مکاسب ۸۶-۱۳۸۵ (۱۰۵)
مکاسب ۸۷-۱۳۸۶ (۱۱۹)
مکاسب ۸۹-۱۳۸۸ (۱۲۴)
مکاسب ۹۰-۱۳۸۹ (۶۳)
مکاسب ۹۱-۱۳۹۰ (۹۸)
مکاسب ۹۲-۱۳۹۱ (۱۱۲)
مکاسب ۹۳-۱۳۹۲ (۱۰۳)
مکاسب ۹۴-۱۳۹۳ (۱۰۶)
مکاسب ۹۵-۱۳۹۴ (۱۱۰)
مکاسب ۹۶-۱۳۹۵ (۱۱۸)
مکاسب ۹۷-۱۳۹۶ (۱۱۷)
مکاسب ۹۸-۱۳۹۷ (۱۲۸)
مکاسب ۹۹-۱۳۹۸ (۸۳)
مکاسب ۱۴۰۰-۱۴۰۱ (۳۶)
مکاسب ۱۴۰۱-۱۴۰۲ (۵)
مکاسب ۱۴۰۲-۱۴۰۳ (۶۳)
مکاسب ۱۴۰۳-۱۴۰۴
اصول ۹۰-۱۳۸۹ (۹۵)
اصول ۹۱-۱۳۹۰ (۹۸)
اصول ۹۲-۱۳۹۱ (۱۱۳)
اصول ۹۳-۱۳۹۲ (۱۰۴)
اصول ۹۴-۱۳۹۳ (۱۰۸)
اصول ۹۵-۱۳۹۴ (۱۰۹)
اصول ۹۶-۱۳۹۵ (۱۲۰)
اصول ۹۷-۱۳۹۶ (۱۱۸)
اصول ۹۸-۱۳۹۷ (۱۳۵)
اصول ۹۹-۱۳۹۸ (۸۴)
اصول ۱۴۰۰-۱۴۰۱ (۳۷)
اصول ۱۴۰۱-۱۴۰۲ (۳)
اصول ۱۴۰۲-۱۴۰۳
اصول ۱۴۰۳-۱۴۰۴
■ تاریخ شفاهی (۳)
■ تقریرات
تقریرات بحث خارج -اصول (۳)
تقریرات بحث خارج - فقه ولائی (۳)
تقریرات بحث خارج - رجال (۵)
■ خلق عظیم (۱)
■ اصول ۱۴۰۲-۱۴۰۳ (۶۷)
آخرین دروس
- مکاسب 1402-1403 » فقه یک شنبه 1403/3/13
- اصول 94-1393 » شنبه - 25 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » سهشنبه - 21 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » دوشنبه - 20 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » یکشنبه - 19 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » شنبه - 18 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » چهارشنبه- 15 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- مکاسب 94-1393 » شنبه - 9 – 12 - 1393 مکاسب محرمه ـ نوح بالباطل [روایات نیاح]
- مکاسب 94-1393 » چهارشنبه - 6 – 12 - 1393 مکاسب محرمه ـ نوح بالباطل [روایات نیاح]
- مکاسب 94-1393 » سهشنبه - 5 – 12 - 1393 مکاسب محرمه ـ نوح بالباطل [روایات نیاح]
دروس تصادفی
- اصول 1402-1403 » اصول فقه سه شنبه 1402/7/25
- اصول 94-1393 » دوشنبه - 25 – 12 - 1393 مکاسب محرمه ـ نوح بالباطل ـ کلام جواهر [استعمال لفظ در اکثر از معنی]
- اصول 97-1396 » اصول شنبه 1396/10/9
- مکاسب 97-1396 » فقه سه شنبه 1397/2/11
- مکاسب 88-1387 » خارج فقه 88-1387
- مکاسب 92-1391 » خارج فقه 92-1391
- خارج فقه - حج » فقه کتاب الحج شنبه 1399/9/22
- اصول 92-1391 » خارج اصول 92-1391
- مکاسب 99-1398 » فقه دوشنبه 1398/7/1
- اصول 89-1388 » خارج اصول 89-1388
دروس پربازدید
- تقریرات بحث خارج - فقه ولائی » تقریرات بحث خارج فقه ولائی - بقیه ادله ولایت فقیه و شروط حاکم و والی
- مکاسب 96-1395 » فقه یک شنبه 1396/1/27 مکاسب محرمه
- تقریرات بحث خارج - فقه ولائی » تقریرات بحث خارج فقه ولائی - بیت المال و سجن
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه - غیبت
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه - قمار و قیادة
- تقریرات بحث خارج - فقه ولائی » تقریرات بحث خارج فقه ولائی - بحث ولایت معصومین علیهم السلام و ادله روایی ولایت فقیه
- اصول 96-1395 » اصول یک شنبه 1396/2/17
- خارج فقه - مکاسب » خارج فقه - مکاسب - راه فنی بررسی حکم بیع بول شتر
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه -بحث دهن متنجس و قاعدة حرمت بیع نجس و حرمت بیع متنجس و حیازت و اختصاص و حق سبق
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه - غنا
خارج فقه-1386-104
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
و الحمد لله رب العالمين و صلی الله علی محمد و آله الطيبين الطاهرين المعصومين و اللعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعين اللهم وفقنا و جميع المشتغلين و ارحمنا برحمتک يا ارحم الراحمين.
