فهرست کتاب‌‌ لیست کتاب‌ها
■ النوع الثالث من المکاسب المحرمة: بیع ما لامنفعة فیه
■ النوع الرابع من المکاسب المحرمة: ما یحرم الإکتساب به لکونه عملاً محرماً في نفسه
قواعد عامه ی معاملات در روایات
نکته ای درباره ی روش بحث استاد
نسبت بین ادله تحریم یک فعل و ادله ی وفا به عقود
مدلول صیغعه ای امر و نهی
ابتنای مساله بر دو نوع تفسیر از نصوص شریعت
نسبت حرمت معامله و فساد آن و برخورد با عوضین
نسبت بین ادله ی تحریم یک عمل و ادله ی عقود
مسأله اخذ عوض در هنگام لبّی بودن دلیل
المسألة الأولی: تدلیس الماشطة
المسألة لثانیة: تزیین الرحل بما یحرم علیه
المسالة الثالثة: التشبیب
المسالة الرابعة: التصویر
اشاره به آیات مساله
پراکندگی روایات مساله در وسائل
روایت اشد الناس عذابا در اهل سنت
کتاب محمد بن مسلم یا علاء بن زرین
فقه منصوص ویژگی فقه شیعه
عبارت فقه الرضا درباره ی صنعت تصویر
عبارت مشابه تحف العقول درباره ی صنعت تصویر
روایت سحت
کتاب علی بن جعفر
حدیث ابو بصیر در حرمت تصویر
احادیث زراره
ترجمه ابوالجارود
خط غلو ومیراث های علمی آنها
فوائد ذکر راوی ومروی عنه در رجال
روایات اشد الناس عذابا در حکم تصویر
روایات نفخ یا احیاء
روایات دخول ملائکه
نکته ای در باره ی واقفیه
اشاره ای به رأی اصحاب در مساله تصویر
مساله تصویر در مرحله ی انتقال نصوص به فتوا
اجمال دیدگاه اهل سنت در مساله ی تصویر
طرحی جدید برای مساله تصویر
فتاوای اصحاب
نقد کلام شیخ
نقد کلام صاحب جواهر
عبارات شیخ
تفاوت اصل اباحه و قاعده اباحه
نقد وبررسی تفریعات شیخ در مساله
حرمت عمل اجزای تصویر
فرع دیگر: حکم کشیدن ناقص تصویر ذی روح
فرع دوم شیخ:حکم کشیدن برخی از اجزاء
بررسی کلمات شیخ در مساله
المسالة الخامسة: التطفیف

تمسک به ادله ی حرمت نظر

تشبیب
تمسک به ادلة حرمت نظر
موضوعیت یا طریقیت تهییج شهوت در ادلة نظر

مراد از نظرة اولی که در برخی روایات جایز دانسته شده نظرة غیر اختیاری است. بحث بر سر این بود که آیا از روایات نظر می‌توانیم استظهار کنیم که هرچیزی که مهیج شهوت است اگر تهییجش بیش از نظر باشد به طریق اولی حرام است مثل تشبیب؟ اگر روایت محمد بن سنان که عبارت «لما فیه من التهییج» در آن آمده بپذیریم دیگر جای این بحث‌ها نیست و این مطلب ثابت می‌شود ولی چون آن روایت فوق العاده ضعیف است نمی‌توان به آن تمسک کرد. نسبت به ادلة دیگر نظر انصاف قضیه این است که حق با سید یزدی در عدم تمسک است؛ چون هرچه که در لسان دلیل اخذ می‌شود ظاهرش این است که همان موضوع است؛ مثلاً در مورد نظر با ارتکازات عرفی می‌فهمیم که نظر به خاطر تهییج حرام است پس اگر شک کردیم که نظر بعنوانه حرام است یا بعنوان تهییج شهوت و دوران امر شد بین این که عنوان مأخوذ در لسان دلیل موضوع باشد یا مشیر؛ قاعدة اولیة فقها این است که حمل بر موضوعیت می‌کنند چون حمل بر طریقیت دلیل می‌خواهد. البته عده‌ای از امور ذاتا با طریقیت سازگار است مثل فحص و علم، مثلاً تبین در ان جاءکم فاسق فتبینوا با طریقیت سازگار است. برخی چیزها هم طبیعتش مقتضای طریقیت نیست ولی ارتکازات عرفی مساعد با آن است؛ مثلاً در روایتی می‌گوید: اگر خواستی وضو بگیری انگشترت را درآور و در غسل گفته‌اند انگشترت را بچرخان در اینجا عرف از این مطلب موضوعیت نمی‌فهمد و تفاوتی بین چرخاندن انگشتر و درآوردن آن نمی‌بیند؛ چون آنچه موضوعیت دارد رساندن آب است. ولی شیخ صدوق که فوق العاده متعبد به روایات است از این مطلب موضوعیت فهمیده است و مثلاً می‌گوید: در وضو باید انگشتر را چرخاند و در غسل باید درآورد. اگر داشتیم که «النظر سهم من سهام ابلیس مسموم» و به فرض هم داشتیم که پیامبر در مورد تشبیب گفتند: این سم است؛ این برای سریان خوب است و بحثی در این جهت نداریم ولی مشکل این است که چنین دلیلی نداریم. حق با سید یزدی است آنچه که می‌توان در برابر سید یزدی قرار داد یکی روایت محمد بن سنان است و دیگری ارتکازات عرفی. ارتکازات عرفی ما می‌فهمد که نظر چون موجب تهییج شهوت می‌شود حرام است که این دلیل هم خیلی روشن نیست. یک دلیل دیگر روایت «فزنی العینین النظر» است: که ممکن است از این باب باشد که برخی چیزهای حرام را پیامبر ص مقدمات آن را هم حرام کرده است... این که پیامبر ص زنای چشم را نظر قرار داده‌اند و مراد از زنای عینین کاری باشد که چشم بکند و در راه زنا باشد. در انتهای همان روایت آمده که چه منتهی به زنا باشد و چه نباشد. این روایت ابی جمیله ضعیف است. احتمال تعدی با این روایت هست ولی خیلی روشن نیست. و چون تشبیت درجات مختلف دارد ممکن است یک قدر متیقن پیدا کند که به لحاظ تهییج عمومی و ...، تشبیب هم حکم نظر را پیدا کند.

