فهرست سخنرانی‌ها آخرین دروس دروس تصادفی دروس پربازدید

خارج فقه - مکاسب » مکاسب 94-1393 » شنبه - 20 – 10 – 1393 مکاسب محرمه ـ کذب ـ مسوغات کذب : توریه و تقیه (41)

دروس خارج فقه کتاب مکاسب سال 94-1393 شمسی حضرت آیت الله استاد سید أحمد مددی
بسم الله الرحمن الرحیم
شنبه 20 دی:

فقه: بحث سر این بود که در دوران امر بین تقیه و غیر آن چه کنیم... بعدش مرحوم استاد فرموده بودند که اگر طبق مبنای ما در بحث ارم قصه فرق میکند و اگر ترخیصی نباشد یحکم بالوجوب. و عرض کردیم که این مبنا جه بحثی دارد. و عرض کردیم که وقتی ما قرینه داشتیم به عدم وجوب مانعی ندارد بگوییم اتسحباب زیرا بعد از وجوب با قرائن امر میرود ظاهرش روی استحباب.

عرض شد که مطلب ایشان قابل قبول نیتس. عرض کردیم صیغه افعل وضع شده است برای وجوب ولی نه وجوب قانونی بلکه به معنا یالزام یعنی واداشتن. و اگر روایاتی ظاهر در وجوب آمد... یا حملش کنیم بر تقیه و بگوییم که از امام صادر شده سات یا نه...به مجرد احتمالات نمیشود اثبات استحباب کنیم. برای حمل بر استحباب قرائنی باید اقامه شود.و الا اگر وجوب میسور نشد حتما استحباب این ثابت نیست.عرض کردیم که مرحوم استاد هم در اون ورقه کامل الزیارات فرمودند که لفظ را باید حمل کرد بر مشایخ نه جمیع سند....و عرض کردیم که اگر کگلام ظاهر در مطلبی هست و شواهد قائم شد که اراده نشده است این معنایش این نیتس که بر معنای غیر ظاهر حمل شود. نه. این درست نیست. در اینجا هم همین طور هست. حرف ما این هست که ظهور ثانوی باید خودش پیدا شود...بله اگر شواهد اقامه کردیم که مراد ایشان مشایخ هست خوب میشود ولی با صرف رد ظهور اولی ظهور ثانوی ثابت نمیشود.

مجرد اینکه اراده وجوب نشده است استحباب شرعی ثابت شود این روشن ینست.

اگر ظاهر در یک معنایی بود و آن معنای ظاهر اراده نشد این طور نیست که حتما حمل بر خلاف ظاهر بکنیم . راه سوم هم داریم که اجمال نص هست.لذا نمیشود ازش تفهیم کرد.مخصوصا اینکه روایت مطابق عامه باشد که بحث تقیه باشد. با کلام صادر در مقام تقیه چه طور میشود استحباب شرعی ثابت کرد.

