مکاسب ۸۶-۱۳۸۵ (۱۰۵)
مکاسب ۸۷-۱۳۸۶ (۱۱۹)
مکاسب ۸۹-۱۳۸۸ (۱۲۴)
مکاسب ۹۰-۱۳۸۹ (۶۳)
مکاسب ۹۱-۱۳۹۰ (۹۸)
مکاسب ۹۲-۱۳۹۱ (۱۱۲)
مکاسب ۹۳-۱۳۹۲ (۱۰۳)
مکاسب ۹۴-۱۳۹۳ (۱۰۶)
مکاسب ۹۵-۱۳۹۴ (۱۱۰)
مکاسب ۹۶-۱۳۹۵ (۱۱۸)
مکاسب ۹۷-۱۳۹۶ (۱۱۷)
مکاسب ۹۸-۱۳۹۷ (۱۲۸)
مکاسب ۹۹-۱۳۹۸ (۸۳)
مکاسب ۱۴۰۰-۱۴۰۱ (۳۶)
مکاسب ۱۴۰۱-۱۴۰۲ (۵)
مکاسب ۱۴۰۲-۱۴۰۳ (۶۳)
مکاسب ۱۴۰۳-۱۴۰۴
اصول ۹۰-۱۳۸۹ (۹۵)
اصول ۹۱-۱۳۹۰ (۹۸)
اصول ۹۲-۱۳۹۱ (۱۱۳)
اصول ۹۳-۱۳۹۲ (۱۰۴)
اصول ۹۴-۱۳۹۳ (۱۰۸)
اصول ۹۵-۱۳۹۴ (۱۰۹)
اصول ۹۶-۱۳۹۵ (۱۲۰)
اصول ۹۷-۱۳۹۶ (۱۱۸)
اصول ۹۸-۱۳۹۷ (۱۳۵)
اصول ۹۹-۱۳۹۸ (۸۴)
اصول ۱۴۰۰-۱۴۰۱ (۳۷)
اصول ۱۴۰۱-۱۴۰۲ (۳)
اصول ۱۴۰۲-۱۴۰۳
اصول ۱۴۰۳-۱۴۰۴
■ تاریخ شفاهی (۳)
■ تقریرات
تقریرات بحث خارج -اصول (۳)
تقریرات بحث خارج - فقه ولائی (۳)
تقریرات بحث خارج - رجال (۵)
■ خلق عظیم (۱)
■ اصول ۱۴۰۲-۱۴۰۳ (۶۷)
آخرین دروس
- مکاسب 1402-1403 » فقه یک شنبه 1403/3/13
- اصول 94-1393 » شنبه - 25 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » سهشنبه - 21 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » دوشنبه - 20 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » یکشنبه - 19 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » شنبه - 18 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » چهارشنبه- 15 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- مکاسب 94-1393 » شنبه - 9 – 12 - 1393 مکاسب محرمه ـ نوح بالباطل [روایات نیاح]
- مکاسب 94-1393 » چهارشنبه - 6 – 12 - 1393 مکاسب محرمه ـ نوح بالباطل [روایات نیاح]
- مکاسب 94-1393 » سهشنبه - 5 – 12 - 1393 مکاسب محرمه ـ نوح بالباطل [روایات نیاح]
دروس تصادفی
- مکاسب 97-1396 » فقه شنبه 1396/9/25
- مکاسب 91-1390 » خارج فقه 91-1390
- مکاسب 87-1386 » خارج فقه 87-1386
- مکاسب 94-1393 » شنبه - 9 – 12 - 1393 مکاسب محرمه ـ نوح بالباطل [روایات نیاح]
- مکاسب 96-1395 » فقه دوشنبه 1396/1/28 مکاسب محرمه
- اصول 93-1392 » خارج اصول 93-1392
- اصول 96-1395 » اصول دوشنبه 1395/7/26
- مکاسب 93-1392 » خارج فقه 93-1392
- اصول 89-1388 » خارج اصول 89-1388
- مکاسب 89-1388 » خارج فقه 89-1388
دروس پربازدید
- تقریرات بحث خارج - فقه ولائی » تقریرات بحث خارج فقه ولائی - بقیه ادله ولایت فقیه و شروط حاکم و والی
- مکاسب 96-1395 » فقه یک شنبه 1396/1/27 مکاسب محرمه
- تقریرات بحث خارج - فقه ولائی » تقریرات بحث خارج فقه ولائی - بیت المال و سجن
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه - غیبت
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه - قمار و قیادة
- تقریرات بحث خارج - فقه ولائی » تقریرات بحث خارج فقه ولائی - بحث ولایت معصومین علیهم السلام و ادله روایی ولایت فقیه
- اصول 96-1395 » اصول یک شنبه 1396/2/17
- خارج فقه - مکاسب » خارج فقه - مکاسب - راه فنی بررسی حکم بیع بول شتر
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه -بحث دهن متنجس و قاعدة حرمت بیع نجس و حرمت بیع متنجس و حیازت و اختصاص و حق سبق
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه - غنا
خارج فقه-1385-104
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
و الحمد لله رب العالمين و صلی الله علی محمد و آله الطيبين الطاهرين المعصومين و اللعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعين اللهم وفقنا و جميع المشتغلين و ارحمنا برحمتک يا ارحم الراحمين.
