فهرست سخنرانی‌ها آخرین دروس دروس تصادفی دروس پربازدید

■ خارج فقه - مکاسب (۴۷)
■ خارج اصول
■ مکاسب ۸۸-۱۳۸۷ (۱۰۹)
■ تاریخ شفاهی (۳)
■ تقریرات
■ خارج فقه - حج (۲۰۶)
■ خلق عظیم (۱)
■ اصول ۱۴۰۲-۱۴۰۳ (۶۷)

خارج فقه - مکاسب » مکاسب 87-1386 » خارج فقه 87-1386 (4)

دروس خارج فقه سال 87-1386 شمسی حضرت آیت الله استاد سید أحمد مددی

خارج فقه-1386-4

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

و الحمد لله رب العالمين و صلی الله علی محمد و آله الطيبين الطاهرين المعصومين و اللعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعين اللهم وفقنا و جميع المشتغلين و ارحمنا برحمتک يا ارحم الراحمين.

بحث درباره ميته مالانفس له يا مالانفس سائله له بود، ديگه بحثش هم طولانی شد ليکن ديگه يک مقدار خارج از بحث شديم، خلاصه بحث به اينجا رسيد که آيا اين طور که بين فقهای متأخر فعلاً مشهور شده يا شايد هم قائل رسمی نشده باشه فقط مناقشه علمی شده که ميته­ای مالانفس سائله له، يا ميته­ای ما لا دم له، عرض کرديم آن خود عنوان دو عنوانه در روايات ما، يک روايت اينه که خون داره، يک روايت انه که نفس سائله، که آقايان ترجمه کردند خون جهنده که اين عرض شد که درست نيست، خون روان نه جهنده، حالا به هر حال ميته­ای حيوانی که خون نداره به يک تعبير يا خون روان نداره اين عرض کرديم جهاتی از بحث داره راجع به طهارتش مسلمه در روايات ما قطعی است طهارتش، راجع به حليت اکلش آن قسمت­هايش که اصلاً خودشان فی ذاته حرام اند مثل حشرات و اين­ها خب آن اصلاً قابل تذکيه نيست، آن حرمتش محفوظه آنی که محل کلام است بين فقهاء آن قسمتی است که به اصطلاح قابل تذکيه است که بيشتر ماهی­ها از اين قسم اند آنهم عرض کردم مشهور بين اهل سنت حلاله، مشهورش، و بين اصحاب بالاتفاق حرامه، و روايات ما معارض هم نداره، اين روايت معروف اهل سنت دوتا روايت اهل سنت دارند که در اين جهت معارض اند الحل ميته، و آن روايت ديگه، هردوی روايتی که آنها گفتند در طروق ما اصلاً نيامده، چون عرض کرديم اهل سنت سه­تا روايت از پيغمبر در اين جهت نقل کردند يک روايت که راجع به درياست فرمود هو الطهور مائه الحل ميته، اين روايت پيش ما آمده ليکن الحل ميته نيامده، سئلت اباعبدالله عن ماء البحر فقال هو طهور مائه، اين تکه اولش آمده دومش نيامده.

روايت دوم دارند اهل سنت احلت لنا ميتتان و دمان، اما الميتتان، فالسمک و الجراد و اما دمان فالکبد و الطحال اين روايت هم پيش ما اصولاً نيامده، بلکه به فتوای اصحاب ما کبد حلاله و طحال حرامه، و در روايات ما تأکيد شده که اميرالمؤمنين فرمودند که طحاله که خونه اما کبد خون نيست، علی اين حال اين روايت هم پيش ما نيامده.

روايت سومی اهل سنت دارند که حيوانی که ماهی از آب بيرون می­افته يا وقتی که آب جزر می­شه آب می­ره پايين، خودش از آب افتاده بيرون يا وقتی در جزر آب از آب بيرون می­افته، اين حيوان پاکه، اين ماهی پاکه، اما آن ماهی که رو آب، مياد رو آب خودش تو آب می­ميره روی آب ميايد آن حرامه، لاتأکلوا التافی من السمک التافی، اين روايت را ما داريم، اين روايت را ما داريم، غرض در روايات سنت، اهل  سنت يکش را داريم دوتاش را نداريم، و  بعد هم روايات ما بالاتفاق در حرمت ماهی است که تذکيه نشده و اتفاق داره روايات ما که ماهی تذکيه داره بدون تذکيه حرامه، علی ای حال حرمت خوردن اين هم جای بحث نيست که توضيح داديم.

می­مانه حرمت مطلق انتفاع اين ما نداريم يک دليل واضحی حالا بعد عرض می­کنم بعض رواياتی که ذکر کردند، اين سه تا مطلب.

نکته­ای اينجا هست که اين نکته را هم البته اينجا در اين تعليقه مرحوم ميرزای شيرازی نقل نفرمودند در سابق فوت کردند، حاصلش اينه، حاصل آن نکته اينه، اگر نمی­دانم اين نکته را بگذارم بعد، آن نکته باشه بعد، تقسيم بندی بکنم بعدش.

