فهرست سخنرانی‌ها آخرین دروس دروس تصادفی دروس پربازدید

■ خارج فقه - مکاسب (۴۷)
■ خارج اصول
■ مکاسب ۸۸-۱۳۸۷ (۱۰۹)
■ تاریخ شفاهی (۳)
■ تقریرات
■ خارج فقه - حج (۲۰۶)
■ خلق عظیم (۱)
■ اصول ۱۴۰۲-۱۴۰۳ (۶۷)

خارج فقه - مکاسب » مکاسب 86-1385 » خارج فقه 86-1385 (104)

دروس خارج فقه سال 86-1385 شمسی حضرت آیت الله استاد سید أحمد مددی

خارج فقه-1385-104

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

و الحمد لله رب العالمين و صلی الله علی محمد و آله الطيبين الطاهرين المعصومين و اللعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعين اللهم وفقنا و جميع المشتغلين و ارحمنا برحمتک يا ارحم الراحمين.

بحث درباره فروش ميته­ای مشتبه به مذکی بود، ليکن ديگه به خاطر اين که مقدار آقايون به تمسک به قواعد علم اجمالی شده گفتيم بعضی از نکات توضيح داده بشه البته باز در حدی که فقط به قول معروف اصطلاح نقاط رئيسی باشه و الا تفصيل بحث انشاء الله در محل خودش، در مورد اين علم اجمالی در اينجا و تأثيرش به اين مناسبت البته می­گم ديگه گفت اطراد فی الاستطراد شد به قول صاحب کفايه اين مقدار از بحث خارج شديم، باز از آن خارجی هم خارج شديم، به مناسبت متعرض فرقی بين اصول تنزيلی و غير تنزيلی عرض کرديم اين تعبير اصول تنزيلی و غير تنزيلی يا اصول محرز و غير محرز اين در کلمات اصوليين متأخر ما آمده، حتی در اصوليين قدمای ما، اصحاب ما اين تعابير نيامده چه برسه به اهل سنت، آنهای که اصلاً اين تعبير را ندارند، و اين منشأ اين شده که آقايان اصوليين ما بين خود اصول هم يک درجاتی قائل باشند، مراد ما از درجه رتبه که اصل محرز با اصل غير محرز رتبه­هاشان فرق می­کنه، خوب اول بايد تعريفش گفته بشه بعد محرز و غير محرز اين يک نکته، يک نکته­ای ديگه­ای که باز در اينجا ممکن است که نه اين که ممکن است گفته شده بايد بررسی بشه آيا نسبت اصول محرز و غير محرز در اطراف علم اجمالی با همديگه فرقی داره يا نه؟ بنابراين که اصولی به اصطلاح اصول در اطراف علم اجمالی جاری نشه آيا فرقی بين محرز و غير محرز هست يا نه؟ و اضافتاً الی ذلک آيا فرقی بين اصول الزامی و ترخيصی هست يا نه؟ چون عرض کرديم ما يک دفعه در اطراف علم اجمالی راجع به اصول ترخيصی صحبت می­کنيم، آن همان بحث مربوط به تنجيزه که خب اقوالی داره و صحبت­های داره و گاهی هم راجع به اصول الزامی در اطراف علم اجمالی صحبت می­کنيم و مراد ما از اصول الزامی، اصول يا مثبته يا اصول الزامی اصول هستند که تکليف ميارند، چون در اطراف علم اجمالی جاری نمی­شه به خاطر علم اجمالی يا نه؟ مانع نداره جاری بشه يا تفصيل داره، اصل مثال برای ترخيصی مثل اين که دوتا اناء بودند هر دو پاک بودند، می­دانم خون تو يکی از اين دوتا افتاد، خوب استصحاب طهارت در هردو که يک اصل ترخيصی است جاری نمی­شه، نمی­شه اين طاهر باشه آن طاهر باشه حالا به خاطر علم اجمالی حالا تقيد و اينهاش محل کلامه، اين در اصول ترخيصی و اما در اصول الزامی يا مثبت اگر دوتا اناء نجس بودند سابقاً، می­دانم يکی را شلنگ آب را گرفتيم يکی پاک شد يکش نه، اما تشخيص نمی­ديم، نمی­تونيم بگم اناء دست چپی است يا دست راستی؟ در اينجا بحث سر اينه که آيا استصحاب می­شه جاری بشه يا نه؟ استصحاب بقاء نجاست، بگيم اين سابقاً نجس بود، حالا هم نجسه، اين هم سابقاً نجس بود، اين که مثبت تکليف اشکال نداره که مرخص نيست، يا نه؟ اصلاً در اطراف علم اجمالی حتی استصحاب عدم، استصحاب بقاء نجاست هم جاری نمی­شه حکم بقاء نجاست هم به استصحاب نمی­تونيم بکنيم، پس بنابر اين بحث گاهی در اصول به اصطلاح ترخيصی است گاهی در اصول الزامی يا مثبت اثباتی، گاهی بحث در اصول محرزه و گاهی هم بحث در اصول غير محرزه، و حالی که اين­ها در اطراف علم اجمالی دارند طبعاً طبق همان دو محور اساسی علم اجمالی که سابقاً عرض شد يا حرمت مخالفت قطعيه و يا اضافه بر اين مدارک، وجوب موافقت قطعيه، اين راجع به اين بحث، ما يک صحبت­های اجمالاً عرض کردم چون مرحوم نائينی قدس الله نفسه اصولاً نائينی در افکار اصولی خودش از يک جهت به کلمات شيخ بيشتر نظر داره و بيشتر شارح مطلب شيخه، اين يک، دو اين که مرحوم نائينی اصولاً حرفاش غالباً روشن تر و عرفی تر و مفهوم تره، ما در اينجا فقط به همين دوتا عبارت اکتفاء می­کنيم فعلاً يعنی بيش از اين ديگه الآن متعرض نمی­شيم بحث­هاش تو اصول، اين يکی عبارت مرحوم نائينی و توضيح مبنای مرحوم نائينی يکی هم اشکالات آقاضياء بر ايشان، اين دوتا را فعلاً مرحوم نائينی و آقاضياء و سابقاً هم عرض کردم مرحوم آقاضياء غير از اين که حالا خود ايشان درس فرمودند تقريرات درسی ايشان، ايشان بعد از چاپ تقريرات مرحوم کاظمينی مرحوم حاج شيخ علی کاظمينی خراسانی قدس الله نفسه در اين معروف به فوائد الاصول، بعد از چاپ اين تقريرات يک حاشيه هم خود ايشان بر تقريرات دارند، البته کامل نيست، مواردی از تقريرات جلد اول و دوم بيشتره، بر کلمات معاصر خودش مرحوم نائينی نه در کتاب نائينی بر تقريرات مرحوم نائينی اشکال دارن، حواشی دارند، آن چاپ اول فوائد که در نجف چاپ شده آن حواشی را نداره اين چاپ که آقايون آل البيت به اصطلاح جامعه مدرسين انجام دادند، در اين چاپ حواشی هم مرحوم آقاضياء هم هست اين چاپ خيلی از اين جهت خوبه، حواشی بسيار مفصلی مرحوم آقاضياء در يک قسمت­های داره، يک قسمت­های هم نه ساکته، نمی­دانم نرسيده حاشيه بزنه، و حواشی ايشان بسيار مفيده، چون به قلم خود آقاضياء است و بعضی جاها انصافاً نکات و التفاتات و تنبيهات بسيار لطيفی داره، و تا آنجای که من خبر دارم، من خيلی حالا خبر از عالم چاپ ندارم سابقاً بهتر بودم، تا آنجای که من خبر دارم برای اولين بار تو همين چاپ جامعه مدرسين اين تقريرات چاپ، تعليقات چاپ شده، البته من بعد از اين که می­خواندم خيلی هم انس دارم با تعليقات ايشان خيلی هم ديدم بعد که اول تو ذهن ما نبود و بعد که تقريرات ايشان را ديدم، تقريرات معروف ايشان را مال مرحوم حاج محمدتقی بروجردی که از علمای بزرگ بود واقعاً انصافاً بسيار شخصيت بزرگواری بود مرحوم حاج شيخ محمدتقی و جد مادری هم اين آقای دوست ما آقای آصفی به اصطلاح يک مقدارش هم چاپ نشد، اخيراً چاپ، من چيزی عجيبی که ديدم در تقريرات مرحوم حاج محمدتقی بعضی جاها که مطلب را می­نويسه بعد عين تعليقات آقاضياء را مياره، می­دانيم که ديگه نمی­فهمم چرا؟ هنوز اين را من، من حتی به نوه ايشان گفتم، گفت من هم خبر نداشتم، اين هم خيلی چيزی عجيبيه، عين عبارات آقاضياء در تعليقاتش در فوائد تو تقريرات ايشان آمده، آخر تقريرات به قلم مقرره ديگه، قاعدتاً اين طوره، از سابق رسم بر اين بود که تقريرات را مقرر بنويسه نه قلم خود مقرر له، قلم خود استاد، علی ای حال، در متن همين کتاب مرحوم آقاضياء که چيه؟ نهايت الافکار، غرض در اين تقريرات حاج محمدتقی، مرحوم آقاضياء تقريرات ديگه هم دارند، ديگه اسم نمی­خواهد ببرم، در اين تقريرات مرحوم حاج شيخ محمدتقی خيلی از جاها نه يک جا، دو جا، عين عبارات آقاضياء، حالا چون آقاضياء کتاب هم داره، مقالات الاصول، که گاهی مقالاتش با تقريراتش هم فرق داره خيلی جاه­ها، و گاهی نه، واقعاً خيلی جاها، عين عبارت مقالات را نياورده، خيلی عجيبه، عين عبارت حاشيه ايشان را بر فوائد آورده، اين را هم من هنوز نفهميدم، علی ای حال، و العلم عندالله فعلاً به هر حال ما فعلاً به همين دوتا اکتفاء می­کنيم، ديگه بقيه را متعرض نمی­شيم آقايون انشاء الله در محل خودش مراجعه بفرماين.