بحث درباره فروش ميتهای مشتبه به مذکی بود، ليکن ديگه به خاطر اين که مقدار آقايون به تمسک به قواعد علم اجمالی شده گفتيم بعضی از نکات توضيح داده بشه البته باز در حدی که فقط به قول معروف اصطلاح نقاط رئيسی باشه و الا تفصيل بحث انشاء الله در محل خودش، در مورد اين علم اجمالی در اينجا و تأثيرش به اين مناسبت البته میگم ديگه گفت اطراد فی الاستطراد شد به قول صاحب کفايه اين مقدار از بحث خارج شديم، باز از آن خارجی هم خارج شديم، به مناسبت متعرض فرقی بين اصول تنزيلی و غير تنزيلی عرض کرديم اين تعبير اصول تنزيلی و غير تنزيلی يا اصول محرز و غير محرز اين در کلمات اصوليين متأخر ما آمده، حتی در اصوليين قدمای ما، اصحاب ما اين تعابير نيامده چه برسه به اهل سنت، آنهای که اصلاً اين تعبير را ندارند، و اين منشأ اين شده که آقايان اصوليين ما بين خود اصول هم يک درجاتی قائل باشند، مراد ما از درجه رتبه که اصل محرز با اصل غير محرز رتبههاشان فرق میکنه، خوب اول بايد تعريفش گفته بشه بعد محرز و غير محرز اين يک نکته، يک نکتهای ديگهای که باز در اينجا ممکن است که نه اين که ممکن است گفته شده بايد بررسی بشه آيا نسبت اصول محرز و غير محرز در اطراف علم اجمالی با همديگه فرقی داره يا نه؟ بنابراين که اصولی به اصطلاح اصول در اطراف علم اجمالی جاری نشه آيا فرقی بين محرز و غير محرز هست يا نه؟ و اضافتاً الی ذلک آيا فرقی بين اصول الزامی و ترخيصی هست يا نه؟ چون عرض کرديم ما يک دفعه در اطراف علم اجمالی راجع به اصول ترخيصی صحبت میکنيم، آن همان بحث مربوط به تنجيزه که خب اقوالی داره و صحبتهای داره و گاهی هم راجع به اصول الزامی در اطراف علم اجمالی صحبت میکنيم و مراد ما از اصول الزامی، اصول يا مثبته يا اصول الزامی اصول هستند که تکليف ميارند، چون در اطراف علم اجمالی جاری نمیشه به خاطر علم اجمالی يا نه؟ مانع نداره جاری بشه يا تفصيل داره، اصل مثال برای ترخيصی مثل اين که دوتا اناء بودند هر دو پاک بودند، میدانم خون تو يکی از اين دوتا افتاد، خوب استصحاب طهارت در هردو که يک اصل ترخيصی است جاری نمیشه، نمیشه اين طاهر باشه آن طاهر باشه حالا به خاطر علم اجمالی حالا تقيد و اينهاش محل کلامه، اين در اصول ترخيصی و اما در اصول الزامی يا مثبت اگر دوتا اناء نجس بودند سابقاً، میدانم يکی را شلنگ آب را گرفتيم يکی پاک شد يکش نه، اما تشخيص نمیديم، نمیتونيم بگم اناء دست چپی است يا دست راستی؟ در اينجا بحث سر اينه که آيا استصحاب میشه جاری بشه يا نه؟ استصحاب بقاء نجاست، بگيم اين سابقاً نجس بود، حالا هم نجسه، اين هم سابقاً نجس بود، اين که مثبت تکليف اشکال نداره که مرخص نيست، يا نه؟ اصلاً در اطراف علم اجمالی حتی استصحاب عدم، استصحاب بقاء نجاست هم جاری نمیشه حکم بقاء نجاست هم به استصحاب نمیتونيم بکنيم، پس بنابر اين بحث گاهی در اصول به اصطلاح ترخيصی است گاهی در اصول الزامی يا مثبت اثباتی، گاهی بحث در اصول محرزه و گاهی هم بحث در اصول غير محرزه، و حالی که اينها در اطراف علم اجمالی دارند طبعاً طبق همان دو محور اساسی علم اجمالی که سابقاً عرض شد يا حرمت مخالفت قطعيه و يا اضافه بر اين مدارک، وجوب موافقت قطعيه، اين راجع به اين بحث، ما يک صحبتهای اجمالاً عرض کردم چون مرحوم نائينی قدس الله نفسه اصولاً نائينی در افکار اصولی خودش از يک جهت به کلمات شيخ بيشتر نظر داره و بيشتر شارح مطلب شيخه، اين يک، دو اين که مرحوم نائينی اصولاً حرفاش غالباً روشن تر و عرفی تر و مفهوم تره، ما در اينجا فقط به همين دوتا عبارت اکتفاء میکنيم فعلاً يعنی بيش از اين ديگه الآن متعرض نمیشيم بحثهاش تو اصول، اين يکی عبارت مرحوم نائينی و توضيح مبنای مرحوم نائينی يکی هم اشکالات آقاضياء بر ايشان، اين دوتا را فعلاً مرحوم نائينی و آقاضياء و سابقاً هم عرض کردم مرحوم آقاضياء غير از اين که حالا خود ايشان درس فرمودند تقريرات درسی ايشان، ايشان بعد از چاپ تقريرات مرحوم کاظمينی مرحوم حاج شيخ علی کاظمينی خراسانی قدس الله نفسه در اين معروف به فوائد الاصول، بعد از چاپ اين تقريرات يک حاشيه هم خود ايشان بر تقريرات دارند، البته کامل نيست، مواردی از تقريرات جلد اول و دوم بيشتره، بر کلمات معاصر خودش مرحوم نائينی نه در کتاب نائينی بر تقريرات مرحوم نائينی اشکال دارن، حواشی دارند، آن چاپ اول فوائد که در نجف چاپ شده آن حواشی را نداره اين چاپ که آقايون آل البيت به اصطلاح جامعه مدرسين انجام دادند، در اين چاپ حواشی هم مرحوم آقاضياء هم هست اين چاپ خيلی از اين جهت خوبه، حواشی بسيار مفصلی مرحوم آقاضياء در يک قسمتهای داره، يک قسمتهای هم نه ساکته، نمیدانم نرسيده حاشيه بزنه، و حواشی ايشان بسيار مفيده، چون به قلم خود آقاضياء است و بعضی جاها انصافاً نکات و التفاتات و تنبيهات بسيار لطيفی داره، و تا آنجای که من خبر دارم، من خيلی حالا خبر از عالم چاپ ندارم سابقاً بهتر بودم، تا آنجای که من خبر دارم برای اولين بار تو همين چاپ جامعه مدرسين اين تقريرات چاپ، تعليقات چاپ شده، البته من بعد از اين که میخواندم خيلی هم انس دارم با تعليقات ايشان خيلی هم ديدم بعد که اول تو ذهن ما نبود و بعد که تقريرات ايشان را ديدم، تقريرات معروف ايشان را مال مرحوم حاج محمدتقی بروجردی که از علمای بزرگ بود واقعاً انصافاً بسيار شخصيت بزرگواری بود مرحوم حاج شيخ محمدتقی و جد مادری هم اين آقای دوست ما آقای آصفی به اصطلاح يک مقدارش هم چاپ نشد، اخيراً چاپ، من چيزی عجيبی که ديدم در تقريرات مرحوم حاج محمدتقی بعضی جاها که مطلب را مینويسه بعد عين تعليقات آقاضياء را مياره، میدانيم که ديگه نمیفهمم چرا؟ هنوز اين را من، من حتی به نوه ايشان گفتم، گفت من هم خبر نداشتم، اين هم خيلی چيزی عجيبيه، عين عبارات آقاضياء در تعليقاتش در فوائد تو تقريرات ايشان آمده، آخر تقريرات به قلم مقرره ديگه، قاعدتاً اين طوره، از سابق رسم بر اين بود که تقريرات را مقرر بنويسه نه قلم خود مقرر له، قلم خود استاد، علی ای حال، در متن همين کتاب مرحوم آقاضياء که چيه؟ نهايت الافکار، غرض در اين تقريرات حاج محمدتقی، مرحوم آقاضياء تقريرات ديگه هم دارند، ديگه اسم نمیخواهد ببرم، در اين تقريرات مرحوم حاج شيخ محمدتقی خيلی از جاها نه يک جا، دو جا، عين عبارات آقاضياء، حالا چون آقاضياء کتاب هم داره، مقالات الاصول، که گاهی مقالاتش با تقريراتش هم فرق داره خيلی جاهها، و گاهی نه، واقعاً خيلی جاها، عين عبارت مقالات را نياورده، خيلی عجيبه، عين عبارت حاشيه ايشان را بر فوائد آورده، اين را هم من هنوز نفهميدم، علی ای حال، و العلم عندالله فعلاً به هر حال ما فعلاً به همين دوتا اکتفاء میکنيم، ديگه بقيه را متعرض نمیشيم آقايون انشاء الله در محل خودش مراجعه بفرماين.
