فهرست سخنرانی‌ها آخرین دروس دروس تصادفی دروس پربازدید

■ خارج فقه - مکاسب (۴۷)
■ خارج اصول
■ مکاسب ۸۸-۱۳۸۷ (۱۰۹)
■ تاریخ شفاهی (۳)
■ تقریرات
■ خارج فقه - حج (۲۰۶)
■ خلق عظیم (۱)
■ اصول ۱۴۰۲-۱۴۰۳ (۶۷)

خارج فقه - مکاسب » مکاسب 95-1394 » فقه چهارشنبه 1394/8/13 مکاسب محرمه/ اخذ اجرت بر واجبات/ شرحی دربارة روایت دعائم الإسلام از امیر المؤمنین ع (19)

مدت 00:39:00
دروس خارج فقه کتاب مکاسب سال 95-1394 شمسی حضرت آیت الله استاد سید أحمد مددی الموسوی زمان:ساعت 10- 11 صبح مکان :قم صفاییه کوچه17 پلاک33 معهد الامام المهدی (عجل الله تعالی فرجه الشزیف)

جلسه  19، چهارشنبه 13-8-94، شرحی دربارة روایت دعائم الإسلام از امیر المؤمنین (ع)

خلاصة مباحث گذشته در تاریخچة مسأله

بحث ما در مسألة اخذ اجرت بر واجبات است چون بعضی از صور آن در روایات آمده است عده‌ای از اصحاب هم در اینجا متعرض آن شده‌اند از جمله شرایع آورده است و بعد هم آقایان آورده‌اند. این بحث سابقاً هم در بحث رشوه به مناسبتی گذشت و جامع این دو بحث در قضاوت است. محور اول بحث نقل اقوال بود که گفتیم نقل اقوال اجمالاً خوب است لکن باید به نحو فنی باشد که آثار خاصی بر آن بار شود.

تاریخچه و تحلیل مسألة اخذ اجرت بر شهادت:

از جلسة گذشته وارد محور دوم بحث شدیم که تاریخچة پیدایش مسأله و کیفیت ورود در مسأله و تحلیل آن و برخوردهایی است با آن شده است.

گفتیم از همان ابتدا روی عده‌ای از واجبات بحث شده است، هم بحث صغروی و هم بحث کبروی. مراد از بحث صغروی مثل این مسأله است که تحمل شهادت واجب است یا نه؟ و این بحث ریشة قرآنی دارد. در آیة مبارکه «لا یأب الشهداء إذا ما دعوا» سه تفسیر وجود دارد: 1. مراد از آیه مقام تحمل شهادت است که این تفسیر در روایات متعدد شیعه وارد شده است. 2. در ادای شهادت است که عده‌ای از اهل سنت و بیشتر، از تابعین آیه را به مقام اداء زده‌اند؛ چون در آیه شهدا مفروض گرفته شده است درحالی‌که تحمل این است که از او خواسته شود که شاهد شود. بر طبق روایات ما استعمال شهداء در اینجا مجاز است یعنی کسی که بعد از تحمل شاهد می‌شود و در ادامة آیه دارد: «و من یکتمها فإنه آثم قلبه» که به مقام ادا زده‌اند. 3. قول سوم این است که هم به مقام تحمل شهادت بخورد و هم به ادای آن که این قول را در میان تابعین داریم.

حکم تحمل یا ادای شهادت:

بحث دیگرش راجع به حکم لا یأب الشهداء است؛ در روایات ما وجوب را مسلم گرفته‌اند در اهل سنت عده‌ای استحباب فهمیده‌اند عده‌ای هم قائل‌ به تفصیل‌اند که اگر شهادت متوقف بر کاری نیست مثلاً اگر بخواهد شاهد شود باید تهران برود بگوید: فاصله دارد من نمی‌آیم و برای قطع مسافت پول می‌گیرم اما اگر نکته‌ای ندارد بر او واجب است.

