مکاسب ۸۶-۱۳۸۵ (۱۰۵)
مکاسب ۸۷-۱۳۸۶ (۱۱۹)
مکاسب ۸۹-۱۳۸۸ (۱۲۴)
مکاسب ۹۰-۱۳۸۹ (۶۳)
مکاسب ۹۱-۱۳۹۰ (۹۸)
مکاسب ۹۲-۱۳۹۱ (۱۱۲)
مکاسب ۹۳-۱۳۹۲ (۱۰۳)
مکاسب ۹۴-۱۳۹۳ (۱۰۶)
مکاسب ۹۵-۱۳۹۴ (۱۱۰)
مکاسب ۹۶-۱۳۹۵ (۱۱۸)
مکاسب ۹۷-۱۳۹۶ (۱۱۷)
مکاسب ۹۸-۱۳۹۷ (۱۲۸)
مکاسب ۹۹-۱۳۹۸ (۸۳)
مکاسب ۱۴۰۰-۱۴۰۱ (۳۶)
مکاسب ۱۴۰۱-۱۴۰۲ (۵)
مکاسب ۱۴۰۲-۱۴۰۳ (۶۳)
مکاسب ۱۴۰۳-۱۴۰۴
اصول ۹۰-۱۳۸۹ (۹۵)
اصول ۹۱-۱۳۹۰ (۹۸)
اصول ۹۲-۱۳۹۱ (۱۱۳)
اصول ۹۳-۱۳۹۲ (۱۰۴)
اصول ۹۴-۱۳۹۳ (۱۰۸)
اصول ۹۵-۱۳۹۴ (۱۰۹)
اصول ۹۶-۱۳۹۵ (۱۲۰)
اصول ۹۷-۱۳۹۶ (۱۱۸)
اصول ۹۸-۱۳۹۷ (۱۳۵)
اصول ۹۹-۱۳۹۸ (۸۴)
اصول ۱۴۰۰-۱۴۰۱ (۳۷)
اصول ۱۴۰۱-۱۴۰۲ (۳)
اصول ۱۴۰۲-۱۴۰۳
اصول ۱۴۰۳-۱۴۰۴
■ تاریخ شفاهی (۳)
■ تقریرات
تقریرات بحث خارج -اصول (۳)
تقریرات بحث خارج - فقه ولائی (۳)
تقریرات بحث خارج - رجال (۵)
■ خلق عظیم (۱)
■ اصول ۱۴۰۲-۱۴۰۳ (۶۷)
آخرین دروس
- مکاسب 1402-1403 » فقه یک شنبه 1403/3/13
- اصول 94-1393 » شنبه - 25 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » سهشنبه - 21 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » دوشنبه - 20 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » یکشنبه - 19 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » شنبه - 18 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » چهارشنبه- 15 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- مکاسب 94-1393 » شنبه - 9 – 12 - 1393 مکاسب محرمه ـ نوح بالباطل [روایات نیاح]
- مکاسب 94-1393 » چهارشنبه - 6 – 12 - 1393 مکاسب محرمه ـ نوح بالباطل [روایات نیاح]
- مکاسب 94-1393 » سهشنبه - 5 – 12 - 1393 مکاسب محرمه ـ نوح بالباطل [روایات نیاح]
دروس تصادفی
- اصول 93-1392 » خارج اصول 93-1392
- مکاسب 88-1387 » خارج فقه 88-1387
- مکاسب 96-1395 » فقه چهارشنبه 1395/8/12 مکاسب محرمه
- اصول 92-1391 » خارج اصول 92-1391
- مکاسب 93-1392 » خارج فقه 93-1392
- اصول 97-1396 » اصول سه شنبه 1396/11/24
- مکاسب 97-1396 » فقه یک شنبه 1396/9/26
- مکاسب 90-1389 » خارج فقه 90-1389
- اصول 99-1398 » اصول دوشنبه 1398/8/20
- اصول 94-1393 » دوشنبه - 20 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
دروس پربازدید
- تقریرات بحث خارج - فقه ولائی » تقریرات بحث خارج فقه ولائی - بقیه ادله ولایت فقیه و شروط حاکم و والی
- مکاسب 96-1395 » فقه یک شنبه 1396/1/27 مکاسب محرمه
- تقریرات بحث خارج - فقه ولائی » تقریرات بحث خارج فقه ولائی - بیت المال و سجن
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه - غیبت
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه - قمار و قیادة
- تقریرات بحث خارج - فقه ولائی » تقریرات بحث خارج فقه ولائی - بحث ولایت معصومین علیهم السلام و ادله روایی ولایت فقیه