خلاصه: آیا می‌توان از روایات نظر به تشبیب تعدی کرد؟ به همه‌اش نمی‌شود با برخی از آن‌ها می‌توان تعدی کرد یک قدر متیقن را می‌شود.

آیة سورة نور

اما نسبت به تمسک به آیة سورة نور: قل للمؤمنین یغضوا من أبصارهم. یک مشکل بر سر کلمة غض است و یکی حفظ فرج. از ائمه ع روایت داریم و سندش هم خیلی نقی نیست که مراد از حفظ فرج در بقیة آیات زنا است و در اینجا نظر است. علامة طباطبایی هم ظاهراً این تفسیر را پذیرفته است.

مراد از ازکی

نکته: مراد از اَزکی در اینجا اولویت نیست بلکه مراد تعین است؛ مثل اولوا الأرحام بعضهم أولی ببعض فی کتاب الله. چون یحفظوا امر است و ظاهرش در وجوب است ازکی هم مراد اولویت نیست.

معنای غض

کلمة غض را علامة طباطبایی بر «اطباق الجفن علی الجفن» یعنی روی هم گذاشتن مژه‌ها معنا کرده است ولی این تفسیر اشتباه است چون غض به معنای نقصان است. غض به معنای این است که نگاه تیز نداشته باشند و با بستن چشم تفاوت دارد. مادة غض چهار بار در قرآن آمده است؛ دو بار در اینجا که با مِن آمده است و دو بار هم دربارة صوت به کار رفته است که یکبارش با مِن «اغضض من صوتک» و یکبار بدون من «ان الذین یغضون اصواتهم عند رسول الله» است. غض صوت به معنای صحبت نکردن نیست به معنای پایین آوردن صدا است. علامه در اینجا غض را به معنای اطباق الجفن علی الجفن گرفته‌اند که معلوم نیست این معنا را از کجا گرفته‌اند. غض صوت، هم شامل کم می‌شود و هم کیف؛ مثلاً می‌آمدند پیش پیامبر ص و می‌گفتند: یا محمد حدثنا. در نهج البلاغه عبارت: «غضوا ابصارهم عما حرم الله» آمده است. تفاوت من و عن در این است که در معنای عن مجاوزه است، گویا در عن یک چیزی از یکی جدا می‌شود و به دیگری می‌رسد لذا در نقل حدیث می‌گویند: عن فلان و نمی‌گویند: من فلان؛ چون در عن فلان گویی این نکته خوابیده است که فلان کلام از فلانی صادر شده است و به ما رسیده است ولی در من این معنا نخوابیده است. در معنای من ما به جای ابتدا، تعبیر منشأیت را به کار می‌بریم. عده‌ای از مفسرین گفته‌اند که من در یغضضن من ابصارهن زائده است و نظر آن‌ها به این بوده است که در قرآن مادة غض گاهی با من به کار رفته است و گاهی بدون من و هر دو به یک معنا بوده است. ان الذین یغضون اصواتهم و اغضض من صوتک در مورد بصر بدون من نیامده است و در هر دو موردی که در قرآن آمده ولی در مورد صوت با هر دو آمده است و ما از هر دو یک معنا می‌فهمیم. پس غض بصر به معنای نگاه نکردن نیست.

روایات مفسر آیه

این روایاتی که ما داریم النظرة الأولی لک و ... ممکن است تفسیر غض بصر باشد که مثلاً اگر ناگهانی نگاهتان به زنی افتاد اشکال ندارد ولی اگر افتاد دنبالش نکن. پس در حقیقت این روایت تفسیر یغضوا من ابصارهم است. نه به این معناست که چشمت را ببند بلکه نگاه خیره به او نکن و این غیر از یغمضوا عیونهم است یا شبیه صَرف الوجه است که در برخی آثار آمده است یا شبیه آنچه که گفتیم. ظاهر یغضوا من ابصارهم این است که نظر بعنوانه حرام است و تهییج شهوت در آن أخذ نشده است. پس انصافاً از آیة مبارکه هم به ضمیمة تفسیر حرمت نظر در می‌آید. فقط یک مقداری بر سر کلمة من بحث است که معنای آن چیست؟

عورت در مشهور روایات ما به معنای قبل و دبر است این تفسیر هم در یک روایت داریم که عورت ما بین سره و رکبه است.