در جلد چهار به حسب اين چاپ که چهار نوشته اول در باب شبهه محصوره صفحه10 به بعد، ايشان بعد از اين که گفتن کلام تارتاً در حرمت مخالفته، اخری در وجوب موافقت بعد در جهت اولی حرمت مخالفت، بلی بلی بايد اين که ايشان يک مقدمهای چيدن که احکام ظاهری که در باب امارات و اصول هست ببينيد ما در باب امارات و اصول يک مابه الاشتراک داريم که اخذ شک در مؤات، يعنی هم در باب حجيت خبر شک است اگر انسان يقين داره که خب به خبر رجوع نمیکنه، هم در باب اصول پس در هردو شک هست، يا در موضوعش شک اخذ شده به قول ايشان مثل اصول، يا مورداً کما فی الامارات، بعد از اين که يک مابه الاشتراک دارند يک مابه الامتيازهای هم دارند، و بعد هم اين احکام ظاهريهی که مجهول است يمتاز بعضها عن بعض به اعتبار اين که مجعول چيه؟ حالا مجعول در باب امارات را ايشان نفس طريقيت و وسطيت فی الاثبات میدانن، چون اين بحث خيلی طولانی است و ما در محل خودش متعرض شديم بحث معروفيه که ججيت چيه؟ اصلاً حجيت جعليه چيه؟ که شارع مثلاً میگه قول قاضی حجته، قول ثقه حجته، قول استاندار حجته، اينه را يک جعل حجيت میشه برايش فرض کنيم قول اهل خبره حجته، حقيقت حجيت چيه؟ مرحوم نائينی قدس الله نفسه خب بنا دارند اينجا خيلی اقوال ذکر نکنن، مرحوم نائينی مبناشان در معنای حجيت تتميم کشفه، و لذا جعل میدانن، شارع کشف ناقص را تمام میکنه، يعنی چه؟ يعنی اگر خبر واحد آمد، يا اهل خبره آمد، يا مثلاً دکتر آمد، يا کارشناسی برای بيمه
10
يا فرض کنيم استاندار يک مطلبی را گفت، يا فرض کنيم اين که قاضی يک حکمی را کرد، ممکن است برای شما هفتاد درصد پيدا بشه سی درصد ديگه کم داشته باشين، وقتی شارع میگه اين حجته، يعنی آن سی درصد من الغاء کرده، معنای حجيت تتميم کشفه، اين کشف ناقص را کشف تام حساب کردن، اين معنای حجيت پيش مرحوم نائينی است قدس الله نفسه و تصادفاً ايشان توی بحث حجيت خبر واحد يکی از مهمترين ادلهای که ايشان بهش تمسک کردن آن مکاتبهای آن همدانيه، علاء ابن قاسم، قاسم علاء همدانی است در آن مکاتبه داره فانه لاعذر لاحد من موالينا فی التشکيک فيمايرويه عنا ثقاتنا، اصولاً ايشان يک حديث را آوردن، دليل آوردن که مقام اثباتش هم با همان معنای حجيت که در ثبوت ايشان تصوير کرده میخوره، آخر چون ببينيد ما اگر گفتيم حجيت در مقام ثبوت، ثبوت يعنی چه؟ يعنی اعتبار قانونی در اعتبار قانونی حجيت يعنی تتميم کشف، آن وقت وقتی در مقام اثبات مثلاً در مقام اثبات آن روايت را داره که به امام عرض میکنه فيض ابن مختار اصحاب اختلاف دارند، حضرت میفرمايد اگر اختلاف پيدا شده عليک بهذا الجالس، پرسيدن جالس کيه؟ گفتن زراره، خب ببينيد عليک بهذا الجالس تو مقام تعبير آمده، اين معناش تتميم کشف نيست که ببينيد آن میگه، خوب دقت کرديد، در عالم ثبوت يعنی در عالم قانونی اعتبارات قانونی خوب دقت کنيد، حجيت يعنی تتميم کشف در مقام تعبير امام میگه عليک بهذا الجالس، اين عليک بهذا الجالس، يا قد روی عنک عمر ابن حنظله حديثاً فيه کذا، قال صدق، اين ربطی به حساب، اما اين حديث از امتيازات اين حديث، از امتيازات اين حديث، اين است که دقيقاً مطابق است با تفسير ايشان در حجيت، حتی يک يک مکاتبه، يک روايت معروفی است روايت مرحوم حميری که سندش هم صحيح صحيحه اعلای هم هست، العمری و ابنه ثقتان فما اديا عنی فعنی
3: 12