نکته­ای چهارم در باب ميته مالانفس سائله له اين است که آيا قابليت نماز داره يا نداره؟ اين نکته چهارم است، نکته پنجم خريد و فروشش است، الآن ما تو اين بحثيم تو خريد و فروش در بحث خريد و فروش روايت صريح نداريم، جز اطلاق ثمن الميتة سحت، که مرحوم ميرزای شيرازی به همين اطلاق تمسک می­کنه و الا در خصوص او نداريم. اين پنج نکته راجع به ميته­ای ما لانفس له، حالا عرض کردم او نداريم. اين پنج نکته راجع به ميته­ای ما لانفس له، حالا عرض کردم اصلاً از رواياتی، از روايات پيغمبر هم ما اين تعبير را من سابقاً توضيح دادم در روايت پيغمبر هم نداريم که له نفس سائله يا نه؟ نه اين را هم در پيغمبر نداريم اين را ما از قديم­ترين نصوصی که داريم از اميرالمؤمنين داريم، توی متون اهل سنت هم آمده، له نفس سائله يا له دم، دوتا عنوان آمده خون داره و خون نداره، نفس سائله داره و نداره، هردو عنوان آمده، و عرض کرديم مراد جدی هردو يکيه، هر حيوانی که دارای سيستم گردش خونه، يعنی قلب داره رگ داره خون در بدنش می­چرخه که توسط خون به اصطلاح ماده، به اصطلاح آن قوه­ای غاذيه کار می­کنه، آن نمو حيوان به آنه، اين به اصطلاح ميته­اش آثار داره، بولش آثار داره، منی­اش آثار، اين مال اين حيوانه، اما حيواناتی که اصولاً يا اصلاً خون ندارند مثل کرم­ها که آن ماده­ای لزجش داره اما خون نداره يا حالت گردش خون به اين صورت ندارند مثل ماهی­ها اين­ها به اصطلاح ميته­شان يا بول شان يا خون شان آن آثار را نداره اين مراد عبارت روايات اينه، و لذا گاهی هم تفسير شده به نفس سائله عرض کردم البته در کتب اهل سنت اين کلامی است از بعضی شان نوشته نفس سائله آن است که وقتی جراحتی تو بدن وارد می­شه خون راه بيفته، نه خون جهنده همين که روان بشه می­شه نفس سائله سائله يعنی روان.

س: يعنی نفس همان معنای دمه ديگه

ج: نفس يعنی دم، خود نفس يعنی دم، علی ای کيف ماکان اين پنج محور، حالا مشکل آقايون علمای ما اينه که ما الآن طهارتش را داريم، طهارتش را داريم، اکلش هم داريم که حرامه، اين محور دوم، راجع به مطلق انتفاع حالا آن محل کلامه، محل کلامه مطلق انتفاع غير از حالا اکل و اين­ها، راجع به مانعيت هم نداريم مانعيت نماز، راجع به خريد و فروش هم تصريحاً نداريم، بحثی را که از نظر که مقامات اجتهاد و استنباطه اينه که اگر ما داشتيم که مطلق انتفاع به او جايزه و خصوصاً مانعيت نماز نداره، مثلاً قسمت از پوست بعضی حيوانات دريای مثل خز را می­شه در نماز پوشيد انصافاً اگر آن محور ثابت بود مانحن فيه هم ثابت می­شه، چون من عرض کردم يک قسمت بزرگی از فقه اسلامی هم سنی هم اين اختصاص به ما نداره يک قسمت بزرگی از فقه اسلامی رو ملازماته، يعنی يک مطلبی را می­خواهيم نيست در نصوص، اما يک حکم ديگه هست دوتا حکم ديگه هست از آن دوتا می­شه به مانحن فيه رسيد يا نه؟ مثلاً طهارت است از طهارت می­شه جواز خريد و فروش خيلی مشکله، طهارت به تنهايي جواز خريد و فروش را در نمياره، اما اگر پوشيدنش در نماز جايز بود مطلق انتفاعش به نص جايز بود خب معلوم فرض کنيد من پوست خز را همه مردم که خزاز نيستند، که هی برند صيد بکنن خز را، خب غالباً از بازار می­خرند خز را اگر امام فرمود شما می­توانيد ميته مالانفس له را بپوشيد تو نماز، عادتاً جواز خريد و فروش هم در مياد عادتاً عرفاً نه به حکم عقل، اين سنخ ملازمات را هم توضيح دادم چندبار خدمت تان اين سنخ ملازمات که اگر آن آمد اين هم در مياد اين را اصولاً تو اصول نياوردند، خب دقت بفرماييد ما دو سنخ ملازمات داريم يک سنخ ملازمات که تو اصول آوردند يک سنخ ملازمات که تو اصول نياوردند، يعنی از سالهای هشتاد و نود من کراراً عرض کردم، فقه در دنيای اسلام شروع به رشد کرد از زمان امام سجاد و رشد بسيار سريعش دست حضرت باقر، اين نه اين که تعصب شيعه­گری منه، اشتباه نشه اصلاً در فقه اهل سنت هم همين طوره، يعنی در فقه اهل سنت هم از همان زمان امام سجاده زماناً بزرگان فقهای اهل سنت هم همان زمانه، بعد از رشد فقه حدود مثلاً هشتاد سال فقهاء به اين فکر افتادند که يک عده از ابحاث فقه را جداگانه تدوين بکنن، مثلی که ما امروز می­گيم فلسفه اصول فقه مثلاً اسمش شد اصول فقه، همان که بنا شد جدا بشه اصول و ريشه­های فقه شد يکش هم مباحث ملازمات بود، آن وقت مباحث ملازمات را اين جوری تقسيم بندی کردند ملازماتی که در مباحث خاص جاری می­شه آن توفقه گذاشتند ملازماتی که در کل فقه مياد آن را تو اصول آوردند مثل ملازمه­ای بين وجوب شئ و مقدمه، آن را تو اصول آوردند ملازمه­ای بين حرمت شئ،  بين وجوب شئ و حرمت ضدش آن را تو اصول آوردند، حالا اين ملازمه­ای اينجا که اگر جواز لبس او در حال نماز عدم مانعيت ثابت شد پس جواز بيع هم اين ملازمه اين را اصولاً تو اصول نياوردند اشتباه نشه، و لذا شما در فقه کلاً اين نحو ملازمات را  بررسی می­کنيد اصلاً در فقه اين مستمراً مثلاً می­گن اگر روايت آمد که تو بيست­تا دلو کشيده چاه پاک می­شه پس بالملازمه آن دلو هم پاک می­شه و الا امام می­گفت خب چون اول که دلو را زدی آن آب نجس بود خب بعد امام می­گفت بايد دلو را بشوری مثلاً يا آن طناب را بشوری، يا شما دلو را اول که کشيديد خب يک مقدار از آن رو لبه­ای چاه مي­ريزه رو زمين می­ريزه اما نفرمود بعد از اين که بيست تا دلو کشيدی بعد برو لبه چاه را هم آب بکش اين سنخ ملازمات را اين­ها ملازمات فقهيه، اينا ضابطه نداره در هر مسأله­ای فقيه طبق ذوق خودش در مياره و سر اختلاف مسلمان­ها در اکثر فروع فقهی همين جاست اين می­گه آقا ملازمه داره آن می­گه ملازمه نداره،