بحث درباره اين بود که مرحوم شيخ خواستند يک مقدمهای بچينند که القاء جاهل در حرام واقعی خود اين حرامه، و وزرش هم به آن سبب میخوره انشاء الله توضيح اين مطلب را بعد بيشتر عرض خواهم کرد ممکن است کلام شيخ ناظر به يکی از دوتا قاعده باشه، يا قاعده تغرير الجاهل با غين، يعنی انسان جاهل را گول بزنه، يا اشاره باشه به قاعده تسبيب يعنی اگر انسان سبب ارتکاب حرام از شخص ديگری شد معاقبه، حالا در اينجا ممکن است نظر شيخ به يکی از اين دو قاعده باشه يا به هردو قاعده باشه، از عبارت بعدی شيخ هم همين در مياد کيف ماکان ايشان نظر مبارک شان اين است که از مجموعهای ادله میتونيم اين را در بيارم که تسبيب برای جاهل يا تقرير الجاهل آن موجب حرمت است و بلکه گناه جاهل هم بار میشه بر اين آقا حالا اين مطلب را مرحوم شيخ میخواهن اثبات بکنن، تمسک شان به اين رواياتی بود که سقی الصبی يا کافر يا مملوک يا ضعيف، ضعيف هم داشتيم، يا دواب نسبت به خمر، سقی خمر، نسبت به اينها که داره در روايات که اين موجب به اصطلاح اين است که روز قيامت آن طينه خبال که در روايت بود، ردغه الخبال بود، نهر الخبال، نهر السبيل، سبيل اهل النار، عبارات مختلفی بود به او داده میشه اولاً عرض کنم حضورتان، آن وقت آقای خويي هم اشکال فرمودند خوانديم اشکال آقای خويي را که اگر در آنها کراهت باشه در جاهل فوقش کراهت مغلظه است ديگه حرمت نيست، چطور مرحوم شيخ میخواهن استفاده حرمت بکنن، ظاهراً مراد مرحوم شيخ اولاً مرحوم شيخ اشعار داره نظر مرحوم شيخ اين است که در اين مواردی که در روايات ذکر شده در عدهای از موارد اصلاً قابليت تکليف نيست مثل بهائم، عدهای از موارد قابليت تکليف نيست اصلاً به هيچ نحوی، حتی نمیتوانيم تکاليف غير الزامی را برای آنها تصوير بکنيم مثل صبی که لايعقل، صبی غير عاقل صبی غير مميز معناش همينه، در قسمتی هم خب تکليف نيست ديگه، حالا فرض کنيم کافر، يا اين که بگيم کفار مکلف به فروع نيستند يا بگيم جايزه برای خودشان طبق شرائط ذمه به اصطلاح شرب خمر بکنن، و يا کذلک صبی مميز مثلاً صبی مميز در روايات ما نيامده و کذلک مملوک که ايشان مکلف هست اما اراده نداره، در مقابل اراده مولی ارادهای نداره، مرحوم شيخ میخواهن شما در اين موارد که همهاش يک نحوه قصور هست، روايت داره که کراهت داره يعنی هنوز حکم به حال خودش میمانه خب حالا اگر فرض کرديم مکلف هست، قصوری که داره فقط قصور ادراکيه، يعنی عالم نيست جاهل هست و خصوصاً بنای اصحاب اين است که حکم ممکن است تأثير داشته باشه، نه اين که ممکن است واقع بشه، حکم به مجرد تنجز، به مجرد فعليت، و تنجز و وصول مکلف آن حکم فعلی میشه ولو مکلف فعلاً مطلع برايش نيست، و مفروض اينه که مکلف هم هست، و لذا مشهور در اين مکتب آقايون نجف اين است که رفع عن امتی در خصوص مالايعلمون رفع ظاهری است در بقيه رفع واقعی است، در سهو و نسيان و خطاء و اکراه و اضطرار و اينها رفع واقعی است خصوص مالايعلمون رفع ظاهری است چون اگر در مالايعلمون بخواهد رفع بشه مستلزم تصويبه که محاله، اين بحثهای است که شده من ديگه اينجا نمیخواهد تکرارش بکنم، آن وقت مرحوم شيخ میخواهد بگه که درش اشعار هست اگر بنا بشه برای کسی که حتی اهليت کلاً شأنيت تکليف نداره کالبهائم کراهت محفوظ باشه چطور میشه بگيم برای مکلف هم به اصطلاح حرام نباشه، ظاهرش اينه که برای مکلف هم حرامه، اين خلاصهای استشعار به قول ايشان، استشعار مرحوم شيخ از اين روايات، عرض کنم حضور با سعادت تان که اولاً خب من ديروز تقريباً معظم يا همه روايات را خواندم، شيعه را که همهاش را خواندم سنیها را هم عدهاش را خواندم رواياتش زياده ماشاء الله يک بحثی بنده دارم در اين که اينجا اولاً بايد ببينيم نکتهاش چيه؟ مثلاً اگر سقی يهودياً سقی کافراً سقی نمیدانم صبياً لايعقل سقی مثلاً دواب، اين تعبير شده به بعضياش يکره بعضياش تعبير شده لايسقی، او يسقيها ای عبد صبياً صغيراً کان عليه کذا و کذا، اين نکتهای نکتهاش چيه؟ نکتهای که در مانحن فيه هست خوب دقت بکنيد، ما اشارهای که ما در مانحن فيه داريم در بحث دهن متنجس يکی از دو قاعده است يعنی ما بايد دنبال يکی از اين دو قاعده باشيم يا قاعده تسبيبه يا قاعده اغراء جاهله، حالا اغراء هم گفته میشه تغرير الجاهل هم گفته میشه تو بعضی از کتابها با قاف چاپ شده تقرير الجاهل خب اين تغرير با غينه، غرور به اصطلاح خدعه، من غره، المغرور يرجع الی من غرّ، غرور به معنای خدعه به معنای فريب شما يک آدم جاهل را فريب میدهين و اين بايد اين دوتا قاعده ثابت بشه، يعنی دوتا قاعده ما بايد ثابت بکنيم هم به لحاظ صغری هم به لحاظ کبری خوب دقت بکنيد، مثلاً ممکن است شما بفرماييد ما قاعده تسبيب را داريم، يعنی کسی که سبب بشه شخص ديگری در حرام واقع بشه و اسناد فعل به سبب قوی تر باشه آن سبب عاصيه، به قاعده تسبيب چون تسبيب کرده برای ديگری، البته آن جای است که سبب اقوی باشه از مباشر پس ما قاعده تسبيب را داريم، انما الکلام آيا در مانحن فيه اصلاً قاعده تسبيب صدق میکنه يا نه؟ يعنی شما که يک روغن نجس را به اين آقا میفروشين شما سبب هستين که او خورد، اصلاً ممکنه روغن نجسه اين اصلاً نخوره، اين روغن نجس که حتماً خوردنی نيست ممکنه به بدنش بماله، ممکنه فرض کنيم به اين که بخواهد به در و ديوار بماله، مثلاً به چوب بماله که نرم بشه، نمیدانم من باب مثال عرض میکنم، قاعده تسبيب موردش جايي است که يک شخصی عملی را انجام بده شخص ديگری سبب اتيان آن شده آن شخص ديگر به اصطلاح اين میگن قاعده تسبيب در مانحن فيه چه جوری قاعده تسبيب جاری بشه، قاعده تسبيب معناش اين است که بگيم چون اين آقا خورد خوردنش منتهی میشه به اين که من روغن نجس به او دادم، آيا اين واقعاً دادن روغن نجس سببی برای خوردنه، آيا اين سبب خوردنه، يا نه دادن خوردن نجس فقط سبب است برای تسلط او بر روغن او فقط بر روغن سلطه پيدا میکنه، حالا اين سلطهاش را به اين نحو قرار داد که خورد، ممکن هم است سلطهاش را به اين نحو قرار بده که مصرف خارجی بکنه،
س: اگر منفعت غالبهاش خوردن باشه،
ج: باشه من در فعل خوردن او تأثير نداشتم،
س: اصلاً اين خريدنش منجر به خوردن میشه،
ج: بشه ببينيد آنی که سببيت فعل منه چيه، فعل من سبب است برای سلطهای، همين اما فعل من سبب نيست برای خوردن،
س: او برای غير اين منفعت نخريده
ج: باشه خريده باشه يا نه؟ منافع و قصد منافع در باب خريد و فروش مؤثر نيستند، حالا يک مسألهای تسبيبه يک مسألهای تغريره، مسأله تغرير اين است که شما حق نداريد فرد جاهل را کاری بهش انجام بدين که او فريب بخوره و مرتکب حرام واقعی بشه،
س: اصلاً تسبيب را میشه جاری کني،
ج: همين بيع، اين مثال تغريره چرا؟
س: مصداق تسبيب بگيرين ديگه، چه فرق میکنه،
ج: نه تغرير مال جاهله، فرقش اينه که شما شخص، تسبيب اعمه، عالم را هم میگيره، چه فرق میکنه،
س: يکی از مصاديقش تغرير جاهله،
ج: نه خود تغرير جاهل يعنی اين خودش يک عنوانيه، که شما اگر جاهلی را اغراء به جهل کرديد، يک راهی غلطی را بهش نشان داديد، مثلاً پرسيد راه کجاست، ولو مثلاً شما به يک طرف ايستادين، آن راه هم رفت تو
چاه افتاد اين تغرير الجاهله، و فقط و لذا تغرير الجاهل يک عنوان مستقليه، غير از عنوان تسبيبه، آيا در اينجا قاعده تغرير چطور؟ اغراء به جهل، خب میشه اغراء به جهل تصور کرد، چون اين آقا الآن نمیدانه اين نجسه، شما دارين نجس را به عنوانی، به نحوی که او خيال میکنه پاکه بهش میدين، فريب میخوره، مخدوع میشه مغرور میشه، قاعده غرور، نه آن غرور به آن معنا، آن قاعده غرور المغرور يرجع الی من غر، نه اين قاعده به اين معنی حرمت تغرير جاهل، حرمت اغراء به جهل، اصلاً اغراء به جهل حرامه، جاهل را وادار بکنيم، که يک حرام انجام بده اين حرام، اين بحث سر اين قسمته، اين قسمت را به لحاظ صغری به مانحن فيه خوبه کبراش بايد اثبات بشه، اين کبری بايد اثبات بشه، حالا به هر حال، اولاً
39: 10
