فهرست سخنرانیها
آخرین دروس
دروس تصادفی
دروس پربازدید
■ خارج فقه - مکاسب (۴۷)
■ تاریخ شفاهی (۳)
■ تقریرات
■ خلق عظیم (۱)
■ اصول ۱۴۰۲-۱۴۰۳ (۶۷)
مکاسب ۸۵-۱۳۸۴ (۷۹)
مکاسب ۸۶-۱۳۸۵ (۱۰۵)
مکاسب ۸۷-۱۳۸۶ (۱۱۹)
مکاسب ۸۹-۱۳۸۸ (۱۲۴)
مکاسب ۹۰-۱۳۸۹ (۶۳)
مکاسب ۹۱-۱۳۹۰ (۹۸)
مکاسب ۹۲-۱۳۹۱ (۱۱۲)
مکاسب ۹۳-۱۳۹۲ (۱۰۳)
مکاسب ۹۴-۱۳۹۳ (۱۰۶)
مکاسب ۹۵-۱۳۹۴ (۱۱۰)
مکاسب ۹۶-۱۳۹۵ (۱۱۸)
مکاسب ۹۷-۱۳۹۶ (۱۱۷)
مکاسب ۹۸-۱۳۹۷ (۱۲۸)
مکاسب ۹۹-۱۳۹۸ (۸۳)
مکاسب ۱۴۰۰-۱۴۰۱ (۳۶)
مکاسب ۱۴۰۱-۱۴۰۲ (۵)
مکاسب ۱۴۰۲-۱۴۰۳ (۶۳)
مکاسب ۱۴۰۳-۱۴۰۴
■ خارج اصولمکاسب ۸۶-۱۳۸۵ (۱۰۵)
مکاسب ۸۷-۱۳۸۶ (۱۱۹)
مکاسب ۸۹-۱۳۸۸ (۱۲۴)
مکاسب ۹۰-۱۳۸۹ (۶۳)
مکاسب ۹۱-۱۳۹۰ (۹۸)
مکاسب ۹۲-۱۳۹۱ (۱۱۲)
مکاسب ۹۳-۱۳۹۲ (۱۰۳)
مکاسب ۹۴-۱۳۹۳ (۱۰۶)
مکاسب ۹۵-۱۳۹۴ (۱۱۰)
مکاسب ۹۶-۱۳۹۵ (۱۱۸)
مکاسب ۹۷-۱۳۹۶ (۱۱۷)
مکاسب ۹۸-۱۳۹۷ (۱۲۸)
مکاسب ۹۹-۱۳۹۸ (۸۳)
مکاسب ۱۴۰۰-۱۴۰۱ (۳۶)
مکاسب ۱۴۰۱-۱۴۰۲ (۵)
مکاسب ۱۴۰۲-۱۴۰۳ (۶۳)
مکاسب ۱۴۰۳-۱۴۰۴
اصول ۸۹-۱۳۸۸ (۱۲۱)
اصول ۹۰-۱۳۸۹ (۹۵)
اصول ۹۱-۱۳۹۰ (۹۸)
اصول ۹۲-۱۳۹۱ (۱۱۳)
اصول ۹۳-۱۳۹۲ (۱۰۴)
اصول ۹۴-۱۳۹۳ (۱۰۸)
اصول ۹۵-۱۳۹۴ (۱۰۹)
اصول ۹۶-۱۳۹۵ (۱۲۰)
اصول ۹۷-۱۳۹۶ (۱۱۸)
اصول ۹۸-۱۳۹۷ (۱۳۵)
اصول ۹۹-۱۳۹۸ (۸۴)
اصول ۱۴۰۰-۱۴۰۱ (۳۷)
اصول ۱۴۰۱-۱۴۰۲ (۳)
اصول ۱۴۰۲-۱۴۰۳
اصول ۱۴۰۳-۱۴۰۴
■ مکاسب ۸۸-۱۳۸۷ (۱۰۹)اصول ۹۰-۱۳۸۹ (۹۵)
اصول ۹۱-۱۳۹۰ (۹۸)
اصول ۹۲-۱۳۹۱ (۱۱۳)
اصول ۹۳-۱۳۹۲ (۱۰۴)
اصول ۹۴-۱۳۹۳ (۱۰۸)
اصول ۹۵-۱۳۹۴ (۱۰۹)
اصول ۹۶-۱۳۹۵ (۱۲۰)
اصول ۹۷-۱۳۹۶ (۱۱۸)
اصول ۹۸-۱۳۹۷ (۱۳۵)
اصول ۹۹-۱۳۹۸ (۸۴)
اصول ۱۴۰۰-۱۴۰۱ (۳۷)
اصول ۱۴۰۱-۱۴۰۲ (۳)
اصول ۱۴۰۲-۱۴۰۳
اصول ۱۴۰۳-۱۴۰۴
■ تاریخ شفاهی (۳)
■ تقریرات
تقریرات بحث خارج - فقه (۱۴)
تقریرات بحث خارج -اصول (۳)
تقریرات بحث خارج - فقه ولائی (۳)
تقریرات بحث خارج - رجال (۵)
■ خارج فقه - حج (۲۰۶)تقریرات بحث خارج -اصول (۳)
تقریرات بحث خارج - فقه ولائی (۳)
تقریرات بحث خارج - رجال (۵)
■ خلق عظیم (۱)
■ اصول ۱۴۰۲-۱۴۰۳ (۶۷)
آخرین دروس
- مکاسب 1402-1403 » فقه یک شنبه 1403/3/13
- اصول 94-1393 » شنبه - 25 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » سهشنبه - 21 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » دوشنبه - 20 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » یکشنبه - 19 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » شنبه - 18 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » چهارشنبه- 15 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- مکاسب 94-1393 » شنبه - 9 – 12 - 1393 مکاسب محرمه ـ نوح بالباطل [روایات نیاح]
- مکاسب 94-1393 » چهارشنبه - 6 – 12 - 1393 مکاسب محرمه ـ نوح بالباطل [روایات نیاح]
- مکاسب 94-1393 » سهشنبه - 5 – 12 - 1393 مکاسب محرمه ـ نوح بالباطل [روایات نیاح]
دروس تصادفی
- اصول 93-1392 » خارج اصول 93-1392
- خارج فقه - مکاسب » خارج فقه - مکاسب - بحث پیرامون روایت ابو البختری
- مکاسب 96-1395 » فقه دوشنبه 1396/1/28 مکاسب محرمه
- مکاسب 86-1385 » خارج فقه 86-1385
- مکاسب 96-1395 » فقه سه شنبه 1395/10/14 مکاسب محرمه
- مکاسب 89-1388 » خارج فقه 89-1388
- مکاسب 87-1386 » خارج فقه 87-1386
- خارج فقه - حج » فقه کتاب الحج یک شنبه 1399/4/15
- اصول 89-1388 » خارج اصول 89-1388
- اصول 94-1393 » یکشنبه - 5 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط (شک در مکلف به) ـ ماهیت قضایای طلبیه
دروس پربازدید
- تقریرات بحث خارج - فقه ولائی » تقریرات بحث خارج فقه ولائی - بقیه ادله ولایت فقیه و شروط حاکم و والی
- مکاسب 96-1395 » فقه یک شنبه 1396/1/27 مکاسب محرمه
- تقریرات بحث خارج - فقه ولائی » تقریرات بحث خارج فقه ولائی - بیت المال و سجن
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه - غیبت
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه - قمار و قیادة
- تقریرات بحث خارج - فقه ولائی » تقریرات بحث خارج فقه ولائی - بحث ولایت معصومین علیهم السلام و ادله روایی ولایت فقیه
- خارج فقه - مکاسب » خارج فقه - مکاسب - راه فنی بررسی حکم بیع بول شتر
- اصول 96-1395 » اصول یک شنبه 1396/2/17
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه -بحث دهن متنجس و قاعدة حرمت بیع نجس و حرمت بیع متنجس و حیازت و اختصاص و حق سبق
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه - غنا
مدت 00:41:00
دروس خارج فقه کتاب مکاسب
سال 96-1395 شمسی
حضرت آیت الله استاد سید احمد مددی الموسوی(حفظه الله)
زمان:ساعت 10- 11 صبح
مکان :قم صفاییه کوچه17 پلاک33
معهد الامام المهدی (عجل الله تعالی فرجه الشزیف)
بسم الله الرحمن الرحیم
و الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا رسول الله و آله الطیبین الطاهرین المعصومین و لعنة دائمة علی اعدائهم اجمعین
اللهم وفقنا و جمیع المشتغلین وارحمنا برحمتک یا ارحم الراحمین
در بحث به اصطلاح اراضی خراجیه دیروز یک مقداری باز از بحث خارج شدیم.