در جلد چهار به حسب اين چاپ که چهار نوشته اول در باب شبهه محصوره صفحه10 به بعد، ايشان بعد از اين که گفتن کلام تارتاً در حرمت مخالفته، اخری در وجوب موافقت بعد در جهت اولی حرمت مخالفت، بلی بلی بايد اين که ايشان يک مقدمه­ای چيدن که احکام ظاهری که در باب امارات و اصول هست ببينيد ما در باب امارات و اصول يک مابه الاشتراک داريم که اخذ شک در مؤات، يعنی هم در باب حجيت خبر شک است اگر انسان يقين داره که خب به خبر رجوع نمی­کنه، هم در باب اصول پس در هردو شک هست، يا در موضوعش شک اخذ شده به قول ايشان مثل اصول، يا مورداً کما فی الامارات، بعد از اين که يک مابه الاشتراک دارند يک مابه الامتيازهای هم دارند، و بعد هم اين احکام ظاهريه­ی که مجهول است يمتاز بعضها عن بعض به اعتبار اين که مجعول چيه؟ حالا مجعول در باب امارات را ايشان نفس طريقيت و وسطيت فی الاثبات می­دانن، چون اين بحث خيلی طولانی است و ما در محل خودش متعرض شديم بحث معروفيه که ججيت چيه؟ اصلاً حجيت جعليه چيه؟ که شارع مثلاً می­گه قول قاضی حجته، قول ثقه حجته، قول استاندار حجته، اينه را يک جعل حجيت می­شه برايش فرض کنيم قول اهل خبره حجته، حقيقت حجيت چيه؟ مرحوم نائينی قدس الله نفسه خب بنا دارند اينجا خيلی اقوال ذکر نکنن، مرحوم نائينی مبناشان در معنای حجيت تتميم کشفه، و لذا جعل می­دانن، شارع کشف ناقص را تمام می­کنه، يعنی چه؟ يعنی اگر خبر واحد آمد، يا اهل خبره آمد، يا مثلاً دکتر آمد، يا کارشناسی برای بيمه

