فهرست سخنرانی‌ها آخرین دروس دروس تصادفی دروس پربازدید

مکاسب 88-1387 » خارج فقه 88-1387 (4)

دروس خارج فقه سال 88-1387 شمسی حضرت آیت الله استاد سید أحمد مددی

خارج فقه-1387-4

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

و الحمد لله رب العالمين و صلی الله علی محمد و آله الطيبين الطاهرين المعصومين و اللعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعين اللهم وفقنا و جميع المشتغلين و ارحمنا برحمتک يا ارحم الراحمين.

بحث در کيفيت، بحث اول ما منهجی بود و روشی بود که مرحوم شيخ در اينجا آوردند و اشکالاتی که بر ايشان وارد شده، عرض کردم مرحوم استاد يکی دوتا اشکال اساسی يکی اين که ايشان گفته تعبد بعيده، استاد می­گن نه، دليل تمام شد تعبد واضحه، يکی اين که اباء از تقييد داره، که ايشان فرمود نه مقيد تقييد می­زنه، مجرد اين که مقيد، مطلقات زياد اند اين منشأ اباء نمی­شه، عرض کنم که اين مسأله اين طور نيست که مرحوم شيخ قدس الله نفسه عنايت ندارند تارتاً ما تو يک مسأله، ما غير از جهات اين که حالا آن قواعد کلی مثلاً تخصيص بعيد است يا نه؟ ما خود دليل را هم بايد در نظر بگيريم اولاً خود حضرت استاد قائل به اين حکم نيست، هيچ خب تو ذهن ايشان مطلب واضحه، مرحوم شيخ هم که قائل به اين حکم شدند بيشتر از جنبه شهرت و مطابقت احتياطه، دقت می­کنيد وقتی که از اين راه يعنی به عبارت ديگر ايشان يک دليل لفظی واضح صريح ندارند، و الا اگر يک دليل لفظی واضح صريح آمد و دلالت صريح بر حرمت استعمال تحت السقف کرد، دليل صريح آمد خب قطعاً شيخ انصاری بهش عمل می­کنه، تصور نمی­شه که شيخ عمل نکنه، تصوری وجود نداره مشکل سر چيه؟ مشکل سر اينه که ما يک دليل واضح قطعی نداريم يک روايت مرسله داريم با يک مقدار دعاوی اجماع و شهرت، دعوی اجماع و شهرت، مرسله هم از طريق شيخ طوسی به ما رسيده، شيخ طوسی هم در همان کتابی که اين مرسله را آورده بهش فتوی نداده، در کتاب­های ديگه­اش هم که نقل نکرده، خوب دقت می­کنيد اين مقدار دليل اگر باشه وقتی اين مقدار دليل را، مرحوم شيخ مي­آيد می­گه اين مقدار دليل، حالا يا اين دليل را به اين مقدار قبول کنيم باز يک مشکل ديگه پيش مي­آيد و آن اين که ما قائل به تعبد بشيم، اين يک مشکل دوم مطلقات زيادی داريم يک دليلی با اين حالت بخواهد آن مطلقاتی که صحيح السنده تقييد بزنه، البته مرحوم شيخ قدس الله نفسه قبل از هر فقيهی می­دانه، يک اصطلاحی اصوليين دارند فقهاء هم دارند در فقه، می­گن اين دليل آبی از تقييده، آبی از تخصيصه، بنای فقهاء در جای که حيثيات تعليليه باشه يعنی حکم حکم عقلی باشه يا اگر حکم هم حکم عقلی نيست حکم شرعی است حکم تعبدی است ليکن سياق سياق عقلی است می­گن اين­ها اباء از تخصيص دارند، بناشان اينه ديگه چون احکام عقليه تقييد پيدا نمی­کنه، اگر احسان حسنه اين طور نيست که احسان تو ايران حسنه، تو مثلاً افغانستان قبيحه، يا تو پاکستان قبيحه، نه احسان همه جا حسنه، اصلاً ضابطه حکم عقلی اين است که زمان و مکان قبول نمی­کنه، فرد درش فرق نمی­کنه مگر فرد عوض بشه هرچه عنوان احسان داره حسنه، اين­ها به اصطلاح خودشان ابای از تقييد يا تخصيص دارند، احکام شرعی که لسان لسان ارتکازات عقلی است آن­ها هم اباء دارند، شيخ همين مطالب را تو رسائل حتماً در ذهن مبارک تان هست لاتقف ما ليس لک به علم، خب اين دليل شرعی، آقايون گفتند دليل خبر واحد می­گه علم نيست اما انجامش بده، خوب دقت می­کنيد، شيخ می­گه اين لسان لاتقف ماليس لک به علم، اباء از تخصيصه، چون لسان لسانی نيست، يعنی اين لسان کانما يک نوع ارتکاز عقلی است شما چيزی که برایتان واضح نيست دنبالش نرو، آن وقت می­گه اين خبر واحد واضح نيست دنبالش برو، خيلی بعيده، بنای فقهاء البته نظر ظاهراً آقای خويي هم همين باشه که اين مورد ما از اين دو قسم نيست، يا از احکام عقليه باشه يا احکام شرعی باشه که لسانش اشعار به حکم عقلی باشه که اباء از تخصيص داره مثل لاتقف ما ليس لک به علم، يعنی خيلی بعيده بگيم اين لسان تخصيص خورده شارع بگه جای که روشن نيست تاريکيه نرو، مگر آن تاريکی را مثلاً زراره ايجاد کرده، خيلی بعيده تاريک تاريکه ديگه حالا می­خواهد زراره ايجاد کرده باشه يا غير زراره از راه ثقه آمده باشه، و لذا در آن جور جاها بايد بگيم مثلاً علمه، قول زراره علمه تاريکی نيست، تأمل بکنيد اگر آنجا دليلی می­آيد لذا مرحوم نائينی هم سر اين که مرحوم نائينی هم يکی از اسرارش همينه اصلاً می­گه مرحوم نائينی قدس الله نفسه قائل است که حجيت يعنی تتميم علم، يعنی من آن را علم می­بينم غير از اين نکته­ای قانونی، اين نکته­ای قانونی، دوتا روايت ديگه هم داريم، ليس لاحد، لا عذر لاحد لموالينا فی التشکيک فی يرويه عنا ثقاتنا ببينيد، ايشان آمده چه کار کرده شک را برداشته شما شک نکنيد، اصلاً آن تفسيری که از حجيت يعنی نفی شک، يعنی تعميم علم، نه اين که اين هنوز حالت شک داري، گفته اين تاريکی حجته، می­گن لسان اباء از تقييد داره، آن وقت اينجا می­گن مرحوم آقای خويي می­گه خب چه اشکال داره شارع بگه شما استصباح را زير سقف انجام ندين تو آسمان، زير آسمان انجام بدين، ابای از تخصيص نداره چه حکم داره، دقت اشکال آقای خويي هم وارده، نه اين که اينجا جای نيست که اباء از تخصيص داشته باشه، عرض کرديم اباء از تخصيص ضابطه­اش آن دوتاست يا احکام عقليه يا احکام شرعيه­ای که مناطات عقلی توش واضحه، که لسان عرفش فهم عرفش اين تقييد بر نمی­داره، قابل تقييد نيست اما نحن فيه چه اشکال داره تقييد بشه اين اشکال آقای خويي راست هم می­گه مرحوم آقای خويي، اشکال وارده شيخ نظرش ديگريه بحث عقلی اينجا نيست، شيخ نظرش در اينجا بحث عرفی است و يک نتيجه­ای که می­خواهد از آن بگيره و آن اين که مسأله­ای زيت نجس که از زمان رسول الله مطرح شده در زمان خود رسول الله خب انصافاً يک مسأله محل ابتلاست اين طور نيست که يک مسأله­ای نادري باشه همچنانکه الآن در زمان خودتان بدون برق تصور می­کنيد، آن زمان اين زيت هم حکم برق داشت، چون