و ما قالا عنّی يقولان فاسمع لهما و اطعهما فانهما ثقتان المأمونان، ببينيد امام فرمود اسمع لهما، اطعهما، لانهما ثقتان، باز نکتهای تفصيل حجيت توش نيست، دقت کردين پس اين روايت مکاتبهای قاسم ابن همدانی که مرحوم نائينی هم خيلی به او عنايت داره اين يک نکته داره، لاعضو ليس لاحد من، التشکيک فيما يروی عنّا ثقاتنا، اگر ثقه نقل کرده ديگه شک نکنيد، خب ببينيد ديگه شک نکنيد، يعنی ازاله شک کنيد، اين هم تتميم کشف، تو تمام رواياتی که در باب حجيت خبر مرحوم صاحب وسائل آورده بعدها مرحوم آقای بروجردی در جامع الاحاديث نقل کردن، هيچ روايتی به اين صراحت بر مبنای نائينی بر حجيت نداريم، که مبنای حجيت تتميم کشف و الغاء شک در مقام تعبد، دقت فرموديد، ديگه بيش از اين شرح ندهم، برگرديم به سر مطلب خودمان، ان المجعول فی باب الامارات نفس الطريقية و الوسطية فی الاثبات و المجعول فی بابها، اين میخواهد يک کمی الآن روش به اصطلاح امروزیها مانور بدهيم، و المجعول فی باب الاصول التنزيليه هو البناء العملی علی احد طرفی الشک علی انه هو الواقع، ايشان معيار اصل تنزيلی را اين میدانه، در اصول ايشان جری عملی میدانن، کاشفيت نمیدانن، ليکن همين طور که عرض کردم ديروز، ايشان میگه فرق اصل تنزيلی با غير تنزيلی اينه که در اصل تنزيلی جری عملی به لحاظ واقعه، در اصل غير تنزيلی جری عملی فی نفسه است اين فرقش همينه، و لذا من تعبير ديگری هم کردم که آقای بجنوردی میفرمود، ظاهراً خود نائينی هم داره نمیدانم کجا ايشان داره، که ايشان میفرماين به اين که فرق بين اصلی، مثلاً آن ترتيبی که ديروز عرض کردم پريروز در اين بحث، که انسان وقتی قطع پيدا میکنه هم صفت نفسانی داره هم کاشف داره هم منکشف داره هم جری عملی داره وقتی ظن معتبر مياد، يعنی حجت مياد، يک چيزی که حجيت داره صفت قاطعيت نداره اما کاشف داره کاشفش ناقصه تمام بشه، منکشف هم داره جری عملی هم داره اما در اصول تنزيلیه نه کاشف داره نه صفت اما منکشف داره و جری عملی، در اصول غير تنزيلی منکشف هم نداره فقط جری عملی داره اين ديروز اين تفسير را از مرحوم نائينی نقل کردم، ايشان فرقش، فرقی که الآن به شما، پس در اصول عملی يک منکشف هم هست علی انه هو الواقع و الغاء الطرف الآخر، و المجعول فی باب الاصول الغير التنزيلية، هو مجرد الجری العملی و تطيبق العمل علی احد طرفی الشک، لا علی انه هو الواقع، مثلاً در قاعده فراغ در قاعده تجاوز امام نمیگه امض فی رکوعک، اگه امض فی سجودک، لذا میگفت برو سجود را انجام داديد تا نمازت را تمام بکن، اتم صلاتک، برو که میفرمايد جری عملی، امام میگه بلی قد رکعت، يعنی من دارم واقع را میبينم تو رکوع را انجام دادی حالا که تو سجود هستی شک نکن تو رکوع انجام دادی، خوب دقت میفرماييد در روايت استصحاب لاتنقض اليقين فانک کنت علی يقين من وضوئک، فشککت و لاينبغیی لک، وليس ينبغی ان تنقض اليقين بالشک، خوب دقت کنيد، نمياد فقط صفت يقين را نگاه بکنه، کنت علی يقين من وضوئک، پس مياد به واقع نگاه میکنه، تو يقين داشتی که وضوء گرفتی آن وضوء هنوز باقيه، تو نبايد به خاطر اين که شک بکنی از آن يقين رفع يد بکنی، روشن شد پس مرحوم بلی مرحوم آقای نائينی قدس الله نفسه فارق اساسی را بين اصول تنزيلی و غير تنزيلی در اين میبينه در هردو شک در موضوع اخذ شده در هردو جری عملی است در اصول تنزيلی اضافه بر جری عملی بيان اين که جعل کرده که اين واقعه، در اصول غير تنزيلی ديگه اين جعل نيست اين دومی نيست، در اصول غير تنزيلی فقط میگه شما اين کار را انجام بده، ولذا ما در محل خودش عرض کرديم طبق، البته عبارات اينها واضح نيست ممکن است ما مثلاً اصالة القرعه را هم از اصولي تنزيلی قرار بديم، چون میگه سهم الله لايخطی، خب اگه قرعه زدی ممکنه خلاف واقع هم در بياد پس اين مطابق واقع و اين اصاب الواقع چه میشه تنزيلی میشه، اعتباری میشه، اينی که قرعه خرج علی اسمه، هو الواقع، ببينيد قاعده يد هم همين طوره، چون در قاعده يد شما چيزی که داريد عرض کردم من معيارش را عرض کردم تصرف مسلمانه، شما با آن چه میخواهيد اثبات کنيد، ملکيت را، خب ممکنه تصرف او در ملکش نباشه، پس قاعده يد مفادش اين است که شما جری عملی بر طبق يد بکنيد علی اساس اين که اين يد هو الواقع يعنی ملک، قاعده سوق مسلم همين طور، من ملک شيئاً ملک الاقرار به همين طوره و الی آخره، روشن شد اين راجع به حرف کلام مرحوم نائينی قدس الله نفسه.