مسألة اخذ اجرت بر قضاوت:

یک بحث هم راجع به قضاوت است أن تحکم بین الناس بالحق. این دو بحث از همان ابتدا محل کلام واقع شده است. در کتاب جامع الأحادیث مقداری از روایات باب اجر یا رزق قاضی را در باب 10 از ابواب ما یکتسب به (باب ما ورد فی أنواع السحت) آورده است. باب 15 از ابواب قضا (ج30) هم ما ورد فی رزق القاضی است که روایت مفصل دربارة سحت را در آنجا نیاورده و در ارجاعات باب هم به آن اشاره نکرده است خودتان در حاشیه آن را اضافه کنید.

توضیح بیشتر دربارة روایت دعائم الإسلام

در جلسة قبل روایتی را از کتاب دعائم الإسلام خواندیم که فعلاً در مصادر ما نیست و چون آن را ناقص خواندیم دوباره متعرض آن می‌شویم.

دعائم الإسلام 2/ 538: عن علىّ صلوات اللّه عليه أنّه قال‏ لا بدّ من إمارة و رزق للأمير و لا بدّ من عريف‏ و رزق للعريف و لا بدّ من حاسب و رزق للحاسب و لا بدّ من قاضٍ و رزق للقاضى و كرّه أن يكون رزق القاضى على النّاس الّذين يقضى لهم و لكن من بيت المال.[1]

اصطلاح رزق ظاهراً چیزی است که از بیت المال قرار می‌دهند از بعضی عبارات مثل صاحب جواهر اینطور درمی آید که بیت المال را دو جور می‌شود فرض کرد: یکدفعه به‌عنوان شهریه و حقوق باشد مثلاً ماهیانه از بیت المال مقدار مشخصی برایش قرار دهند هر مقدار که قضاوت کند، یک بار به‌عنوان اجرت عمل و به‌عنوان جعل باشد صاحب جواهر می‌گوید: به‌عنوان  اجرت هم درست نیست مثلاً بگوید: شما در این قضیه قضاوت کنید و اینقدر به شما می‌دهیم.

نکاتی دربارة میراث مصری شیعه و کتاب دعائم

میراث مصری ما

یکی از بحث‌های همیشگی ما دربارة میراث‌های اصحاب، تأثیر جغرافیایی میراث است؛ مثلاً ما میراث خراسان داریم که آخرین حد آن کَش و سمرقند است که تفسیر عیاشی و رجال کشی از میراث خراسان به ما رسیده است، میراث‌های بصره، کوفه، قم، آذربایجان، شام، مدینه، یمن داریم که در محل خودش توضیح داده‌ایم.

میراث مصری ما نیز فوق العاده کم است و آنچه ما الآن از میراث مصر داریم بعد از حکومت فاطمی‌ها است که اسماعیلی‌ها خیلی آن را بزرگ کرده‌اند. بعد از مرگ اسماعیل در سال 145 یا 138 اسماعیلی‌ها محمد پسرش را امام می‌دانند. در برخی روایات ما هست که محمد ملعون هم هست قصه‌ای است که برای موسی بن جعفر ع نمامی می‌کرد حضرت می‌گوید: بچه‌های مرا یتیم نکن، این سعایت در بعضی تواریخ به محمد نسبت داده شده است و در بعضی به علی برادر محمد. آنگاه سال 150 تا سال 300 فتره‌ای است که ما از نظر علمی و تاریخی چیز درستی از اسماعیلیه نداریم حتی در تواریخی که سنی‌ها نوشته‌اند. اسم محمد بن اسماعیل را داریم اما این که چه می‌کرد و چه تشکیلاتی داشت خبر نداریم، اسماعیل‌ها می‌گویند: محمد امام بود و دعاتش را فرستاد بعد پسر او و پسر پسرش امام هستند، تا سال 298 که عبید الله مهدی در مصر ادعای خلافت کرد. اصطلاح اسماعیلی‌ها این است که این دوره را ائمة الستر می‌دانند و ما هم معلوماتی نداریم. اجمالاً معلوم می‌شود عده‌ای از شیعه حتی از اولاد ائمه آنجا رفته‌اند.