برگرديم توی اين مسألهای مانحن فيه اولاً در مسألهای مانحن فيه اين آقا که سقی صبياً، يا سقی دابةً خب اين معلوم شد که اگر اين روايات به حسب ظاهری که مرحوم شيخ فرمودند بگيريم موردش قاعده تسبيبه نه تغرير الجاهل، اين روايات موردش قاعده تسبيبه، چون آن حيوان اراده که نداره، يک طرف بگيره شرابش تو دهن حيوان میريزه، بچهای کوچک ارادهای نداره شراب تو دهنش میريزه، کافر و يهودی که میخورند شراب را آن اصلاً مشکل خاص خودش را نداره، غرض پس در اينجا اين مواردی که ما داريم قاعده تسبيبه، و آنچه که الآن در مانحن فيه در بيع دهن متنجس تصوير میشه قاعده اغراء به جهله نه تسبيب، اين يک مطلب، مطلب دوم اشکال آقای خويي بود که ايشان میفرمودند، بر فرض ما قبول کرديم آنجا کراهت بود اينجا بايد کراهت مغلظه بشه نه حرمت اين اشکال دومه که از طرف آقای خويي شد، اشکال سوم که از طرف اين حقير سراپا تقصير باز به ايشان وارده، اين که اصلاً ما بياييم آن روايات را تحليل بکنيم، اصلاً نکتهای حرمت آن روايات تسبيبه يا نه؟ خوب دقت بکنيد، يعنی اينی که میگه به بچه شراب بده، اين روز قيامت چنين و چنان میشه از باب تسبيبه، خب مفروض اينه که تسبيب بايد در جايي باشه که آن مباشر ارتکاب حرام کرده، اينجا مباشر که تکليف نداره، اصلاً تمييز نداره، مباشر در اينجا حيوانه، حيوان که تمييز اصلاً شأنيت تکليف هم نداره نه اين که فعليت پس در اين جا ما تصوير تسبيب نمیتونيم بکنيم، يعنی اين رواياتی که الآن وارد شده ربطی به مانحن فيه نداره، اصلاً اينها ناظر به تسبيب نيستند اين روايت، اغراء به جهل هم که به طريق اولی، اصلاً اغراء به جهل در حيوان که اصلاً معنا نداره، اغراء به جهل در صبی، میگه بچه تازه به دنيا آمده، سقف دهنش را با شراب بر میداريم اين که اغراء به جهل معنا نداره که،
س: خود اين اصل عمل حرام نيست،
ج: ها! احسن، احسن، اين يک، اين سه، بعد هم من فکر میکنم اصلاً روايت ناظر به يک عالم ديگری است شيخ چون ديده سقی، اين سقی میخوره با اعانه بر اثم، میخوره با مسأله تسبيب و خيال فرمودند از آن راهه، من به ذهنم مياد که مسألهای روايات از باب ديگری البته من ديروز و پريروز هم روايات يعنی نسبتاً توی اين باب تو اين بحثها روايات زياد خوانديم ديروز زياد خوانديم متنهاش را دقت کرديم من احتمالاً بعضی از آقايون مثلاً میگن اين با بحث مکاسب نمیسازه، درسته من حواسم هست، نه اين که خيال بفرماييد حواس من پرته، من واقعش وقتی بحث مکاسب را شروع کردم عدهای از دوستان مطلع اند، هدف اين بود که در حوزه
37: 13
بحثهای سندی و رجالی را توسعه بديم، هدف نود درصدش بحثهای حديث شناسيه هدف من، ده درصدش فقط مکاسبه، تا حالا رسيد به جايي که مکاسب و قاعدهای است اگر تو روايات يک کمی بيش از اندازه میمانيم به خاطر آشنايي آقايون با حديث شناسی است چون در حوزه ما خيلی ضعيفه اين کار، در حقيقت نود درصد همت من در ابتدا اين بود که بحثهای حديث شناسی را آقايون آشنا بکنيم، نه اين که فقط خود مکاسب باشه، عرض کنم که يک مقداری اگر روی روايت توجه بشه من فکر میکنم نکته نکتهای ديگريه، اين نيست که مرحوم شيخ اصولاً اين روايات را در اينجا آوردند، اولاً همين طور که مرحوم شيخ فرمودند، مشهور بين فقهاء کراهت اين کار است انصافاً اين روايات که ظاهرش حرمته، اگر ما باشيم، خصوصاً در روايات صحيحش داره که اگر خود عبد شراب بخوره اين از سبيل اهل نارو نهر خبال و نمیدانيم طينة الخبال داريم برايش، به صبی هم او را بخورانه که صبی هم سقی بکنه، آن طينة الخبال، ظاهر هردو عقوبت يکيه، چطور میشه يکش را بگيم حرام، يکش را بگيم مکروه خيلی خلاف ظاهره، اصلاً ظرافتهای تجسم اعمال و ترتب اخروش هم يکيه، میگه يک جام شراب در دنيا بخوره خدا يک جامی از آن طينة الخبال از آن لجنهای که در جهنم هست بهش میده، حتی اگر مغفور شد، آن را بايد بخوره اين ديگه کان حقاً علی الله آن هيچ راهی نداره، ولو مغفور له، ولو بعد هم بخشيده بشه آن مقدار را بايد بخوره،
س: يعنی در دنيا بخشيده بشه بازهم بايد بخوره
ج: بلی بايد بخوره، اين شراب اين اثر را داره، اين اثر شراب هست که اگر حتی مغفور بشه بهشت بره آن يک ليوان شرابی که در دنيا خورده، يک ليوان لجن خبال به قول، لجنی که حالت گيجی، حالت همان مستی که در دنيا، در دنيا اسمش،
س: معذباً و مغفور له اينها در دنيا بر میگرده، يعنی بگيم در دنيا بعضيا را حد میزنه اين معذباً است،