س: اتفاقی نيست در موردش

ج: نه ابداً فقه همينه،

س: دلو را بايد آب بکشه،

ج: آنجا البته بين فقهای ما اتفاقیه چون ملازمه را واقعاً فهميدن، ليکن اين ملازمات لازم نيست کل فقهای اسلام من دارم اسباب اختلاف فقهای اسلام را خدمت تان عرض می­کنم فقط تو مسأله واحد، يکی از اسباب اختلاف فقهای اسلام همينه، آن می­گه خب همين مسأله­ای بسيار بسيار معروفی که الآن هم ابتلای همه ما بهش است، فرض کنيم روايت در مياد که زن می­تونه صورتش را باز بکنه، خب اين بحث معروف که باز کردن صورت زن ملازم باشه با جواز نظر برای مرد، اين همان بحث معروف، کشف وجه اگر بنا شد زن بتونه کشف وجه بکنه پس مرد هم می­تونه نگاه بکنه، تلازم بين کشف وجه و جواز نظر همانی که عده­ای می­گن نه تلازم ندارم زن کشف وجه بکنه، مرد نگاه نکنه، چه ملازمه­ای داره بين اين دوتا، و اين البته فروع زياد داره که الآن من در اينجا نمی­خواهم چون اين ديگه يک مسأله­ای محل ابتلاست، يا مثلاً همين آيه مبارکه و القواعد من النساء فليس عليهن جناح ان يضعن ثيابهم، آنجا می­گه که لباسش را بگذاره، حالا لباس تفسير شده در بعضی از روايات به چادر يعنی چادرش را بکنه، عرض کردم متعارف اين بود اگر زن چادرش را می­کند صورتش باز بود و نصف ساق، در آن زمان، اما موهاش با خمار پوشيده بود، ولذا روايت داريم از امام رضا(ع) بزنطی است فما لی من النظر اليها، خب ببينيد سؤال از نظر می­کنه، خود قرآن گفته وضع ثياب يعنی زن می­تونه چادرش را بگذاره، اما او از ملازمش سؤال می­کنه، اين کل فقه اين اختصاص به اين روايت امام رضا اين مورد من دارم ريشه­های مطلب را آن نکته­ای فنش همين ملازمه است، و اين تلازم تلازم جزئيه، تلازم جزئی شأن فقيهه، نه شأن اصولی، دقت عده­ای از ملازمات تو اصول آوردند بقيه را تو فقه گذاشتند، حالا که اين مطلب روشن شد آيا بين طهارت اين ميته و جواز خريد و فروش تلازم هست؟ قطعاً نيست، خب طاهر باشه اما خريد و فروشش هم درست نباشه، چه ربطی بين طهارت، اما اگر مانعيت نماز نداشت، اين يک، و تمام تصرفات نه به اصالة به اصطلاح حل، اصلاً روايت داشت که تو همه کار می­تونی باش بکنی، هيچ نداره در زندگی خب اين معناش اينه که خريد و فروش هم درسته، اين تلازم داره، دقت فرموديد تلازم را اينجا در مياريم، حالا که روشن شد حالا برگرديم باز همين اصالة الحل را هم يک توضيح بدهم.