[ارتباط ستر و پوشش و نظر در این آیة]

یک طایفة دیگر از روایات که به بحث نظر مربوط است طایفة زیر است:

عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ قَالَ اسْتَأْذَنَ ابْنُ أُمِّ مَكْتُومٍ عَلَى النَّبِيِّ ص وَ عِنْدَهُ عَائِشَةُ وَ حَفْصَةُ فَقَالَ لَهُمَا قُومَا فَادْخُلَا الْبَيْتَ فَقَالَتَا إِنَّهُ أَعْمَى فَقَالَ إِنْ لَمْ يَرَكُمَا فَإِنَّكُمَا تَرَيَانِهِ[1]

این روایت در مصادر اهل سنت هم هست. (میمونه خالة ابن عباس است آخرین زنی بود که پیامبر ص گرفتند و باجناق ابن عباس شدند.)

روایت مکارم الأخلاق:

عن أم سلمة قالت كنت عند النبي ص و عنده ميمونة فأقبل ابن أم مكتوم و ذلك بعد أن أمر بالحجاب فقال احتجبا فقلنا يا رسول الله أ ليس أعمى لا يبصرنا فقال أ فعمياوان أنتما أ لستما تبصرانه[2]

أخبرنا عبد الله حدثني محمد حدثني موسى قال حدثنا أبي عن أبيه عن جده جعفر بن محمد عن أبيه عن جده علي بن الحسين عن أبيه أن فاطمة بنت رسول الله ص استأذن عليها أعمى فحجبته فقال لها النبي ص لم حجبته و هو لا يراك فقالت يا رسول الله إن لم يراني فأنا أراه و هو يشم الريح فقال النبي ص أشهد أنك بضعة مني[3]

این روایت برای اثبات حرمت تشبیب بد نیست.

یک دلیل دیگر شیخ برای استفادة تعمیم طایفه‌ای از روایات است که از تکشف زن مسلمان در برابر زن یهودی نهی می‌کند: «و برجحان التستّر عن نساء أهل الذمّة؛ لأنّهن يصفن لأزواجهن» و در باب 13 جامع الأحادیث آمده است و یک روایتش صحیحه است:

عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ وَ مُحَمَّدُ بْنُ إِسْمَاعِيلَ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ جَمِيعاً عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ حَفْصِ بْنِ الْبَخْتَرِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ لَا يَنْبَغِي لِلْمَرْأَةِ أَنْ تَنْكَشِفَ بَيْنَ يَدَيِ الْيَهُودِيَّةِ وَ النَّصْرَانِيَّةِ فَإِنَّهُنَّ يَصِفْنَ ذَلِكَ لِأَزْوَاجِهِنَّ[4]

این روایت هم برای تعمیم و اولویت خوب است چون تعبیر توصیف در آن آمده است.

تشبیب 
این ادله‌ای که شیخ برای حرمت تشبیب ذکر می‌کند باید یک به یک بررسی شود اگر در آن ادله عنوان خاصی آمده است تعدی از آن عنوان جایز نیست.

یک دلیل دیگر شیخ: «و التستّر عن الصبي المميّز الذي يصف ما يرى» است. که یک روایت آن روایت سکونی است:

عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ النَّوْفَلِيِّ عَنِ السَّكُونِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ سُئِلَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع عَنِ الصَّبِيِّ يَحْجُمُ الْمَرْأَةَ قَالَ إِنْ كَانَ يُحْسِنُ يَصِفُ فَلَا[5]

از این روایت می‌توان تعدی کرد چون در روایت توصیف آمده است. پس روایات اینجوری به درد تعدی میخورد روایات معالجه در این مقام به این درد نمی خورد.

باب 12 در یک روایت دارد ... و هو یشم الریح برای تعمیم خوب است. باب انکشاف المراه یصفن لازواجهن به درد می‌خورد. [که قبلا هم به این مطلب اشاره شد]

دلیل دیگر شیخ: «و كراهة جلوس الرجل في مكان المرأة حتى يبرد المكان» است.

باب 20 جامع الأحادیث: «باب ان المراه اذا قامت من مجلسها» این حکم به نحو کراهت است و برای استفاده در ما نحن فیه بد نیست. در کتاب فقیه به عنوان قال ع و در کافی هم آمده است. حدیث از نظر سندی خیلی قوی نیست.

عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ النَّوْفَلِيِّ عَنِ السَّكُونِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص إِذَا جَلَسَتِ الْمَرْأَةُ مَجْلِساً فَقَامَتْ عَنْهُ فَلَا يَجْلِسُ فِي مَجْلِسِهَا رَجُلٌ حَتَّى يَبْرُد[6]

کل روایات سکونی دارای نمط واحد است «عن جعفر بن محمد عن ابیه عن آبائه عن امیر المومنین ع قال قال رسول الله ...» که در برخی موارد قسمتی از سند را انداخته‌اند.

این حدیث در [دو جای] فقیه هم به صورت مرسل آمده است که ظاهراً ایشان هم از سکونی گرفته باشد.