10

يا فرض کنيم استاندار يک مطلبی را گفت، يا فرض کنيم اين که قاضی يک حکمی را کرد، ممکن است برای شما هفتاد درصد پيدا بشه سی درصد ديگه کم داشته باشين، وقتی شارع می­گه اين حجته، يعنی آن سی درصد من الغاء کرده، معنای حجيت تتميم کشفه، اين کشف ناقص را کشف تام حساب کردن، اين معنای حجيت پيش مرحوم نائينی است قدس الله نفسه و تصادفاً ايشان توی بحث حجيت خبر واحد يکی از مهمترين ادله­ای که ايشان بهش تمسک کردن آن مکاتبه­ای آن همدانيه، علاء ابن قاسم، قاسم علاء همدانی است در آن مکاتبه داره فانه لاعذر لاحد من موالينا فی التشکيک فيمايرويه عنا ثقاتنا، اصولاً ايشان يک حديث را آوردن، دليل آوردن که مقام اثباتش هم با همان معنای حجيت که در ثبوت ايشان تصوير کرده می­خوره، آخر چون ببينيد ما اگر گفتيم حجيت در مقام ثبوت، ثبوت يعنی چه؟ يعنی اعتبار قانونی در اعتبار قانونی حجيت يعنی تتميم کشف، آن وقت وقتی در مقام اثبات مثلاً در مقام اثبات آن روايت را داره که به امام عرض می­کنه فيض ابن مختار اصحاب اختلاف دارند، حضرت می­فرمايد اگر اختلاف پيدا شده عليک بهذا الجالس، پرسيدن جالس کيه؟ گفتن زراره، خب ببينيد عليک بهذا الجالس تو مقام تعبير آمده، اين معناش تتميم کشف نيست که ببينيد آن می­گه، خوب دقت کرديد، در عالم ثبوت يعنی در عالم قانونی اعتبارات قانونی خوب دقت کنيد، حجيت يعنی تتميم کشف در مقام تعبير امام می­گه عليک بهذا الجالس، اين عليک بهذا الجالس، يا قد روی عنک عمر ابن حنظله حديثاً فيه کذا، قال صدق، اين ربطی به حساب، اما اين حديث از امتيازات اين حديث، از امتيازات اين حديث، اين است که دقيقاً مطابق است با تفسير ايشان در حجيت، حتی يک يک مکاتبه، يک روايت معروفی است روايت مرحوم حميری که سندش هم صحيح صحيحه اعلای هم هست، العمری و ابنه ثقتان فما اديا عنی فعنی

3: 12

و ما قالا عنّی يقولان فاسمع لهما و اطعهما فانهما ثقتان المأمونان، ببينيد امام فرمود اسمع لهما، اطعهما، لانهما ثقتان، باز نکته­ای تفصيل حجيت توش نيست، دقت کردين پس اين روايت مکاتبه­ای قاسم ابن همدانی که مرحوم نائينی هم خيلی به او عنايت داره اين يک نکته داره، لاعضو ليس لاحد من، التشکيک فيما يروی عنّا ثقاتنا، اگر ثقه نقل کرده ديگه شک نکنيد، خب ببينيد ديگه شک نکنيد، يعنی ازاله شک کنيد، اين هم تتميم کشف، تو تمام رواياتی که در باب حجيت خبر مرحوم صاحب وسائل آورده بعدها مرحوم آقای بروجردی در جامع الاحاديث نقل کردن، هيچ روايتی به اين صراحت بر مبنای نائينی بر حجيت نداريم، که مبنای حجيت تتميم کشف و الغاء شک در مقام تعبد، دقت فرموديد، ديگه بيش از اين شرح ندهم، برگرديم به سر مطلب خودمان، ان المجعول فی باب الامارات نفس الطريقية و الوسطية فی الاثبات و المجعول فی بابها، اين می­خواهد يک کمی الآن روش به اصطلاح امروزی­ها مانور بدهيم، و المجعول فی باب الاصول التنزيليه هو البناء العملی علی احد طرفی الشک علی انه هو الواقع، ايشان معيار اصل تنزيلی را اين می­دانه، در اصول ايشان جری عملی می­دانن، کاشفيت نمی­دانن، ليکن همين طور که عرض کردم ديروز، ايشان می­گه فرق اصل تنزيلی با غير تنزيلی اينه که در اصل تنزيلی جری عملی به لحاظ واقعه، در اصل غير تنزيلی جری عملی فی نفسه است اين فرقش همينه، و لذا من تعبير ديگری هم کردم که آقای بجنوردی می­فرمود، ظاهراً خود نائينی هم داره نمی­دانم کجا ايشان داره، که ايشان می­فرماين به اين که فرق بين اصلی، مثلاً آن ترتيبی که ديروز عرض کردم پريروز در اين بحث، که انسان وقتی قطع پيدا می­کنه هم صفت نفسانی داره هم کاشف داره هم منکشف داره هم جری عملی داره وقتی ظن معتبر مياد، يعنی حجت مياد، يک چيزی که حجيت داره صفت قاطعيت نداره اما کاشف داره کاشفش ناقصه تمام بشه، منکشف هم داره جری عملی هم داره اما در  اصول تنزيلیه نه کاشف داره نه صفت اما منکشف داره و جری عملی، در اصول غير تنزيلی منکشف هم نداره فقط جری عملی داره اين ديروز اين تفسير را از مرحوم نائينی نقل کردم، ايشان فرقش، فرقی که الآن به شما، پس در اصول عملی يک منکشف هم هست علی انه هو الواقع و الغاء الطرف الآخر، و المجعول فی باب الاصول الغير التنزيلية، هو مجرد الجری العملی و تطيبق العمل علی احد طرفی الشک، لا علی انه هو الواقع، مثلاً در قاعده فراغ در قاعده تجاوز امام نمی­گه امض فی رکوعک، اگه امض فی سجودک، لذا می­گفت برو سجود را انجام داديد تا نمازت را تمام بکن، اتم صلاتک، برو که می­فرمايد جری عملی، امام می­گه بلی قد رکعت، يعنی من دارم واقع را می­بينم تو رکوع را انجام دادی حالا که تو سجود هستی شک نکن تو  رکوع انجام دادی، خوب دقت می­فرماييد در روايت استصحاب لاتنقض اليقين فانک کنت علی يقين من وضوئک، فشککت و لاينبغیی لک، وليس ينبغی ان تنقض اليقين بالشک، خوب دقت کنيد، نمياد فقط صفت يقين را نگاه بکنه، کنت علی يقين من وضوئک، پس مياد به واقع نگاه می­کنه، تو يقين داشتی که وضوء گرفتی آن وضوء هنوز باقيه، تو نبايد به خاطر اين که شک بکنی از آن يقين رفع يد بکنی، روشن شد پس مرحوم بلی مرحوم آقای نائينی قدس الله نفسه فارق اساسی را بين اصول تنزيلی و غير تنزيلی در اين می­بينه در هردو شک در موضوع اخذ شده در هردو جری عملی است در اصول تنزيلی اضافه بر جری عملی بيان اين که جعل کرده که اين واقعه، در اصول غير تنزيلی ديگه اين جعل نيست اين دومی نيست، در اصول غير تنزيلی فقط می­گه شما اين کار را انجام بده، ولذا ما در محل خودش عرض کرديم طبق، البته عبارات اين­ها واضح نيست ممکن است ما مثلاً اصالة القرعه را هم از اصولي تنزيلی قرار بديم، چون می­گه سهم الله لايخطی، خب اگه قرعه زدی ممکنه خلاف واقع هم در بياد پس اين مطابق واقع و اين اصاب الواقع چه می­شه تنزيلی می­شه، اعتباری می­شه، اينی که قرعه خرج علی اسمه، هو الواقع، ببينيد قاعده يد هم همين طوره، چون در قاعده يد شما چيزی که داريد عرض کردم من معيارش را عرض کردم تصرف مسلمانه، شما با آن چه می­خواهيد اثبات کنيد، ملکيت را، خب ممکنه تصرف او در ملکش نباشه، پس قاعده يد مفادش اين است که شما جری عملی بر طبق يد بکنيد علی اساس اين که اين يد هو الواقع يعنی ملک، قاعده سوق مسلم همين طور، من ملک شيئاً ملک الاقرار به همين طوره و الی آخره، روشن شد اين راجع به حرف کلام مرحوم نائينی قدس الله نفسه.