بحث ما این بود که مرحوم شیخ از این روایتی که در ذیلش آمده و لا یضر بهم، و لا، که ما هم نمیدانیم این را یَضر بخوانیم، یُضر بخوانیم، یضر بهم، البته در بین کافی و تهذیب هم فرق است. یکی با دارد یکی ندارد.
اجمالا عرض کردیم بعید نیست که مثلا ضر یضر که ثلاثی مجرد است، گفته شده ضرر به معنای سوء حال باشد، ضر به معنای سوء حال، شبیه حرج. لا یضرکم من ضر اذا اهتدیتم. بعید نیست به این معنا باشد. اما اگر اضر باشد، بعید نیست به معنای شأنیت نقص باشد. من اضر بطریق المسلمین؛ یعنی مثلا چاهی چیزی بکند که این شأنیت دارد که مسلمانان در چاه بیافتند، در مشکل بیفتند.
و اما باب مفاعله ضار، ضاره، انک رجل مضار، عرض کردیم احتمالا این باب مفاعله در اینجا به معنای الحاق ضرر فعلا باشد، یعنی فعلا ایجاد ضرر کرده است. یعنی مثلا اگر این یک ملکی داشت درختی داشت در ملک دیگری، اگر میخواستیم تعبیر کنیم که این منشأ گرفتاری میشود، اضر میگفتیم، داشتن درخت. اما اگر عملاً ده روز است بیست روز است آمده و ضرر زده به طرف. اذیت کرده برای زن و بچه اینها اذیت کرده، نقص ایجاد کرده حالا به همان لحاظی که هست، آنجا را ضار به کار میبردند. انک رجل مضار، بگوییم باب مفاعله که در قرآن هم استعمال شد، لا تضاروهن 02:28، لا تضار والدة بولدها، و موارد دیگر، در قرآن ضرارا، و لا تمسکوهن ضرارا، این موارد استعمال مراد این است که بالفعل این ضرر به دیگری رسیده، یعنی بالفعل این ضرر پیدا شده و لذا چون ضرر پیدا شده یک دفعه در معرضیت ضرر است، ممکن است به ثلاثی مجرد بیاید و باب افعال بیاید. اما اگر این ضرر بالفعل رسیده، از آیات قرآن ما این طور استظهار کردیم و از شأن نزول روایات در آن زمان، اما خب بعدها انصافا در روایات ائمه ما مثل حضرت صادق(ع) به بعد، اضر ظاهرا مرادف با ضار به کار برده شده است. یعنی هیئت را جابجا کردند. به جای هیئت باب مفاعله هیئت باب افعال آوردند.
و عرض کردیم که بحث لا ضرر را که دیروز اشاره کردیم، در دنیای اسلام از قرن دوم این حدیث یواش یواش جا پیدا کرد. در قرن اول خیلی آثارش در میان اهل سنت نیست. اما در قرن دوم یواش یواش جا پیدا کرد و درفقه برای خودش یک مطلبی شد. مخصوصا در یک طریقش، طریقش زیاد نیست، طرقش در اهل سنت زیاد است، اما یک طریقش فی الاسلام داشت. یک یا دو تایش. که خط فقهاء باشد.
و در قرن سوم یعنی زمان بخاری و اینها، که افتادند به تدوین حدیث، چون قرن اول از میانههای قرن اول تا قرن دوم، زمان فقه است و فقهاست و تفریعات فقهی. قرن سوم قرن به اصطلاح تنقیح حدیث و برخورد با حدیث و اینها که تقریباً از سالهای 150 در میان اهل سنت شروع شد، به اولا همین تضعیف و توثیق رجال و اسناد و بعد هم بحث حجیت خبر و یعنی هم اصول اواخر قرن دوم یواش یواش شکل و شمایل خودش را گرفت. هم رجال یواش یواش جای خودش را باز کرد. از برخورد این دو تا مبانی حدیث شناسیشان دیگر جا گرفت و اقسام حدیث و اینها.
و قرن سوم هم که فرض کنید اوایل قرن سوم، مسند احمد است. البته مسند معلوم نیست همهاش صحیح باشد. مسند احمد است. 241 وفاتش است. بخاری 256. عرض کردم از 256 صحاح سته، کلا مولفینشان بین 256 تا 306 است. کلا این پنجاه سال کل صحاح سته معروف در این پنجاه سال تدوین شده است در قرن سوم.
آن وقت حدیث لا ضرر خوب دقت بکنید در قرن فقها قرن دوم چرا جا دارد به آن تمسک کردند، مطرح کردند. اما در قرن سوم که آمد عدهای از بزرگان حدیث را قبول نکردند. مثل بخاری، مثل مسلم. اینها حدیث لاضرر را قبول نکردند، نیاوردند حدیث لا ضرر را. دیگر حالا بعدها علمایشان اینهایی که آمدند حدیث لا ضرر باز در فقه مثل قرن دوم قبول کردند، اصطلاحا رو به شواهد و متابعات آوردند. گفتند درست است حدیث سند روشنی ندارد، لکن چون شواهد دارد، مثلا راههای مختلف دارد، یوید بعضها تأییدات و شواهد و دیگر تابع این که کسی قبول کرد شواهد را یا قبول نکرد.