وَ قَالَ ع إِذَا جَلَسَتِ الْمَرْأَةُ مَجْلِساً فَقَامَتْ عَنْهُ فَلَا يَجْلِسُ فِي مَجْلِسِهَا أَحَدٌ حَتَّى يَبْرُدَ[7]

وَ قَالَ ع إِذَا قَامَتِ الْمَرْأَةُ عَنْ مَجْلِسِهَا فَلَا يَجْلِسُ أَحَدٌ فِي ذَلِكَ الْمَجْلِسِ حَتَّى يَبْرُدَ[8]

در خصال صدوق به عنوان روایتی مفصل از جابر بن یزید جعفی نقل کرده است:

عَنْ أَحْمَدَ بْنِ الْحَسَنِ الْقَطَّانِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ الْعَسْكَرِيِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ زَكَرِيَّا الْبَصْرِيِّ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عُمَارَةَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَابِرِ بْنِ يَزِيدَ الْجُعْفِيِّ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِيٍّ الْبَاقِرَ ع يَقُول‏... وَ إِذَا قَامَتِ الْمَرْأَةُ مِنْ مَجْلِسِهَا فَلَا يَجُوزُ لِلرَّجُلِ أَنْ يَجْلِسَ فِيهِ حَتَّى يَبْرُدَ[9]

ظاهرا این روایت مجموعه‌ای از روایات است که به هم چسبانده‌اند.

شیخ طوسی هم این حدیث را نقل نکرده است.

تعدی از عنوان دلیل شبه قیاس است؛ سرد شدن مکان تا مرد بنشیند یک حکم است و تشبیب یک حکم دیگر. روایت عنوان دارد تعلیل ندارد. سند ضعیف است چون ما روایات سکونی را قبول نداریم./ عدم تعلیل روایت/

دلیل دیگر: «و المنع عن الخلوة بالأجنبية؛ لأنّ ثالثهما الشيطان»

باب 21 جامع الأحادیث باب خلوه الرجل بالاجنبیه مشهور علمای اسلام سنة و شیعه بر حرمت خلوت به اجنبیه است. در اینجا یک بحث کیفیت تعدی و تجاوز از خلوت به تشبیب است و یکی اصل حرمت. فقهای ما در مکاسب به مناسب این حکم را آورده‌اند. مشهور و معروف حرمت خلوت به اجنبیه است. اما حرمت خلوت با اجنبیه: احتمالاً از زمان صحابه تاکید بر این مطلب نقل شده است در کتب اهل سنت چهار پنج تن از صحابه این حکم را از پیامبر اکرم ص نقل کرده‌اند. حاکم نیشابوری در این مسأله خیلی بحث کرده است و دربارة برخی از احادیث آن می‌گوید: این حدیث صحیح علی شرطهما. در نصب الرایه ج4 ایشان روایاتش را تخریج کرده است که مهم ترین روایات آن، روایات عمر است که می‌گوید: پیامبر فرمود: «الا لا یخلون رجل بامرأه فان ثالثهما الشیطان». و سه مرتبه پیامبر ص این مطلب را فرمود. از غیر عمر هم نقل شده است. در صحیح مسلم هم بابی به این مطلب اختصاص داده شده است: «باب تحریم الخلوه بالاجنبیه». (وی عناوین ابواب را در حاشیه کتاب نوشته است برای احترام حدیث پیامبر الان هم همانطور چاپ شده است.) وی حدیثی را که از پیامبر ص نقل کرده اینطور است: «لا یبیتن رجل بامراه لیس ناکحا و لا محرما» یعنی شب در خانه زن نامحرم نخوابد ولی عنوان بابی که مسلم زده تحریم خلوت با اجنبیه است. و لذا این بحث پیش می‌آید که آیا مطلق خلوت حرام است یا بیتوته؟ در روایات ما لا یخلوا بامرأه. و در یک روایت لا یلبث فِي مَوْضِعٍ يَسْمَعُ نَفَسَ امْرَأَةٍ است که احتمال دارد لا یلبث لا یبت باشد و در نسخه وسائل هم لا یبت دارد.[10]

 در اهل سنت الآن هم فتوا بر حرمت است. در فقهای متاخر ما برخی به سبب اشکال در سند روایات اشکالاتی کرده‌اند. روایت امالی شیخ طوسی: شیخ مفید از صاحب کامل الزیارات از شیخ کلینی این حدیث را نقل می‌کند که این حدیث الان در کافی نیست. محمد بن عیسی یقطینی ظاهراً سفری به ایران می‌آید و روایاتی را به ایران می‌آورد. عن یونس بن عبد الرحمن عن سعدان بن مسلم [توثیق صریحی ندارد ولی اجلای اصحاب از ایشان نقل کرده اند من حیث المجموع وثوق به روایتش پیدا می‌شود.] این روایت به لحاظ سندی قابل اعتماد است و مشکلی ندارد و متون مختلف دارد یک روایت آن در لب اللباب آمده است که به اسرائیلیات شبیه­تر است.

از روایات دیگری که داریم و می‌توان سند آن را قبول کرد: ... من لم یخل بامراه لا یملک منها شیئا است.

برخی از روایات خلوت قید دارد. در اهل سنت روایت مسلم قید دارد بقیه مطلق است.