ما با ايشان خب عرض کردم، توضيحی که من عرض کردم چون بحث ديگه فقط به مقدار همين که با ايشان مخالف، عرض  کرديم اين مطلب ايشان درسته اجمالاً مطلب ايشان درسته و لذا همين منشأ شده که عده­ای استصحاب را اصلاً جزو امارات می­گيرن چون يک نوع واقع، نظر به واقع داره، ليکن ما عرض کرديم نکته­ای نظر به واقع را توضيح داديم اصلاً چرا واقع هست و اين چه واقعيه؟ عرض کرديم مراد از اين واقعی که اينجا بهش نظر می­شه آن واقعی ابداعی نفسه نه واقع واقعی، يک نوع واقع تنزيلی است يک نوع واقع اعتباری است و نکته­اش فقط اين نيست که جری عملی به لحاظ اين که هو الواقع نه، نکته­اش اينه که جری عملی تنزيلاً للرؤيت، تنزيل در رؤيته، نه در واقع  چون واقع طرف رؤيته، يعنی به عبارت اخری تارتاً تنزيل فقط تو مقام عمله، می­گه اين کار را انجام بده، و اخری اين تنزيل به خود رؤيته، رؤيت تنزيلی است، اين نظر نظر تنزيلی است نظر ابداعی، نظر به اصطلاح اعتباری است نظر جعلی است، اين رؤيت رؤيت جعلی است يعنی در حقيقت اگر به واقع نگاه می­کنه خود رؤيت جعليه نه اين که آن را واقع، ببينيد اين طوريه وقتی که انسان استصحاب جاری می­کنه، چون من عرض کردم انشاء الله خواهد آمد در محلش، استصحاب يک امر عقلائی است ربط به شارع هم نداره و لذا شارع در حقيقت همان را امضاء کرده در استصحاب اگر ما خوب دقت بکنيم يک صورتی که ما از شئ در ذهن خودمان پيدا می­کنيم آن صورت باقی می­مانه در ما تأثير می­کنه و هنوز از نظر به اصطلاح امرزوی­ها، به اصطلاح روان­شناختی عملی و کاربردی روی اعمال ما اثر می­گذاره، گاهی اوقات در يک جلسه اول که با يک شخص برخورد می­کنه به نظر ما مياد که آدم خوبيه اين همين جور در ما هست ولو بعدها بعضی از کارهای بد از او ببينيم توجيه می­کنيم اين همان صورت هنوز اثر می­کنه و لذا معروفه که آقايونی که اهل يک منطقه  هستند اگر در کوچکی تو منطقه کار خلافی از آن سر می­زدند بعد ولو به عنوان عالم هم بره آنجا، تو آن افرادی که آن صورت سابق توذهنشان هست هنوز تأثير می­کنه، يک قصه­ای از مرحوم حاج محسن امين، صاحب اعيان الشيعه معروفه که وقتی از نجف برگشته خب خيلی مرد بزرگواری هم هست انصافاً مرحوم حاج شيخ محسن، خيلی جاه­ها مجتهد و از نجف و چه، به يک پيره زنی گفتن اين نشناخت، مثلاً سيد محسن پسر فلان نشناخت، بعد از اين که خيلی­ها عنوان دادند، گفت اين کوچک بود تخم مرغهای من را می­دزديد، انصافاً اين عنوان، اين هنوز تو ذهنش، همان صورت، يعنی به عبارت اخری و اين حالت در بشر در حالت عوامانه ما با انتقاض قطعی به ضد حالت سابقه هنوز در ما مؤثره خب دقت بکنيد، لذا شارع آمد اين تصرف را در ما کرد، اين تصرف را شارع می­کنه لاتنقض اليقين بالشک لکن انقضه، تنقضه بيقين آخر، چرا؟ چون در حالت عوامی با يقين آخر هم نقض نمی­کنم هنوز همان صورت سابق را نگاه می­کنم، با يقين به خلافش حالا خب آن بابا بچه بود اين کار را کرده، حالا تمام شد تا فصل قبل از سن بلوغ بوده، حالا اولاً از سن بلوغ متدين بوده، کذا بوده بعد هم حالا مجتهد شده کذا، ليکن آن ذهنيت هنوز محفوظ می­مانه، آن حالت عوامی است يعنی حالت عوامی ما، صوری را که از اشياء در ذهن ما می­گيره در بعضی از اين کتب روان­شناسی در اين تفسير يادم مياد تو بحث استصحاب، بعضی از روانشناس­ها بين دو اصطلاح مفهوم و معنا اين طور فرق می­گذارند، که مثلاً معنا آن صورتی است که انسان برداشت مستقيم از خارج می­کنه مثلاً مفهوم آن صورتی است که در ذهن می­مانه بعد از برداشت، اين هست در زندگی ما که بعضی از صور در زندگی ما تأثير می­کنه حالا در قوه خيال، تأثير می­کنه ولو وقتی بخواهيم ادات واقعی پيدا بکنيم وجود نداشته باشه اين می­مانه مؤثر می­مانه تأثير خودش را در بشر می­گذاره آن صورت علمی، و اگر بخواهيم تحليل بکنيم آن صورتی که در مرحله حدوث بوده تو مرحله بقاء هم مؤثره، استصحاب نکته­اش اينه، يقين حدوثی می­شه يقين بقائی، سر اين که هو الواقع هم همينه، مرحوم نائينی می­گه چون در استصحاب جری عملی علی انه هو الواقع، نه در استصحاب به نظر ما اساسش جری عملی نيست، اساس استصحاب تنزيل اين قطعه، می­خواهد بگه قطع حدوثی عيناً قطع بقائيه، مثل زيد اسد هيچ فرقی با آن نداره، ليکن اين تنزيلی در يک حالتی آمده که بيشتر حالتی مثل معنای حرفيه نسبت انسان را ملاحظه می­کنه، و لذا ما يک بحثی داريم که هيچ کدام از اين آقايون ندارن، ادله­ای اصول از قبيل معانی حرفيه هستند، يک نوع معنای نسبی اندکاکيه، يعنی نگاه می­شه به آن لانک کنت علی من وضوئک، خوب دقت بکنيد مياد يک نسبتی بين شخص و آن حالت سابقه برقرار می­کنه و لذا اگر اين مطلب ثابت بشه خيلی از شبهات در تعارض اصول حل می­شه باب جديدی که حالا من نمی­خواهم توضيحاتش را، چون ديدم