اصحاب امور شرطیت در نماز و ... را در قدیم حمل بر وجوب میکردند و اخیری ها حمل بر ارشادیت میکنند و ماهم عرض کردیم ما باشیم و قاعدة کلام قدماء ولی با شواهد میشود قبول کرد در بعضی اوقات حرف متأخرین.ملتزم به عتاب یا عقاب بشویم... مانعی ندارد.در روایت دارد که ان اقواما صلوا بغیر طهور فخسف الله بهم الارض. مشکلی ندارد.میداند که بی وضوء هست.دو بحث هست. یکی اینکه ملتزم یمشویم یا نمیشویم و یک بحث دیگر اینکه ظاهر لفظ چیست. لذا قدماء دارند و تحرم اصلاة فی وبر ما لا یؤکل لحمه. در عروه در بحث صلاة دارد که فصل فی واجبات الصلاة..... در ضمن یکی از معاصرین گیر کرده اند که نهی مقتضی فساد باشد یا نباشد...گیر کرده اند که مگر ارشادی نیست... این قدر مطلب در ذهنشان رسوخ کرده است...در صورتی که ملتفت نشده اند که قدیم اصلا بحث را همین نهی از عبادت فهمیده اند...ولی عبدی ها این حرف را زده اند. امروزی ها لا تصل را فساد میفهمند نه حرمت... لا تبع ما لیس عندک... بعدش گیر کرده اند که این بحث نهی از عبادت مستلزم بطلان هست یا ننه معنایش چیست. اصلا قدماء اون طرو یمفهمیده اند. ما باشیم و ظاهر لفظ بعید نیست التزام به آن... البته الآن مشهور قبولش نیست ولی از ظاهر عبارت لا تصل فی وبر ما لایؤکل لحمه بحث دیگری هست. شاید روایت فخسف الله بهم الارض... لا اقل اضاعه وقت هم که هست. مسخحره کردن دین هم هست...احتمال این هست که سر خودش را کنار میگذارد... و نکات دیگر...در روایات عامه هست که اذا بلغ الماء قلتین...دو کوزه بزرگ...لم یحمل خبث... من قلاع هجر دارد...هجر همین منطقه قطیف و بحرین و احساء اینها کلا هجر بوده است و گاهی به همه احساء یا بحرین میگفتند...اون جزیره اصلی رادر روایت اُوال میگویند... نه بحرین... ما داریم که اذا بلغ قدر کل لم ینجسه شیء...قله مصیتی دارد که مشکل دارد... اگر تقدیر کم عامهر ا در کوزه بگیریم...کر ما از دو برابر اون قلتین هم بیشتر هست. حالا ما یک روایت صحیحه داریم که اذا بلغ الماء قلتین...اینجا حمل بر توریه معنا ندارد. استحباب معنا ندارد... این خلاف استحباب هست...این صورت را خارج کنیم زیرا حکم وضعی هست ولی ما میگوییم که فرقی نمیکند. کلام عامه بود فرقی بین حکم ضوعی و غیر وضعی نمیکند. استحباب هم ندارد. روشن نیست... همین هم درست هست. اصل استحباب ... روشن نیست در این موارد.

اولا در مسأله تقیه خیلی مشکلات فراوان دارد. یک مشکل ندارد. اصلا این تفکر جدید بین اصحاب ما در حمل بر تقیه یک مقداری بحث بحث حجیت تعبدی خبر زیاد شد. شیخ آورده اند و سعی کرده اند عده ای را حمل بر تقیه و عده ای را هم جمع و توجیه بکنند. بعد مرحوم شیخ ظاهرش قائل به حجیت تعبدی خبر هستند. اون وقت در اون زمان نمیگفتند... خبر واحد... یوجب علما و عملا یا لا یوجب عملا و لا عملا.. مرحوم سید هر دو را نفی میکرد. بحث اینکه خبر واحد مفید علم هست با منطق و فلسفه شناختی ارتباط داشت... این در اصول قدیم بیشتر از متکلمین گرفته شده بود. عده ای میگفتند که خبر واحد اصلا علم آور هست. دومش این بود که یوجب العمل و لی علم نه. مرحوم شیخ طوسی رحمه الله این رطحر را برای اولین بار اون قدر که ما اطلاع داریم دادند...البته در تهذیب جنمد بار دارند که لا بوجب علما و لا عملا ولی در مجموع کلمات میشود حجیت تعبدی را به شخی نسبت داد. خود مبانی شیخ اصنافا واضح نبود و حجیت تعبدی معیار میخواهد... از عبارت شخی معیار در نمیآید...

از قرن 8 رسما حجیت خبر وارد فقه ما شد و عرض کرردیم که اون هم خبر عدل بود و این مشکل گیدا شد که دو خبر عدل با هم تعارض دارند و اینجا مشکل تقیه مقداری بحثش داغ تر شد.