ج: خب باشه آخرت هست، آن کان حقاً علی الله، آن حقاً علی الله هست، آن هيچ راهی نداره، آن بايد انجام بشه، بعد هم داره که اگر مقداری به صبی داد به همان مقدار باز خداوند همان را در روز قيامت بهش میده، پس اين وزر هم به نظر من که لسان لسان حرمته، به نظر بنده سراپا تقصير اين لسان لسان حرمته، حالا اصحاب ما و حتی اعجب از اين اخباریهای ما فتوی دادند به کراهت، عبارت شرايع، عبارت وسائل ديروز خوانديم ايشان هم نوشته کراهت، تو وسائل هم نوشته باب کراهت، شيخ هم که نوشته کراهت در اينجا، من همه اقوال را نگاه نکردم، چون وقتم، يعنی مشکل وقت نبود، نمیدانستم کجا نگاه بکنم، نهايه شيخ، اين آقايونی که کامپيوتر دارند اگر محبت بکنن، اين مسأله را توی مثلاً مقنعه، توی کتب قدما در بيارند ببينند که اينها چطور فتوی من احتمالی که من میدم حالا قاعدتاً عرض میکنم، چون من آشنا هستم با سير تحولات فکری شيعه، احتمال میدم شايد شيخ اولين کسی بوده، که
55: 16
کرده چون عادتاً اصحاب ما اين جوری اند، اگر ديديم خيلی بزرگان شان از ظاهر حديث دست برداشتند، غالباً به شيخ بر میگرده، آن نفر اولی که اين کار را درست کرده غالباً شيخ طوسی است قدس الله سره،
س: آن هم بنده خدا تو مبسوطه،
ج: نه تو نهايه هم، من احتمال خودم من میگم الآن نگاه نکردم اگر آقايون محبت کردند بگيرند از اين نرم افزارها مجموعه اقوال فقهاء را تا زمان صاحب وسائل لا اقل در اين مسأله فکر میکنم اصلش برگرده به شيخ طوسی فکر میکنم، آن شم الفقاهه حوزوی خودمان، يعنی شيعه گری خودمان اين طور دلالت میکنه و الا ما باشيم و اين روايت که حرمته، من که از روايت حرمت میفهمم حالا شيخ فرموده است کراهت در اينجا، آقای خويي هم فرموده کراهت مغلظه در باب جاهل درست میشه، من که به ذهن من اين نيست و به ذهن من مسأله حرمته، يعنی به ذهن، نه اين که از اقوال، استظهار خود من از اين روايت حرمته،
س: اين بحث را بردند تو باب
54: 17
ج: نمیدانم ظاهراً
س: خب مباشر اين
2: 18
چون مکلف نيست
ج: ظاهراً نمیدانم حالا از چه راه، تعبد بوده، چون روايت داره تعبد بوده، نمیدانم حالا میگم نمیدانم، من الآن راجع به اقوال فقط همين عبارت شيخ انصاری و قول آقای خويي و عبارت وسائل را ديدم، اقوال را نگاه نکردم تو مسأله، من خيلی دقيقم، چيزی را که نگاه نکردم من در آوردی هم صحبت نمیکنم، اين مقداری که ديدم همين دو سهتاست که طبعاً اين خيلی از استقراء ناقص هم ناقصتره، اين به درد هيچ جا نمیخوره، و لذا عرض میکنم آقايون اگر مراجعه کردند ياد داشت کردند، پرنت کرفتند، محبت کنند، من هم ببينم دلم میخواست تا زمان صاحب وسائل چطور شد، ظاهر روايت که حرمته، ما باشيم و اين روايت که حرمته، بحث هم به تسبيب هم نداره خود اين کار حرامه، سقیه، شايد گفت شايد چون در آن روايت داشت کان علياً يکره ان تسقی الخمر الدواب، يکره آنجا داره، شايد به قرينه او و در روايت دوم هم داشت، قلت أ يکره ان تسقی الدواب قال نعم، عن ابی عبدالله يکره ذلک، شايد اين باز شايد بنده است اشتباه نشه، من اقوال را نگاه نکردم عمل فقهاء را نگاه نکردم، کيفيت جمع شان جواهر را نشد، میخواستم نگاه بکنم نمیدانم چه شد، نگاه کردم و بعدش هم مدتی متحير بودم که کجا را نگاه بکنم، مثلاً توی کنزل العمال بالاخره بايد تو حدود نگاه بکنيم، حالا توی کتاب وسائل ما يا جامع الاحاديث تو اطعمه و اشربه است مثلاً هرکدام يک جا آورده، آخر يک جای واحدی نيست، نفرمودند که آن مطلب را، اين که اصلاً يکره السقی الدواب و الصبی و الکافر و المملوک در کجايي کتابهای فقهی است آن را اصلاً ديشب فکر کردم به عقلم جای نرسيد که يک جايي معينی باشه، به آنجا مراجعه کنم، من يک وقت ديگه هم عرض کردم، به مناسبتی که مرحوم شيخ مکاسب محرمه را توسعه دادند، چون توسعهای که شيخ در محرمات داده، بيش از آن مقداری است که در شرايعه، يک عدهای هم بعضی از محرمات را همين جا اضافه کردند مثل آقای خويي مثلاً حلق اللحيه را ايشان همين جا اضافه کردند مرحوم شيخ نديدند حلق اللحيه را آقای خويي در اينجا مثلاً خلف وعد، مثلاً به شما قول دادند ساعت يک بيايند يک و نيم بيايد خلف وعد آقای خويي همين جا خلف وعد را توی مکاسب محرمه، تو حرف خ اضافه کرده و بد حرفی هم نيست ما در