در دعائم: کان الشیطان ثالثهما.

یک روایت دیگر هم هست که به لحاظ تاریخی روشن است، اما این که قبولش کنیم یا نه مطلب دیگری است.

محمد بن خلف راوی کتاب موسی بن ابراهیم مروزی است. اهل مرو و ساکن بغداد. نجاشی نوشته است که وی در زندان سندی شاهک خدمت امام رسیده است و این کتابی را هم که دارد از امام شنیده است. بزرگان ما آن را آورده‌اند اما خیلی توثیق و تأیید نکرده‌اند. آقای جلالی این مجموعه را با عنوان مسند الامام الکاظم چاپ کرده است. وی ابتدا پلیس و مسوول حراست پلی در بغداد بوده است. بعد از مدتی در حلقه عرفا و بعد از آن در حلقه محدثان می‌رود و احادیثی از خودش نقل می‌کند که می‌گوید: این‌ها را در زندان از موسی بن جعفر شنیدم. از عبارت نجاشی فهمیده می‌شود که این کتاب تألیف موسی بن جعفر است و ظاهر شیخ این است که این روایت است. راوی این کتاب هم از اهل سنت است محمد بن خلف. و عجیب است که محمد بن عیسی به وی اعتماد کرده است. متن حدیث چنین است: «من كان يؤمن بالله و اليوم الآخر، فلا يلبث في موضع تسمع نفسه امرأة ليست له بمحرم.»

تشبیب (چهارشنبه 4/12/89، ج56)
چند عنوان دیگر که شیخ در مسألة تشبیب از آن‌ها استفاده می‌کند این عناوین نکتة لفظی ندارند. مثلاً من مازح الجواری و الغلمان لابد له من نار که در لب الباب آورده است.

الْقُطْبُ الرَّاوَنْدِيُّ فِي لُبِّ اللُّبَابِ، عَنْ عَلِيٍّ ع أَنَّهُ قَالَ فِي حَدِيثٍ وَ مَنْ مَازَحَ الْجَوَارِيَ وَ الْغِلْمَانَ فَلَا بُدَّ لَهُ مِنَ الزِّنَى وَ لَا بُدَّ لِلزَّانِي مِنَ النَّارِ[11]

در کتاب جامع الأحادیث در باب 24 دو روایت دربارة نهی از سوارکاری خان‌ها از از کافی و فقیه آورده است یکی از آن‌ها قابلیت تعیمیم ندارد:

عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ يَسَارٍ عَنْ مَنْصُورِ بْنِ يُونُسَ عَنْ إِسْرَائِيلَ عَنْ يُونُسَ عَنْ أَبِي إِسْحَاقَ عَنِ الْحَارِثِ الْأَعْوَرِ قَالَ قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع لَا تَحْمِلُوا الْفُرُوجَ عَلَى السُّرُوجِ فَتُهَيِّجُوهُنَّ لِلْفُجُورِ[12]

در این روایت عنوان تهییج آمده است. سند روایت گرچه به حارث اعور برمی‌گردد ولی احتمالاً از کتاب القضایا و السنن باشد. کتاب القضایا را برخی به حارث اعور هم نسبت داده‌اند یکی از روات این کتاب ابو اسحاق سبیعی است که روای این روایت هم هست.

از روایات دیگر باب 13 که سندش نیز ضعیف است ولی به بحث تشبیب مربوط است روایت زیر است:

حدثني محمد بن موسى بن المتوكل قال حدثني محمد بن جعفر قال حدثني موسى بن عمران قال حدثني عمي الحسين بن زيد عن حماد بن عمرو الصيني عن أبي الحسن الخراساني عن ميسر بن عبد الله عن أبي عبد الله عن أبي عائشة السعدي عن يزيد بن عمر بن عبد العزيز عن أبي سلمة بن عبد الرحمن عن أبي هريرة و عبد الله بن عباس قالا خطبنا رسول الله ص قبل وفاته‏[13]... و من وصف امرأة لرجل و ذكرها فافتتن بها الرجل فأصاب منها فاحشة لم يخرج من الدنيا حتى يغضب الله عليه و من غضب الله عليه غضبت عليه السماوات السبع و الأرضون السبع و كان عليه من الوزر مثل الذي أصابها قيل يا رسول الله ص فإن تابا و أصلحا قال يتوب الله تعالى عليهما و لم يقبل توبة الذي خطأها بعد الذي وصفها

ادامة روایات باب خلوت مرد با زن

یکی از روایات باب خلوت روایت زیر است:

و عنه، قال أخبرنا أبو الحسن ، قال حدثني ابن الخال أبو أحمد عبد العزيز بن جعفر بن قولويه، قال حدثني محمد بن عيسى، قال حدثنا محمد بن خلف، قال حدثني موسى بن إبراهيم المروزي، قال حدثني موسى بن جعفر، عن أبيه، عن آبائه (عليهم السلام)، قال قال رسول الله (صلى الله عليه و آله) من كان يؤمن بالله و اليوم الآخر، فلا يلبث في موضع تسمع نفسه امرأة ليست له بمحرم[14].