روشنايي­ها با همين زيت بود، دقت می­کنيد يک مسأله­ای محل ابتلاست، پيغمبر می­فرمايد اگر توی روغن زيتون تان که مايعه موشی واقع شد، ميته­ای واقع شد نخوريد و با او روغن چراغ حالا، حالا آن استصبحوا را در روايات شان بعضی­ها داره، بعضی­ها نداره، اين مسأله، آن وقت از اميرالمؤمنين داريم از ائمه(ع) داريم آن وقت در تمام اين­ها که آمده که استصباح جايزه هيچ کدامش نيامده تحت السماء باشه، تحت سقف نباشه خوب دقت بکنيد، در حقيقت اين هم يک نحو اباء است يک نحوش اباء به چه معنی، دقت بکنيد به اين معنی خيلی بعيده ما اين قيد را قبول بکنيم يک حکمی که اين قدر ابتلاء داره و اين قدر محل مراجعه است و از زمان رسول الله روايت داره از اميرالمؤمنين روايت داره از ائمه روايت داره، فقهاء فتوی دارند، کتب حديثی ما آمده هيچ کدام توش تحت السماء نيايد الا در کتاب مبسوط شيخ طوسی قرن پنجم، ببينيد ايشان می­خواهد بگه اين هم بعيده يعنی چه؟ اين غير از آن دوتاست که آن اباء آن اباء يک چيز ديگه­ای بود، يعنی اين خيلی بعيده ما چنين تقييدی را بگيم حکم الله واقعيه، تازه شيخ هم نمی­خواهد نفی بکنه، می­گه حالا که اين چنين تقييدی بعيده بياييم حمل بر استحباب بکنيم، خوب دقت بکنيد يا حمل بر ارشاد اگر شما زير سقف روشن کرديد بدونيد سقف تان نجس می­شه باش معامله پاک نکنيد، يعنی اين استبعاد و اباء از تقييد را شيخ دليل بر تصرف در لسان دليل می­دانه و اين اختصاص به شيخ هم نداره اختصاص به اينجا هم نداره من يکی دو مورد برايتان، زياده حالا من يکی دو موردش نقل می­کنم ما روايت در باب مسح داريم، بنای اصحاب هم اين است که مسمای مسح کافیه، با يک انگشت هم مسح پا بکنه کافيه، در سر چون روايت داره ثلاثه اصابع، در پا نداره، خب يک روايت هم از حضرت رضا داريم که می­گه آيا بعضی از کف يا بکل الکف، قال بل بکفه کلها، با تمام دست بايد رو پا مسح بکنه، خب اين همان بحثه الآن فقهای ما اين روايت را حمل بر استحباب کردند، چون مسأله­ای مسح پا يک مسأله­ای جديدی که نيست، از زمان پيغمبر تو هيچ روايت نداره، تا در قرن دوم حضرت رضا، آخر قرن دوم حضرت رضا به فرماين، خيلی بعيده اين همه ما روايت داشته باشيم اصبح واحد کافی باشه آن وقت امام رضا به فرماين نه بايد تمام کف، الآن شما عروه غير عروه خيلی نادر بعضی از فقهاء ديدم احتياط وجوبی، چون ديگه فتوی نداده احتياط وجوبی، فکر کنم نادر باشه همه حمل بر استحباب کردند يعنی خيلی بعيده حکم الله واقعی باشه، روايت امام صادق نيامده باشه، تأمل بکنيد، خب يک مسأله­ای است که مسلمان­ها بهش ابتلاء دارند ظاهراً، وضوء می­گيرن مسأله­ای شوخی نيست اين کاری را که شيخ اينجا کرده مثل همان کاری است که فقهاء آنجا کردند، مثلاً ما در باب غسل اناء زياد روايت داريم، به استثنای سگ که سه بار داره، سنی­ها هفت بار داره ما سه بار داريم و به استثنای خنزير که يک روايت واحده داريم حالا اصلاً روايت هست يا نه؟ که هفت بار داريم، بقيه روايات ما مطلقه، در مقابل اين­ها يک روايت واحده از عمار ساباطی داريم منحصر به ايشان هم هست از شيعه اثنی عشری هم کسی نقل نکرده از اين فتحی­ها، آنجا داره که يغسل الاناء ثلاثه مرات، خب همين مشکل همانجاست می­گن اناء يک چيزی در زندگی ما زياده نجس شدن اناء ظرف تو زندگی ما هم زياد نجس می­شه، ليوان، کاسه البته يک بحثی هم من اشاره بکنم، چون بعد يک مرتبه مفصل هم متعرض شدم، اين که حقيقت اناء هم چيه؟ اختلاف دارند فقهاء اسلام، لغوی­ها هم دارند، يک معنای اين است که اناء آن ظرفی است که فقط توش آب خورده می­شه نوشيدنی، مثلاً استکان انائه اما بشقاب اناء نيست، سينی اناء نيست، اناء خصوص آن ظرفی است که يشرب فيه، اما اگر لايشرب فيه آن اناء حساب نمی­شه، دو اناء آن ظرفی است که درش يشرب فيه او يأکل عليه، رو تفسير اناء شامل سينی هم می­شه، شامل بشقاب هم می­شه، سه اناء هر مطلق ظرفی است هرچيزی که بتوانيم جسم مايع را توش بريزيم و نريزه ازش، مثلاً سر قليون هم می­شه اناء، ته قليون هم می­شه اناء، فرض کنيم داش برد ماشين که حالا تو زندگی ما کجه مثلاً توش آب نگه می­داره، آن هم می­شه اناء، عينک­های که ضخيمه آدم توش آب می­ريزه نگه می­داره، آن هم می­شه اناء اناء مطلق ظرفه، هر چيزی را که يک، هر به اصطلاح وسيله­ای که توش مظروفی را به نحو نگه بداره، مظروف مايع را نگه بداره، اسم اين انائه، ولو مال خوردن نباشه مال آشاميدن هم نباشه، اين خيلی اثر داره، اين ابانی ذهب و فضه چي اند؟ آن در آنجا خيلی اثر داره، اين لاتشرب فيه آنية ذهب آيا آنيه خصوص اينه يا نه؟ حالا من نمی­خواستم وارد بحث فقهی و لغويش بشم، دقت بکنيم ما الآن در اين روايت عمار ساباطی داره سه بار، خب ببينيد مشهور فقهای شيعه فتوی دادند يستحب ثلاث مرات، چرا؟ چون می­گن نمی­شه يک روايت واحده، آن هم فتحی مذهب در مقابل ده­ها روايت که ما تو اناء داريم که هيچ تقييد نداره اين بيايد بگه ثلاث مرات، پس اين برای تنظيفه، يا يک کيفيت خاصه مثلاً عده­ای حملش کردند به آب قليل، حالا مورد بحثه، مشهور حملش کردند، خب بعضی از معاصرين ديدم رساله­شان نوشتند احوط وجوباً در اناء گفتند سه بار، گفتند اين روايت بلی خودم با ايشان بحث کردم تصادفاً گفتم آقا مشهور قائل به استحباب، اين حکم را نمی­شه قبول کرد سه بار آخر، ايشان اصرار داشتند تو جلسه بحث اين که سه بار، علی ای کيف ماکان مشهور فقهاء اين بحث اختصاص به شيخ نداره اين اباء از تقييد مراد آن ابای عقلی نيست اشتباه نشه، ملتفت شدين، يک شأنی است فقهاء دارند که اگر يک مسأله کثرت ابتلاء داره، و اين قيد نيايد الا توی مثلاً روايت امام متأخر خوب دقت بکنيد نيايد الا تو روايت امام متأخر اين ديگه بايد حمل بر استحباب شود، نمی­تونيم اخذ به، شيخ مراد از شيخ، چون شيخ می­گه بگيم تعبد صرف خودش فی نفسه بعيده، ليکن خوب اگر دليل است، اين که آقای خويي می­گه نه اگر دليل تمام بود تعبدش کنيم، راسته حق هم با آقای خويي هم هست ما آقای خويي هم مخالفت نداريم، شيخ هم قبول می­کنم،