بعد اخباریین غالبا معتقد شدند که هر خبری که در یکی از کتب مشهوره هست حجت هست و در ننتیجه دامنه اختلاف زیاد شد و لذا پناه بردن اینها به جمع یک سری اخبار بیشتر شد...در این مرحله حمل بر تقیه در عده ای از متأخرین خیلی غیر علمی هست.مثلا این فتوای حضرت مطابق شافعی یا ابو حنیفه هست. اصلا شافعی اون زمان نبود. ابو حنیفه اصلا زمان آقا امام صادق سلام الله علیه شخصی نبود که حضرت بخواهند از ایشان تقیه کنند. ابو حنیفه توسط ابو یوسف و شیبانی زمانهای بعد مشهور شد. ابو حنیفه که خیلی بد نام بود. خودشان نوشته اند در تاریخ بغداد که دو بار در میان شهر به عنوان کافر توبه اش داده اند. بغداد حنبلی هست و لذا خیلی با ابو حنیفه بد هستند. مجموعه روایات ما در مذمت ابو حنیفه یک عشر عامه در عامه نمیشود. اصلا کرارا ردش میکنند.اصلا با اسانید متعدد از مالک که ما ولد فی الاسلام مولود اشأم من ابی حنیفه...عثمانی ها ترک آمدند اوب حنیفه را رایج کردمند...زیرا ابو حنیفه در قرشیت امام قبول نداشته است و عثمانی ها ترک بودند و این حرف را زدد روی این جهت.

در کتاب تاریخ بغداد چندین صحفه در ابو حنیفه هجوم دارد و لذا شروح زیادی دارد که اشکال کرده اند بهش. با احناف یکی شافعی ها خیلی بعد هستند..اما ابو حنیفه فقد قلب الشریعة ظهرا للبطن به نظرم مال یکی از ائمه شافعی هست. به نظرم امام جوینی آنها.

در این ذیل حنفی میگوید که این استتابه مال خوارج بوده است... ولی من یادم نمیآید که خوارج اصلا زمان ابو حنیفه آمده باشند کوفه... بعدش این را امام اعظم میدانند. دو بار گفته اند مسلمان شو... پس این ها جون بعد شد... دیگر زیاد شد .... و مثل صاحب حدائق اصلا گفت تقیه اصلا معنمایش این نیتس که قول سنی داشته باشیم. از خود اختلاف تقیه هست...

بعد اخیرا خیلی به فکر افتاده اند که تحقیق بکنند که چه کنیم. شافعی بنا بر معروف ولادتش سال شهادت حضرت بود و شافعی اصلا در بغداد خودش جانش در خطر بود و بعد رفت مصر و بسیاری از فتاوایش عوض شد..فتوای قدیم و جدید مرادشان همین هست. اینها در اون حد نبودند که ضحرت رضا سلام الله علیه ازشان تقیه بکنند. خود وجود آقا امام صادق سلام الله علیه جای بحث نیست که از شخصیتهای طراز اول مدینه بودند  ... نثمان بن ثابت بن...زوطی ... و بعضی کابل و و بعضی جاهای دیگر را بهش نسبت داده اند... این کجا و جعفر بن محمد بن علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب.این کجا اون کجا. اصلا علمای ما کجا رفته اند. مالک به امام صادق سلام الله علیه به دیده احترامنکاه میکند و بر عکس هست... بله اگکر در رأی مالک مطلبی بود به فتاوای مدینه و بعدش در روایات ما معارضش بود احتمال هست نسبت به مالک تقیه ای باشد.

در ضمن باید ما ببینیم که تعارض کی پیدا شد. ما عرض کردیم که تعارض ما الآن 80 درصدش مال شیخ طوسی رحمه الله هست و قبل ایشان نبوده است و کرارا عرض کرده ایم که 80 درصد این تعارض مال نسخه هست. مال کتاب هست. نه بر تورهی و تقیه قابل حمل هست. و بعدش اینها شواهد دارد. هر یک حساب و کتاب دارد.

از نیمه های نیمه دوم قرن اول کتابی به اسم القضایا و السنن و الاحکام کتابی به امیرالمؤمنین سلام الله علیه نسبت داده شد و از زمان آقا امام صادق سلام الله علیه موضع منفی به این کتاب هست. این کتاب را ظاهرا اصحاب امیرالممنین سلام الله علیه نوشته اند و آراء عامه را هم منعکس کرده اند. درچند مورد آقا امام صادق سلام الله علیه دارند که کذبوا علی علیّ.... مشکل کار تقریبا از اوائل قرن دوم این کتاب توسط آقا امام صادق سلام الهل علیه مهجور شد و این کتاب تا زمان دعائم هم موجود بوده است. بلکه بعدش... احتمال میدهیم مقداری این تقیه صاحب حدائق... اجمالا میدانیم که در مجموعه فقه عامه و زیدیه و اسماعیلیه مطالبی به ایمرالمؤمنین سلام الله علیه نسبت داده شده است... در ضمن از زمان آقا امام صادق سلام الله علیه ظاهرا اصحاب حذفش کرده اند. نمیشود کتاب این طوری را داشته باشند و نقل نکنند. در ایضاح صاحب دعائم سندش به این کتاب عین تقریبا سند نجاشی هست.