مرحوم ميرزای شيرازی سابقاً عرض کردم چون در سال گذشته بود ديگه يک مقدار توضيح داديم آخراش، مرحوم ميرزای شيرازی می­گه اگر شما حل را به اصالة الحل بخواهين اثبات کنين بازهم تلازم مشکله، چون اصالة الحل فقط حليت تصرفات شما را اثبات می­کنه نه اين که اثبات بکنه که خريد و فروش هم جايزه و اين يکی از نقاط مورد بحث بود ديگه، مفصل گذشت، عده­ای از اشکالات من جمله در مکاسب محرمه مرحوم استاد اشکالات زيادی به ايشان، چهار، پنج­تا اشکال به مرحوم ميرزای شيرازی کردند بحث­ها گذشت و ديگه تکرار نمی­کنم ما در آنجا يک نکته­ای را عرض کرديم چون در کلمات فقهای ما نيامده البته مراد آقايون هست نمی­خواهم بگم اما چون نيامد ما يک مقداری اصطلاح، جعل اصطلاح کرديم انشاء الله خيلی خلاف قاعده نباشه، گفتيم ما دوتا حل داريم، يکی مفاد قاعده حل، يکی مفاد اصالة الحل، يعنی من قاعده حل را با اصالة الحل جدا کرديم اما در اصطلاح آقايون يکيه، قاعده حل به عنوان يک حکم واقعی است مفاد قاعده حل اينه که خداوند متعال همه اشياء را واقعاً حلال کرده، حليت هر شئ به عنوان حکم اولی، فی نفسه ما اسم اين را گذاشتيم قاعده حل، دوم اصالة الحل، اصالة الحل يک حکم ظاهری است و روی شئ به عنوانه الواقعی نرفته به عنوانه المجهول رفته، يعنی شما هرچيزی را که حکمش را نمی­دانی مادام مجهوله اين حلاله،

س: آن وقت چون قاعده حل هست،

44: 15

ج: نوبت به اصالة الحل نمی­رسه مگر در شبهات موضوعيه، ما می­بينيم دو سنخ پنير حلال، پنير حرام اين از کدام يکی است نمی­دانيم دو سنخ گوشت است گوشت حلال گوشت حرام، ديگه اصالة الحل اگر بخواهد بيايد توی شبهات موضوعيه می­آيد اما در شبهات حکميه اگر قاعده حل آمد ديگه نوبت اصالة الحل نيست، و لذا ما اين دوتا را تفکيک کرديم، حرف مرحوم ميرزای شيرزای مرحوم حاج ميرزا محمدتقی ميرزای شيرازی دوم به اصطلاح، يا ميرزای شيرازی کوچک البته در بعضی تعبيرها، حرف مرحوم ميرزای شيرازی اينه که اگر شما حليت را با اصالة الحل اثبات کرديد اين با جواز بيع از توش در نمياد، اما اگر شما حليت را به معنای حکم واقعی مثلاً روايت آمد که شما با ميته مالانفس همه استفاده­ها را می­تونيد بکنيد، خوب دقت بکنيد، يا قاعده حل ثابت شد و ثابت شد که از ميته مالانفس له تمام انتفاعات اينجا ملازمه داره، آنی که خوب بهتر از اين ملازمه داره مسأله مانعيت صلاته، متأسفانه مشهور بين عده­ای از فقهاء مانعيت صلات نداره، ليکن عرض کردم خود مرحوم سيد و عده­ای زيادی از محشيين مشايخ ما اشکال کردند نوشتند انصافاً مانعيت صلات داره،

س: اين تلازم جزو قواعد فقهی پس می­تونه بياد و هميشه اين طور نيست که فقط موردی باشه، فقيه مورد

ج: نه، يعنی بايد تلازم را اين معيار بهش نمی­ده، اين می­شه امر عرفی روی ارتکازات عرف بايد برگرده،

س:

24: 17

ج: نه دست خودشه، يک فقيه می­گه آقا من با ارتکازات عرفی نمی­فهمم لذا اصلاً فقه يعنی اين ديگه، و الا بقيه­اش که روايت است که يک دفعه،