س:

50: 13

روايت هم مهمه

ج: طبعاً ديگه که چه مصادری، وقتی در هيچ مصدر ما نيامده خب شوخی نيست که شيخ صدوق نياورده کلينی نياورده، خيلی مهمه در هيچ مصدر ما نيامده اين همه ما روايت تو استصباح داريم از آن ور اگر نبود آن حکم هم شاذ بود يک مطلبی از آن ور هم اين حکم محل ابتلای منه، همه­اش شب روغن روشن می­کنم ديگه، اين چيزی نبوده که مثلاً بگيم در سال برای يک نفر يک بار اتفاق می­افته، مثل همين مسح پا که الآن مثال عرض کردم اين جزو مسائل کثير الابتلاء، چطور شما الآن راجع به برق يک مطلبی باشه که فقط يک فقيه بگه خب خيلی عجيبه ديگه، چون همه مبتلای به برق اند، مسأله استصباح به زيت مسأله عامة البلوی، همه مردم در همه شب­ها يک چيزی کمی نبود که اين طور باشه، اين همه هم روايت داريم، فتوی هم داريم هيچ کس اين قيد را الا شيخ طوسی در، آن هم در يک کتابش باز قبول نکرد، تأمل بفرماييد، تازه گفت عندی هذا مکروه، می­خوانم عبارتش را، تازه آن را هم قبول نکرد، تازه تو کتاب­های ديگه­اش هم نياورد، اين خيلی عجيبه، ايشان کتاب حديث هم داره، خب يک کسی است که اگر کتاب حديث نداره، فرض کنيم صاحب جواهر کتاب حديث نداره، ايشان کتاب حديث هم داره، تعبير ايشان هم روی اصحابنا است، روی اصحابنا مشعر به اين که خب اين عده­ای نقل کردند الآن کلاً ما اين را نداريم دقت می­فرماييد علی ای کيف ماکان اين مراد مرحوم شيخ قدس الله نفسه، فکر می­کنم اشکالات مرحوم استاد وارد نباشه، مرحوم شيخ می­خواهد به اين دو قرينه يکی اين که تعبد بودن خلاف ظاهره، و اساس مطلب اين است که پيش شيخ دقت کردين در آخر مطلبش شيخ از راه احتياط و شهرات و اين­ها وارد شده، چون حکم قطعی نيست و اين شواهدی نفی­اش هم هست مجرد اجماعات مثل مرحوم ابن ادريس يا فرض کنيم يک نفر ديگه هم اضافه بشه، و شهرات نمی­تونه چنين حکم تعبدی را ثابت بکنه،