آن وقت برخورد اولیهشان با حدیث هم همین بود که دیروز عرض کردم. من دیگر همه بحثها را خلاصه میکنم. وآن اینکه به عنوان حاکم باشد بر ادله اولیه.
که عرض کردیم این معنا در میان نه روایات ما در آن زمان مطرح شده، نه در میان فقه قدیم ما مطرح شده است. بعدها مخصوصا با آمدن شیخ طوسی و در خلاف، حدیث لاضرر را دارد در خلاف در باب شبهه دارد. البته ما هم در غیر از اینها در کافی داریم. در کافی حدیث لا ضرر آمده لکن در قصه سمره آمده، حدیث لا ضرر از امام باقر(ع). ما سند معتبر داریم تصادفا، اهل سنت سندی که قابل اعتماد، ما داریم سندش هم معتبر است، البته به قول آقایان موثقه است. در کافی آمده. متون مختلفی دارد حالا من وارد آن بحثش نمیشوم. اما داریم ما به سند معتبر. لکن مشکل آن حدیث قصه سمره است و یک امر خارجی است. بعد هم امام(ع)، طبق این نقل پیغمبر(ص) فرمودند: انت رجل مضار به سمره، و لا ضرر و لا ضرار، این در آنجا ما داریم. یعنی آن که داریم آنجاست که آن خب به قضیه خارجی میخورد.
س: 07:11
ج: خب تعلیل میآید بر یک امر خارجی
س: مشکل چیست؟
ج: این ناظر به ادله احکام نمیشود. مثلا اوفوا بالعقود با لا ضرر برداشته میشود. این در نمیآید از آن.
آن که در فقه به درد میخورد این بود. اصلا در فقه این به درد میخورد. که لا ضرر حاکم باشد به ادله اولیه. که عرض کردیم بعدها مرحوم نائینی هم همین مبنا را دارند. آقای خویی هم همین مبنا را دارند. علمای معروف ما شیخ انصاری همین مبنا را دارند. فقط در قدمای اهل سنت و متأخرینشان از لا ضرر اثبات میکردند، با لا ضرر اثبات میکردند. در شیعه هم آنهایی که تمسک میکردند اثبات میکردند. از زمان شیخ این بحث آمد که لا ضرر نفی میکند و اثبات نمیکند.
این یک بحث دیگری است که حالا لا ضرر اثبات میکند یا نمیکند.
س: این لاضرر و لا ضرار یک قاعده کلی هست که در همه جا تطبیق میکند. میشود تطبیق کرد به عنوان یک قاعده کلی
ج: خب این مطلبی است که ادعاست ما داشتیم ادلهاش را میگفتیم.
این مشهور شده دیگر. عرض کردم مرحوم نائینی و دیگران مشهور شده به آن تمسک میکنند. مرحوم شیخ، تمسک میکنند اما خب میگویم این مشکل دارد به لحاظ دلیلش مشکل دارد. مرحوم آقای شیخ الشریعه هم میگوید اینها چند تا قاعده هست که خیلی مشهورند اما معلوم نیست اصحاب به آن اطلاقش عمل کردند. یکی قاعده قرعه، معلوم نیست در هر جا
س: مثل آیاتی که در بعضی موارد وارد شده اما خب این 08:51
ج: خب ایشان همین را میخواهد بگوید. میگوید ما هم گیر داریم اگر این حدیث اینقدر اعتبار داشته باشد و بخواهد تمام احکام را چیز بکند، حکومت داشته باشد، این با واقعیت فقه هم نمیسازد.
به هر حال فعلا دیگر وارداین بحث نمیشویم. فقط مرحوم شیخ در اینجا دارد: و یستفاد منه انه اذا جعل علیهم من الخراج او المقاسمه ما یضر بهم، نمیفهمم حالا یضر بخوانیم یا یضر بهم، لم یجز ذلک؛ این درست نیست. ظاهرا مرحوم شیخ میخواهند لا ضرر را به همان مفادی که من عرض کردم به نحو حکومت تطبیق بکنند.
علی قدر ما یکون لهم صالحا و لا یضر بهم؛ یعنی اگر رسید، عرض کردم معنای لا ضرری که متعارف است که آقای سید بزرگوار هم فرمودند، حالا بیان دقیق نفرمودند، مراد از لا ضرر این است: لا ضرر به عنوان یک سنت پیغمبر(ص) چرا میگوییم سنت خوب دقت بکنید تقریب این مطلب روشن بشود. اولا نحوه استدلال و نحوه تقریب روی اصطلاح متعارف دنیای اسلام، خوب دقت بکنید. نه حوزههای ما مثلا میگویند تو صحیح مثلا روایت معتبره زراره آمده تمام شد. نه در دنیای اسلام یک متعارفی دارند من این را بگویم همیشه برایتان.
آن متعارف این است که در قرآن کریم یک عده از احکام میآیند. بعددر سنت میآید از آن مورد توسعه میدهد. مثلا اسکنوهن من حیث سکنتم، یعنی زن مطلقه حق سکنی دارد. مورد این آیه مبارکه طلاق رجعی است. اما بیاییم ما حق سکنی را برای انواع طلاق، بائن هم قرار بدهیم. این اصطلاحا سنت است. این اصطلاح اسلامی است. اصلا در دنیای اسلام روشن شد این تفکر را روشن بشود برایتان. نحوه تفکر این است.
مثلاً آیه مبارکه و لا به حساب تعزموا عقدة النکاح حتی یبلغ الکتاب اجل، اصلا به فکر ازدواج نیفتید تا اینکه کتاب، یعنی عده تمام بشود. عده این خانم تمام بشود. این آیه مبارکه در عده وفات است. این آیه در عده وفات است. و ما توضیح دادیم که از لا تعزموا چون الا مثلا ما معروف شده شیعه که حرمت ابدی میآورد اگر عقد کرد با زن در ایام عده، مثلا بعضی به فکرشان آمده که این حکم خاصی است که مثلا، نه ما از صحابه هم داریم قائل به حرمت ابدی هستند.
این یک نوع فهم لغت است. عرض کردم در فقه یکی از مسائل فهم ادبیات است. به خاطر اینکه مثلا گفته و لا تنکحو ما نکح آبائکم؛ نگفت لا تنکح المعتده حتی یبلغ الکتاب، آنجا دارد لا تنکحوا، اینجا گفت و لا تعزموا، عزیمت، یعنی آن نهی خورد به عزیمت. اگر نهی خورد به عزیمت، یعنی عزیمت شما برداشته شد. یعنی چه عزیمت؟ یعنی شما اگر این کار را کردید دیگر عزیمت نکاح نمیتوانید بکنید. نفی عزیمت یعنی حرمت ابدی.