بررسی سندی:

ابو الحسن مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ شَاذَان‏ قمی است که یکی از مشایخ قمی شیخ طوسی است. از این که هم شیخ طوسی و هم نجاشی و هم کراجکی از ایشان نقل می‌کنند به احتمال قوی وی به بغداد آمده است. پدرش وی از بزرگان است ولی دربارة خودش خیلی مدح وارد نشده است. نجاشی پدر وی را ترجمه کرده است.

عبد العزیز بن قولویه: برادر زادة قولویه معروف بوده است. خاندان ابن قولویه قمی هستند. ابن قولویه پدر از بزرگان قم است و کشی خیلی از وی نقل می‌کند. ابن قولویه پسر به بغداد می‌آید و بسیار مرد بزرگواری است و کافی را هم نقل کرده است. شخصی به نام عبد العزیز بن جعفر بن قولویه را در کتب رجال ندیده‌ام.

محمد بن خلف: احتمالاً از اهل سنت باشد و ایشان را نمی‌شناسیم فقط می‌دانیم که کتاب موسی بن ابراهیم مروزی را نقل کرده است. این کتاب الآن هم موجود است.

وضع تاریخی حدیث تا حد زیادی روشن شد.

این کتاب از بغداد به قم آمده و به برادر زادة ابن قولویه داده شده است و ...

بررسی متن حدیث:

در وسائل همین حدیث را به این صورت نقل می‌کند:

مَنْ كَانَ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ فَلَا يَبِتْ فِي مَوْضِعٍ يَسْمَعُ نَفَسَ امْرَأَةٍ لَيْسَتْ لَهُ بِمَحْرَم

به لحاظ متن در یکجا لا یلبث و در یکجا لا یبت است. نکتة مثبت این روایت ثبوت کتاب مروزی است که شیخ و نجاشی نقل کرده‌اند. اهل سنت هم نقل کرده‌اند. مشکل سنگینی ندارد. اما بهتر از این روایات همان روایتی است که در امالی شیخ طوسی آمده است [و سابقاً گذشت]

از جمله روایاتی که داریم روایتی است که در قصة حضرت موسی ع و نوح است که روایت مربوط به حضرت نوح را شیخ صدوق چنین نقل می‌کند:‌

حدثنا أبي رضي الله عنه قال حدثنا سعد بن عبد الله عن أحمد بن محمد بن عيسى عن أبي عبد الله محمد بن خالد البرقي عن أحمد بن النضر عن عمرو بن شمر عن جابر عن أبي جعفر ع قال لما دعا نوح ع ربه عز و جل على قومه أتاه إبليس لعنه الله فقال يا نوح إن لك عندي يدا أريد أن أكافئك عليها فقال نوح و الله إني لبغيض إلى أن يكون لك عندي يد فما هي قال بلى دعوت الله على قومك فأغرقتهم فلم يبق أحد أغويه فأنا مستريح حتى ينشأ قرن آخر فأغويهم فقال له نوح ما الذي تريد أن تكافئني به قال له اذكرني في ثلاثة مواطن فإني أقرب ما أكون إلى العبد إذا كان في إحداهن اذكرني إذا غضبت و اذكرني إذا حكمت بين اثنين و اذكرني إذا كنت مع امرأة خاليا ليس معكما أحد[15]

عن أبی عبد الله: مراد پدر برقی است.

عن أحمد بن النضر وی راوی کتاب جابر است.

عن عمرو بن شمر عن جابر. مشکل اساسی سند عمرو بن شمر و جابر است ولی عمرو بن شمر را می‌توان هفتاد هشتاد درصد درست کرد.

مرحوم کلینی روایت زیر را در باب خلوت آورده است:

عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ شَمُّونٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ عَنْ مِسْمَعٍ أَبِي سَيَّارٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ فِيمَا أَخَذَ رَسُولُ اللَّهِ ص مِنَ الْبَيْعَةِ عَلَى النِّسَاءِ أَنْ لَا يَحْتَبِينَ وَ لَا يَقْعُدْنَ مَعَ الرِّجَالِ فِي الْخَلَاءِ[16]

عدة من أصحابنا عن سهل بن زیاد عن محمد بن حسن بن شمون (سهل بن زیاد سفری به عراق داشته است از بصره مقداری از میراث خط غلو را آورده است که محمد بن حسن بن شمون از جملة خط غلو است)

عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ أصم را خیلی متعرضش شده‌اند که کذاب است. در بصری‌های کسی به اندازة وی به کذب توصیف نشده است.

مسمع بن عبد الملک شخص بزرگواری است. شیخ العشیره است در بعضی روایات آمده که انی اعدک لأمر عظیم که ظاهراً مراد این است که اگر ما به موقعیتی برسیم بصره را به تو می‌سپاریم.

احتبا نوعی نشستن است که انسان پاهایش را بالا بیاورد.

در باب مصافحه باب 14 احادیث 5، 6، 7، 8، 9، 10 راجع به کیفیت بیعت رسول خدا ص با زنان است. مقداری از کیفیت بیعت پیامبر ص با زنان در قرآن و یک مقداری از آن در روایات آمده است هم لا تشرکن بالله شیئا و ... از جمله چیزهایی که در قرآن نیامده مواردی است که در روایت فوق آمده است.