س: حاج آقای ببخشيد عبارت مرحوم شيخ دوتا اباء داره، باباء فی انفسها عنه و اباء مقيده عنه

ج: ابائها فی انفسها من هردو را با هم جمع کردم، ابائها فی انفسها يعنی حکم اطلاقات زياد داريم ابتلاء داريم، حکم که اطلاق داره و ابتلاء داره تقييدش مشکله، يک فتوای هم هست مبنای هم هست من سابقاً عرض کردم، مثلاً ابوحنيفه معتقدم بود که خبر واحد فيما

22: 16

اصلاً حجت نيست، اصلاً می­گفت اگر مسأله­ای ابتلائی باشه، مردم بهش مبتلا، يک نفر آمده نقل کرده اصلاً حجيت نداره، مراد مرحوم شيخ نه اين که آن مبنی باشه، می­خواهد بگه چنين مسأله­ای که اين هم بهش ابتلاء داره يک، اين همه روايت داره دو، توی هيچ کدام نيايد، اين اطلاقات آبي، اين اطلاقات آبيه، بگيم ائمه ملتفت نبودند، رسول الله ملتفت خب نمی­شه چنين چيزی ملتزم شد، بگيم اين قيد حکم الله الواقعيه، تو اين همه اطلاقات نيامده بسيار بعيده، اين مراد اباء المطلقاته، اباء المقيد چون دليل ضعيفيه روايت متأخريه، آن بحث اباء مقيده، ايشان می­گه هم مطلقات اباء دارند اين از قبيل لاتقف ماليس لک به علم نيست، آقای خويي در ذهن آن شان آن قبيله، می­گه اين اباء نداره، اينجا مطلقات اباء، مراد ذهن آقای خويي معلوم شد، آن احکام عقلی يا احکام تعبدی که اشعار به احکام عقلی است بلی آن­ها اباء از تقييده، اين هم يک قسم ديگريه اباء از تقييد که بگيم اين همه مطلقات آمده، حکم الله الواقعی تحت السمائه، هی گفته يسصبح به تحت السماء خيلی بعيده با ابتلاء مردم با کثرت مطلقات بسيار بعيده، علی ای تا اينجا بحث اول، تا اينجا روشن شد منهج شيخ رضوان الله تعالی عليه در اينجا، پس اساساً دليل پيش مرحوم شيخ چون قاصره اجماع منقول است و

50: 17

خبر مرسل است انجبار آن خبر مرسل هم روشن نيست و ليکن شهرت محققه، اينجا مرحوم شيخ شهرت را اجمالاً قبول می­کنه ليکن باز هم مع ذلک بيش از حد استحباب می­گه از اين مقدار در نمياد، حمل بر حرمت مشکله، البته شيخ تعبير وجوب ان يکون تحت السقف، مرادش حرمت، وجوب ان يکون تحت السماء حرمت به اصطلاح اسراج تحت السقف،