یک جا گفت لا تنکحوا ما نکح آبائکم، یک جا گفت و لا تعزموا، من لا تعزموا را فقط همین جا دیدم، جای دیگر ندارد. و لا تعزموا عقدة النکاح؛ یک: استفاده حرمت ابدی از نفی عزیمت میشود. حالا این وارد بحث ما نمیشود.
نکته دوم: خوب دقت بکنید، نکته دوم این بود که این آیه مبارکه در عده وفات است. که اگر زن را در عده وفات عقد کرد، عالما موجب حرمت ابدی میشود. اما الان فتوا در مطلق عده است. عده طلاق هم هست.
این اصطلاحا در دنیای سنت اسمش سنت است. روشن شد؟ اصطلاح را خوب دقت بکنید. یعنی اگر میخواهید با دنیای سنت صحبت بکنید این همان اصطلاحی است که از زمان صحابه یعنی ما شما را بردیم به عهد صحابه. برخوردشان با احکام این طور بود. این آیه مبارکه موردش عده وفات است. ما از عده وفات دست برداریم یعنی اطلاق شامل بشود، حتی عده طلاق. این را اصطلاحا سنت میگفتیم. و این درست هم هست. یعنی در اسلام در قرآن، در اسلام بنا به این شد که به سنت مراجعه بشود.
انما الکلام این شد. این سنت را با قیاس میشود فهمید، این حرف اهل سنت شد.
و لذا خوب دقت کنید در روایات ما ان السنه اذا قیست، ان السنه، قیاس محدوده قیاس در سنن بود. یعنی میآمدند میگفتند همان نکتهای که در عده وفات است، در عده طلاق هم هست. همان نکتهای که در معتده رجعی هست، در بائن هم هست. اگر در معتده رجعی گفت اسکنوهن من حیث سکنتم، حق مسکن دارد زن در ایام عده، در عده بائن هم هست، فرقی نمیکند، نکتهاش یکی است. این شد قیاس. این قیاس این بود.
حرف اهل بیت(ع) این بود که سنن رسول الله(ص) مثل فرائض کتاب همه باید به تلقی باشد. و اینها همه تلقی شده یعنی همه گفته شده است. فقط مشکل شما این است که شما در خانه امیر المومنین(ع) نرفتید، افتادید به قیاس. بروید در خانه امیر المومنین(ع) تمام اینها گفته شده و تمام اینها عن رسول الله(ص) است.
یعنی اگر ائمه علیهم السلام میگویند لا تعزموا عقدة النکاح را توسعه میدهیم، خوب دقت کنید، به مطلق عده، غیر از عده وفات، چون میدانید ما اقسام عده داریم. اقسام عده وفات داریم، عده طلاق داریم، عده وطی شبهه هم داریم. چون آن هم عده دارد. یک روایت واحده من پیدا کردم ندیدم چون ظاهر کلمات اصحاب هم نیست. زنا هم عده دارد. من ندیدم الان دیدم روایت را یک جایی دیدم، حالا یادم رفته کجا هست. ندارم چون شرایع فروع فقهی مااین را ندارند. در باب زنا کسی در این کتبی که من دیدم، متعرض عده برای زنا نشدند که زنی که نستجیر بالله
ج: استبراء هم میتواند ...
س: استبراء در باب کنیز و اینها آمده است. در باب زنا عده است، استبراء نیست.
اما نیست الان عرض کردم در فتاوا نیست. من هم یک بار در مروری که کردم روی احادیث، یک حدیث دیدم که از آن استفاده میشد که زنا هم عده دارد، نمیدانم کجا هم هست، جایش هم یادم نیست.
س: در حدائق آورده یک روایت
ج: من در، حالا شماگفتید حدائق، به نظرم تو وسائل دیدم. داشتم میخوانم روایات را، در بابش هم نیاورده بود، نه اینکه وسائل. چون ظاهر این حدیث مبارک اذا دخل، اذا اولج فقد وجب المهر و الغسل و العده، که دخول سه تا اثر دارد. مهر نسبت به زنا نفی شده است. لا مهر لبغی، این یکی برداشته شده است. غسل در زنا هست، دومی هست. عده سومی محل کلام است.
ظاهر اصحاب این است که عده ندارد. ظاهرش، یعنی نستجیر بالله اگر زنی زنا کرد، دو ساعت بعد مردی برود با او ازدواج کند، ظاهرش این است که عقد درست است، اما اگر عده داشته باشد باید بگوییم عقد باطل است حرمت ابدی هم میآورد.
س: حاج آقا فتاوا هست دیگر بایستی حتما یک حیضی بگذرد بعد ..
ج: در زنا؟
س: بله
ج: ندیدم این فتوا را.
اگر باشد عده از سه تا حیض است نه یک حیض.
س: 16:13
ج: نه در باب زنا که مشهور این است که عقد زانیه جایز است، عدهای گفتند مکروه است.
داریم قول به حرمت اما آن
س: مشهوره باشد
ج: بله، مشهوره را داریم. الزانیة لا ینکح الا زانی، اما یک غسل الان در ذهنم نیست. در ذهن خودم عرض میکنم.
اما یک روایت دیدم حالا ایشان میگوید در حدائق هم هست. در ذهن من این طور است. حالا ذهن خودم را میگویم. به نظرم در کتاب حدیث نگاه میکردم، چشمم افتاد نه اینکه حالا و بابش را هم ننوشته بودند. حالا ایشان میگویند در حدائق، حالا من انشاء الله مراجعه کنم در حدائق ببینم. این در ذیل این آیه روایت مبارکه که سه چیز بر به اصطلاح دخول بار میشود: یکی غسل است، یکی مهر است و یکی عده.
در مورد زنا غسل مسلم هست، مهر به خاطر روایت لا مهر لبغی مهر مسلم نیست. میماند مسئله عده. آن وقت اگر عده ثابت بشود، اگر نستجیر بالله زنی زنا کرد، مثلا بعد از یک روز بخواهد با او ازدواج کنی، این ازدواج فقط باطل نیست، اصلا حرمت ابدی هم میآورد چون عقد در ایام عده است. موجب حرمت ابدی هم میشود.
س: عده از سر عقد است یا از سر دخول؟
ج: ظاهرش که دخول است.
س: خب اگر 17:20
ج: در وطی شبهه هم عده هست. چون آنجا عقد که نیست که.
س: خب اگر بگوییم از سر دخول است...
ج: اما تو وطی شبهه اشتباه نکنید، تو وطی شبهه بالاتفاق عده است. این اشتباه نشود. تو وطی شبهه با زنی یا مثلا دخول کرد به تصور اینکه مثلا خانوم خودش است بعد معلوم شود، این قطعا عده دارد. این در آن شبههای ندارد.
س: حاج آقا عده 17:41
ج: مهر هم دارد، مهر المثل هم دارد.
س: فلسفه عده همان به خاطر دخول است دیگر به خاطر همان
ج: دیگر حالا فلسفهاش را بگذاریم برای بعد. حالا فلسفهاش باشد برای بعد. ما هستیم و فعلا ظواهر نصوص را داریم کار میکنیم.