در مکارم الأخلاق مرسلا این را از امام صادق ع چنین نقل کرده است:

 و عنه ع قال أخذ رسول الله ص على النساء أن لا ينحن و لا يخمشن و لا يقعدن مع الرجال في الخلاء[17]

(نوحه نخوانند و صورت را نخراشند) پس نُسخ کلمة یحتبین مختلف است.

این راجع به روایات اما راجع به اقول و فقه مسأله.

فقه مسألة خلوت با اجنبی

نووی در شرح مسلم می‌گوید: حرمت خلوت با اجنبیه مجمع علیه بین اصحاب است. مسلم در باب خلوت روایات دیگری هم دارد یک نقلش از ابی بکر است که شاید یکی از شأن نزول‌های آیه این باشد که ابوبکر به خانه‌اش رفت و دید عده‌ای از بنی هاشم بدون اجازه‌اش داخل خانه هستند، ناراحت شد و این را به پیامبر ص شکایت کرد. و پیامبر ص به منبر رفتند و از خلوت زنان با اجنبی نهی کردند.//

اگر این شأن نزول درست باشد باید بعد از جنگ موته اتفاق افتاده باشد.

معظم روایات اصحاب را خواندیم و گفتیم مطابق شواهد موجود اصل این روایت به کتاب القضایا است. به لحاظ متنی این اختلاف را دارد که یا یبیت است یا لا یخلو. به لحاظ سند هم روایت دعائم که قصة موسی و شیطان است روایت خوبی است ولی این روایت بیشتر ناظر به مقام ملاکات است نه به مقام جعل و تشریع.

یک روایت دیگر که شخص می‌گوید:‌ من خانه‌ای خریده‌ام که کنار آن خانة زنی است و میان آن‌ها دری است که زن در را نمی‌بندد، امام فرمود: از این خانه بیرون بیا.//

عبارات آقای خویی:

آقای خویی دربارة روایاتی که شیخ به آن‌ها استشهاد کرده بیانی دارند که به شرح و نقد آن می‌پردازیم:

و فيه أنه لا دلالة في شي‏ء من تلك الأخبار على حرمة الخلوة مع الأجنبية فضلا عن دلالتها على حرمة التشبيب، أما روايتا مسمع و مكارم الأخلاق فالمستفاد منهما حرمة قعود الرجل مع المرأة في بيت الخلاء، فقد كان من المتعارف في زمان الجاهلية أنهم يهيئون مكانا لقضاء الحاجة، و يسمونه بيت الخلاء، و يقعد فيه الرجال و النساء و الصبيان، و لا يستتر بعضهم عن بعض، كبعض أهل البادية في الزمن الحاضر، و لما بعث نبي الرحمة نهي عن ذلك، و أخذ البيعة على النساء أن لا يقعدن مع الرجال في الخلاء[18]

مرحوم استاد اشکالی دارند این است که حرمت خلوت با اجنبیه ثابت نیست چه رسد به تشبیب. وی خلا را به معنای بیت الخلا می‌گیرند و می‌گویند: در جاهلیت بیت الخلایی بوده است که زن و مرد در آن می‌نشسته‌اند. معلوم نیست که ایشان این تاریخچه را از کجا را دیده‌اند که در آن زمان اینطور بوده است. این مطلب استاد به جک نزدیک‌تر است. و نباید با آن مناقشه کرد.

على أن الخلوة مع الأجنبية إذا كانت محرمة فلا تختص بحالة القعود، بل هي محرمة مطلقة و إن كانت بغير قعود.

اشکال دوم هم وارد نیست چون تعبیر قعود کنایی است مثل تعبیر وقوف به عرفه. (الآن هم عرب‌ها به منبر أعواد می‌گویند.)

اشکال سوم ایشان:

و يؤيد ما ذكرناه من المعنى أن النهي في الروايتين قد تعلق بقعود الرجال مع النساء في الخلاء مطلقا و إن كن من المحارم، و من الواضح أنه لا مانع من خلوة الرجل مع محارمه،

این اشکال ایشان هم نکته‌ای ندارد.

و إن لم يكن للروايتين ظهور فيما ادعيناه، فلا ظهور لهما في حرمة الخلوة أيضا، و لا أقل من الشك، فتسقطان عن الحجية. على ان من جملة ما أخذ رسول اللّه (ص) البيعة به على النساء أن لا يزنين، و لعل أخذ البيعة عليهن أن لا يقعدن مع الرجال في الخلاء من جهة عدم تحقق الزنا، فان حالة الخلوة مظنة الوقوع على الزنا، و عليه فلا موضوعية لعنوان الخلوة بوجه، و الغرض المهم هو النهي عن الزنا، و إنما تعلق بالخلوة لكونها من المقدمات القريبة له. و يدل على ما ذكرناه أيضا ما ورد في جملة من الروايات من تعليل النهي عن الخلوة بأن الثالث هو الشيطان، فان الظاهر منها هو أنه لو خلا الرجل مع المرأة الأجنبية فإن الشيطان يكاد أن يوقعهما في البغي و الزنا، و من هنا ظهر أنه لا يجوز الاستدلال أيضا بهذه الروايات المشتملة على التعليل المذكور. و قد ذكرنا جميع هذه الروايات في الحاشية.