س: آن ملاکی که در مورد شهرت فرمودين هم شيخ انصاری بهش

17: 18

ج: حالا همين حالا ما، اما اين تحليل، اين راجع به بخش اول کلام ما، بخش دوم کلام ما اصولاً تحليل اين مسأله، البته چون در اينجا لفظ شهرت به کار برده شده، من سابقاً هم توضيح عرض کردم خيلی گذرا عرض می­کنم ما در کتب اهل سنت رو شهرت خيلی مانور ندادند، بيشترين قسمتی که آن­ها در شهرت دارند اين است که اگر حديث ولو سنداً صحيح باشه، سندش مشکل نداشته باشه ليکن شاذ باشه فقط راويش يکی باشه، اين را صحيح نمی­دانن، خود مثلاً فرض کنيم صحيح بخاری، صحيح مسلم اين هردوشان در اين قيد مشترک اند، آن­ها در تفسير حديث صحيح قيد آوردند ان لايکون نادراً شاذاً يعنی آن حديث بايد مشهور باشه، حديث شاذ را صحيح نمی­دانن، و لذا ممکن است يک حديث تمام رجالش ثقات باشه اما صحيح نمی­گن اين را من چند دفعه عرض کردم، چون يک ابتلای ماست، گاهی بعضی از بزرگان ما که اين کتب خلافی و جدالی را نوشتن که اسم نمی­برم مثلاً می­گه اين حديث را مجمع الزوايد نقل کرده گفته، رجاله ثقات، بعد می­گه مع وجوب هذا الحديث الصحيح اين­ها مثلاً سنی­ها قبولش نکردند مثلاً بعضی از علمای سنت به آن آقا رد کردند که آقا اين حديث صحيح نيست رجاله الثقات غير از حديث صحيح، درسته اين مطلب درسته، اين مطلب را من اينجا عرض می­کنم تا در اين اشتباه واقع نشين پيش ما الآن اگر رجاله الثقات می­گيم صحيحه، اما سنی­ها اين مبنی را ندارند، اشتباه چون از بعضی از بزرگان ما صادر شده نوشته خب اين مجمع الزوائد گفته رجاله الثقات پس حديث صحيحه، چرا شما قبول نمی­کنيد، آن سنی­ها جواب دادند، آقاجان عزيز من رجال الثقات غير از صحيح بودنه، شرط ديگه­اش اينه که شاذ نباشه، رجاله الثقات ليکن شاذه، صحيح نيست، چون اصطلاحات ما با آن­ها فرق می­کنه اين مطلب را من در بعضی از کتب بزرگان ديدم چند بار تا حالا تکرار کردم، اين همه تکرار می­کنم که شما تو اين اشتباه واقع نشيد هر قومی را اصطلاحی باشد، اصطلاح آن­ها در صحيح با رجاله الثقات نمی­شه، غرضم آن­ها رو کلمه شهرت و شاذ و يک نکته­ای ديگه هم حالا اينجا گفتم، بازهم عرض می­کنم بد نيست در روايت عمر ابن حنظله خذ بما اشتهر و دع الشاذ النادر، آيا شاذ در آن روايت عمر ابن حنظله هم به همين معناست چون نديم آقايون فقهای ما هم اصولين ما متعرض شده باشن، آن وقت شاذ به اين معنی چه می­شه؟ حديثی است که سندش صحيحه ليکن شاذه، آيا مراد امام در آن روايت همين معنای اصطلاحی اهل سنته، البته زمان امام اصطلاح اهل سنتن نبوده، يا مراد از شاذ حديثی است که يک نفر نقل کرده، حالا می­خواهد صحيح باشه يا نباشه؟ خوب دقت کنيد تو حديث عمر ابن حنظله، کلمه شاذ در مقابل ما اشتهر بين اصحابک استعمال شده آيا آن شاذ در آن مصطلح حديث اهل سنته، و نتيجه می­ده، در نتيجه­گيری معنای حديث عمر ابن حنظله نتيجه می­ده که الآن ديگه وارد آن بحث نشيم، علی ای کيف ماکان اما بين اصحاب ما شهرت نقش داره، ما اولين باری که بين شهرت داريم همين خذ ما اشتهر بين اصحابک که در حديث عمر ابن حنظله آمده و بعدها در فقه ما تدريجاً اين مسأله به عناوين ديگه آمده، آنی را که الآن، حصيله­ای را که الآن علمای اصول ما مثل مرحوم نائينی و ديگران عده­ای قبل از ايشان بعد از ايشان، آن حصيله­اش اين شده البته ما اين حصيله­ را روش بحث زياد کرديم اينجا جاش نيست و آن اين که در مجموعه­ای انديشه­ای شيعی شهرت در همين بحث­های فقهی سه معنی داره، سه مورد داره يکی شهرت روائی، مراد از شهرت روائی دوتا روايت داشته باشه، يکش را ده­تا از صحابه، اصحاب نقل کردند، يکش را يک نفر، دوتا روايت داريم يکش در پنج تا مصدر آمده، يکش در يک مصدر آمده، به آن حديث می­گن مشهور به اين حديث می­گن شاذ، کاربرد اين شهرت به عنوان مرجحه،  اگر کسی قائلی به مرجحات باشه کاربرد شهرت روائی تو مرجحاته، و دليلش هم تعبديه عقلی نيست، تعبدش هم به همان روايت جناب عمر ابن حنظله، حديث مشهور را امام فرموده بنا بر آن لفظی که اين­ها ترجيح دادند بر حديث غير مشهور، اين بخش اول.

بخش دوم از شهرت شهرت عملی است مراد از عمل در اينجا فتوی است نه عمل خارجی، اين بحث بين فقهای ما شده اين شهرت، آن شهرت روائی را خود اهل سنت هم در بعضی مرجحات دارند نه اين که ندارند، بخش دوم بخش شهرت عملی است يعنی عده­ای از فقهاء يا مشهور فقهاء اکثر فقهاء به يک روايت عمل بکنن، يعنی فتوی بدن، نه عمل خارجی فتوی بدن، کاربرد اين شهرت به عنوان مقوم حجيته، يا مانع، يا معارض يعنی مسقط حجيته، يا مقوم حجيت، اين مطلب را از فقهای اسلام غير از ما نداريم، منحصر در ماست و اين مبنی را هم فقهای ما بعد از علامه گفتند، تاريخ هم داره، گفتند شهرت جابره يا شهرت کاسره، چون بعد از علامه اين بحث پيش آمد، عده­ای از روايات را می­گفتند ضعيفه، اما اصحاب بهش عمل کردند، و آن بحث به اين صورت بود که بعضی از روايات در کتب اربعه يا غير کتب اربعه ضعيف بود سنداً، ليکن قدمای اصحاب تا زمان فرض کنيم ابن ادريس حتی محقق به آن روايت عمل کردند اين­ها می­گفتند اين عمل حجيت مياره، جابر ضعف سنده، آن خبر حجته، البته يک شرائطی داره، بحث­های داره، ظاهر شيخ در اينجا می­خواهد از اين شهرت استفاده بکنه، خوب دقت بکنيد، چون ما، مثلاً شيخ مرادش از شهرت در اينجا اول نيست، شهرت روائی نيست، چون اينجا شهرت روائی نداريم اينجا، شيخ می­خواهد از اين شهرت استفاده کنن، يعنی روايت سنداً ضعيفه در مبسوط شيخ ليکن عمل بهش شده، پس جبر ضعف سند جبر می­شه، منجبر می­شه روشن شد، يک مراد از کلمه شهرت اينه، البته همان طور که آقای خويي اشکال، خود شيخ هم اشکال می­کنه خود شيخ هم