25: 23

خيلی از بحث خارج بشم، علی ای کيف ماکان پس در حقيقت در باب استصحاب خوب دقت بکنيد آنی که اساس هست جری عملی به لحاظ انه الواقع نيست، که مرحوم نائينی، يعنی ببينيد من هميشه عرض کردم خوب دقت بکنيد ما در علم يکی از اساسی ترين مطالب در همه علوم تقريباً دوتا نکته­ای اساسی بين علما وجود داره، در همه علوم يکی بيان واقع هر علمی که دنبال واقعيته به خودشه، دو بيان تفسير، ببينيد ما با مرحوم نائينی در بيان واقع باهم اختلاف نداريم ايشان می­گه انسان ديروز ديد زيد زنده است امروز هم می­گه زيد زنده است استصحاب می­کنه، عقلائی هم هست عرفی هسم هست راست هم هست ما هم همين را می­گيم هيچ فرقی باهم نداريم، اينی که انسان طبق حالت سابقه، حالا فرقی که بين علما پيدا می­شه کجاست، مثلاً عده­ای از علما گفتن همين حالت توی فقه هم مياد عده­ای گفتن نه ديگه تو فقه نمياد اين همان بحث استصحاب در شبهات حکميه جاری می­شه يا نمی­شه؟ پس يک بحث، يک آيا ما طبق حالت  سابقه حکم می­کنيم يا نه؟ بلی می­کنيم، دو اين را چه جوری تفسير بکنيم اين نکته­اش است، در مقام تفسير  عده­ای گفتن از باب اين که الظن يلحق الشئ بالاعم الاغلب، هرچه که سابقاً ديروز بوده غالباً مثلاً نود درصد اگه ما ديديم زيد ديروز زنده بوده امروز هم زنده بوده، نود و نُه درصد زنده بود، احتمال موت، ارجاعش دادن به يک نوع ظن مثلاً، يک عده­ای لذا گفتن اماره است، آقای خويي فرمودند اماره­ای است اما اماره­ای که جنبه حکايت نداره از خارج، مرحوم آقای نائينی می­فرمايد چيزی عملی است، به اصطلاح به اصطلاح جری عملی است ليکن به لحاظ انه الواقع، دقت اين من دارم زاويه بحث را شما الآن بايد خودتان به ارتکازات عقلائی­تان، ارتکازات خودتان برگردين که اين چيه؟ تصوير ما برای، تفسير ما برای اين که نه هيچ کدام نيست اين در حقيقت يک نوع تصرف در يقين به حدوثه، اين مياد تنزيلاً يقين به حدوث را مثل يقين به بقاء قرار می­دهد، اينه نکته­اش اينه، روحش اينه، آن يقين به حدوث و لذا آقای من در اين بحث را تا آنجای که من خبر دارم اين تعبير را آقای سيستانی حفظه الله می­کردند، ايشان اصلاً لاتنقض اليقين بالشک را از قبيل کنايه می­دانستن خب نيست تو عبارت فرض کنيم توی حرفای آقای استاد آقای خويي، ديگران اين بحث نيامده چرا ايشان اين حرف را می­زدن؟ ايشان هم همين منبا را تقريباً داشتن، حالا يک کمی با همديگه در بعض جهاتش اختلاف مختصری داريم، ايشان می­فرماين ظاهر عبارت لاتنقض اليقين بالشک چه نهی باشه، لاتنقضِ به کسر ضاد بخوانيم، چه نفی باشه لاتنقضُ اليقين بخوانيم  فرق نمی­کنه چه نفی باشه چه نهی باشه، نفی هم که باشه به منزله نهيه، اين در حقيقت يک نوع تکليف شرعی است نقض نکن، آيا در اينجا ما تکليف داريم نقض نکن، ايشان می­فرمايد نه، استصحاب اين نيست، استصحاب همان توسعه يقين بر معانيه، و لذا ولو به صيغه نقض نکن، يا تو نقض نمی­کنی، نفياً يا نهياً ليکن مراد جدی اين نيست مراد جدی اينه که يقينت باقيه، اين تعبير در استصحاب در ذيل روايت لاتنقض را من از ايشان شنيدم جای ديگه هم نديدم در کلمات، اين مثل زيد کثير الرماده، اين اصلاً تعبير حقيقی نيست لاتنقض اليقين بالشک تعبير حقيقی نيست تعبير صريح نيست تعبير کنايي است يعنی چه تعبير کنايي است؟ آن معنای مکنی، آن معنای مکنی