این روایت ظاهرش این است. اذا دخل اذا اولج فقد وجب المهر و الغسل و العده؛ در شبهه هم قائل شدند. در زنا گیر است. ملتفت شدید؟ در وطی، اما اینکه عقد به تنهایی عده بیاورد، تقریبا شبه اتفاق است ندارد. چون آیه قرآن هم دارد. عقد بر زنی بست دخول نکرد، طلاقش داد، عده ندارد. قبل از دخول طلاق عده ندارد.
دقت فرمودید؟ پس بنابراین این عرض کردم نکات فنی است که هی باید مراعات بشود در اینجا.
س: همین روایتی که گفتید شامل زنا نمیشود؟
ج: کدام روایت آقا؟
س: اذا دخل
ج: چرا. اما از آن طرف در روایت زنا ندارد عده، بعد هم روایت دارد که در زانیه میتواند بگیرد خب. ممکن است در عده باشد بعد از زنا باشد. یا به قول ایشان یک حیض ببیند. حالا فرض کنید یکی
س: 18:46
ج: به عنوان استبراء حالا یک حیض ببیند.
همان که بگویید استبراء هست عده نیست، همین بحث میشود. معلوم میشود عده ندارد دیگر. اما از آن طرف هم تصریح هم نداریم. دقت فرمودید؟ مثل لا مهر لبغی داریم، لا عدة لبغی نداریم. تصریح هم نداریم که عده ندارد. از آن طرفش هم نداریم. این اطلاق داریم که عده دارد. طبق این قاعده که عده دارد. اما در ذهنم این است که فتوای اصحاب نیست. در باب زنا فتوای اصحاب نیست که زن عده دارد.
علی ای حال کیف ما کان از بحث یک مقدار خارج شدیم. مرحوم شیخ قدس الله نفسه اینها چون یک مباحثی است که گاهی ذکر نمیشود، ما مجبوریم اینجا بگوییم برای فواید فراوانی که دارد.
مرحوم شیخ قدس الله نفسه اینجا قاعده، بله آقا
س: 19:34
ج: خب چون ابتلاء خارجی هست دیگر، اگر واقعا عده بعد از زنا باشد خب نمیشود ازدواج کرد. حرمت ابدی هم میآورد. نه اینکه فقط حالا آن باشد.
س: آقا عبارت حدائق را میخواهید بخوانیم
ج: آوردید بخوانید
س: اقول و الذی وقفت علیه الی الاخبار المتعلقة بذلک روایة اسحاق بن جریر المتقدمه فی القسم الثالث، و هی دائمة علی انه لا یجوز لمن فجر به مرأة ان یتزوجها حتی تنقضی عدتها باستبراء رحمها من ماء فجور و ما رواه عن حسن بن علی
ج: این استبراء عده نیست نه، اگر یک بار حیض دیدن عده نیست.
اجازه بدهید مضافا
س: طلب توبه
ج: آن بحث دیگری است. آن در اصل زنا بحث ازدواج با زن
س: نه اینکه یا استبراء هست یا طلب توبه
ج: حالا آن بحث دیگری است که توبه اشکال ندارد حتی اگر مشهوره باشد و توبه این است که به او عرضه زنا بکنند و قبول نکند. آن بحث دیگری است. آن بحث مربوط به آیه و مجموع روایت
س: آقا یک روایت هم از تحف العقول و یکی از تهذیب میآورد
ج: اجازه بدهید.
اما این یک مشکل دیگر هم دارد. این فقط مشکلش این نیست که حالا استبراء توش به کار رفته. میگویم این روایت نبود. آن که من دیدم این نیست. چرا؟ چون این هم اتفاقی است که مرد میتواند در عده خودش ازدواج بکند که. حالا زنی را طلاق داد در ایام عده خودش ازدواج بکند. یا طلاق موقت داد تمام شد مدتش، یا بخشید تمام شد، که زن در طلاق موقت، در ازدواج موقت، ازدواج موقت، احتیاج به عده دارد، در ایام عده خودش میتواند ازدواج بکند. این روایت میگوید در ایام عده خودش هم نمیتواند ازدواج کند. این مشکل دارد. این معلوم است یک حکم دیگری است.
حتی تستبرأ به حیضة واحدة، این روایت اسحاق بن جریر که فرمودید این معلوم نیست که این عده مصطلح باشد. این روایت اول. دوم را بفرمایید آقا
س: یک روایت از تحف العقول آورده عن ابی جعفر محمد بن علی الجواد علیهما السلام انه سئل عن رجل نکح امرأة علی زنا و یحل له ان یتزوجها قال یدعها حتی یستبرئها من نطفته نطفة غیره اذ لا یؤمن منها ان تکون قد احدثت مع غیره حدثا کما احدثت معه ثم یتزوج اذا اراد فانما مثلها مثل نخلة اکل رجل منها؛
ج: حالا این احتمال دارد همان مراد من روایت این بوده شاید مثلا صدر، ذیل که
س: یک روایت هم از تهذیب آوردند آقا اگر
ج: این روایت احتمال دارد یعنی احتمال، میگویم اما ظاهرش فتوا بر آن نیست. از اینکه فقط تحف العقول آورده. تهذیب را بخوانید مال همین است؟ ابی جعفر جواد(ع) است یا؟
س: نه آقا، این عن زرعه عن سماعه فی الموثق قال سئلته عن رجل له جاریة فوثق علیها ابن له ففجر بها، قال قد کان رجل عنده جاریة و له زوجة فعملت ولدها عن یصب علی جاریة ابیه، ففجر بها فسئل ابا عبدالله علیه السلام عن ذلک فقال لا یحرم ذلک علی ابیه الا انه لا ینبغی له عن یأتیها حتی یستبرئها للبدن، فان وقعت فی ما بینهما ولد، فالولد للعبد، ان کانا جامعاها فی یوم واحد شهر واحد؛
ج: بله این به عکس است دلالت بر نفی عده دارد.
س: خب استبراء به حیض است یا حیضتان؟
ج: این در نفی حیض دارد و این معارض با روایات دیگری است که داریم.
س: خب استبراء همین جوری که نمیشود یا به حیضتین است یا به 22:51 است دیگر
ج: غیر از عده است، عده که به استبراء
س: همین عده هست دیگر پس عده چیست؟
ج: عده سه تا حیض است که.
س: نه
ج: ثلاثة قروء که
س: خب بحیضتین
ج: ای بابا فرق نمیکند عده، عده است
س: 23:04
ج: نه میگویم اگر عده در باب زنا گفتیم مثل همین مثل عده دیگر است دیگر، مثل وطی شبهه. وطی شبهه عدهاش چیست؟ یک حیض است؟ خب سه حیض است دیگر.
س: مثل متعه
ج: مثل متعه، متعه چون روایت داریم قرآن
س: متعه دو تاست.
