فهرست سخنرانی‌ها آخرین دروس دروس تصادفی دروس پربازدید

■ خارج فقه - مکاسب (۴۷)
■ خارج اصول
■ مکاسب ۸۸-۱۳۸۷ (۱۰۹)
■ تاریخ شفاهی (۳)
■ تقریرات
■ خارج فقه - حج (۲۰۶)
■ خلق عظیم (۱)
■ اصول ۱۴۰۲-۱۴۰۳ (۶۷)

خارج فقه - مکاسب » خارج فقه - مکاسب - بررسی سندی باب ((ألبان الابل)) کتاب کافی (35)

۴ اسفند ۸۸
خارج مکاسب ـ 35

روایت محل بحث در سه مصدر ذکر شده است. مصدر اول کتاب کافی است. البته عنوان بابی که این روایت ذیل آن قرار گرفته، «ألبان الإبل» است و نامی از «أبوال الإبل» در آن نیست و ما کراراً عرض کرده‌ایم که مرحوم کلینی در گزینش عناوین ابواب دقت خاصی داشته‌اند و گاهی با نظر به عنوان باب اصلاً معنای روایت به گونه دیگری فهمیده می‌شود.

مرحوم کلینی روایت را از محمد بن یحیی العطار القمی از احمد بن محمد بن عیسی که از بزرگان قم و رئیس اشاعره[۱] قم بود، نقل می‌کند. اشاعره از اواخر قرن اول به قم آمدند و به طور خاص، جد احمد در قم ریاست داشت که بعدها در ریاست در این خاندان ماند و به احمد نیز رسید. لذا احمد هم شخصیت علمی داشت و هم شخصیت سیاسی. علت هم این بود که قم تا قبل از آمدن اشاعره حالت چوپانی داشت و از علائم شهرهای اسلامی چیزی نداشت. با آمدن اشاعره، قم حالت شهری پیدا کرد و لذا ریاست شهر نیز با همین عده بود.

احمد بن محمد بن عیسی یکی از ناقلان آثار اصحاب به قم است. قبلاً عرض شد که میراث‌های شیعه از اوایل قرن دوم تدوین شد و معظم آن هم در کوفه بود. با تأسیس بغداد در نیمه‌های قرن دوم مقداری از آن به بغداد آمد که از آن با نام «مکتب اول بغداد» تعبیر می‌کنیم. این میراث، میراث پخته و نقی‌ای است و جنبه‌های عقلانی در آن قوی است. مکتب دوم بغداد هم که با ورود شیخ کلینی به بغداد شروع شد، جنبه‌های عقلانی قوی‌تری دارد که در تفکرات امروز ما در فقه و رجال و تفسیر و حدیث و … فوق‌العاده مؤثر است.

از اواخر قرن دوم، میراث‌های کوفه تدریجاً به قم منتقل شد، که اشاعره در این قسمت نقش اساسی داشتند. البته اشاعره اولیه (اجداد احمد) احتمالاً شیعه مصطلح نبودند، فقط محب اهل بیت(ع) بودند، اما نسل بعدی شیعه بودند. و با همین تلاش‌ها مکتب قم قوت پیدا کرد. و مکتب قم در ابتدا مبتنی بر همین میراث‌های منقول بود. البته بعداً مکتب مستقلی شد و دارای ضوابط معینی.

یکی از کسانی که در نقل این میراث بسیار نقش دارد، همین احمد بن محمد بن عیسی است. و چون خود او عالم بسیار دقیق و صاحب‌نظری بوده، میراث‌های منقول توسط او نیز بسیار پخته و قابل استفاده است.

ظاهر سند روایت مورد بحث نشان می‌دهد که احمد روایت را از کتاب بکر بن صالح نقل کرده است. این سند در چند جای دیگر کافی نیز تکرار شده است، اما به نظر ما بعید است احمد بن محمد با آن همه دقت در حدیث از شخص ضعیفی مانند بکر بن صالح نقل کند.

نجاشی طریق خود به کتاب بکر بن صالح را این طور نقل می‌کند: «له کتاب نوادر یرویه عدة من أصحابنا، أخبرناه محمد بن علی قال حدثنا أحمد بن محمد بن یحیى قال حدثنا أبی قال حدثنا أحمد بن محمد بن عیسى قال حدثنا محمد بن خالد البرقی عن بکر به.» و از محمد بن خالد برقی با این که جزء بزرگان است، انتظار می‌رود از بکر بن صالح نقل حدیث کند؛ چون خود او هم «ضعیف فی الحدیث[۲]» است و اهل تساهل؛ به این معنا که مبنای او در نقل حدیث ضعیف بوده؛ مثلاً به وجاده هم اکتفاء می‌کرده، نه این که اهل دروغ گفتن بوده است.

البته ضعیف بودن محمد بن خالد در حدیث به این معنا نیست که هیچ یک از احادیث او قابل قبول نیست. و لذا ممکن است که احمد به محمد بن عیسی از کتاب بکر توسط محمد بن خالد نقل کند؛ چون به نظر او و با توجه به شواهد، این نسخه از کتاب بهتر بوده و این نسخه را به نسخه‌های دیگر کتاب[۳] ترجیح داده است.