4: 25

در روايت شيخ هم بود خوانديم و آن اين که اين شهرت قوام اصلش بايد استنادی باشه، يعنی بايد مستنداً به حديث ضعيف قبول بکنن، و اينجا استنادش روشن نيست، البته اينجا مانحن فيه خود حديث يک اشکال ديگه هم داره که بعضی از آقايون هم اشاره کردند و آن اين که اين حديث به احتمال بسيار قوی نقل به مضمونه، نه نقل به لفظه، نه نقل به معنی است، بلکه نقل به مضمونه، و ما عرض کرديم نقل به لفظ حجته، نقل به معنی هم حجته، اما نقل به مضمون نه، مراد از نقل به لفظ خب عين لفظی که از امام شنيده نقل بکنه، خب اين ما طبعاً کم داريم، مراد نقل به معنی که اين زمان ائمه هم مطرح شد تو کتب اهل سنت هم هست، از محمد ابن مسلم ابی جعفر اسمع منک الحديث و ازيد و انقل قال اذا کنت تريد المعنی فلابأس اين را ما داريم اما نقل به مضمون چيز ديگريه، نقل به مضمون آنی که مفاد روايت را به صورت فتوی در بياريم، مثلاً روی اصحابنا ان ذلک غير جائز، خب معلومه، روايت اصحاب که به اين متن نيست، ان ذلک غير جائز که نيست، اين را اصطلاحاً اسمش گذاشتند نقل به مضمون، معيار در اين نقل­ها چيه؟ در نقل به لفظ عين لفظ نقل می­شه، در نقل به معنی مرادف لفظ، يعنی يک تصرف لغوی می­شه در نقل به معنی، مرادف لفظ نقل می­شه مثلاً قال ان ذلک صحيح، قال ان ذلک جائز، ممکنه حالا آن بحث پيش مياد که اين مرادف­ها تا کجا کارايي داره، در نقل به مضمون معنی و مستفاد از کلام نقل می­شه، و لذا در نقل به مضمون آن شخصيت ناقل تأثير داره يعنی به عبارت اخری نقلی است همراه با حدس، عنصر حدس توش مياد، ما الآن اسم حدس را می­گذاريم برداشت فقهی اين با برداشت فقهيه، در نقل به لفظ هيچ شخصيت ناقل تأثير نداره، کلاً خارج از شخصيته، چون کلام اين شخصه عين کلام را نقل می­کنه، در نقل به معنی هم سعی بر اين است که شخصيت ناقل تأثير نداشته باشه، چرا؟ چون کلام قائل است و مرادف لغوی، چون مرادف لغوی از حيثيت من خارجه، کار من نيست، عرفه عرف که مال نيست که، پس در اين دوتا نقل، در يکش هيچ ناقل تأثير نداره، در دومش ناقل سعی می­کنه تأثير نداشته باشه، اما در نقل به مضمون ناقل تأثير داره، چون برداشت از روايته، ممکن است متن آن روايت را اگر من می­ديدم اين حکم را نمی­فهميدم لذا در نقل به مضمون خواهی نخواهی احتمال اين که حمل بر استحباب بکنيم و ارشاد باز بيشتر می­شه، يک بحث ديگر اين است که اصلاً کلام شيخ آيا نقل به معنی است يا نقل به مضمونه، و چه معياری ما داريم که بفهميم اين کلامی که الآن شيخ در مبسوط آورده، چون هنوز عبارت مبسوط را نخواندم، الآن می­خوانم، پس بنابر اين يک معنای شهرت مراد شيخ عرض کردم اين شهرت  بحث عقلائی توش نداره، سيره عقلاء توش نيست، من در اول­های بحث مکاسب، الآن خب البته می­دانين، در بحث­های فقهی اصولی ما در ذيل حجيت خبر واحد عده­ای از فقهاء مثل آقای خويي قدس الله نفسه، اين بحث را هم دارند که آيا شهرت جابر هست؟ آقايون ديگه هم دارند، آقای خويي بحث اصولی کردند، می­گه اين اصلاً قدمای اصحاب ما جرح و تعديل را از اين­ها گرفتيم مع ذلک اين­ها خودشان حديث را آوردند، اگر اين حديث پيش شان حجت نبود، چطور آوردند، الی آخر يک حرفای از اين قبيل پس حالا که اين حديث ضعيف را آوردند، ازش فتوی دادند، و منشأ جرح ما هم همان­ها هستند يعنی ما اگر بگيم اين روايت ضعيفه، چون شيخ گفته ضعيفه، همان شيخ که اين را گفته ضعيفه، همين روايت را ورداشته آورده، و اينجا احکام الله است حجيت بينهم و بين الله است شوخی که ور نمی­داره، پس حتماً قرائن داشته بر صحتش که به ما نرسيده پس اين قبوله اين خلاصه اين طرح.

ما عرض کرديم چون اين، من اگر گاهی خلاصه می­گم يا جويده جويده می­گم يا گاهی سر و تهش را می­برم، چون قبول نداريم ديگه همچون مختصر می­گم که آقايون بعد مراجعه بفرماين آنجا مفصل­هاش در کتب اصحابه، ما عرض کرديم هيچ کدام از اين­ها نيست، نکته­ای جابريت اين نيست، اصحاب قدمای ما مبنای شناخت حديثی شان فرق می­کرد، ممکن بود يک حديث به مصطلح بعدی ضعيف باشه، اما آن­ها قرائن ديگری بر صحت داشتند، يکی از قرائن بسيار مهم خود نسخه شناسی و کتاب شناسی بود يکی از قرائن مشايخ بود ووو، ديگه نمی­خواهم اين قرائن ربطی به صحت به معنای مصطلح نداشت، و لذا چه در فقه بغداد ما و يا در فقه قم ما، روی يک معايری همه معيار داره يک احاديثی قابل قبول بود اين معيار از زمان شيخ طوسی شروع کرد به تزلزل شيخ قائل به حجيت تعبدی شد، نه تماماً اين حجيت تعبدی بعد از شيخ يواش يواش رشد کرد تا علامه، علامه صاف