جعفریات مال اسماعیل پسر موسی بن جعفر ع است. این را ما داریم که این شخص تا سال 210 ساکن مدینه بوده است اما نجاشی می‌گوید: سکن هو و ولده بمصر، چون مصر زمینة همین انقلاب شیعی بود. اسماعیل پسری به نام موسی دارد که موسی و اسماعیل هر دو در سند جعفریات قرار دارند. مصر در آن زمان اصطلاحاً مرکز انقلاب بود مخصوصاً خلفای فاطمی نوعی حکومت سوسیالیستی یا اشتراکی داشتند و نوعی تنظیم هرمی و اصطلاح حزبی هم داشتند. خود آن‌ها چیزهای مفصلی دربارة ائمة الستر نوشته‌اند که ما غیر از خود اسماعیلی‌ها راهی به صحت آن مطالبی نداریم از عبید الله مهدی و تشکیل حکومتش در مصر خبر داریم خیلی هم حکومتش قوی می‌شود و حکومت آن‌ها علمی می‌شود.

علمی‌بودن حکومت فاطمیون:

دولت فاطمی یکی از حکومت‌های علمی تاریخ است علم یعنی مثل فیزیک و شیمی. خود جابر بن حیان اگر وجود خارجی داشته باشد جزو بزرگان اسماعیلی می‌دانند. جامع الأزهر به نظرم در سال 387 تأسیس شد جامع به معنای مسجد است. این مسجد زیبا را که دو منارة دو قلو دارد چون به نام حضرت زهرا س بنا کردند اسمش را ازهر گذاشتند. این مسجد مثل مسجد اعظم است که رواق‌رواق است و در آن‌ها درس‌های علمی برگزار می‌شده است.[2]

مصادر فکری دعائم الإسلام

ما همیشه در مباحثمان بحثی دربارة مصادر فکری دعائم داشتیم که بیشتر بحث‌هایمان دراین‌باره جنبة حدس داشت. ما می‌دانستیم که مقداری از کتب معروف ما مثل کتب حسن بن محبوب و حسین بن سعید و به احتمال زیاد کتاب سکونی هم در اختیار صاحب دعائم بوده است. یک وقتی هم فکر می‌کردیم که رابط چه بوده است. چیزهایی را هم وی نقل می‌کند که الآن در اختیار ما نیست. این بود تا اخیراً رساله‌ای به نام ایضاح از ایشان چاپ شد و در آن کتاب ایشان مصادر خودش را نوشته است و آن حدس ما نیز تا حدی درست درآمد ولی کتاب ایضاح افق‌های جدیدی را باز کرد. ایضاح نسخة منحصر به فردی دارد که ارزش نسخه‌شناسی هم ندارد از اول تا آخر آن صاف است تملک و تحمل و بلاغی بر آن نیست. تصویری که من از نسخه دیدم منحصراً در اختیار یکی از مستشرقان آلمانی بوده است. تصویری از این نسخه نیز در کتابخانة آستان قدس امام رضا ع هست. از ایضاح روشن می‌ّشود که اگر کتاب سکونی هم ظاهراً در اختیارش بوده است همین نسخة جعفریات بوده است که راجع به جعفریات هم صحبت کردیم.

تقویت جنبه‌های حکومتی در روایات دعائم

دولت فاطمیون در مصر در آن زمان حکومت شیعی بودند؛ چون احکامشان همان احکام ماست[3] با این تفاوت که در دعائم اولاً روایاتی را که جنبة حکومتی دارد انتخاب و تقویت کرده است. اسماعیلیه چون حکومت تشکیل دادند بیشتر روی بحث‌های ولایی و حکومی رفتند مثلاً این روایت که احتمالاً در کتاب سکونی بوده است پیش ما نیست؛ چون امامیه امارت و تشکیلاتی نداشت ولی در دعائم آمده است؛ چون آن‌ها حکومت داشتند چنانکه حوزه‌های علمیه ما تا قبل از تشکیل حکومت جمهوری اسلامی احادیث اداری و حکومتی را کمتر متعرض می‌شدند اما بعد از آن بیشتر متعرض می‌شوند.