پس روشن شد که در فهارس ما، احمد مستقیماً کتاب بکر را نقل نمی‌کند، اما در روایات احمد مستقیماً از بکر نقل می‌کند. و به نظر ما همان که در فهارس آمده، درست است.

نکته دیگر این که بکر بن صالح به حسب طبقه جزء طبقه اصحاب امام کاظم(ع) یا امام رضا(ع) است. مرحوم شیخ تنها کسی است که بکر را در اصحاب امام باقر(ع) ذکر کرده که قطعاً غلط است.

توضیح این که ما در بحث حدیث‌شناسی دو گونه تألیفات داریم. برخی رجالی است و برخی فهرستی.

مصادر مؤلفین رجال برای نگارش این کتب، دو چیز است. یکی مصادر رجالی قبلی است و دیگری استخراجات خود مؤلف. مثلاً مرحوم شیخ روایتی می‌دیده با این سند که فلان شخص از امام باقر(ع) نقل کرده. مرحوم شیخ با تکیه بر همین سند نام آن شخص را جزء اصحاب امام باقر(ع) می‌نوشته. و لذا در رجال ایشان اسماء برخی ذکر شده که در کتب رجالی قبل از ایشان نیست، همان طور که در معجم رجال مرحوم استاد چنین است.

بکر بن صالح نیز در کتب اربعه روایتی دارد از ابوجعفر(ع) که شیخ طوسی تصور کرده مراد از ابوجعفر امام باقر(ع) است؛ چون ابوجعفر عند الإطلاق منصرف به ایشان است. اما صحیح این است که مراد از ابوجعفر در اینجا امام جواد(ع) است.

به هر حال، حدیث به لحاظ سند ضعیف است و این روایت یکی از متفردات بکر بن صالح است و گذشت که ابن غضائری هم او را با وصف «کثیر التفرد بالغرائب» توصیف کرده بود. قبول مضمون آن هم بسیار مشکل است.

اما چه شد که سلیمان بن جعفر چنین روایتی را نقل کرد؟

این مشکل، مشکل فقط امروز ما نیست، بلکه از اواسط قرن دوم به وجود آمد. و آن هم این بود که روایاتی وجود داشت که به حسب ظاهر و از نظر سندی مشکلی نداشت، اما از امام(ع) صادر نشده بود. و حتی کار به جایی رسیده بود که باعث شده بود مثل مرحوم یونس بن عبدالرحمان در قبول خبر توقف کند و اخباری را که با عقل و قرآن و سنت و وجدان خارجی سازگار نبود، نپذیرد. از خود یونس که علت را پرسیدند، گفت: «وافیت العراق فوجدت بها قطعة من أصحاب أبی جعفر(ع) و وجدت أصحاب أبی عبد الله(ع) متوافرین فسمعت منهم و أخذت کتبهم فعرضتها من بعد على أبی الحسن الرضا(ع) فأنکر منها أحادیث کثیرة أن یکون من أحادیث أبی عبد الله(ع)». همچنین یونس به واسطه هشام بن حکم از امام صادق(ع) نقل می‌کند که حضرت فرمود: «کان المغیرة بن سعید یتعمد الکذب على أبی و یأخذ کتب أصحابه و کان أصحابه المستترون بأصحاب أبی یأخذون الکتب من أصحاب أبی فیدفعونها إلى المغیرة فکان یدس فیها الکفر و الزندقة و یسندها إلى أبی ثم یدفعها إلى أصحابه فیأمرهم أن یثبتوها فی الشیعة فکلما کان فی کتب أصحاب أبی من الغلو فذاک ما دسه المغیرة بن سعید فی کتبهم.» به عنوان مثال نزد علاء بن رزین می‌آمدند و کتاب او را می‌گرفتند و احادیثی به آن اضافه می کردند و کتاب را به علاء باز می‌گرداندند. علاء هم به خاطر حسن ظنی که به این افراد داشت، دوباره کتاب را نگاه نمی‌کرد. بعداً فرد دیگری می‌آمد و کتاب را می‌گرفت و با همین غلط‌ها نقل می‌کرد.

شبیه همین حرف را شیخ طوسی در مورد روایت لحم بخاتی که سندش با روایت مورد بحث متحد است و احتمالاً هر دو یک روایت بوده که تقطیع شده، ذکر کرده است. ‌یعنی عده‌ای از اصحاب ابوالخطاب نزد سلیمان این حدیث را به نقل از امام کاظم نقل ‌کردند و سلیمان به خاطر حسن ظن و وثوقش به آن شخص و شاید به خاطر مبنای حدیثی خود حدیث را بدون واسطه از امام(ع) نقل کرده است.

[۱]. وجه تسمیه اشاعره آن است که جد این خاندان در هنگام تولد پر مو (اشعر) بود.

[۲]. «ضعیف فی الحدیث» در کتاب نجاشی به معنای تضعیف نیست، بر خلاف «ضعیف» که تضعیف است. «ضعیف فی الحدیث» به این معناست که مبانی آن شخص در حدیث ضعیف بوده است.

[۳]. نجاشی در مورد کتاب بکر می‌نویسد:‌ «و هذا الکتاب یختلف باختلاف الرواة عنه.»

ارسال سوال