س: مدونش نکردند

ج: نمی­شه مدون کرد، اما در فقه نوشته شده، کل فقه که مثلاً می­گن در کتاب جواهر اين طور معروفه، شصت و سه هزار فرع فقهی در کل جواهر، بيشتر اين فروع هم از باب تلازمه، يعنی يک حکمش آمده پنج محور داره دو محور آمده سه محور نيامده، ما چطور اين محاوری که اصلاً فقه در عصر صحابه، در عصر صحابه عرض کردم بيشترين خلافی در فقه به جای که بيايد در مقام استظهار با هم دعوا بکنن، مثلاً بگن يک محور آمده، اين­ها آمدند در عصر صحابه روی بنيانگذاری تشريع دعوا کردند، لذا عصر صحابه اختلاف شان سر و لذا در عصر صحابه اگر می­گفتند اين محور نيامده خليفه جعل می­کرد، يا تو آن مجمع به اصطلاح مشورتی طرح می­کرد و ادعای اجماع می­کرد عمر يا خودش رأی می­داد، عرض کرديم  قياس و اجماع در زمان عمر در مصادر تشريع اضافه شد مصدر تشريع اند نه اين که اين­ها طريق استظهار اند، اما اين مسأله­ای که در قرن دوم آمد اين­ها در طروق استظهار اند، اين که با همديگه دو بحثی چون همين پريروز هم متعرض شدم ديگه تکرار نمی­خواهم بکنم زيادی منشأ خستگی آقايون نمی­شم، و کيف ماکان تا اينجا مطلب انشاء الله فکر می­کنم روشن شد بايد برگرديم باز به ادله، انصاف قضيه به ادله برگرديم ببينيم چه کارش بکنيم.

يک دليل که ديروز خوانديم، حالا برگرديم به يکی دوتا روايت ديگه، يک روايت ديگری عرض کردم در مانحن فيه داريم در ابواب لباس مصلی به عنوان مانعيت ميته، اين روايت را من ديروز خواندم اين روايت به لحاظ دلالت انصافاً ظاهرش خيلی خوبه، انصاف قضيه خيلی ظاهر خوبی داره، ليکن چون يک شبهه­ای دلالی داره او به جای خودش می­مانه، آن روايت را چون ديروز خواندم ديگه تکرار نمی­کنم، فقط اينه، ببينيد دخل عليه رجل من الخزازين، سندش ضعيفه، عرض کردم در اين وسائل چاپ آقايان اهل البيت جلد4 صفحه سه صد و پنجا و نه، و شصت و در چاپ مرحوم آقای ربانی جلد سوم ابواب لباس مصلی باب 8 حديث شماره 4 قال له جعلت فداک، از اين تعبير جعلت فداک هم احتمالاً شيعه باشه چون الآن من نمی­شناسم اين خزاز کی بوده؟ آيا شيعه بوده يا سنی بوده؟ جعلت فداکش شايد شيعه بوده، بعدش هم چون می­گه ماهی تذکيه داره احتمالاً شيعه باشه حالا نمی­دانيم به هر حال، ما تقول فی الصلاة فی الخز اين نکته­اش اينه، اينجا سؤال از تصرف نيست از مانعيت نمازه، فقال لابأس بالصلاة فيه انصافاً اين روايت به درد مانحن فيه خوب می­خوره اگر سند خوب بود، آن وقت خز البته فقط يک مشکل داره و آن مشکلش اينه که اصلاً خز جزو ماهی نيست يعنی حرام گوشته، مشکل خز اينه، فقط از اين روايت برفرض در بياد معلوم می­شه حرام گوشتی است که تذکيه قبول می­کنه آن فردی که فروشند خز بوده خزاز بوده حرفش اينه که خزی که در خارج هست ميته است، فقال له الرجل جعلت فداک انه ميتة، و هو علاجی و انا اعرفه، اين کار منه، شغل من همين خزه،  اين ميته است اين معلوم می­شه ارتکازشان چه بوده که ميته مطلقاً مانع نمازه ولو مثل خز باشه، ولو مال حيوان دريايي باشه، ولو قبول تذکيه هم بکنه، بعد حضرت فرمود، فقال عبدالله انا اعرف من بهتر می­فهمم، يارو تعجب کرد، فقال له الرجل انه علاجی، اصلاً زندگی من با خزه، هيچ کس به اندازه من نيست، تا با امام امام می فرمايد تا آخرش، بعد امام می­گه اين طور اين طور، بلی امام می­فرمايد فانک تقول انه دابة چهار دست و پا راه می­ره مثل ماهی نيست که تو آب به اصطلاح آن طور حرکت  بکنه، تمشی علی اربع، و ليس هو فی حد الحيتان اين جزو ماهيت، حد اينجا ماهيت، ماهيت ماهی نداره، اين ماهی نيست اصلاً فتکون ذکاته خروجه من الماء اين ماهی نيست که اگر از آب زنده بر آمد ذکات بشه، فقال الرجل إی والله هکذا اقول، يعنی دقت می­کنيد يعنی آن هم قبول داشته که خز قابل تذکيه هست ليکن اين خزی که در بازار هست که ايشان می­فروشه اين ميته، فقال له ابوعبدالله فان الله تعالی احله، اين کلمه احله را ديروز هم خوانديم يعنی از پوست او می­شه استفاده کرد و جعل ذکاته موته، همين که می­گه از آب در مياد می­ميره اين تذکيه می­شه کما احل الحيتان و جعل ذکاتها موتها،