ثانیاً اسماعیلیه روایات غلوآمیز دربارة حاکم را خیلی تقویت می‌کردند؛ یعنی حاکم را به صفات الهی فرض می‌کردند و بر آن استدلال هم می‌کردند. این هم شرحی عجیب دارد اخیراً رساله‌ای از مجموعه رسائل قلعة الموت چاپ شده است سرگذشت بابا سیدنا، در آن رساله رسماً قائل‌اند که باید خداوند در هر زمانی در شخصی تجلی کند و او صفات الهی مثل حی و قادر و مرید و قیوم و غیره دارد.[4]

معنای حدیث

معنای لفظ عریف

عریف در اصطلاح آن زمان مثل ثبت احوال و دفاتر بوده است از مادة عرف است که در لغت عرب اشتقاقات متعدد از آن شده است که در آن معنای شناخت لحاظ شده است مثلاً عرّاف به معنای کاهن بود، این عرفانش عرفان غیبیات است. یا از این ماده مُعرَّف به معنای کسی است که در عرفه حاضر شود. عریف هم از همین ماده است.

امیر المؤمنین ع در کوفه[5] برای هر عشیره‌ای عریفی قرار داد، آنگاه مثلاً حمدان یک عریف داشت که آمار زاد و ولدها و مرگ و میرها را داشت. آنگاه وقتی خراج[6] یا جزیه‌ای می‌آمد حضرت عرفا را احضار می‌کرد و بر طبق آمارهای آنان پولی را مستقیم به افراد می‌دادند.[7] معظم این پول هم از خراج بود نه خمس؛ چون خمس در بیت المال نیست، زکات و خراج در بیت المال است. لذا در این روایت هم می‌گوید: «‌لابد من عریف و رزق للعریف» یعنی هر گروهی باید یک عریف داشته باشد تقریباً شبیه معتمد محل در زمان ما یا سازمان ثبت احوال.[8]

معنای عبارت

مراد از عبارت «لا بدّ من إمارة و رزق للأمير و لا بدّ من عريف‏ و رزق للعريف و لا بدّ من حاسب و رزق للحاسب و لا بدّ من قاضٍ و رزق للقاضى» این است که نظام اجتماعی ارکانی دارد که باید آن‌ها را از بیت المال تأمین کرد. امیر شامل پادشاه، استاندار و رئیس جمهور می‌شود، جامعه هم امیر می‌خواهد، هم عریف، هم حاسب که ادارة دارایی است، و هم قاضی و قوة قضائیه می‌خواهد. این‌ها ارکان اجتماع‌اند که آن‌ها را هم باید از بیت المال بدهیم. این حدیث را اینطور معنا کنید نه خصوص این عناوین. نمی‌شود ارکان اجتماع را فردی کرد مثلاً نمی‌شود بگوییم: بیا استاندار اینجا شو اگر پول داشتی با پول خودت زندگی کن و اگر نداشتی درویشی زندگی کن. امیر المؤمنین ع می‌فرماید:‏ هر منصبی اجتماعی که لازم است باید برای آن تعیین مالی هم باشد.

و کره أن یکون... یعنی اما امیر المؤمنین ع علاقه نداشت که رزق قاضی بر عهدة مردم باشد.

 



[1]. جامع أحاديث الشيعة، ج‏30، ص146، باب 15، ح2

[2]. اخیراً یک دانشگاهی هم تأسیس کرده‌اند که بخشی شعب آن خارج قاهره است آن جامعة الأزهر است با جامع الأزهر فرق دارد جامعة یک دانشگاه رسمی است لکن تابع جامع ازهر است. بعضی از ایرانی‌ها این دو را با هم اشتباه می‌کنند.