نه به حیضتین، کجا دوتاست؟
ج: بله آقا؟
س: روایت یک حیض هم داریم، فتوای یک حیض هم داریم
ج: نه شاذ است. روایت داریم قرآن در باب عده متعه میگوید قرآن. روایت داریم که قرآن هم طهران معنا کردند نه حیضتین
س: خب حیضتین دارد دیگر روایات
ج: بله روایت دارد. قرآن دارد، حیضتین هم دارد. قرآن داریم نه
س: حیضتین کجاست؟
ج: نه قرآن داریم در باب متعه، عدة المتعه، قال قرآن
س: حیضتان ما نداریم، روایت حیضتان نداریم
ج: الان در ذهنم نمیآید حیضتان. و حیضه واحده هم که گفتید تو ذهنم نمیآید. قرآن در ذهنم هست.
غرضم بحث سر استبراء یک بحثی است. چون استبراء یک حالت خاص دیگری است. غیر از عده است. چون وقتی که در جنگ حنین کنیز گرفتند زنهای مشرکین را گرفتند، پیغمبر(ص) دستور دادند که هیچ کس به مثلا به آن کنیزی که گرفته، بردهای که گرفته، نزدیکی نکند مگر با استبراء، به حیضه واحده، استبراء چیز دیگری است. غیر از این عده است.
بحث سر این است که در روایت دارد اذا اولج اگر دخولی کرد، سه تا اثر دارد: مهر و غسل و عده. در باب زنا یک اثرش قطعا نیست، یک اثرش قطعا هست. میماند آن مسئله عده. عده مصطلح نه استبراء. عرض کردم الان این روایت که ایشان در اینجا گفت، یک مشکل دیگر دارد که چون ما روایات داریم که همچنان که معقوده پسر بر پدر حرام است، مدخول بهاش هم حرام است. یعنی در بعضی جاها ولو ظاهر مثلا آیه یا دلیل ظاهرش ابتدائا در عقد است، اما دخول هم موجب حرمت شده است. خب آنها تعبد دارد، معارض دارد، آنها بحث خودش را دارد.
آن در بحث مدخول بهای، بعدش هم وقتی میگوید اینها که یعنی اگر حساب عده بود، به خاطر، میگوید اگر هر دو، در آن روایت دارد که اگر هر دو، حالا آن احتمال دارد مدرج باشد، بقیهاش کلام راوی باشد. باید نگاه بکنم. اگر هر دو پدر و پسر بودند، پدر بعد بود، این جزو فراش برای پدر حساب میشود. این هم واقعا خالی از شبهه نیست.
س: جاریه موضوعیت ندارد؟ حر نبوده جاریه بوده
ج: علی ای حال. حالا اینهایی که شما خواندید موید مطلب ما شد که اما عرض کردم به نظرم یک جایی روایت صریحتری پیدا کردم، به نظرم میآید. حالا میگویم چون الان هیچی در ذهنم نیست نمیتوانم چیزی بگویم.
از آن روایت معلوم میشود که در باب زنا عده هست، نه استبراء. عده مصطلح هست اصلا. مثل وطی شبهه. عرض کردیم وفات عده معینی دارد. در باب اقسام ازدواج دائم و موقت، عده دارند. وطی شبهه هم عده دارد. فقط تنها موردی که میماند دخول که محل کلام است، زنا به نحو دخول زنا، آیا این هم عده دارد یا ندارد؟
عرض کردم ظواهر اصحاب که ندارد. ظواهر اصحاب، ترتیب آثار عده ندادند. اما ظاهر آن اطلاق دارد. یک روایت هم من دیدم که دارد. عده دارد. اما آن، اینها نیست که شما فرمودید.
به هر حال من کمی باز از بحث خارج شدیم. برگردیم به بحث خودمان. نکته فنی را میخواهم عرض میکنم. نکته فنی این است که مرحوم شیخ از این ذیل ما یضر بهم، یا یضرهم یا یضرهم، از این ذیل یا احتمالی که ما دادیم یضارُهم بوده، اصلا اصل کلمه یضارُهم بوده که ضرر بالفعل به این مردم به این کشاورزان، لذا ایشان مرحوم شیخ هم یک گفت که یک گریزی هم به صحرای کربلا زدند ایشان، کالذی یؤخذ من بعض به حساب مضاره بعض بلادنا، میگوید در همان بلاد ما همین شوشتر و دزفول و آنجاها، بحیث لا یختار الضار الزراعه، اینقدر مالیات زیاد است که فکر میکند دیگر ارزش کاشتن ندارد. هر چه هست باید بدهد آن آقا ببرد مثلا. دیگر بعدش هم کمی ایشان متعرض این قسمت شدند.
و حینئذ ففی حرمة کل ما یوخذ او المقدار الزائد علی ما تضر زیادة علیه وجهان؛ عرض کردیم، آن که حالا حرمت زائدش چون این ممکن است به ظاهر آیه (و لکم رؤوس اموالکم لاتظلمون و لا تظلمون) هم تمسک بشود. حالا ما برگردیم به شرح عبارت شیخ من مرادم شرح عبارت شیخ بود بیشتر و کسانی که دنبال همین عبارت افتادند. این مبنا را دارند.
ظاهر عبارت شیخ این است که ایشان میخواهد تطبیق لا ضرر بکند. لا ضرر هم به معنای حکومت گرفته که عرض کردم بعدها مرحوم نائینی و مرحوم آقای خویی و اینها دنبال این تصور افتادند، لا ضرر را به عنوان حاکم گرفتند. اینجا لا ضرر را ایشان به عنوان حاکم گرفته، یعنی اگر خراج مقاسمه شما شیعه میتوانید خراج مقاسمه را بخرید مگر اینکه ضرری باشد بر طرف. زیادی از او گرفته، اذیتش کرده، این طور میخواهد شیخ بگوید. این صورت هم با لاضرر برداشته، خوب دقت بکنید، این صورت را با لاضرر. یجوز الا اینکه ضرر باشد به دلیل لا ضرر برداشته بشود. این تفکر روشن شد این اصل تفکر شیخ؟
لکن انصافا این معنایی که شیخ فرمودند انصافا از روایت بعید است. ما در بحث لا ضرر و لا حرج توضیح دادیم، دو تا عنوان با هم اشتباه نشود. این دو تا عنوان گاهی در آثار قانونی بد جوری با هم خلط میشود. یکی این بحث که اصولا دین مبنی بر ضرر نیست. این کلیت شریعت است. مثلا ما جعل علیکم فی الدین من حرج، ظاهرش علیکم یعنی بر جامعه اسلامی بر مسلمانها، فی الدین هم ظاهرش کلیه دین است، یعنی احکام دینی حرج نیست، طبیعت دین حرجی نیست.