10: 27

يعنی معنای که مراد جدی است اين است که امام می­خواهد بفرمايد يقين تو هنوز باقيه، نقض نکن ببينيد نه به معنای نقض نکنه، به معنای اين که يقين خودش نرفته هست، چرا؟ چون اين مفهوم از استصحاب يک مفهوم عرفی است من ديروز زيد را ديدم الآن هم وجداناً پيش ما زيد زنده است ادراک ما اين طوره، پس حقيقت استصحاب در حقيقت اين طوره، با اين توضيح ما روشن شد، البته ما در محل خودش در استصحاب در ذيل لاتنقض يک شبهاتی، اشکالاتی به اين مبنای ايشان هم داريم، يعنی که خلاف ظاهره، حمل بر کنايه خلاف ظاهره، حالا توضيحاتش در محل خودش، من نمی­خواهيم وارد بشم، بحث اين که در باب استصحاب مشکل ما با مرحوم نائينی سر همين کلمه است استصحاب عرفی است  بلی، عقلائی است بلی، ما جاری می­کنيم بلی، جری عملی ما هست بلی، اما تفسيرش چيه؟ مرحوم نائينی چون استصحاب را مجعول شرعی می­دانه ورداشته گفته آنی که جعل شده: يجب علیک الجری العملی علی الحالة السابقة باعتبار انها باقية، انها هی الواقع، دقت کردين ما چون اين را اگر امر عرفی می­دانيم قبل از اين که شارع هم بيايد استصحاب در عرف ما هست و معتقديم ارتکازات عرفی چه مثل حجيت خبر اگر ثابت باشه به اصطلاح حجته، و سيره عقلائی با عدم ردع حجته، در مثل استصحاب  هم حجته،  فرق نمی­کنه هرچه سيره باشه حجته ولو مثل اصول عملی، به نظر ما اگر دقت بکنيم ما در اصطلاح عرفی می­بينيم انفعال ما جری ما از بقاء آن صورته، يعنی ما اگر يک صورتی در ذهن ما پيدا شد آن صورت هنوز از نظر رفتاری بر ما تأثير می­کنه تا وقتی که خلافش بيايد پيش عوام تا بعد از خلاف هم تأثير می­کنه، ديده اين آقا مجتهد شده می­گه اين بچه­ای بود تخم مرغ می­زديد، اين اجتهادش به درد نمی­خوره، ولو قبل از سن بلوغ بود، يا مثلاً اين در جوانی از ديوار مردم بالا می­رفت، در جوانی مثلاً اعمالی مثلاً دزدی می­کرده مثلآً يا قمار بازی می­کرد، خب هست ديگه، حالا فرض کنيم که کرده بعد توبه شده آدم خوبی شده، آن ظاهرش زمانه شده، خب می­شه انسان عوض بشه اين دقت فرموديد اما آن صورت در حالت اول، فرقی بين عوام و غير عوامش هم اينجاست، در پيش عوام آن صورت شروع می­کنه به تأثير ولو با انتقاض يقينی به ضد حالت سابقه دقت فرموديد به نظر ما تفسير ما از مسأله­ای به اصطلاح اصل عملی تنزيلی اينه، در اصول تنزيلی چه اصولی عقلائش باشه که مثل استصحابه، چه اصول غير عقلائی باشه مثل قاعده تجاوز، قاعده تجاوز اصل عقلائی، يک مقدارش عقلائی هست يعنی اگر انسان مشغول يک کاری بود حواسش هم جمع بود اگر بعد شک کرد بنا می­گذاره انجام داده، اما به سعه­اش عقلائی نيست، اگر انسان التفات نداشت عقلائی نيست، گاهی هم در حالت التفات مع ذلک شک آدم می­مانه، اين­ها يک ريشه­های عقلائی داره، اما شارع مياد اين را به صورت يک اصل قانون مند می­گه و شرعی مطلق می­کنه، می­گه بلی قد رکعت، ما معتقديم حقيقت اصل تنزيلی يک چيزه، چه می­خواهد عقلائی باشه، و با عدم ردع شارع امضاء کرده مثل استصحاب يا اصول تنزيلی ابداعی شارع باشه، حتی قرعه قرعه هم عقلائيه، قرعه هم تا يک حدی عقلائيه، قاعده سوق مسلم اين ابداعی شارعه، شارع می­گه در بازار مسلمان­ها خريد و فروش کردن حکم به طهارتش بکنيم، حکم به تذکيه­اش بکنيم، پس ما بنابراين معتقديم که اصول تنزيلی يک نکته­ای عقلائی داره، و سر آن اصول تنزيلی شرعی هم همينه، اصول تنزيلی شرعی مياد جعلش و اعتبارش علی ضوء همان طحم عقلائی است در اصول عقلائی دقت بکنيد، چطور در استصحاب استصحاب پيش عقلاء حجت می­شه رو همان اساس هم قاعده تجاوز حجت می­شه ليکن به جعل شرعی، لذا شارع می­گه بلی قد رکعت، تو آيا نديدی که اين مسلمان­ها دارند می­خورند، همان روايت جبن، گفت بلی گفت کافيه ديگه، الا تری هؤلاء الببريه، يا بريه، يا برّيه کلهم يسمون، دقت می­کنيد پس بنابراين اصول تنزيلی خلافاً لما افاده النائينی رحمه الله تفسير ما اينه، شبيه اين تفسير چون آفتاب رفته از باب شبير، مثلاً در عده­ای از کلمات آمده که مثلاً معنای فاعل، مثلاً معنای ضارب نسبت حدث، نسبت دادن حدث، که ضرب باشه به ذات ما به نسبت صدوری و حدوثی است اما در باب مثلاً فعل ضرب، نسبت حدث به ذات ما، به نسبت مثلاً  حدوثی مثلاً اين طوری، ما عرض کرديم در محل خودش اين مطلب تمام نيست، اصلاً ضارب با ضرب فرق می­کنه در ضرب حدث را ملاحظه کرده، اما در ضارب ذات را ملاحظه کرده، اصلاً دوتا نظره، در مثل ضرب حدث را که ضرب باشه در نظر گرفته حدث را نسبت داده به ذات ما به نحو نسبت سيلانيه من الوجود الی العدم، من العدم الی الوجود به اين نسبت اين فارق با باب مشتقات مثل اسم فاعل و مفعوله، يعنی در باب فعل همين نسبت حديث به ما ذات ما را به نحو نسبت سيلانی سيلان به اين معنا که از عدم به وجود آمده اين را در نظر گرفته، وقتی می­گه ضرب زيد در نظر گرفته که ضرب نبود و شد، به يک نحو حرکت سيلانيه من الوجود الی العدم اما در ضارب اصلاً حدث را در نظر نمی­گيره ذات را در نظر می­گيره، در بحث ترکب و وساطة المشترک آنجا مفصل تحليلش را عرض کرديم، نکته­ای تحليل فنی­اش را هم عرض کرديم که چرا در مشتق ما ذات را می­گيريم و در فعل حدث را می­گيريم ذاتی که نسبت بديم به او حدثی را به نحوی از انحاء تلبس و اسناد حالا يا صدوری يا حلولی يا الی آخره، اصلاً فاعل را با فعل، ضارب را با ضرب در دو ديد نگاه می­کنيم اين نيست که در فاعل نسبت حدث به ذات ما باشه به