این مقداری که دارمی و مشکل ساز شده سات برای ما در حقیقت اصحاب ما حذفش کرده اند.مثلا احرام قبل میقات در اصحاب بوده است و اصحاب خذف کرده اند و شیخ آورده اند. در کتاب صفار و حسین بن سعید بوده سات ولی بعد حذف شده است...این مطلبی بوده است که از عمر نقل شده است که برای عمره از بیت المقدس احرام بست... و شیخ طوسی رحمه الله این مطلب را آورده اند.

این مدل بحثی که اینجا در کتب اصحاب هست اصلا ذاتا بحث عقیمی هست. نتیجه آور نیست... سعی کردند مباحث را بدون تجربه و بررسی خارجی سعی کند به صورت حقیقی مباحث را به صورت کلی بررسی کنند. قضایای اصول فقه ا غالبا قضایای خارجیه هست. عمل مشهور جابر هست اصلا قضیه کبرویه نیست. عمل مشهور جابر هست اصلا در عامه نیست و بعد علامه در ما مشهور شده است و نکته خارجیه خاصی به وجود آمد و این محبث مطرح شد.

در علمای ما بعد علامه بیشتر ترجیح رایج هست.نمیشود مذهبی در تعارض را به صورت قضایای کلی بر دیگری ترجیح داد.

این مسأله فرع بر وجود تعارض هست و بسیاری از تعارض ها اصلا روشن نیتس و بعضی اش البته مشکل هست. بسیاری از تعارض ها اصال نوبت به تقیه و توریه و ...نمیرسد..... و نکته بعدی اینکه این موارد صحبت شده مختلف هست و اینها یکنواخت نیست. مثلا بعضی به کتاب قضایا بر میگردد و بحثش فرق میکند وبعضی به جاهای دیگر که هر کی حکم خود را دارد. کتاب قضایا اشتهارش در کوفه روشن هست...ما عرض کردیم شواهدی حاکی هست که آقا امام باقر سلام الله علیه مقداری از این کتاب رانقل میکنند و بعد آقا امام صادق سلام الله علیه عمل دیگری میکنند و جرا یش را هم ممکن هست نفهمیم و ما عرض کردیم احتمالا وجهش این بوده است که رمز مذهب زیدیه شده بود از اون زمان و حضرت میخواسته اند بیان بفرمایند که این کتاب ضعیف هست.

ان رسول الهل حرم المتعة عام خیبر... این در بخاری هست و متعتان کانتا ...این را در مسلم دارد ولی در بخاری اون هست و این در مسند زید هم هست و در تهیذب هم سند به کتاب زید هست و این را سندش را استاد صحیح میدانستند..متأسفانه بر اثر بحثهای کلی...و بحثهای احتیاطی و ...بحثهای حجیت خبر و خصوصا مسلک اخباری ها ...دائما به بسیاری از مشکلات دامن زده شد... بعدش تقیه میشود اصل کل بلیة... این مباحث اذا دار الامر قصه خاصی هست و هر جا حسابش فرق دارد. در روایات مااصال هست که گوشت الاغ های اهلی... اینها حلال بودند و  حضرت حکم موقت کرده اند... بعد خیبر احتیاج به الاغ بوده است و نمیشده است بخورندش...لذا اگر ما روایت داشتیم که همینی که در تهذیب هست اصلا معنا ندارد که بگوییم حمل بر تقیه هست... اصلا اون ثابت نیست. حسن بن محمد ابن الحنفیه از پدرش... این پسر اصلا وضعش روشن نیست.

اصل مطلب حجیت تعبدی هست و اصلا نوبت به مراجل بعدی نمیرسد.

ارسال سوال