30: 30

حجيت تعبدی و آن هم خبر صحيح، خلاصه نظر مبارک علامه اينه که ايشان چهار قسم کرد حديث را، خبر صحيح حجته، خبر حسن که امامی ممدوح، اگر معارض نداره حجته، موثق هم عبارت واضح نيست، ضعيف هم که حجت نيست، بعد از علامه در فقه شيعی طوفانی شد، اين جواب آن طوفان بود آراء علامه قبول شد اين خبر شد ضعيف، اگر ضعيفه در کاف هم موجوده، فتوی قدما و شيخ طوسی و شيخ مفيد هم به همينه با اين که ضعيفه، ببينيد اين دعوا تاريخ داره بحث کبرای اصولی نيست، بعد از قرن هشتم اين بحث آمد، عده­ای مثل شهيدثانی ديگه اين طرح را مطرح کردند ما اين خبر ضعيف را اگر قدماء بهش عمل کردند قبول کنيم، يا خبر صحيح را قدماء بهش عمل نکردند قبول نکنيم اين جواب آن قصه شد، عده­ای هم دنبال اين راه نرفتند اين عده مثل صاحب  مدارک بعد متنهی شد به آقای خويي ما قدس الله نفسه، نمی­خواهم بگم حتماً نه بيشتر فقهای ما بعد از اين که اين طرح آمد قبول کردند جابريت شهرت، پس اين تاريخ داره حساب داره خب ما هم که بنا نيست مقلد کسی باشيم، بر می­گرديم به همان مصادر اوليه، اولاً سعی می­کنيم که تا جايي که می­تونيم افکار قدما را پيدا بکنيم، نه مرحوم کلينی علم ايقوف داشته، نه مرحوم شيخ طوسی علم ايقوف داشته، نه مرحوم شيخ صدوق، اين­ها معيارهای معينی داشتند، ما اگر بتوانيم آن معيارها را اول کشف بکنيم، دوم آن­ها را تحليل بکنيم، سوم آن­ها را نقادی بکنيم، يک عده­اش را قبول می­کنيم يک عده­اش را قبول نمی­کنيم، اين طور نبوده که يک ايقوف باشه، تعبد باشه، چشم و گوش ببنديم تو تاريکی توی يک جنگل تاريک داريم می­ريم هيچی نمی­فهميم چه به چيه؟ نه اين جور نيست، انصافاً بزرگان گذشتگان ما خيلی، البته شايد ما يک ده درصدی بيست درصدی بالاخره گير بکنيم به تاريکی بخوريم اما اين طور نيست که کل فقه را بيندازيم تو تاريکی، می­تونيم از اين تعبد در بياييم، اين که می­گه شهرت جابره يعنی تعبد، يعنی تو تاريکی تو چشم و گوشت را  ببند برو جلو ديگه کار نداشته باش، شهرت جابر است و شهرت کاسره، نه شهرت جابريت داره نه کاسريت داره اين يک برداشتی بوده، عده­ای از اصوليين ما، فقهاء ما در فقه از قرن هشتم  به بعد کردند، ريشه­هاش روشنه، مبادش روشنه، اسبابش روشنه، برای ما جای  عجب، جای تاريکی و تعبد نداره که چشم مان را ببينديم، ما از اين آقايون قرن هشتم عبور می­کنيم می­ريم به همان قرن سوم و چهارم، اين حقير سراپا تقصير که از قرن اول و دوم شروع کرديم ما در  بحث­های کتاب شناسی و مصدر شناسی از قرن اول شروع کرديم نه قرن سوم و چهارم، قرن سوم و چهارم ديگه قرن انتقال فقهه، می­تونيم خيلی راحت بريم به قرن اول و دوم و سوم و چهارم آن­ها را شناسايي بکنيم، مصادرش را پيدا بکنيم منابعش را پيدا بکنيم انصافاً يک جاهای است که ممکن است خبر ضعيف باشه ليکن اين قدر شواهد داره که می­تونيم قبول بکنيم مشکل نداره، نه جابريت را می­تونيم قبول بکنيم مطلقاً نه اصلاً بحث اصولی نيست، يک ضابطه­ای اصولی يعنی صدّق العادل، اين بحث بحث فقهيه مواردش فرق می­کنه، شواهدش فرق می­کنه، نکاتش فرق می­کنه، ظرافت­های هر مورد فرق می­کنه مکتب بغداد يک ديدگاه داره مکتب قم داره الی آخر که ديگه من وارد اين بحث امروز نمی­خواهم بشم من چون شرح کلام شيخ بود پس ما الآن بايد دنبال چه باشيم؟ شهرت جابر، آيا اين شهرتی را که شيخ می­فرمايد در اينجا جابر هست؟ انصافاً مشکله، فوق العاده مشکله، اصلاً که اين حديث باشه اولش اشکال داره تا به شهرت بيايد خب آن شهرت بعد از حديث بودنشه، چون به احتمال قوی نقل به مضمونه، اگر خدای نکرده، خدای نکرده، احتمال داديم، چون اين عبارت، حالا من بعد چون می­خوانم حالا من ابداع احتمالش را الآن می­کنم، چون کسی نگفته، چون مبسوط شيخ از يکی از کتب اهل سنت گرفته که شافعی مسلک هم بوده، تو کتب اهل سنت گاهی دارند روی اصحابنا روی فلان، اگر خدای نکرده روی اصحابنا مراد شوافع نباشن، يعنی اين عبارت تا حالا کسی احتمال ندادند از اين آقايون اين چرا؟ چون اين جايي در هيچ کتاب ديگری شيخ هم نيامده، اين را برای اولين بار البته الآن ابداع احتمال می­کنم مقام شيخ بالاتره، چون شيخ بعد از روی اصحابنا بعدش می­گه و عندی هذا مکروه، توی المبسوط اين کار را داره يک فتوی را نقل می­کنه که از اهل سنته بعد می­گه و عندی هذا کذا، اين احتمال را من نديدم، من الآن فقط می­گيم چون هزار و چهار، هزار ساله فقهای ما

22: 35

روايته، من احتمال ديگری که به ذهن من آمده طبق آشنايي که داريم با کتب اهل سنت، تو همين کتاب مغنی زياد، روی اصحابنا يعنی مرادش روی اصحاب حنابله از احمد، اصحاب ما اينه، آن روی اصحابنا اگر اين کتاب يک کتاب اهل سنت شافعی باشه، يعنی روی شوافع از خود شافعی آن مراد اينه، اصلاً ربطی به مانحن فيه نداره،