مراد ایشان از این عبارت این است که خلوت فی نفسه حرام نیست، آن که حرام است مظنة زنا حرام است و چون چنین است از آن نمی‌توان به عنوان تشبیب تعدی کرد. در ذهنیت استاد این بوده است که ما می‌خواهیم به روایاتی تمسک کنیم که دلالت می‌کند تشبیب بما هو تشبیب حرام است. تشبیب در جایی که مظنة زنا می‌شود حرام است. این هم اشکال دیگر استاد.

ظاهرا شیخ می‌خواهد بگوید: چون تشبیب مهیج است و عناوین دیگر هم مهیج است پس تشبیب هم حرام است. .. اگر مراد شیخ این باشد

و أما رواية موسى بن إبراهيم فهي خارجة عما نحن فيه، فإنها دلت على حرمة نوم الرجل في موضع يسمع نفس الامرأة الأجنبية، و لا ملازمة بين سماع النفس و الخلوة دائما، بل‏ مجلس المرأة حتى يبرد المكان، و منها ما ورد [1] في رجحان تستر المرأة عن نساء أهل الذمة و منها ما ورد [2] في التستر عن الصبي المميز الى غير ذلك من الموارد التي نهى الشارع عنها تنزيها، لكونها موجبة لتهيج الشهوة. فتدل بالفحوى على حرمة التشبيب، لكونه أقوى في إثارة الشهوة[19].

بیتوته خوابیدن نیست شب گذراندن است. استاد آن را به معنای نوم گرفته‌اند. نوم الرجل در جامع الأحادیث نیست. آقای خویی متن وسائل در اختیارشان بوده است و در آن لا یبت است. خلاصه این که آقای خویی در اینجا اشکالاتی کرده‌اند که وارد نیست.

حق در مقام

حق در مقام این است که ما دلیل خاصی بر حرمت تشبیب نداریم. اگر به شعر باشد از برخی از ادله کراهت اکثار شعر در می‌آید و حتی آقای خویی فتوا به حرمت شعر در برخی اوقات ماه رمضان کرده است. شعر احکام خاص خودش را دارد. ما معنای شعری هم داریم ولو به معنای نثر باشد. برای اثبات حرمت تشبیب باید به عناوین دیگر رجوع کرد. در مورد روابط زن و مرد عده‌ای از عناوین آمده است در مورد برخی از عناوین قابل تعدی نیست برخی از آن‌ها برای تعدی خوب است مثل فان ثالثهما الشیطان. مثلاً جایی تشبیب هشتاد درصد تهییج داشته باشد اشکال دارد. پس با عده‌ای از موارد می‌توان حرمت تشبیب را اثبات کرد. هذا تمام الکلام فی باب التشبیب.


[1]. الكافي، ج5، ص534، باب في نحو ذلك، ح2.

[2]. مكارم‏الأخلاق، ص233، الفصل التاسع في هنات تتعلق بالنساء

[3]. الجعفريات، ص95، باب فضل الغيرة.

[4]. الكافي، ج5، ص519، باب التستر، ح5.

[5]. الكافي، ج5، ص534، باب في نحو ذلك، ح1.

[6]. الكافي، ج5، ص564، باب نوادر، ح38

[7]. من‏لايحضره‏الفقيه، ج3، ص467، باب النوادر، 4619

[8]. من‏لايحضره‏الفقيه، ج3، ص555، باب النوادر، 4903

[9]. الخصال، ج2، ص585، ثلاث و سبعون خصلة في آداب النساء و...

[10]. وسائل‏الشيعة، ج20، ص185، 99- باب عدم جواز خلوة الرجل بالمرأة، ح25382-  مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ فِي الْمَجَالِسِ وَ الْأَخْبَارِ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ خَالِهِ عَبْدِ الْعَزِيزِ بْنِ جَعْفَرِ بْنِ قُولَوَيْهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ خَلَفٍ عَنْ مُوسَى بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ آبَائِهِ ع عَنْ رَسُولِ اللَّهِ ص قَالَ مَنْ كَانَ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ فَلَا يَبِتْ فِي مَوْضِعٍ يَسْمَعُ نَفَسَ امْرَأَةٍ لَيْسَتْ لَهُ بِمَحْرَمٍ؛ الأمالي‏للطوسي، ص 688. در أمالی: «فلا يلبث في موضع تسمع نفسه امرأة ليست له بمحرم».

[11]. مستدرك‏الوسائل، ج14، ص331، 1- باب تحريم الزنى على الرجل...، ح16857، ش17.

[12]. الكافي، ج5، ص516، باب في تأديب النساء، ح4

[13]. ثواب‏الأعمال، ص286، عقاب مجمع عقوبات الأعمال

[14]. الأمالي‏للطوسي، ص688، [39] مجلس يوم الجمعة السابع عشر من

[15]. الخصال، ج1، ص132، قول إبليس لعنه الله لنوح ع اذكرني...

[16]. الكافي، ج5، ص519، باب التستر، ح6

[17]. مكارم‏الأخلاق، ص233، الفصل التاسع في هنات تتعلق بالنساء

[18]. مصباح الفقاهة (المكاسب)، ج‏1، ص217، ما استدل به على حرمة التشبيب و الجواب عنه.

[19]. مصباح الفقاهة (المكاسب)، ج‏1، ص:217- 218