ما با ايشان خب عرض کردم، توضيحی که من عرض کردم چون بحث ديگه فقط به مقدار همين که با ايشان مخالف، عرض کرديم اين مطلب ايشان درسته اجمالاً مطلب ايشان درسته و لذا همين منشأ شده که عدهای استصحاب را اصلاً جزو امارات میگيرن چون يک نوع واقع، نظر به واقع داره، ليکن ما عرض کرديم نکتهای نظر به واقع را توضيح داديم اصلاً چرا واقع هست و اين چه واقعيه؟ عرض کرديم مراد از اين واقعی که اينجا بهش نظر میشه آن واقعی ابداعی نفسه نه واقع واقعی، يک نوع واقع تنزيلی است يک نوع واقع اعتباری است و نکتهاش فقط اين نيست که جری عملی به لحاظ اين که هو الواقع نه، نکتهاش اينه که جری عملی تنزيلاً للرؤيت، تنزيل در رؤيته، نه در واقع چون واقع طرف رؤيته، يعنی به عبارت اخری تارتاً تنزيل فقط تو مقام عمله، میگه اين کار را انجام بده، و اخری اين تنزيل به خود رؤيته، رؤيت تنزيلی است، اين نظر نظر تنزيلی است نظر ابداعی، نظر به اصطلاح اعتباری است نظر جعلی است، اين رؤيت رؤيت جعلی است يعنی در حقيقت اگر به واقع نگاه میکنه خود رؤيت جعليه نه اين که آن را واقع، ببينيد اين طوريه وقتی که انسان استصحاب جاری میکنه، چون من عرض کردم انشاء الله خواهد آمد در محلش، استصحاب يک امر عقلائی است ربط به شارع هم نداره و لذا شارع در حقيقت همان را امضاء کرده در استصحاب اگر ما خوب دقت بکنيم يک صورتی که ما از شئ در ذهن خودمان پيدا میکنيم آن صورت باقی میمانه در ما تأثير میکنه و هنوز از نظر به اصطلاح امرزویها، به اصطلاح روانشناختی عملی و کاربردی روی اعمال ما اثر میگذاره، گاهی اوقات در يک جلسه اول که با يک شخص برخورد میکنه به نظر ما مياد که آدم خوبيه اين همين جور در ما هست ولو بعدها بعضی از کارهای بد از او ببينيم توجيه میکنيم اين همان صورت هنوز اثر میکنه و لذا معروفه که آقايونی که اهل يک منطقه هستند اگر در کوچکی تو منطقه کار خلافی از آن سر میزدند بعد ولو به عنوان عالم هم بره آنجا، تو آن افرادی که آن صورت سابق توذهنشان هست هنوز تأثير میکنه، يک قصهای از مرحوم حاج محسن امين، صاحب اعيان الشيعه معروفه که وقتی از نجف برگشته خب خيلی مرد بزرگواری هم هست انصافاً مرحوم حاج شيخ محسن، خيلی جاهها مجتهد و از نجف و چه، به يک پيره زنی گفتن اين نشناخت، مثلاً سيد محسن پسر فلان نشناخت، بعد از اين که خيلیها عنوان دادند، گفت اين کوچک بود تخم مرغهای من را میدزديد، انصافاً اين عنوان، اين هنوز تو ذهنش، همان صورت، يعنی به عبارت اخری و اين حالت در بشر در حالت عوامانه ما با انتقاض قطعی به ضد حالت سابقه هنوز در ما مؤثره خب دقت بکنيد، لذا شارع آمد اين تصرف را در ما کرد، اين تصرف را شارع میکنه لاتنقض اليقين بالشک لکن انقضه، تنقضه بيقين آخر، چرا؟ چون در حالت عوامی با يقين آخر هم نقض نمیکنم هنوز همان صورت سابق را نگاه میکنم، با يقين به خلافش حالا خب آن بابا بچه بود اين کار را کرده، حالا تمام شد تا فصل قبل از سن بلوغ بوده، حالا اولاً از سن بلوغ متدين بوده، کذا بوده بعد هم حالا مجتهد شده کذا، ليکن آن ذهنيت هنوز محفوظ میمانه، آن حالت عوامی است يعنی حالت عوامی ما، صوری را که از اشياء در ذهن ما میگيره در بعضی از اين کتب روانشناسی در اين تفسير يادم مياد تو بحث استصحاب، بعضی از روانشناسها بين دو اصطلاح مفهوم و معنا اين طور فرق میگذارند، که مثلاً معنا آن صورتی است که انسان برداشت مستقيم از خارج میکنه مثلاً مفهوم آن صورتی است که در ذهن میمانه بعد از برداشت، اين هست در زندگی ما که بعضی از صور در زندگی ما تأثير میکنه حالا در قوه خيال، تأثير میکنه ولو وقتی بخواهيم ادات واقعی پيدا بکنيم وجود نداشته باشه اين میمانه مؤثر میمانه تأثير خودش را در بشر میگذاره آن صورت علمی، و اگر بخواهيم تحليل بکنيم آن صورتی که در مرحله حدوث بوده تو مرحله بقاء هم مؤثره، استصحاب نکتهاش اينه، يقين حدوثی میشه يقين بقائی، سر اين که هو الواقع هم همينه، مرحوم نائينی میگه چون در استصحاب جری عملی علی انه هو الواقع، نه در استصحاب به نظر ما اساسش جری عملی نيست، اساس استصحاب تنزيل اين قطعه، میخواهد بگه قطع حدوثی عيناً قطع بقائيه، مثل زيد اسد هيچ فرقی با آن نداره، ليکن اين تنزيلی در يک حالتی آمده که بيشتر حالتی مثل معنای حرفيه نسبت انسان را ملاحظه میکنه، و لذا ما يک بحثی داريم که هيچ کدام از اين آقايون ندارن، ادلهای اصول از قبيل معانی حرفيه هستند، يک نوع معنای نسبی اندکاکيه، يعنی نگاه میشه به آن لانک کنت علی من وضوئک، خوب دقت بکنيد مياد يک نسبتی بين شخص و آن حالت سابقه برقرار میکنه و لذا اگر اين مطلب ثابت بشه خيلی از شبهات در تعارض اصول حل میشه باب جديدی که حالا من نمیخواهم توضيحاتش را، چون ديدم
25: 23