س: پس چه جور اين را حضرت به عنوان يک ماهی قبول نکرد بعد گفت حکم ماهی را داره؟

ج: گفت ماهی نيست، اما اين بحث سر ما ماهی نداريم، اصلاً حيوانات آب زی ذکاتشان اين طوريه، اين می­خواهد سر ببره،

س: حتی اگر دستگاه گردش خون داره؟

ج: حتی اگر دستگاهی داره، حتی اگر، هرچه می­خواهد باشه،

س: يعنی يک وقت بيرون هم بيايد نميره، همين سگ آبی،

ج: همه­اش همين طوره هر حيوانی که در آب زندگی می­کنه، از آب مياد بيرون يک مدتی می­مانه می­ميره همين که آمد اين تذکيه می­شه ولو گوشتش هم حرام باشه،

س: حالا مثلاً خز که نمی­ميره بيرون از آب،

ج: چرا؟ می­ميره، اين می­گه فانه فاخرج من الماء فتموت، همين در همين سؤال می­گه، صمور آبی به اصطلاح دقت فرموديد، در اين جا خوب دقت بکنيد، اين روايت اگر سندش خوب بود خوب به درد مانحن فيه می­خورد،

س: اين شامل دو زيستان هم می­شه،

ج: دو زيستان مشکله،

س:

29: 23

دو زيستان

ج: اين ظاهراً مرادشان اينه که فتره­ای زياد نمی­تونه لا اقل بمانه، حالا به هر حال اين روايت اگر با اين متن سند خوبی داشت خيلی به درد مانحن فيه می­خوره،

س: ديگه نداريم مثل اين روايت

ج: مثل اين روايت نداريم، البته ظاهراً خود اين قصه اجمالاً درست بوده، حالا اين متن محل کلامه، ببينيد همان باب باب 10 از ابواب لباس مصلی حديث شماره1 اين سند صحيحه و به لحاظ تاريخی هم من ديگه چون نمی­خواهم فعلاً بحث سندی بکنم از کتاب صفوان ابن يحيي است که بسيار کتاب معتبر بوده اين نسخه هم صحيحه، عن عبدالرحمن ابن الحجاج قال سئل اباعبدالله رجل و انا عنده عن جلود الخز، فقال(ع) ليس بها بأس چه فرقی با آن کرد، آنجا سؤال صراحتاً از نماز بود، اينجا سؤال واضح نيست، سئل عن جلود الخز، خب يک مقدارش هم احتمالاً اين بوده که بپوشيم يا نپوشيم؟ انتفاع بشه يا نشه؟ پس يک فرق آنجا اصلاً تصريح به نماز داشت، لذا می­گم آن روايت خيلی نکته­ای لطيفی داشت،

س: ميت هم آنجا داشت

ج: عنوان ميت هم داشت، يعنی کانما اين زمينه آنجا ثابت بود که اگر ثابت بشه خز ميته است ديگه نماز نمی­شه باش خواند اگر مذکی است می­شه باش نماز خواند، فقال الرجل جعلت فداک انها علاجی اين کار منه، اين هم شبيه اين، عرض می­کنم احتمالاً خيلی يک قصه بوده، آن خصوصيات يک کمی، و انما هی کلاب تخرج من الماء، سگ اند مراد از سگ در اينجا در روايت يعنی چهار دست و پا نه اين سگ مصطلح، مثلی که روايت داريم که اللهم سلط عليهم کلب من کلاب، يک شير آمد خوردش، مراد اين معنا، فقال ابوعبدالله(ع) مثل همانه اذا خرجت من الماء تعيش خارجة من الماء قال الرجل لا، فقال(ع) فلابأس، يعنی تذکيه می­شه همينی که بيرون آب می­ميره همين، حالا فرض کنيم ماهی ممکنه نيم ساعت بميره بعضی از اقسام ماهی ممکنه دو روز، يک، پنج ساعت بمانند، اين يکی ممکنه دو روز بمانه، بالاخره خارج آب می­ميره همين که مرد تذکيه آن است، اين روايت انصافاً صحيح السنده بلکه تقريباً می­شه گفت صحيح اعلايي، نه تقريباً تحقيقاً صحيح اعلائيه، همه بدون استثناء از اجلاء طائفه اند، ليکن خيلی صريحی در آن مطلب نيست،

س:

26

ج: بلی آقا،

س: بحث ميته که نيست، وقتی گفت بياد بيرون می­ميره، اما ذکاتش در خروج از ماء

ج: ظاهراً مراد ميته باشه، ننوشته اسم ميته هم نداره راسته، اين روايت نه صلات توش داره نه عنوان ميت توش داره اين روايت انصافاً خوب روايتی است سنداً اما گير داره، علی ای کيف ماکان اين يک روايت.