نحو قيام مثلاً، نه اين نيست نه، اين دوتا با همديگه فرق می­کنن نکته­ای فرقش و آثاری که مترتب می­شه، اينجا هم همين نکته­ را می­خواهيم بگيم، می­خواهيم بگيم نکته­ای  که در باب اصول تنزيلی هست نکته­­اش اينه، پس اصل نکته­اش يک نوع تنزيل رؤيته، مثلاً می­گن يقين به حدوث را توسعه می­ده، می­گه تو ديدی زيد ديروز زنده بود امروز هم زنده است يعنی امروز هم آن را من می­بينم زنده است هنوز تو ذهن من آن صورت فعاله، تأثير می­کنه در حقيقت اگر هم شارع مياد امضاء می­کنه رو اين تنزيل امضاء می­شه اما در اصول غير محرزه رؤيت توش نيست آن اساسش اينه، در اصول غير محرزه هم بالاخره تنزيله، بالاخره جعله، بالاخره يک حتی در ارتکاز عقلائی، مثلاً تا ديروز زيد بچه نداشت، می­گوييم نداره اصل عدم، اينجا نبوده حالا هم نيست، خود شک ما در اين که هست يا نه؟ چون احراز نکرديم می­گيم هنوز، يعنی چه؟ هنوز صورتی از اين در ذهن ما نيامده، تا هنوز صورتی از شئ در ذهن ما نيامده ما نمی­تونيم طبق آن صورت حرکت بکنيم، پس در اينجا تنزيل يقينی نيست، ولذا اين نکته­ را اگر ظرافت را دقت کردين ما در باب اصول عمليه هميشه اول دنبال صورت ذهنی بريم، اساس اصول عمليه صور ذهنيه است، آن وقت که شما می­گيد مثلاً زيد بچه نداشته، حالا نداره، اين معنا را اگر بخواهيم تحليل بکنيم در ذهن شما بچه­ای برای زيد ذهن نقش نبسته، خوب دقت کنيد، اين به هيچ وجه تو ذهن شما نيامده بود، حالا که نيامده نمی­تونه به لحاظ کاربردی روی شما تأثير بگذاره، بلی اگر يک نفر آمد گفت يک انسان فاسق گفت ايشان بچه دار شده باز هم نمی­تونه از او، از او نمی­تونين در صورت تان به خاطر او اين نقش را درست بکنيد، ببينيد اينجا اين است که شما صورتی نيست مثل اصالة الاباحه، چون صورت نيست لذا شما هيچ نوع فعلی مطابق با آن صورت انجام، صورت نيست، اين تحليل اصل غير محرزه، پس بر اصل محرز صورتی هست آن صورت درش شارع تعبد می­کنه، در اصل غير محرز يا شارع يا عقلاء و شارع هم علی طبق عقلاء در اصل محرز و لذا در اصل محرز هميشه بايد ببينيم آن رؤيت شما تنزيل شده آن نکته­ای تنزيل هميشه رؤيته، و لذا به نظر ما ضوابط اصول محرزه و غير محرزه خيلی روشنه، هرجا شما می­بينيد شارع می­گه اين داره تصرف می­کنه پس مالکه اين می­شه اصل محرز، چون از تصرف کشف ملکيت می­کنه اين می­شه آن، چون تصرف واقعاً و اعتباراً با ملکيت، واقعاً که تلازم نداره ممکنه تصرف کنه مالک نباشه، از اين يقين، ببينيد اصلش اين بوده، يقين سابق قرار داده شد به منزله يقين لاحق علم، خود علم شأنش چيه؟ رؤيته کاشفيته، خود شأن علم،  پس در حقيقت در استصحاب کاشف داريد، مرحوم نائينی می­گه کاشف نداريم، بلی کاشف واقعی نداريم کاشف ابداعی داريم، کل تنزيل اصولاً ابداعه، اصلاً تنزيل، اعتبار روحش ابداعه، شما وقتی می­گيد زيد اسد، يعنی زيد را از لباس انسانيت مجرد می­کنی بهش لباس اسد می­پوشانی، وقتی می­گي حبيبی شمس قمر، يعنی حبيب تان را به صورت شمس می­بينيد به صورت قمر می­بنيد از لباس انسانيت خارج شده لباس اسدی، همين حرف را هم تو اصول عمليه است عين همين حرف، هيچ فرق نمی­کنه، ليکن روشن شد يک دفعه شارع مياد يک صورت ذهنی شما را درش تصرف می­کنه، اين اسمش می­شه اصل محرز، يک دفعه تو آن صورت ذهنی تصرف نمی­کنه بلکه تأييد می­کنه که شما صورت ذهنی پيدا نکرديد به هيچ وجه تو ذهن شما نيامد، شبيه اين بحث هم تو مشتق هم هست شبيه اين  بحث، ببينيد در بحث مشتق سه حالت داره يک حالت اصلاً اين ذات متلبس نشده، اگر شما بخواهيد بگيد اين صفت را داره قطعاً مجازه اين را همه اتفاقی کردند، زيد هيچ وقت مجتهد نشده، الآن بچه­ای است ده ساله می­خواهيم  بگم مجتهده، قطعاً مجازه اين تلبس نداشته، زيد تلبس به اجتهاد پيدا کرده الآن نيست، الآن اگر بهش بخواهيم بهش بگيم مجتهد، اگر باز به اين اصل تلبس يعنی بگيم اجتهاد صدق می­کنه، مجتهد بر کسی صدق می­کنه ولو الآن تلبس فعلی نداره، يعنی اصل تلبس کافي است، همين که يک بار اين نقش آمده، اين تلبس آمد به او مجتهد گفته می­شه ولو از بين بره، اين کسانی است که قائل به اعم اند، در مقابل می­گن کسانی می­گن نه خود اصل تلبس کافی نيست، تلبس در حين اسناد هم بايد باشه، خوب دقت کردين، پس فرق من قضی عنه المبدأ و ما يتلبس فی المستقبل اينه، که در مثل مستقبل هيچ تلبسی هيچ وقت نبوده، چون نبوده مصحح اشتقاق نيست،  چون شما بايد ذات را در نظر بگيرين يک صفت را هم در نظر  بگيرين به لحاظ او اشتقاق بکنين، اشتقاق اينه ديگه، زيد هيچ وقت تلبس به اجتهاد پيدا نکرده، چطور می­خواهين بگين زيد مجتهد چطور اين معنا را ما، خوب دقت کردين، چطور می­خواهيم اين معنا را جعل بکنيم، چيزی نبوده که اين جعل بشه اما اگر زيد تلبس پيدا کرد، آن آقايونی که می­گن، می­گن اگر بخواهی به اين مجتهد الآن در حين که می­خواهي بگی مجتهد بايد باشه تلبس باشه، آن طرف ديگه می­گه نه، ما اگر بخواهيم صفت  مجتهد را به او نسبت بدهيم همين که برذات پيدا شد کافيه، همين مقدار نگاه بکنيم می­شه مجتهد ولو الآن مجتهد نيست بالفعل دقت فرموديد، لذا در آن صورتش اتفاق کردند که مجازه، در اين صورتش اختلاف کردند، که آيا مجازه يا حقيقته، عنايت فرموديد، پس در باب اصول خوب دقت بکنيد ما اصولاً چون اصول عمل ما به صورت ذهنيه است نه به واقع، واقع می­شه امارات، البته مجعول در امارات ايشان را هم قبول نداريم ما حالا چون بحث