خيلی از بحث خارج بشم، علی ای کيف ماکان پس در حقيقت در باب استصحاب خوب دقت بکنيد آنی که اساس هست جری عملی به لحاظ انه الواقع نيست، که مرحوم نائينی، يعنی ببينيد من هميشه عرض کردم خوب دقت بکنيد ما در علم يکی از اساسی ترين مطالب در همه علوم تقريباً دوتا نکتهای اساسی بين علما وجود داره، در همه علوم يکی بيان واقع هر علمی که دنبال واقعيته به خودشه، دو بيان تفسير، ببينيد ما با مرحوم نائينی در بيان واقع باهم اختلاف نداريم ايشان میگه انسان ديروز ديد زيد زنده است امروز هم میگه زيد زنده است استصحاب میکنه، عقلائی هم هست عرفی هسم هست راست هم هست ما هم همين را میگيم هيچ فرقی باهم نداريم، اينی که انسان طبق حالت سابقه، حالا فرقی که بين علما پيدا میشه کجاست، مثلاً عدهای از علما گفتن همين حالت توی فقه هم مياد عدهای گفتن نه ديگه تو فقه نمياد اين همان بحث استصحاب در شبهات حکميه جاری میشه يا نمیشه؟ پس يک بحث، يک آيا ما طبق حالت سابقه حکم میکنيم يا نه؟ بلی میکنيم، دو اين را چه جوری تفسير بکنيم اين نکتهاش است، در مقام تفسير عدهای گفتن از باب اين که الظن يلحق الشئ بالاعم الاغلب، هرچه که سابقاً ديروز بوده غالباً مثلاً نود درصد اگه ما ديديم زيد ديروز زنده بوده امروز هم زنده بوده، نود و نُه درصد زنده بود، احتمال موت، ارجاعش دادن به يک نوع ظن مثلاً، يک عدهای لذا گفتن اماره است، آقای خويي فرمودند امارهای است اما امارهای که جنبه حکايت نداره از خارج، مرحوم آقای نائينی میفرمايد چيزی عملی است، به اصطلاح به اصطلاح جری عملی است ليکن به لحاظ انه الواقع، دقت اين من دارم زاويه بحث را شما الآن بايد خودتان به ارتکازات عقلائیتان، ارتکازات خودتان برگردين که اين چيه؟ تصوير ما برای، تفسير ما برای اين که نه هيچ کدام نيست اين در حقيقت يک نوع تصرف در يقين به حدوثه، اين مياد تنزيلاً يقين به حدوث را مثل يقين به بقاء قرار میدهد، اينه نکتهاش اينه، روحش اينه، آن يقين به حدوث و لذا آقای من در اين بحث را تا آنجای که من خبر دارم اين تعبير را آقای سيستانی حفظه الله میکردند، ايشان اصلاً لاتنقض اليقين بالشک را از قبيل کنايه میدانستن خب نيست تو عبارت فرض کنيم توی حرفای آقای استاد آقای خويي، ديگران اين بحث نيامده چرا ايشان اين حرف را میزدن؟ ايشان هم همين منبا را تقريباً داشتن، حالا يک کمی با همديگه در بعض جهاتش اختلاف مختصری داريم، ايشان میفرماين ظاهر عبارت لاتنقض اليقين بالشک چه نهی باشه، لاتنقضِ به کسر ضاد بخوانيم، چه نفی باشه لاتنقضُ اليقين بخوانيم فرق نمیکنه چه نفی باشه چه نهی باشه، نفی هم که باشه به منزله نهيه، اين در حقيقت يک نوع تکليف شرعی است نقض نکن، آيا در اينجا ما تکليف داريم نقض نکن، ايشان میفرمايد نه، استصحاب اين نيست، استصحاب همان توسعه يقين بر معانيه، و لذا ولو به صيغه نقض نکن، يا تو نقض نمیکنی، نفياً يا نهياً ليکن مراد جدی اين نيست مراد جدی اينه که يقينت باقيه، اين تعبير در استصحاب در ذيل روايت لاتنقض را من از ايشان شنيدم جای ديگه هم نديدم در کلمات، اين مثل زيد کثير الرماده، اين اصلاً تعبير حقيقی نيست لاتنقض اليقين بالشک تعبير حقيقی نيست تعبير صريح نيست تعبير کنايي است يعنی چه تعبير کنايي است؟ آن معنای مکنی، آن معنای مکنی
10: 27
يعنی معنای که مراد جدی است اين است که امام میخواهد بفرمايد يقين تو هنوز باقيه، نقض نکن ببينيد نه به معنای نقض نکنه، به معنای اين که يقين خودش نرفته هست، چرا؟ چون اين مفهوم از استصحاب يک مفهوم عرفی است من ديروز زيد را ديدم الآن هم وجداناً پيش ما زيد زنده است ادراک ما اين طوره، پس حقيقت استصحاب در حقيقت اين طوره، با اين توضيح ما روشن شد، البته ما در محل خودش در استصحاب در ذيل لاتنقض يک شبهاتی، اشکالاتی به اين مبنای ايشان هم داريم، يعنی که خلاف ظاهره، حمل بر کنايه خلاف ظاهره، حالا توضيحاتش در محل خودش، من نمیخواهيم وارد بشم، بحث اين که در باب استصحاب مشکل ما با مرحوم نائينی سر همين کلمه است استصحاب عرفی است بلی، عقلائی است بلی، ما جاری میکنيم بلی، جری عملی ما هست بلی، اما تفسيرش چيه؟ مرحوم نائينی چون استصحاب را مجعول شرعی میدانه ورداشته گفته آنی که جعل شده: يجب علیک الجری العملی علی الحالة السابقة باعتبار انها باقية، انها هی الواقع، دقت کردين ما چون اين را اگر امر عرفی میدانيم قبل از اين که شارع هم بيايد استصحاب در عرف ما هست و معتقديم ارتکازات عرفی چه مثل حجيت خبر اگر ثابت باشه به اصطلاح حجته، و سيره عقلائی با عدم ردع حجته، در مثل استصحاب هم حجته، فرق نمیکنه هرچه سيره باشه حجته ولو مثل اصول عملی، به نظر ما اگر دقت بکنيم ما در اصطلاح عرفی میبينيم انفعال ما جری ما از بقاء آن صورته، يعنی ما اگر يک صورتی در ذهن ما پيدا شد آن صورت هنوز از نظر رفتاری بر ما تأثير میکنه تا وقتی که خلافش بيايد پيش عوام تا بعد از خلاف هم تأثير میکنه، ديده اين آقا مجتهد شده میگه اين بچهای بود تخم مرغ میزديد، اين اجتهادش به درد نمیخوره، ولو قبل از سن بلوغ بود، يا مثلاً اين در جوانی از ديوار مردم بالا