارم گفتیم قبل از آن در ذهن شیعه اینطور جا افتاده بود: «بلغنا» یا «ان الناس یروون» لذا این سری شد که اصحاب ما به تدریج مطلب را همینطور توضیح دادند؛ کلینی گفت: برای واصله حرام است، برای مستوصله هم کراهت دارد، بعدها هم علمای ما برای واصله را به تدلیس زدند برای مستوصله را هم اگر برای تدلیس باشد قطعاً حرام است، و و روایات نشان می‌دهد که در لسان صحابه هم جا افتاده بود که پیامبر ص واصله و موصوله را لعن کرده‌اند، زن در زمان جوانی فاجره و در پیری قواده باشد، در روایت دیگر فاجره و قواده مطلق بود و مقید به جوانی نبود.

تا اینجا روشن شد که روایت واصله و موصوله که در اهل سنت پذیرفته شده بود در احادیث و فقه شیعه جایی نداشته است.

تدلیس الماشطه 
خلاصة مباحث گذشته: خلاصه‌ای از تاریخچة مسألة وصل شعر در حدیث و فقه شیعه
بحث به اینجا رسید که روایت معروفی را اهل سنت از رسول الله ص نقل کرده‌اند که: لعن رسول الله الواصله و الموصوله یا الواصله و المستوصله. ریشه‌های این مسأله را در روایات اهل سنت دیدیم. در روایات خودمان اول متعرض مسألة انتقال از نصوص به فتاوا شدیم. در این مرحله هم کتاب فقهی مثل فقه الرضا داریم و هم کتاب روایی مثل کافی، گفتیم که در این مرحله روایت لعن رسول الله الواصله و المستوصله حذف شده است. در این مرحله ما روایتی داشتیم که اهل سنت نداشتند؛ یعنی روایت: لا تصل الشعر بالشعر که در کافی و فقیه آمد، لکن بعدها در مکتب بغداد به تدریج حذف شد و به جای آن عنوان تدلیس الماشطه آمد؛ یعنی وصل الشعری که به عنوان غش و تدلیس باشد نه مطلق وصل شعر. پس در مرحلة انتقال لا تصل بود، بعد لا تُدلس الماشطه شد. بعد از شیخ مفید و شیخ طوسی و بعد علمای ما در متون فقهی همه تدلیس الماشطه را مطرح کردند تا این کتاب مکاسب شیخ انصاری که محور بحث ماست که ایشان هم عنوان را تدلیس الماشطه قرار داد تا آقای خویی و دیگران. البته عده‌ای هم در این میان چون آن روایات بود و فقهای ما هم گفتند تدلیس الماشطه، گفتند: لااقل وصل الشعر بدون تدلیس مکروه است. رأی دیگر هم این شد که وصل شعر بدون تدلیس نه تنها مجاز است، بلکه مطابق ظاهر لا بأس بالمرأة بما تزینت به لزوجها، این کار برای شوهر استحباب هم دارد. در حدود هزار سال در فقه ما این رأی آمد و شایع و جاری شد ولی علی کل حال در این مجموعه لعن الله الواصله و الموصوله یا حذف یا توجیه یا حمل بر کراهت شد و یا گفتند: این روایت از عامه است و پیش ما ثابت نیست.

این نسبت به حکم ماشطه بود اما نسبت به خانمی که این کار را انجام می‌دهد، در فقه الرضا آمد که این کار درست نیست ظاهرش هم حرمت است، این قسمت در کافی هم آمد اما ظاهر عبارت کافی دال بر کراهت بود، در کتاب فقیه هم در باب نوادر آمد و از کتاب خارجش کرد که لااقل نشان‌دهندة تأمل ایشان در آن است. تا جایی که من دیده‌ام مثل کتاب‌های مقنعه شیخ مفید و نهایة شیخ طوسی و حتی خلاف ایشان، قسمتی را که مربوط به خود خانم می‌شود تدریجا از فقه حذف کردند و ظاهراً به حکم ماشطه اکتفا کردند؛ یعنی اگر این خانمی این کار را تدلیسا انجام داد حرام است وگرنه حرام نیست، اما ظاهراً این حکم را برداشتند و در مثل مقنعة شیخ مفید و شرایع محقق این حکم نیامد. روشن شد که حکم موصوله هم به تدریج کلاً حذف شد. این تاریخ مسأله از سال‌های 300 تا این لحظه که در خدمتتان هستند بود که برایتان گفتم.


[1]. وسائل‏الشيعة، ج20، ص187، 101- بَابُ جَوَازِ وَصْلِ شَعْرِ الْمَرْأَةِ بِصُوفٍ أَوْ بِشَعْرِ نَفْسِهَا وَ كَرَاهَةِ شَعْرِ غَيْرِهَا وَ أَنَّهُ يَجُوزُ لَهَا كُلُّ مَا تَزَيَّنَتْ بِهِ لِزَوْجِهَا، ح25386.

[2]. من روی این مطالب خیلی تأکید می‌کنم تا این برای شما ملکه شود و معلوم شود که ما چه نقص‌هایی داریم مثلاً اگر این عنوان را در کتاب آورده بود ما دیگر به کتاب کافی مراجعه نمی‌کردیم.

[3]. وسائل‏الشيعة، ج20، ص186، 100- باب كراهة القنازع و القصة ...، ح25385.

[4]. باب النوادر در فقیه زیاد نیست در کافی زیاد است توضیحاتش را قبلا داده‌ام.

[5]. سابقا گفتیم که شیخ مفید در رسالة معروف به رسالة عددیه وقتی می‌خواهد در یک روایت مناقشه کند می‌گوید: اصحاب ما این روایت را در باب النوادر آورده‌اند که باب النوادر جایی است که روایات غیر قابل اعتماد ما را آورده‌اند.

[6]. وسائل‏الشيعة، ج17، ص133، 19- باب أنه لا بأس بكسب الماشطة...؛ معاني‏الأخبار، ص250.

[7]. [استدراک: مکارم الأخلاق از فرزند امین الاسلام طبرسی رضی الدین حسن بن فضل طبرسی است.]

[8]. در مکارم: تمشط.

[9]. وسائل‏الشيعة، ج20، ص188، 101- باب جواز وصل شعر المرأة بصوف...، ح25389؛ مكارم‏الأخلاق، ص84، الباب الخامس فی الخضاب و الزینه و ما یتعلق بها، الفصل الرابع: ... في كراهية وصل الشعر.

[10]. وسائل‏الشيعة، ج20، ص187، 101- باب جواز وصل شعر المرأة بصوف ...، ح25387.