س: آقای خويي می­گه شايد رُوِی باشه،

ج: نه آقای خويي می­گه اگر حديث باشه بايد رُوِی باشه، اين را ما انشاء الله فردا در بحثی، چون متن روايت را می­خوانيم برای اين که بفهميم نقل به مضمونه، نقل به متنه، نقل به معنی است نقل به لفظه، يعنی اگر بود رُوی انه قال اين احتمالاً روايته، اما رَوی اصحابنا خوب دقت بکنيد، اين نقل مضمونه، خلاصه روايت را گرفته، ما انشاء الله تعالی اين بحث را يک مقداری توضيح می­ديم، سابقه­ای اين بحث در شيعه عرض می­کنيم، چون می­دانيد من مطالبی را عرض می­کنم که تا حالا نوشته نشده، می­خواهم باب­های جديدی برايتان باز بشه، حالا اين عرض کردم من الآن در حد احتمال، فردا عبارت را می­خوانيم ريشه­های اين احتمال را هم می­گيم، اين احتمال که اصلاً بلا اشکال کتاب شيخ طوسی متنش يک کتاب فقه شافعی است،

س: خلاف؟

ج: نه خلاف نه، خلاف هم يک کتاب فقه مقارن اهل سنته، اين متنش يک کتاب فقه شافعی است گاهی هم می­گه و قال قوم، اين قال قوم سنی اند شيعه نيستند اصلاً اين را من تو مبسوط چون کار کردم می­دانم يعنی، متن فقه شافعی است ايشان تفريعات را ورداشته فتوی شيعه داده، متن کتاب را از فقه شافعی گرفته، حالا اگر خدای نکرده، عرض می­کنم نمی­خواهم جزماً خدای نکرده روی اصحابنا در متن کتاب فقه شافعی بوده،

س: معلوم نيست

15: 37

ج: آن فقه شافعی، من چون خيلی با کتب فقه شافعی اين قدر وارد نيستم، دو سه تا متنش را ديدم، من با الام هم يک مقدار کار کردم اين کتاب از الام متأثر هست اما الام نيست، يعنی عده­ای از فروعی که در ام شافعی آمده تو اين کتاب هست، اما با دست کاری، معلومه مستقيم نيست، اين­ها را من چون مقارنه کردم نه اين که حالا، مقارنه که کردم از الام شافعی هم داره، فروع الام شافعی را هم داره، اما خود متن فروع نيست، متن الام نيست، و لذا به نظرم يک کتاب فقهی دست کاری شده در وسط هست، حالا از چه کتابی، المهذب هم نيست، که مال ابی اسحاق شيرازی در فقه شافعی اين هم نيست نه قطعاً با اين فرق می­کنه، چون المهذب قبل از شيخ طوسی نوشته شده، چه کتابيه هنوز من نشناختم واضحه کسی کتاب را نگاه می­کنه يک متن فقه شافعی است، عرض کردم در کتاب حاجی خليفه که کتاب شناس بزرگ اهل سنته ديگه کتاب کشف السنه، اصلاً مبسوط را نوشته محمد ابن الحسن طوسی الشافعی، خيال کرده اين شافعيه، حالا شيخ الطائفه ما

18: 38

اين شافعي، ايشان نستجر بالله غرض من احتمال می­دم شايد متن کتاب

26: 38

شافعيه، اين قدر تشابه داره به هر حال اين هم يک بحث ديگه، البته عرض کردم کسی تا حالا احتمال نداده شما باز روی عبارت فردا تأمل بکنيد اگر خدای نکرده چون خواهيم گفت اين فتوی را شافعی داشته که اصلاً دخان نجس نجسه، و تعبد هم نبوده، چون می­خواست و لذا می­گفتند در مساجد روشن نکنيد، چون تنجيس مسجد نبايد بشه، عده­ای از فقهای شافعی خصوص مسجد را خارج کردند نه داخل ساختمان، چون می­گفت داخل ساختمان چه اشکال داره، اگر روی اصحابنای که اين گفت، عبارت آن، چون شيخ هم می­گه غير ان هذا عندی مکروه، خوب دقت، کانما داره تعليق می­زنه، خيلی بعيده ايشان رو روايت امام صادق تعليق بزنه، خب خيلی بعيده، بگه امام صادق فرمود لايجوز و ليکن عندی مکروه، خيلی مستبعده اين به اين می­خوره که متن متن شافعی باشه فقه شافعی باشه ايشان می­خواهد بگه من اين را قبول ندارم حالا اين بداع احتمالات اين راجع به شهرت فتوائی، انصافاً ادعای شهرت فتوايي يا از شيخ يا ديگری در مانحن فيه بسيار بسيار مشکله، معذرت می­خواهم شهرت عملی، می­مانه شهرت فتوائي، ما يک چيزی داريم در اصول ما در فقه ما که باز سنی­ها ندارند، هيچ فرقی از فرق اسلامی ندارند، و آن اين که اگر عده­ای از فقهاء هفتاد هشتاد درصد فقهاء يک فتوای بدهند، دليل هم نداشته باشه اين قيدشه، چون مشهور گفتند خودش حجته، اجماع را سنی­ها دارند اما شهرت را به اين معنی نداره، اين هم از اختصاصات ماست، اين را هم من انشاء الله فردا سابقاً هم عرض کردم فردا معيارش را عرض می­کنم ببينيم اين شهرت فتوايي، چون دوتا شهرت به درد شيخ در مانحن فيه می­خوره، يکی شهرت عملی شهرت عملی از مقومات حجيته، يکی شهرت فتوائی، شهرت فتوائی خودش حجته، پس شهرت روائی مرجحه، شهرت فتوائی به اصطلاح خودش حجته، مثل خبر  واحد می­مانه، مثل خبر حجت می­مانه، خودش حجته، شهرت عملی مقوم حجيته، در کلمات مرحوم نائينی، آقای خويي، ديگران شهرت در اصول شيعه سه قسم شده اين حصيله بحث است، هر کدام شان در يک زمانی

54: 40

خلاصه­اش سه قسم شده البته ما خب معلوم می­شه که اين­ها را قبول نداريم، انشاء الله بحثش در اصول گذشته، در بحث فردا هم اشاراتی خواهد بود و صلی الله علی محمد و آله الطاهرين.


 

ارسال سوال