چون سابقا عرض کردم این مثال معروف اگر شما سی ساعت قدرت امساک دارید، که دیگر بعد اصلا میافتید میمیرید، مثلا بعد از سی ساعت. اگر شما را مکلف کرد به سی و دو ساعت امساک این غیر مقدور است. اگر مکلف کرد شما را به بیست و نه ساعت امساک، بی حال شدید اما هنوز نمردید، این تقریبا شبیه این هم غیر مقدور حسابش میکنند.
اگر مکلف کرد شما را به بیست و شش ساعت امساک، دیگر در حالات ناراحتی قرار میگیرید. این حرج است. حرج اصطلاحا آن مقداری که نیروی انسان هست، نزدیک آن مقدار را حرج میگویند. مثلا شما قدرت دارید سی ساعت امساک غذا کنید، لکن دیگر از سی ساعت دیگر تمام میکنید، اما بیست و هشت ساعت دیگر بی حال میافتید، مثل اغماء، حالت اغماء دست میدهد. آن حالت اغماء هم مثل آن فوت غیر مقدور حسابش میکنند. اما اگر بیست وشش ساعت باشد، حالت اغماء نرسیدید لکن بی جان هستید دیگر حالت اغماء نرسیده، این را اصطلاحا حرج میگویند. اما اگر در سی ساعت که شما قدرت امساک دارید، بگویند شما هشت ساعت امساک بکن، این را اصطلاحا سعه میگویند.
اصطلاح سعه، اصطلاح این است. (لا یکلف الله نفسا الا وسعها)، یعنی تکالیف شرعی خداوند متعال میخواهد بگوید تکالیف شرعی به آن حدی نیست، حالا غیر مقدور که هیچی، به حد حرج هم نیست.
س: در همین هشت ساعت هم شاید ایشان به صورت حرجی باشد
ج: اگر بود، باز حکم دیگری دارد. باید وظیفه دیگری
س: لفظ سعه اینجا معنا ندارد30:47
ج: یعنی سعه،
نه مقابل جعل علیکم، یعنی بر انسانها، در اصل دین هشت سال سعه است نسبت به سی ساعت. هشت تا در سی تا سعه دارد. دقت فرمودید؟
پس بنابراین عنایت بفرمایید این که میگوید ما جعل علیکم فی الدین من حرج
س: الان هجده ساعت هم که روزه بگیرد حرجی است دیگر در بیست و چهار ساعت
ج: خب بله خب آن هم نزدیکش است دیگر
یک درجات حرجی، حالا ممکن است برای چهل درصد
س: لازم نیست احدی روزه بگیرد، گفتنی است؟
ج: یعنی چه گفتنی است؟
س: همین که هجده ساعت مردم روزه بگیرند اینها حرجی میشود دیگر
ج: الان که هجده ساعت نه، بعدش هم مردم بیش از سی ساعت قدرت دارند در امساک.
س: نه در بیست و چهار ساعت مراد است
ج: میگویم بیست وچهار ساعت که ما خیلی بلند باشد روزها 16 ساعت است 15 ساعت است.
س: خیلی عالی همان شانزده ساعت را حساب کنیم.
ج: اگر حرج شد بحث دیگری است دیگر، لا یطیقون، بحث لا یطیقون هم آمده خب
حالا به هر حال دقت بکنید، خود آیه مبارکه حکم اینها را دارد. این دقت کردید؟
پس یک بحث این است که کلیت شریعت مبنی بر حرج نیست. این یک بحث. یک بحث دیگر این است که در قاعده لا حرج الان متعارف شده، به عنوان قاعده لاحرج از آن نام میبرند و آن معنایش این است که هر حکمی که شارع قرار داد، اگر رسید به حد حرج، آن حکم برداشته میشود. این دو تا رؤیت است.
مثلا آن روایتی که از به اصطلاح عبد الاعلی مولا آل سام، نقل شده که میگوید وقعت، این ناخن من افتاد و رویش نمیدانم مراره گذاشتم، مراره یک نوع دارویی بوده که از صفرا بوده، از ماده صفرا درست میشد، رویش گذاشتم، بعد گفتم، فرمود به حضرت عرض کردم، فرمود هذا و اشباهه تعرف من کتاب الله ما جعل علیکم فی الدین من حرج امسح علی المراره؛ خوب دقت کنید. نکته این روایت که چون حالا سند خیلی روشنی هم ندارد متأسفانه. نکته این روایت و مفرد هم هست. به این تعبیر مفرد است.
نکته این روایت هذا و اشباهه تعرف، هذا و اشباه، کلمه اشباهه خیلی مهم است. اگر کلمه اشباهه باشد مفادش این است ما جعل علیکم فی الدین من حرج یک قاعده میشود. هر جا حکم به حد حرج رسید برداشته میشود.
33:18
دقت بکنید هذا و اشباهه تعرف بکتاب الله، اگر روایت نظیر دیگر داشت، جای دیگر و سندش هم کاملا واضح بود بد نبود. اما متأسفانه روایت مفرد است و موردش هم چیز ندارد، یعنی در آن موردی که به اصطلاح این روایت وارد شده، مورد ثانی ندارد. این طور نیست که به حساب روایت دیگری هم باشد. در اشباهش روایت نداریم.
آن وقت پس بنابراین ما یک بحثی داریم. اصولا احکام شریعت ضرری نیست. این یک بحث است. اما هر حکم شریعت اگر رسید به ضرر آن هم برداشته میشود. این یک بحث دیگری است در حقیقت بحث دیگری است.
مرحوم شیخ میخواهد همان قاعده لا ضرر را تطبیق بکند. و یستفاد منه اذا جعل علیهم من الخراج ما یضر بهم لم یجز، این همان قاعده لا ضرر است. این که مرحوم شیخ آورده و یستفاد این همان قاعده لا ضرر است.
اما به ذهن من میآید که این حدیث ناظر به قاعده لا ضرر نیست. این ناظر به همان که در شریعت کلا ضرر نیست، نه این که به حد ضرر رسید، مثل ما جعل علیکم فی الدین من حرج است. یعنی امام(ع) میفرماید اصولا والی در اراضی خراجیه، باید خراجی را قرار بدهد که بر مردم ضرر نباشد. نه اینکه اگر آن خراج قرار داد رسید به حد ضرر آن وقت دیگر لا یجب الوفاء. نه این نیست. من فکر نمیکنم روایت... و لذا هم گفت ما یکون لهم صالحا و لا یضر بهم، نه اینکه اگر به حد ضرر و اضرار رسید آن حکم برداشته بشود که مفاد قاعده لا ضرر هست که آقایان بخواهند بگویند. نمیدانم روشن شد؟ ما دیروز هم میخواستیم بحث را بگوییم امروز هم طول کشید دیگر حالا رسیدیم به آخر وقت.