فقه يک بابی به عنوان محرمات نداريم، حالا به همين بيايند تو اول مکاسب محرمه يک آقای از اين معاصرين ما جمع کرده چهار هزار تا محرمه، اولش هم نوشته، کسی نمیدانم دوتا سه تا اضافه بکنه، يک دوره کتاب بهش مجانی میديم، علی ای کيف ماکان بشه تمام محرمات را آدم در يکجا جمع بکنه، ما در فقه هنوز يک باب معينی نداريم در اين، دقت میفرماييد که ما کل محرمات را که مثلاً محرمات شريعت اين است که اين را ما تو فقه يک جای معينی نداريم، مثل بلوغ الآن بلوغ را در چند جاي در چند کتاب، بعضيا تو کفارات نوشتن بلوغ را، مثلاً بابهای مختلفی، بعضيا تو صوم آوردند، بعضيا تو مقدمات عبادات آوردند، الی آخره حالا وارد اين بحث نشم غرض اين که اگر بشه اينها جمع بشه اين محرمات در يک جا انصافاً عنوان خوبيه حالا کيف ماکان من الآن نمیدانم علمای مثلاً مرحم شيخ انصاری، مثلاً شيخ طوسی اين محرمات خمر را آيا تو اطعمه آورده کما هو الظاهر بايد باشه يا توی حد شرب خمر آورده مراجعه نکردند، الآن فعلاً چيزی نمیتونم عرض بکنم، شايد يکی از نکات کلمه يکره در آنجا بوده در دواب، شايد برداشتن صبی و اينها هم گفتند يکره، توجيه يکره اينجاست، من ديروز يک اشارهای عابرهای عرض کردم امروز هم حالا اين را توضيح بيشتری میدم، جای ديگه هم توضيح دادم، من عرض کردم بعد از يعنی بعد از انتشار فقه در دنيای اسلام يک چيزهای به عنوان تعابير عالم فقه راه افتاد، اين تعابير با آن واقعيتهای که آن فقهاء داشتند که منافات نداره، مثلاً اگر تعابيری بود که مثلاً من از سنت اين طور میفهمم خب ابوحنيفه هم میگفت مالک هم میگفت شافعی هم میگفت، عدهای از فقهای اهل سنت میگفتند امام صادق هم چون تعبير بود، میفرمود من از سنت اين جور میفهمم البته مراد جدی امام صادق غير از آنهاست، امام صادق شأنش اين نيست که مثلاً استظهار از لفظ بکنه، مثل آنها ليکن اينها تعبير فقهيه، من عرض کردم يکی از تعبيرات فقهی اين بود که میآمدند يک مرز بندی بين حرام در قرآن و حرام غير قرآنی قرار دادند، طبق اين مرز بندی اين تعبير فقهی شد آنچه که در قرآن تصريح شده آن را میگفتند حرام، اين را در روايت صحيح محمد ابن مسلم هم داريم، انما الحرام ما حرم الله فی کتابه و الناس قد قافوا اشياء، يک چيزهای را هم داره که فنحن نعافها، آن وقت در مقابل اين، در مقابل اين، يک جايي که تحريم از رسول الله بود، آنجا را حرام نمیگفتند، برای احترام کتاب، مثلاً ما در روايات داريم فان الله حرم الخمر بعينها خداوند خمر انگوری را حرام کرد و حرم رسول الله کل مسکر حالا میخواهد انگور باشه يا غير انگور باشه؟ ان الله حرم کذا و حرم رسول الله کل ذی ظفر، مثلاً کل ذی فلان، اين ما داريم در اطعمه و اشربه و صيد و ذباحه و غير اينها، در معاملات مثلاً خداوند ربای نسيهای را حرام کرد، همين که مثلاً صد هزار تومن میدين بعد از شش ماه مثلاً صد و بيست هزار و تومن به شما میدهن، و رسول الله ربای نقد را حرام کرد، ربای نقد اين است که الآن صد کيلو برنج بده، صد و بيست کيلو برنج بگيری اين ربای نقده، اين را رسول الله حرام کرد، اين جزو حرام کتاب نيست، آن وقت آمدند يک بحثی شد بين فقهاء بياييم آنجای که خدا حرام کرده، بگيم حرام، يحرم ذلک و آنجای را که خدا حرام نکرده، رسول الله حرام کرده، بگيم يکره ذلک، لاينبغی له ان يفعله، لا احب له ان يفعله، و لذا در عبارت فقهای ما خيلی شايع شده که کراهت در روايات اعم از کراهت اصطلاحيه، گاهی هم به حرام گفته شده، توضيحش نداده اين توضيحشه، آمدن لفظ يکره را در حرامهای که رسول الله حرام کرده به کار بردند، دو، حرام را در جايي به کار بردند که نيازمند يک نوع به اصطلاح زمان خودشان و زمان ما يک نوع حالت اجتهاد، استنباط، عمل به ظواهر، صريح نبوده، اينجا هم میخواستند بگن حرامه، يعنی میخواستن بگن از مجموعهای ادله حرمتش در مياد، اما صريح نبوده، میگفتند يکره ذلک اين يکره به اين معنا، حرام هست اما حرامی که صريحه نيست، اين اصطلاحه، حالا اميرالمؤمنين فرمود انما کان علی، قال علی يکره ذلک اين يکره احتمال داره به اين معنی باشه، اولاً ببينيد اين مسأله سقی صبياً لايعقل، سقی کافراً سقی مثلاً به اصطلاح يهودياً نصرانياً اين طور که در روايت آمده، ببينيد من يک احتمالی که خود من میدم بحث تسبيب مطرح نيست، بحث تسبيب، چرا تسبيب مطرحه، در حقيقت يک نوع بحث شرح سنته، ما عرض کرديم يکی از شئون ائمه(ع) اين که نقل بکنه، اين سنت رسول الله ثابته يا نه؟ اين يک، دو حدود آن سنت چيه؟ عرض کرديم يک روايتی است بسيار معروف که تصادفاً در کتاب جامع الاحاديث اين چاپی که الآن من داريم اصلاً يک بابی را بر اين عنوان قرار داده ايشان، اصلاً يک بابش اگر بخواهن نگاه کنن آقايون صفحه 231 از همين جلد 29 باب 32 اين باب عنوانش اينه که لعن رسول الله فی الخمر، به اصطلاح خمر و غارسها و حارسها و عاصرها و معتصرها و حاملها اين روايت، ان رسول الله لعن چندتا روايت داريم در اينجا البته عرض کردم به لحاظ سندی قابل مناقشه هستند اين طور نيست که صاف باشن و روايات زياديه، سنیها هم دارند، پس يک بحث سنیها هم مفصل داره، شايد از ما هم مفصلتر يک بحث آيا اين مطلب ثابته در روايات ما آمده بلی، حالا آن روايات سندش گير داره، روايات آمده که بلی اين مطلب ثابته، دو جزو اين متونی که ما داريم، توی عدهای از اين متونش و ساقيها هم آمده، روشن شد، ساقيها، کسی که خمر را بنوشانه به ديگران، خب تصور ابتدائی از ساقی همان ساقی است که در بزم شرابخورها به اصطلاح شراب را میده شايد اين روايات ناظر به اين باشه که مراد رسول الله از آن سنت، يعنی مراد رسول الله از حرمت مقدمات خمر ناظر است حتی به سقی غير مکلف، اين تفسير ساقيها باشه، کار به تسبيب نداره، فرق نمیکنه، يعنی
س: کافر چه
ج: فرق نمیکنه،
س:
48: 27
ج: يعنی ها! میخواهد بگد و لذا اين دااخل کدام نکته میشه اين در اين نکته، نکتهای يکره ذلک هم روشن شد يعنی میخواهن اميرالمؤمنين فرض کنيد يک تعبيری به کار ببرند که به حضرت بگن شما میگيد يکر، شما میگيد حرامه اين را به دواب بديم، میگن خب پيغمبر فرمود ساقيها، ساقيها اطلاق داره هرکسی که شراب را به کسی بنوشانه، به مکلف بنوشانه، به مرد بنوشانه، به زن بنوشانه، به بچه بنوشانه، به طفل صغير بنوشانه، به کافر بنوشانه، ساقيها اطلاق داره و شايد همين نکته را هم، تو اين روايت ابن عباس باشه، خوب دقت بفرماييد در اين کتاب صفحه 232 از ابن عباس ابی هريره و ابن عباس عن رسول الله قال فی خطبة خطبها بالمدينه و من شرب الخمر فی الدنيا سقاه الله من سمّ اخائي، و من سمّ الاغاريب، الی شربة يتساقط لحم وجهه، اصلاً صورتش تکه پاره میشه ريزه قبل، همين جور و بعد ديگه، و شاربها بلی و عاصرها و معتصرها فی النار بايعها و مبتاعها، حاملها محمولة اليه، حاکر ثمنها سواء فی عار هذا اثمها،
س: حاج آقا ببخشين، ساقيها يعنی کسی که آب بده به
12: 29
ج: نه ظاهراً خمره را بده،
س: شارب که فرمودند ديگه تو روايات
ج: شارب که خودش بخوره،
س: خب ساقی به همان ربط نيست
ج: نه خير دقت کردين ساقی که درخت را آب بده که نه آن، آن
س:
26: 29
ج: آن حارسه ديگه، فرق میکنه،
س: غارسها،
ج: مثل غارسه، عرض کنم خوب دقت بکنيد، توی اين روايت که الآن خواندم برای شما خوب دقت بکنيد تو اين روايت که الآن خواندم برای شما اگر دقت کردين ساقی توش نبود، من عرض میکنم متون روايات را دقت بکنيد تو اين متنی که الآن من خواندم ساقی نبود، از ابن عباس از کتب اهل سنت نقل شده شيخ صدوق آورده قدس الله نفسه، بعد از اين که امام میفرمايد طبق اين نقل بايع و مبتاع حامل و محمول اليه، آکل ثمنها و
56: 29
و اثمها بلا فاصله الا لمن سقاها يهودياً او نصرانياً او سابئاً او من کان من الناس فعليه کوزر من شربها،
س: يعنی بين اين که ساقي
8: 30
ج: بلی
س: اين همان تسبيبه حاج آقا،
ج: تسبيب نيست خود اين عنوان حرامه، خود اين فعل يعنی سقيش مثل شربشه،
س:
21: 30