[3]. دولت فاطمیون که مذهب اسماعیلی داشتند حدود 230 سال در مصر حکومت کردند آن‌ها بر شامات (منطقة سوریه و لبنان) هم نفوذ داشتند ولی نفوذشان به صورت گروه‌های تروریستی بود، در ایران هم نفوذ داشتند حسن صباح اول قلاع آل‌موت را گرفت بعد چند قلعة دیگر را در جویبار قزوین گرفت و بعد قلاع اصفهان را گرفت که قلاع اصفهان بعد از مدتی ساقط شد و دولت بغداد بر آن مسلط شد، بعد قلاع قهستان یا اطراف قاین فعلی را گرفت. این قسمت‌هایی بود که در داخل ایران در اختیار اسماعیلی‌ها قرار گرفت. این‌ها گروه‌های تروریستی یا به اصطلاح امروز فداییان بودند که حدود 500 ترور مهم انجام دادند و از پادشاه گرفته تا وزرا و قضات و خواجگان را ترور می‌کردند مخصوصاً در مدتی به خاطر آمدن سلاجقه، کسانی را که در خدمت سلاجقه بودند ترور می‌کردند. این‌ها تفصیل تاریخی دارد و تشکیلاتشان توسط هلاکو از بین رفت و خلیفة بغداد نتوانست در این مدت کاری کند ولی تشکیلات مصر زودتر از آن و در زمان صلاح الدین ایوبی از بین رفت. فاطمیون از زمان عبید الله مهدی 298 تا حدود 525 در مصر حکومت داشتند و حتی  مدتی بغداد را هم گرفتند همان زمانی که شیخ طوسی مجور شد از آنجا بیرون یاید جریان فتنه مال این شد چون تا مدتی بصاصیری که از منطقة فسای شیراز بود (فسا را بصاصیر می‌گفتند) از طرف خلیفة فاطمی که در مصر بود حدود یک سال بر بغداد مسلط شد و خلیفه را هم از بغداد بیرون کرد و به این ترتیب تقریباً دنیای اسلام در اختیار شیعیان اسماعیلی قرار گرفت تا این که خلیفة بغداد به سلاجقه که سنی‌های متعصب و در ماوراء النهر بودند متوسل شد و به کمک آن‌ها تشکیلات بصاصیری و بعد آل بویه و همة شیعه را از بغداد بیرون کرد که از جمله شیخ به نجف هجرت کرد. این مشکلی بوده است که بین فاطمی‌ها و عباسی‌ها بوده است. فاطمی‌ها در مصر، عباسی‌ها در بغداد و و اموی‌ها در اندلس بودند. یکی از بحث‌های کلامی در کتب کلامی از جمله در تجرید و مواقف این است که آیا تعدد خلیفه را قبول کنیم یا این که همة دنیای اسلام باید یک خلیفه داشته باشد و بیعت برای خلیفة دوم و سوم منعقد نمی‌شود. در دنیای اسلام در آن زمان عملاً سه خلیفه بود: یک خلیفة عباسی که بیشترین مرکزیت با آن بوده است و تأثر فرهنگ شیعی هم از این است چون ما در این منطقه بودیم که در اختیار خلفای بنی عباس بود و منطقة مصر و جبال لبنان و حمص یا حلب هم در اختیار اسماعیلی‌ها بود منطقة دروز هم در اختیار فاطمی‌ها بود، این‌ها حکومتشان در مصر بود و در دو سه نقطه افراد داشتند که کارهای تروریستی(غیله یا اغتیال) می‌کردند در ایران هم این‌ها نفوذ داشتند ولی نفوذ قوی پیدا نکردند چون قلاع صعب العبور بود و نمی‌توانستند به آن برسند. از زمان ظهور حسن صباح تا کشته‌شدن رکن الدین خُرشاه به دست هلاکو که آخرین شخص از این خاندان بود این تشکیلات حدود 170 سال طول کشید. والیانی هم که بعد از حسن صباح هستند فرزندان حسن صباح نیستند. منطقة شام هم زود از بین رفت. این توضیحات را دادم تا تصویری از خلافت فاطمی برایتان روشن شود.

[4]. لذا ما برای اولین بار احتمال دادیم که ابن غضائری که با خط غلو خیلی تند برخورد می‌کند و به ادنی چیزی به آن‌ها حمله می‌کند، مقداری از آن هم در آن زمان ریشه‌های سیاسی داشته است. شیخ راجع به ابن غضائری پسر می‌گوید: اُختُرم رحمه الله، احتمال می‌دهیم فاطمی‌ها او را ترور کرده باشند چون با مناقشاتی که ایشان در روایات می‌کرد خیلی از زیربناهای فکری فاطمی‌ها به هم می‌خورد.