س: روايت اول هم از نظر دلالت هم مشکل داره

ج: روايت اول يک مشکل اساسی داره و آن اين که بايد احراز بشه که امام در بيان حکم واقعی بوده برای اين شخص، شايد يک شخص وسواسی بوده اگر امام می­فرموده ميته اينها هم اشکال نداره اين نق نق می­زده مثلاً، يا چون صلات، سؤال از يک صلات بوده می­فهميده صلات اشکال نداره، اما به جای که تصرف بکنه در اين نکته فرموده اصلاً تذکيه است يعنی جميع آثار تذکيه بار می­شه،

س:

58: 26

برای مانعيت نماز،

ج: چرا، چرا، معلوم می­شه داره،

2: 27

البته آن بحث کبروی هم ما داريم که آيا حرام گوشتی قابل تذکيه است يا نه؟ يک بحث کبروی هم داريم آن جای خودش اين را هم ما داريم.

از روايتی که باز به درد مانحن فيه، چون اين روايت را آقايون اينجا نياوردند به درد مانحن فيه می­خوره، در اين چاپ آقايان آل البيت در جلد 24 و در چاپ مرحوم آقای ربانی 16 در ابواب اطعمه محرمه باب 41 يک حديث بيشتر نداره، در باره سنجاب ايشان به عنوان سنجاب آورده، اين روايت اين طوری است مرحوم شيخ طوسی قدس الله نفسه منفرداً اين حديث در کافی و فقيه نيامده باسناده عن محمد ابن احمد ابن يحيي توضيحاتش را زياد گفتيم اين همان کتاب نوادر الحکمه معروفه، کتابی بوده بسيار معروف ليکن صاحبش به لحاظ حديث شناسی متسامحه، يک مقدار متساهله، ثقه و جليل القدره، و به نظر به لحاظ ارزشی جزو کتاب­های درجه دو و سه ما حساب می­شه، عن اشکيب ابن عبديه، يا اسکيب ابن عبديه، عن محمد ابن عمر عن ابيه، اين دوتا را نمی­شناسيم، عن سُعدان آن هم خيلی واضح نيست، سعدان ابن مسلم اين خوبه، عن ابی حمزه، ابوحمزه ثمالی که ثقه و بزگواری، قال سئل ابوخالد الکابلی اين هم اجمالاً خوبه حالا اصلش از کابل بوده خدمت حضرت سجاد بوده، بحث­های طولاني داره اين ابوخالد کابلی، چون فعلاً آن قدر به ما، سند روايت گير داره، مصدر روايت جزو مصادر درجه دو و سه است، آن مصدری هم که الآن ما داريم منفرده، من عرض کردم کتاب نوادر الحکمه در اختيار هر سه بزرگوار بوده کتاب بسيار مشهور بوده هم مرحوم کلينی ازش نقل کرده هم صدوق ازش مستقيم نقل کرده و هم مرحوم شيخ طوسی ليکن اينجا فقط شيخ طوسی آن­ها نقل نکردند، سئل ابوخالد الکابلی علی ابن الحسين(ع) عن اکل لحم السنجاب و الفنک، فنک البته همان صموره، اما تعجبه يک نوع روبا هم نوشتن، و الصلاة فيهما، اين نکته­ای لطيف روايت يک انتفاع را با نماز سؤال کرده، اکل و نماز، فقال ابوخالد ان السنجاب يأوی الاشجار، سنجاب مثلی که از درخت­ها می­ره بالا، فقال، يعنی به اصطلاح سبوع نيست، درنده نيست، چون برگ درخت و اين­ها می­خوره، نمی­دانم گردو می­خوره مثلی که گردو می­خوره بيشتر، گردو و اين جور چيزها می­خوره پس جزو درندگان نيست اگر درنده نبود يعنی مثلاً موش و اين­ها را نمی­خوره، جزو درندگان که نشد پس حلاله، فقال ابوخالد ان السنجاب يأوی الاشجار، فقال امام سجاد(ع) ان کان له سبلة، سبله همون

50: 29

سُبله هم ضبط شده اما سوله بهتره، اگر ديدين گربه به اصطلاح سبيل داره، مثل گربه سبلة کسبلة

5: 30

و الفار، مثل موش و گربه، از اين، يعنی مهم اين نيست که اين حيوان چه می­خوره، آيا سباعه آيا گوشت خواره يا گياه خواره، مهم اينه که آن سبلة و سبيل داره مثل گربه و مثل موش؟ فلايؤکل لحمه و لاتجوز الصلاة فيه، اين خيلی به درد ما می­خوره،

س:

32: 30

ج: تلازم پيدا می­کنه روشن شد، و مهم انتفاع هم نيست، مهم انتفاع نيست مهم حليت اکله، چون امام فرمود فلايؤکل لحمه و لاتجوز الصلاة فيه، ثم قال اما انا فلا آکله و لا احرمه، همين جا می­گيم احتياط وجوبه اصطلاح ما، اين را ما توی روايت هم داريم، که امام می­گه من اين کار را انجام نمی­دم اما حرام هم نمی­کنم، خودم هم انجام نمی­دم، اين هم همانه اصطلاح ما، در زمان ما اصطلاحاً احتياط وجوبی شده اين روايت فلايؤکل لحمه و لاتجوز الصلاة فيه، می­شه به اين روايت تمسک کرد، مشکل اين روايت سندش ضعيفه عرض کردم گير سندی داره، گير مصدری داره، فقط سندی نيست، گير مصدری هم داره و انصافاً قبولش مشکله، اين يک. و دو روشن نيست که فلايؤکل لحمه بالذات يا بالعارض چون بعضی از حيوانات بالذات لايؤکل لحمه، صد بار هم سرش رو به قبله سر ببری به قول ما،