ج: احسن، جواب اساسش اينه که اين خصوصيت مال خمره، و اين من توضيحش را سابقاً عرض کردم بحث سنن را که عرض کردم سنن رسول الله دو جوره يک جور در سنن رسول الله بحث الحاقيه، مثلاً در آيات قرآن آمده که ربا حرامه، پيغمبر هم فرمود کل قرض يجر رباء منفعة فهو رباء اين قرضم هم رسول الله حرمه، هر قرضی که يجور منفعة فهو رباء اين يک جور، يک جور ديگه از حرامهای سنت توسعهای موضوعی نيست، آن چيز که خيلی حرامه و خيلی به اصطلاح درجاتش در حرام بالاست شارع مياد حتی مقدمات بعيدهاش را هم حرام میکنه، خود مقدمه حرام میشه، غرسش، نگهدارش، حملش، محمولة اليه، عاصرها، معتصرها تمام اينها حرام میشه اينها هم حرمت پيدا میکنه، پس در حقيقت به نظر من اصلاً اين روايات کاری به تسبيب و اغراء به جهل و آن اولويتی که هم که مرحوم شيخ گفت قطعاً ثابته، يعنی اگر بنا بشه به دادن به صبی کراهت يا حرام باشه قطعاً دادن به جاهل هم همان حکم را داره اگر بيشتر نداشت، نه از زاويه تسبيب و نه از زاويه تقرير الجاهل آن نيست، از اين زاويه، زاويهاش اين است که اصولاً ساقی خمر حرامه، سقی خمر حرامه، و لذا در روايات ما در روايات اهل سنت اول مياد شرب خمر را میگه میگه همان مقدار اصلاً خيلی لطيفه، میگه همان مقدار که ايشان شرب الخمر کرده، به همان مقدار هم بايد طينة الخبال روز قيامت بخوره، به همان مقدار که سقی الخمر کرد به همان مقدار هم طينة الخبال دقت فرمودين، و عرض کردم در روايات ما ساقی هست الا تو اين روايت، که اول آنهای ديگه را گفته، ساقی را نگفته، بعد ساقی را تفصيل داده، الا و من سقاها يهودياً او نصرانياً او سائباً او من کان من الناس، کان فعليه کوزر من شربها الا و من باعها او شراها لغيره لم يقبل الله منه صلاة و لا صياماً و لا حجاً و لا اعتماراً حتی يفيض منها، پس بنابراين من به ذهن خودم اين طور خطور میکنه، که سقی از باب تسبيب نيست از باب اغراء به جهل هم نيست،
س:
10: 33
شرب خمر سبب هست يا نيست؟
ج: سبب باشه يا نباشه،
س: سبب هست
ج: نه ببينيد همين که بيايد بده به يک کسی بخوره حالا آن فرض کنيم خورد قی کرد، همين مقدار که اين سببيت را اين فعلاً انجام داد، اين خودش حرامه، حالا فرض کنيم خود اين آقا هم قبلاً شراب خورده مست بوده، اصلاً اين اثری درش نکرد، نکنه اصلاً سقی الخمر خودش حرامه، و عذابش عذاب شرب خمره هيچ فرقی نمیکنه، سقی الخمر، بحث تسبيب هم نيست،
س:
43: 33
ج: ها! اين معنانش اينه که میخواهن بگن آن ساقياً که رسول الله فرمود جميع مراتب را میگيره، و اگر به اميرالمؤمنين مثلاً فرض کنيم از نظر بحث فقهی عرض کنيم، نه واقعی، بگن آقا شما از کجا پس، چون روايت سقی دواب در هردوش يُکره يا يَکره داشت، شما از کجا میفرمودين حرامه به دواب، اميرالمؤمنين میفرماين اطلاق ساقيها، اطلاق داره پيغمبر متعلق ساقی را که ذکر نفرمودند، فرمودند به اين که شما شراب را به هر کسی بدين کار حرامی انجام دادين، پس صبی را میگيره، زن را میگيره بچه را میگيره، ديوانه را میگيره عاقل را میگيره حيوان را میگيره بچه نابالغه، هرچه برش صدق سقی بکنه حرامه، آن يکره هم به معنای يحرمه، آن مجرد تعبيره چرا؟ چون در جايي که حکم از مجموعه شواهد استفاده بشه، میآمدند میگفتند يکره نمیگفتند يحرم چون میخواهن از اطلاق ساقی، از اطلاق، آن وقت اينجا اختلافی میشه، يک کسی ممکن است بگه آقا اطلاق ساقی شامل نمیشه به انسانه، حيوان را نمیگيره چون اختلافی میشه امام(ع) تعبير به يکره کردند برای اين نکته و الا مراد حرمته، فتبن باذن الله تعالی ما افاده الشيخ قدس الله نفسه اجمالاً برای اشعار خوبه اما انصافاً مشکل داره و اصولاً بعد از تأمل در ادله اولاً به ذهن من عرض کردم مگر اين خيلی قطعی باشه، به ذهن من فعلاً کراهت نيست حرمته، به ذهن بنده سراپا تقصير بحث تسبيب خود عنوانه، ثالثاً ثالثاً و هو الاهم اين از خصائص خمره در بقيه نيامده، و لذا اين استدلال در هر جايي فقه به درد نمیخوره، مثلاً بگيم در دهن متنجس، ساقيها، شاربها عاصرها معتصرها، همه اينها حرامه اين دليل میخواهد نداريم همچو چيزی اين دهتا که لعن رسول الله يا لعن الله دو جور روايت داريم سنیها هم دو جور دارند، سنیها هم لعن الله دارند هم لعن رسول الله است، اين دو جور رواياتی که ما داريم کلاً تو خمره تو هيچ يک از محرمات نيست، به خاطر شدت تأکيد بر اين، پيغمبر اين کار را فرمودند که مقدمات بعيدهاش را هم حرامه، و اين ربطی به مانحن فيه نداره و از عنوان مانحن فيه خارجه، و صلی الله علی محمد و آله الطاهرين.