[5]. کوفه درابتدای تأسیس شبیه پادگان نظامی بود. چون یمن به دست حضرت امیر المؤمنین ع مسلمان شده بودند در زمان حکومت امیر المؤمنین ع عدة زیادی از آن‌ها به احترام آن حضرت به کوفه آمدند و خیمه‌خیمه شدند، اسباع بود بعد ارباع شد، و هر عشیره‌ای یک طرفی بود مثلاً حمدان در یک طرف چهل پنجاه خیمه در یک جا داشتند. بین ایم مجموعه خیمه‌ها هم فضایی خالی بود که به آن کناسه می‌گفتند و در آنجا آشغال می‌ریختند. بعد که به تدریج این‌ها در کوفه خانه ساختند و کوفه گسترش یافت و حالت شهری پیدا کرد  این فاصله‌ها پر شد اما یکی دو تا از فاصله‌های بزرگ هم ماند که به‌تدریج شبیه میدان عمومی و مرکز شهر شد که در آنجا خریدوفروش و رفت‌وآمد جریان داشت و می‌نشستند و گعده می‌گرفتند مثلاً زید را به همین خاطر در کناسة کوفه به دار آویختند که میدان عمومی بود.

[6]. اولین خراج مهم از عراق بود. عمر اولین بار خراج عراق را گرفت که هیجده میلیون درهم بود و مبلغ سنگینی بود. ابوبکر مثلاً بزاز بود بعد از این که خلیفه شد پارچه‌هایش را برداشت تا بزازی کند گفتند: رزق برایت قرار می‌دهیم. ماهانه‌اش را هم ذکر کرده‌اند که روزی دو درهم بود، در ماه شصت درهم و در سال  تقریباً هفتصد و بیست درهم بود (چون در آن زمان بودجه را سالانه حساب می‌کردند). شهریة شریح قاضی با این که بعد از ابوبکر است پانصد درهم بود. این شهریه‌ها ضبط شده است. به طور طبیعی سال را 360 روز حساب می‌کردند ولی هم سال شمسی بیشتر از 360 روز است و هم قمری از آن بیشتر است. ماه را ماه کامل یعنی ماه عددی حساب می‌کردند که سی روز است. این یک اصطلاح بود. روی 30 روز که حساب کنید یک سال 360 روز می‌شود. 18 میلیون درهم را با شهریة خلیفه که 710 درهم بوده است مقایسه کنید بعد 24 میلیون بعد تا 36 میلیون است که فقط خراج عراق بود غیر از کشورهای دیگر که فتح کرده بودند و غیر از زکات.

[7]. و گفتیم که پول اولیه به صورت مساوی بود و عمر برای اولین بار طبقات را قرار داد مثلاً بدری‌ها پنج هزار درهم، غیر بدری‌ها سه هزار درهم، بچه‌ها سه هزار درهم به استثنای حسنین که هر کدام پنج هزار درهم بود، زن‌های پیامبر ص هم شش هزار درهم غیر از حفصه و عایشه که هر کدام دوازده هزار درهم بود. نسبت این‌ها بیان شده است که وارد شرح آن نمی‌شویم. یکی از کارهای امیر المؤمنین ع که برای ایشان مشکل‌ساز شد این بود که بین همه اعم از بدری و غیر بدری تساوی ایجاد کرد. پیش از آن هم عثمان گفته بود: حفصه و عایشه مثل بقیه پرداخت شود که سبب شد علیه عثمان قیام کردند و او را کشتند.

[8]. البته این عریف به‌تدریج برای خودش ادعای سلطنت هم می‌کرد؛ چون می‌گفتند: فوتی‌ها را اعلام نکن تا پول بیاید یا اسم‌هایی را اضافه می‌کرد، همین راه‌هایی که الآن هم متعارف است. لذا در برخی روایات که عریف مذمت شده، مراد از این عریف، عریفی است که این کارها را انجام می‌دهد [و اعانه بر ظلم می‌کند] مثل پلیس که برای امنیت جامعه است اما خیلی از پلیس‌ها رشوه گرفتند و منحرف شدند مثلاً می‌گویند: پلیس آدم خوبی درنمی‌آید، نه مفهوم است بلکه واقع خارجی است لابد من عریف به مفهوم عام عریف است.

ارسال سوال