46: 31

با رو به قبله، با بسم الله، با تمام شرائط هم سر ببری، لايؤکل لحمه، مثل گربه، دقت فرموديد اين فلايؤکل لحمه شايد مراد امام اين است که حرام گوشته، چون الآن کلام ما در ماهی اينه که ماهی حرام گوشت نيست، تذکيه نکرديم به خاطر تذکيه نشدن حرامه، پس ما الآن بحث مان در حرمت عارضيه، بحث ما در حرمت عارضی است ماهی است که تذکيه نشده، می­شه در پوست نماز خواند، با پوست او بعضی از پوست ماهی­ها که خشينه، يا نه؟ پس مراد اينه در حقيقت که با تذکيه شدن نه در حرمت عارضی، در حرمت ذاتی، فوقش در حرمت ذاتی، البته باز اگر حرمت ذاتی هم بگيم باز با آن روايت خز گير داره، چون روايت خز امام فرمود حرمت ذاتی داره و مع ذلک يجوز الصلاة فيه، غرض به هر حال اين روايت را اگر قبول بکنيم به اطلاقش که کل مالايؤکل لحمه، ولو به جهت من الجهات لاتجوز الصلاة فيه اين هم به درد مانحن فيه می­خوره، فقط که اين هم سند نداره،

س: با قبلی چه کار می­کنی،

ج: بلی، نتيجه، نتيجه­گيری نهايي، عرض کرديم در اين مسأله ما دوتا روايت داريم که اين­ها چون خوانديم سريع رد شديم يک روايت مال آن به اصطلاح مال همان صيقل معروف که البته آن هم سند نداره، سندش گير داره و گذشت کلام و توجيهاتش هم گذشت گفتيم يک راه­های برای تصحيح او داريم، انصافاً شواهدی برای قبولش داريم و توضيحاتش سابق، آنجا می­گه سئلته عن السفن، که من با سفن به اصطلاح غلاف شمشير درست می­کنم، معذرت می­خواهم دسته­ای شمشير و هی السمک، عرض کردم حتی گفته شده که سفن پوست تمساحه، ظاهراً يک نوع حيواناتی دريايي حرام گوشت بوده که دارای پوست بسيار خشينی بودند از پوست آن­ها دسته­ای شمشير درست می­کردند، اين اسمش سفنه آن نوع ماهی، در ضبط اين، يعنی در تشخيصش در کلمات اهل لغت يک نوع اختلافی هست شايد چون از خارج می­آوردند ديگه اين گفته مثلاً اين طوره، می­گفته تمساحه، اين می­گفته مثل، احتمال می­دم و الا اين قدر اختلاف نمی­کردند، اين جزو ماهی­های غير مذکی بوده، يا اصلاً غير قابل اکل، امام می­فرايد لابأس و اين شخص چون کارش هم اين بوده، شمشير درست می­کرده خيلی ظاهره که کارش خريد و فروشش البته تو سؤال او راجع به نماز نيست، طرف می­پرسه که اين عملش درسته من انجام می­دم، سفن را دسته­ای شمشير قرار می­دم، امام می­فرمايد اشکال نداره، انصافاً اين روايت چون شواهد قبول داره، می­شه اين روايت را قبول کرد و بگيم جواز انتفاع به عنوانه، برای اين جور انتفاعات و از آن جواز انتفاع جواز خريد و فروشه می­شه در آورد بالملازمه، اصلاً آن موردش خريد و فروشه، اصلاً مورد روايت خريد و فروشه، يکی هم روايت غراء که در نماز داريم، عرض کرديم غراء يا مغراء که حالا يک جور ديگه­اش است، غراء يک نوع چسب و سيرشی بوده که از يک نوع ماهی­های غير مذکی، حالت چسبندگی داره، فلسهای ماهی است از او می­گرفتند، اصلاً غراء و ابوالمغراء معروف هم همينه، غراء قرمز رنگ روده، نارنجی رنگ بوده يک نوع سيرش مخصوصی است که آن هم داره، که حتی نمازش اشکال نداره، ظاهرش حالا آن هم يک مشکلی مالم يعلم انه ميته داره توش، يک عده­اش به او برگرده که مشکل داره غرض حالا روايت غراء يک کمی ابهام پيدا بکنه اين روايت ابوالقاسم صيقل روايت خوبيه، و لذا انصافاً حق با مثل مرحوم شيخ و عده­ای از اصحاب ماست که خريد و فروش ميته­ای مالانفس سائله له، دارای سيستم گردش خون نيست، مانعی نداره و العلم عند الله سبحانه و تعالی و صلی الله علی محمد و آله الطاهرين.

 


 

ارسال سوال