30: 40

وارد بحث امارات بشم، انشاء الله تعالی فکر می­کنم ديگه مطلب روشن شد، ديگه خيلی توضيح نديم، آن معيار اينه، اگر هيچ نقشی در ذهن ما نبود، خواهی نخواهی عمل ما بيهوده است ديگه، می­خواهيم طبق چه نقشی بريم، من اصلاً نديدم رو اين گوشت مثلاً من باب مثال مثلاً فرض کنيم خونی باشه اصلاً من خون نديدم، کل شئ نظيف حتی تعلم انه قذر، مياد شارع می­گه حالا که نديدي نقشی در ذهن تو پيدا نشد رو همين ذهنيت بمان، يعنی چه بمان؟ يعنی اثری برای نجاست بار نکن، لذا خواهی نخواهی اين چه می­شه، غير از اين که فقط جری عملی است، يعنی تو بنا بگذار که نجاست نديدی، نه اين که نجاست نيست اصلاً نظری به واقع نداره، ولذا مثل اصالة الطهاره اصالة الحل می­شه اصل غير تنزيلی مثل استصحاب، قاعده تجاوز، سوق مسلم، قرعه، يد مسلم، علی کلام قاعده اقراع، اين­ها می­شن اصل غير تنزيلی و اصل محرز، وصلی الله علی محمد و آله الطاهرين.


 

ارسال سوال