میرفت، در جوانی مثلاً اعمالی مثلاً دزدی میکرده مثلآً يا قمار بازی میکرد، خب هست ديگه، حالا فرض کنيم که کرده بعد توبه شده آدم خوبی شده، آن ظاهرش زمانه شده، خب میشه انسان عوض بشه اين دقت فرموديد اما آن صورت در حالت اول، فرقی بين عوام و غير عوامش هم اينجاست، در پيش عوام آن صورت شروع میکنه به تأثير ولو با انتقاض يقينی به ضد حالت سابقه دقت فرموديد به نظر ما تفسير ما از مسألهای به اصطلاح اصل عملی تنزيلی اينه، در اصول تنزيلی چه اصولی عقلائش باشه که مثل استصحابه، چه اصول غير عقلائی باشه مثل قاعده تجاوز، قاعده تجاوز اصل عقلائی، يک مقدارش عقلائی هست يعنی اگر انسان مشغول يک کاری بود حواسش هم جمع بود اگر بعد شک کرد بنا میگذاره انجام داده، اما به سعهاش عقلائی نيست، اگر انسان التفات نداشت عقلائی نيست، گاهی هم در حالت التفات مع ذلک شک آدم میمانه، اينها يک ريشههای عقلائی داره، اما شارع مياد اين را به صورت يک اصل قانون مند میگه و شرعی مطلق میکنه، میگه بلی قد رکعت، ما معتقديم حقيقت اصل تنزيلی يک چيزه، چه میخواهد عقلائی باشه، و با عدم ردع شارع امضاء کرده مثل استصحاب يا اصول تنزيلی ابداعی شارع باشه، حتی قرعه قرعه هم عقلائيه، قرعه هم تا يک حدی عقلائيه، قاعده سوق مسلم اين ابداعی شارعه، شارع میگه در بازار مسلمانها خريد و فروش کردن حکم به طهارتش بکنيم، حکم به تذکيهاش بکنيم، پس ما بنابراين معتقديم که اصول تنزيلی يک نکتهای عقلائی داره، و سر آن اصول تنزيلی شرعی هم همينه، اصول تنزيلی شرعی مياد جعلش و اعتبارش علی ضوء همان طحم عقلائی است در اصول عقلائی دقت بکنيد، چطور در استصحاب استصحاب پيش عقلاء حجت میشه رو همان اساس هم قاعده تجاوز حجت میشه ليکن به جعل شرعی، لذا شارع میگه بلی قد رکعت، تو آيا نديدی که اين مسلمانها دارند میخورند، همان روايت جبن، گفت بلی گفت کافيه ديگه، الا تری هؤلاء الببريه، يا بريه، يا برّيه کلهم يسمون، دقت میکنيد پس بنابراين اصول تنزيلی خلافاً لما افاده النائينی رحمه الله تفسير ما اينه، شبيه اين تفسير چون آفتاب رفته از باب شبير، مثلاً در عدهای از کلمات آمده که مثلاً معنای فاعل، مثلاً معنای ضارب نسبت حدث، نسبت دادن حدث، که ضرب باشه به ذات ما به نسبت صدوری و حدوثی است اما در باب مثلاً فعل ضرب، نسبت حدث به ذات ما، به نسبت مثلاً حدوثی مثلاً اين طوری، ما عرض کرديم در محل خودش اين مطلب تمام نيست، اصلاً ضارب با ضرب فرق میکنه در ضرب حدث را ملاحظه کرده، اما در ضارب ذات را ملاحظه کرده، اصلاً دوتا نظره، در مثل ضرب حدث را که ضرب باشه در نظر گرفته حدث را نسبت داده به ذات ما به نحو نسبت سيلانيه من الوجود الی العدم، من العدم الی الوجود به اين نسبت اين فارق با باب مشتقات مثل اسم فاعل و مفعوله، يعنی در باب فعل همين نسبت حديث به ما ذات ما را به نحو نسبت سيلانی سيلان به اين معنا که از عدم به وجود آمده اين را در نظر گرفته، وقتی میگه ضرب زيد در نظر گرفته که ضرب نبود و شد، به يک نحو حرکت سيلانيه من الوجود الی العدم اما در ضارب اصلاً حدث را در نظر نمیگيره ذات را در نظر میگيره، در بحث ترکب و وساطة المشترک آنجا مفصل تحليلش را عرض کرديم، نکتهای تحليل فنیاش را هم عرض کرديم که چرا در مشتق ما ذات را میگيريم و در فعل حدث را میگيريم ذاتی که نسبت بديم به او حدثی را به نحوی از انحاء تلبس و اسناد حالا يا صدوری يا حلولی يا الی آخره، اصلاً فاعل را با فعل، ضارب را با ضرب در دو ديد نگاه میکنيم اين نيست که در فاعل نسبت حدث به ذات ما باشه به نحو قيام مثلاً، نه اين نيست نه، اين دوتا با همديگه فرق میکنن نکتهای فرقش و آثاری که مترتب میشه، اينجا هم همين نکته را میخواهيم بگيم، میخواهيم بگيم نکتهای که در باب اصول تنزيلی هست نکتهاش اينه، پس اصل نکتهاش يک نوع تنزيل رؤيته، مثلاً میگن يقين به حدوث را توسعه میده، میگه تو ديدی زيد ديروز زنده بود امروز هم زنده است يعنی امروز هم آن را من میبينم زنده است هنوز تو ذهن من آن صورت فعاله، تأثير میکنه در حقيقت اگر هم شارع مياد امضاء میکنه رو اين تنزيل امضاء میشه اما در اصول غير محرزه رؤيت توش نيست آن اساسش اينه، در اصول غير محرزه هم بالاخره تنزيله، بالاخره جعله، بالاخره يک حتی در ارتکاز عقلائی، مثلاً تا ديروز زيد بچه نداشت، میگوييم نداره اصل عدم، اينجا نبوده حالا هم نيست، خود شک ما در اين که هست يا نه؟ چون احراز نکرديم میگيم هنوز، يعنی چه؟ هنوز صورتی از اين در ذهن ما نيامده، تا هنوز صورتی از شئ در ذهن ما نيامده ما نمیتونيم طبق آن صورت حرکت بکنيم، پس در اينجا تنزيل يقينی نيست، ولذا اين نکته را اگر ظرافت را دقت کردين ما در باب اصول عمليه هميشه اول دنبال صورت ذهنی بريم، اساس اصول عمليه صور ذهنيه است، آن وقت که شما میگيد مثلاً زيد بچه نداشته، حالا نداره، اين معنا را اگر بخواهيم تحليل بکنيم در ذهن شما بچهای برای زيد ذهن نقش نبسته، خوب دقت کنيد، اين به هيچ وجه تو ذهن شما نيامده بود، حالا که نيامده نمیتونه به لحاظ کاربردی روی شما تأثير بگذاره، بلی اگر يک نفر آمد گفت يک انسان فاسق گفت ايشان بچه دار شده باز هم نمیتونه از او، از او نمیتونين در صورت تان به خاطر او اين نقش را درست بکنيد، ببينيد اينجا اين است که شما صورتی نيست مثل اصالة الاباحه، چون صورت نيست لذا شما هيچ نوع فعلی مطابق با آن صورت انجام، صورت نيست، اين تحليل اصل غير محرزه، پس بر اصل محرز صورتی هست آن صورت درش شارع تعبد میکنه، در اصل غير محرز يا شارع يا عقلاء و شارع هم علی طبق عقلاء در اصل محرز و لذا در اصل محرز هميشه بايد ببينيم آن رؤيت شما تنزيل شده آن نکتهای تنزيل هميشه رؤيته، و لذا به نظر ما ضوابط اصول محرزه و غير محرزه خيلی روشنه، هرجا شما میبينيد شارع میگه اين داره تصرف میکنه پس مالکه اين میشه اصل محرز، چون از تصرف کشف ملکيت میکنه اين میشه آن، چون تصرف واقعاً و اعتباراً با ملکيت، واقعاً که تلازم نداره ممکنه تصرف کنه مالک نباشه، از اين يقين، ببينيد اصلش اين بوده، يقين سابق قرار داده شد به منزله يقين لاحق علم، خود علم شأنش چيه؟ رؤيته کاشفيته، خود شأن علم، پس در حقيقت در استصحاب کاشف داريد، مرحوم نائينی میگه کاشف نداريم، بلی کاشف واقعی نداريم کاشف ابداعی داريم، کل تنزيل اصولاً ابداعه، اصلاً تنزيل، اعتبار روحش ابداعه، شما وقتی میگيد زيد اسد، يعنی زيد را از لباس انسانيت مجرد میکنی بهش لباس اسد میپوشانی، وقتی میگي حبيبی شمس قمر، يعنی حبيب تان را به صورت شمس میبينيد به صورت قمر میبنيد از لباس انسانيت خارج شده لباس اسدی، همين حرف را هم تو اصول عمليه است عين همين حرف، هيچ فرق نمیکنه، ليکن روشن شد يک دفعه شارع مياد يک صورت ذهنی شما را درش تصرف میکنه، اين اسمش میشه اصل محرز، يک دفعه تو آن صورت ذهنی تصرف نمیکنه بلکه تأييد میکنه که شما صورت ذهنی پيدا نکرديد به هيچ وجه تو ذهن شما نيامد، شبيه اين بحث هم تو مشتق هم هست شبيه اين بحث، ببينيد در بحث مشتق سه حالت داره يک حالت اصلاً اين ذات متلبس نشده، اگر شما بخواهيد بگيد اين صفت را داره قطعاً مجازه اين را همه اتفاقی کردند، زيد هيچ وقت مجتهد نشده، الآن بچهای است ده ساله میخواهيم بگم مجتهده، قطعاً مجازه اين تلبس نداشته، زيد تلبس به اجتهاد پيدا کرده الآن نيست، الآن اگر بهش بخواهيم بهش بگيم مجتهد، اگر باز به اين اصل تلبس يعنی بگيم اجتهاد صدق میکنه، مجتهد بر کسی صدق میکنه ولو الآن تلبس فعلی نداره، يعنی اصل تلبس کافي است، همين که يک بار اين نقش آمده، اين تلبس آمد به او مجتهد گفته میشه ولو از بين بره، اين کسانی است که قائل به اعم اند، در مقابل میگن کسانی میگن نه خود اصل تلبس کافی نيست، تلبس در حين اسناد هم بايد باشه، خوب دقت کردين، پس فرق من قضی عنه المبدأ و ما يتلبس فی المستقبل اينه، که در مثل مستقبل هيچ تلبسی هيچ وقت نبوده، چون نبوده مصحح اشتقاق نيست، چون شما بايد ذات را در نظر بگيرين يک صفت را هم در نظر بگيرين به لحاظ او اشتقاق بکنين، اشتقاق اينه ديگه، زيد هيچ وقت تلبس به اجتهاد پيدا نکرده، چطور میخواهين بگين زيد مجتهد چطور اين معنا را ما، خوب دقت کردين، چطور میخواهيم اين معنا را جعل بکنيم، چيزی نبوده که اين جعل بشه اما اگر زيد تلبس پيدا کرد، آن آقايونی که میگن، میگن اگر بخواهی به اين مجتهد الآن در حين که میخواهي بگی مجتهد بايد باشه تلبس باشه، آن طرف ديگه میگه نه، ما اگر بخواهيم صفت مجتهد را به او نسبت بدهيم همين که برذات پيدا شد کافيه، همين مقدار نگاه بکنيم میشه مجتهد ولو الآن مجتهد نيست بالفعل دقت فرموديد، لذا در آن صورتش اتفاق کردند که مجازه، در اين صورتش اختلاف کردند، که آيا مجازه يا حقيقته، عنايت فرموديد، پس در باب اصول خوب دقت بکنيد ما اصولاً چون اصول عمل ما به صورت ذهنيه است نه به واقع، واقع میشه امارات، البته مجعول در امارات ايشان را هم قبول نداريم ما حالا چون بحث
30: 40
وارد بحث امارات بشم، انشاء الله تعالی فکر میکنم ديگه مطلب روشن شد، ديگه خيلی توضيح نديم، آن معيار اينه، اگر هيچ نقشی در ذهن ما نبود، خواهی نخواهی عمل ما بيهوده است ديگه، میخواهيم طبق چه نقشی بريم، من اصلاً نديدم رو اين گوشت مثلاً من باب مثال مثلاً فرض کنيم خونی باشه اصلاً من خون نديدم، کل شئ نظيف حتی تعلم انه قذر، مياد شارع میگه حالا که نديدي نقشی در ذهن تو پيدا نشد رو همين ذهنيت بمان، يعنی چه بمان؟ يعنی اثری برای نجاست بار نکن، لذا خواهی نخواهی اين چه میشه، غير از اين که فقط جری عملی است، يعنی تو بنا بگذار که نجاست نديدی، نه اين که نجاست نيست اصلاً نظری به واقع نداره، ولذا مثل اصالة الطهاره اصالة الحل میشه اصل غير تنزيلی مثل استصحاب، قاعده تجاوز، سوق مسلم، قرعه، يد مسلم، علی کلام قاعده اقراع، اينها میشن اصل غير تنزيلی و اصل محرز، وصلی الله علی محمد و آله الطاهرين.