مراد من این است که این روایت ناظر به قاعده لا ضرر به معنایی که شیخ میگوید نیست. این حتی ممکن است همان مثلا نهی باشد، که مثلا مرحوم شیخ الشریعه گفت، بعضی آقایان هم اضافه کردند نهی سلطانی. ممکن است نهی سلطانی باشد. یعنی والی اگر میخواهد قراردادی با مردم ببندد، احکام ولایی، منهی است، خوب دقت بکنید، نباید چیزی را بر مردم قرار بدهد که ضرری است. نباید. نهی است. نه اینکه اگر به ضرر رسید حکم برداشته میشود نفی باشد. نمیدانم ملتفت شدید چه میگویم؟
این یک سطر شیخ را ما دو روز است خودمان را معطل کردیم که برایتان روشن بشود. که آیا از این ذیل حدیث در میآید نفی به معنایی که شیخ فرمودند و حکومت؟ یا این حدیث نهی باشد و با نهی سلطانی هم بسازد؟ یعنی حکام و حکومتها اگر مالیاتی بر مردم قرار میدهند، حق ندارند، حرام است بر آنها مالیاتی که مضر به مردم قرار بدهند. خوب دقت کنید مالیات. اصلا این کار خودش فی نفسه منهی است.
س: چه اشکال دارد هر دو باشد؟
ج: معنا ندارد آخر هر دو. چون نفی اگر باشد که معنایش این است که اطلاقی داشته، میخواهیم جلوی اطلاق را بگیریم. این اصلا اطلاقی ندارد. این از اول دارد میگوید والی اگر بناست قوانینی جعل بکند، قوانین رانندگی، قوانین ساختمان سازی، قوانین شهرسازی، قوانین فرض کنید مالیات، قوانینی باشد که مضر به مردم نباشد، به مردم ضرر نرساند، این معنای این عبارت این است. خوب دقت بکنید.
س: اگر در مقام اجرا ضرر برساند چه؟
ج: اگر آن بحث دیگری است. حالا ضرر رساند باید چه کار بکنند، آن بحث دیگری است.
این یک نوع نهی است، یک نوع نهی سلطانی، چون میدانید که یک عده از آقایان هم خب نهی سلطانی حدیث لا ضرر را به نهی سلطانی زدند. این یک نوع نهی سلطانی است.
س: این بدیهی است حاج آقا
ج: بله آقا
س: این ذلک به چه میخورد؟
ج: کدام؟
س: 37:26
ج: کدام؟ ذلک نداشت که
س: ذلک عبارت شیخ
ج: و یستفاد ان اذا جعل علیهم من الخراج ما یضر بهم، بهم لا لم یجز ذلک، این شیخ میخواهد این معنا را بفهماند.
س: یعنی چه؟
ج: ذلک یعنی این دیگر باطل میشود. لا ضرر برش میدارد. این نیست، مفاد حدیث این نیست.
س: قطعا همان است دیگر
ج: نه مفاد حدیث این نیست.
نه میگوید کسی که والی است، اگر میخواهد اراضی خراجی را به افراد بدهد، به قیمت متعارف بدهد، به ضرر ندهد، این دقت کردید؟ این شیخ الرشیعه میگوید نهی است، این با نهی شیخ الشریعه لکن اگر بزنیش به احکام سلطانی این نهی شیخ الشریعه معنایش این است، با احکام، یعنی حاکم حق ندارد، حاکم جایز نیست برایش احکام ولایی که میخواهد قرار بدهد، سلطانی که قرار میدهد مضر به مردم باشد. خوب دقت کنید. نه این که حکم قرار داد بعد به ضرر رسید برداشته میشود. دو معناست اصلا. یعنی احکام شهرسازی احکام ساختمان سازی، احکام مالیات، احکام ازدواج، مثلا میخواهد یک قوانینی برای ازدواج، اینقدر این را مشکل بکند که ازدواج مشکل بشود اصلا. شهرسازی را این قدر قوانین مشکل این قدر عوارض مشکل بگذارد که کسی نسازد خانه.
س: نهیش حکم تکلیفی است یا وضعی است؟
ج: هان، میخواهم این را بگویم. اگر این، این که از حدیث مبارک در میآید، با نهی سلطانی هم میخورد. نه با نفی حکومت که شیخ میگوید. شیخ نفی به معنای حکومت گرفته است. انصافش دقت بکنید ما یکون همان سوال، ولا یضر بهم، بابا اگر بناست حاکم خراج بگیرد، خراج مناسب بگیرد، اجحاف به حق مردم نشود.
س: 39:11
ج: نه، نه اینکه امام، امام(ع) میخواهد بگوید وظیفه این است. آن که شارع قرار داده این است. دست آن حاکم باز نیست هر کاری بکند.
س: این نهی تکلیفی است فقط؟
ج: نهی تکلیفی سلطانی
س: یعنی اگر وضع کرد این را چه میشود؟ الان فرض کنید
ج: حالا اگر فرض کردیم زیاد گرفت، ما میشود خراج را بخریم؟ شیخ میخواهد بگوید نه نمیشود. این مشکل دارد. چون ما میخواهیم این را بگوییم، اگر بنا شد دلیل ما بر خرید خراج آن واقع خارجی بود. خب مسلم بود گاهی کم میگذاشتند گاهی زیاد، در مدت 250 سال که ائمه علیهم السلام بودند. 250 سال بگوییم درست دائما همان ما یصلح لهم و لا یکون یضر بهم بوده؟ خب این راکه نمیشود گفت.
س: حاج آقا نهی امام از سلطان جور لغو است که، هیچ وقت امام(ع)
ج: نه امام(ع) دارد وظیفه دینی را میگوید. اصولا
س: این لغو است
ج: لغو نیست. اصولا امام(ع) میفرماید کسی که میخواهد حاکم باشد مثلا دستور میدهد به شهرسازی این طور باشد، مالیات این طور باشد، فرض کنید ساختن بیمارستانش این طور باشد، بیمارستان را یک جایی نسازد که به مردم ضرر بزند. شهر را یک جوری نسازد، ببینید اینها همه نهی تکلیفی سلطانی است. نه اینکه اگر به این حد رسید، دیگر باطل است. این ناظر به این نیست.
حالا اگر به این حد رسید، ممکن است بگوید بردارد تبدیل به شکل دیگری بکند. بیمارستان را وسط شهر نباید، منطقه شلوغ نسازد. حالا ساخت، معنایش این نیست که حالاکه ساخت حتما خرابش بکند، ممکن است بگیرد کتابخانهاش بکند من باب مثال. بحث نهی وضعی نیست. نهی تکلیفی است، برنامه است. برنامه این است که خراج را به حد ضرر، مثل ما جعل علیکم فی الدین من حرج. خراج نباید اضراری باشد. شهرسازی، مثل اینکه مرحوم شیخ گفت، کالذی یوخذ من بعض مضاره بلادنا، و لذا آن فرع دوم، حالا اگر زیادی شد، این دیگر اگر نهی سلطانی گرفتیم به این اصطلاح تابع این است که باز مثلا امام(ع) بفرمایند چه کار بکنیم. چیزی حسب قاعده ناظر به حکم وضعی ندارد.
و صلی الله علی محمد و آل الطاهرین