- اصول 96-1395 » اصول یک شنبه 1396/2/17
- خارج فقه - مکاسب » خارج فقه - مکاسب - راه فنی بررسی حکم بیع بول شتر
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه -بحث دهن متنجس و قاعدة حرمت بیع نجس و حرمت بیع متنجس و حیازت و اختصاص و حق سبق
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه - غنا
خارج فقه-1387-68
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
و الحمد لله رب العالمين و صلی الله علی محمد و آله الطيبين الطاهرين المعصومين و اللعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعين اللهم وفقنا و جميع المشتغلين و ارحمنا برحمتک يا ارحم الراحمين.
بحثی که در مسأله دوم بود در اين نوع ثانی راجع به بيع آلات قمار، که در عدهای از متون تعبير به خصوص نرد و شطرنج شده يا شِطرنج، ضبط شطرنج را همان میگن چون نقل شده به لغت عربی يکی از آثار نقل هم همينه اعرابش يعنی آن حرکتش عوض میشه شِطرنج هم ضبط شده علی ای حال خصوص اين که آيا خريد و فروش شطرنج و آلات قمار جايز هست يا جايز نيست؟ البته اين بحث را هرچه ما بخواهيم اينجا توضيح بديم با مشکل به اصطلاح منهج علمی رو به رو هستيم چون مرحوم شيخ انصاری بحث قمار را در حرف ق آوردند عادتاً ديگه ما اين بحث را آنجا انجام بديم، خيلی مشکلش وقتی میگيم آلات قمار خود آن قمار چيه؟ که حالا آلاتش محل تصور باشه ليکن چون يکی دوتا روايت بالخصوص توی بيع آلات قمار به اين عنوان آمده لذا مرحوم شيخ اين بحث را هم در اينجا آوردند پس حالا به همان مقداری که مرحوم شيخ آوردند يک کمی هم توسعه میديم اما بحث تفصيلیاش را هم آنجا انشاء الله انجام میديم در بحث قمار، در قرآن کريم دو سه بار لفظ ميسر آمده حالا انشاء الله تو بحث قمار هم عرض میکنم، خود يسر يعنی آسانی، آيا واقعاً ميسر به معنای آسان بودنه، آسان مثلاً نيست يعنی آثار، يا گفتند يسر در لغت عرب به معنای وجوب هست ثبوتاً چيزهای که ديگه هم گفتند حالا انشاء الله آنجا توضيحاتش را عرض میکنيم من خودم بيشتر تمايل به همان معنای يسار و آسانی داره فکر من بيشتر اين است که اين درش معنای آسانی خوابيده، حالا چون در آنجا بحث خواهد آنجا متعرض میشيم، يک چيز ديگه هم در قرآن آمده ازلامه آن هم در قرآن آمده و يکی هم انصاب، اين سه تا لفظ در قرآن آمده، در بحثهای اول عرض شد که گفته شده مراد از انساب همان اوثان اند بتان و ليکن يک تفسير ديگری هم هست که مراد از انساب هم باز شطرنج و نرده آلات قماره اين هم هست تفسيری که مراد آلات قماره ليکن احتمالاً بيشتر آنی که جزو آلات قمار حساب میشده بحث ازلامه، ببينيد در بحث قمار چون خواهد آمد انشاء الله من توضيحاتش را عرض خواهم کرد يک بحثی هست البته مرحوم شيخ اين بحث را نياورده و ما انشاء الله متعرض میشيم و آن اين که آن نکته فنی اصطلاح ماها ديگه نکته فنی آن نکته فنی در حرمت قمار چيه؟ يعنی آنی که سبب شده آيا براساس اين است که انسان به آن مقدار کار لازم نمیکنه و در آمد داره بنابراين که در اقتصاد اصولاً تفسير بکنيم که منشأ در آمد بايد کار باشه، اين که انسان قمار بازی بکنه، حالا يک کسی میره زحمت میکشه چند سال تا يک خانه بسازه روز بيست هزار تو تومن پنجا هزار تومن معمار باشه بنا باشه بهش میدن خب خيلی زحمت میکشه، ديگه يک سال هم کار بکنه فرض کنيم فوقش ده مليون تومن مثلاً بهش دادند اما اين آقا نشسته با دو دقيق قمار بازی صد مليون گيرش مياد يک بحث اينه که سر تحريم قمار اين است که يک نوع تملک و تمولی است که به ازاء کار نيست، حالا انشاء الله آنجا عرض میکنيم، يک چيز ديگری از مجموعه روايات و بعضی عبارات در مياد که سرش تنها آن نيست، حالا آن هم شايد يکی از اسرارشه در حقيقت قمار يک نوع غرره اصلاً و اگرچه خداوند متعال در قرآن خصوص ميسر و قمار را تحريم کردند بعد پيغمبر کليه غرر را تحريم کرده من اين را کراراً بنده توضيح دادم که اصولاً سنت شأنش اين جوريه، يک مطلب در قرآن به طور کلی مياد به طور خاص مياد سنت مياد تعميمش میده مثلاً قمار خودش يکی از انحاء غرره، يعنی آدم اصطلاح فارسی خودمان الا بختکی ديگه حساب يک بازی انجام میده ممکنه صد مليون ببازه ممکنه صد مليون ببره حساب و کتاب نداره سر اساسی به اصطلاح قمار همين تصادفه، يا به عبارت ديگر غرر من چند مرتبه چون مطلب مهمی است اين را عرض کردم، نهی النبی عن الغرر در روايات ما چه نهی النبی عن الغرر چه بيع غرر به صورت صحيح مثلاً متعارف نيامده اما در کتب اهل سنت صحيحه است در مسلم هم داره، البته در صحيح مسلم از طريق ابی هريره است عن رسول الله نهی النبی عن بيع الغرر، بيع توش داره ما دوتا متن داريم يکی عن الغرر که غير بيع را هم شامل میشه يکی خصوص بيع الغرر، و عرض کرديم غرر تفاسير متعددی شده خود سنیها، خود ما فقهاء ما، تفسير به جذاب، تفسير شده به خدعه، به فريب به مکر، تفسير شده به جهالت، تفسير شده به عدم آگاهی، تفسير شده به عدم دقت در اصابت، تفسير شده به خطر، خطر پذيری امروزه چه میگن؟ ريسک مثلاً ريسک پذيری داره تفاسير متعددی شده و عرض کرديم مرحوم نائينی طبق يک قاعدهای که درست هم هست اگر معانی در طول باشند اراده جميع معانی طولی اشکال نداره مرحوم نائينی میگه اولاً غرر جهالته، جهالت موجب خدعه میشه، زمينه خدعه میشه، خدعه هم زمينه خطر میشه، پس داعی نداريم که بگيم غرر به معنای جهالت يا به معنای خدعه يا به معنای خطر نه هرسه معنی اولش جهالته، وقتی آدم نفهميد سرش را کلاه میگذارند، آن خدعه و مکر و فريب زمينهاش جهالته، اگر سر آدم خدعه کردند کلاه گذاشتن تو خطر واقع میشه پس میشه ما هرسه معنا را با هم جمع بکنيم آن وقت اين ظرافت اين نکته باشه انشاء الله من در آن بحثهای خودش در آنجا که مياد آنجا توضيح میدم از عدهای از عبارات اهل سنت بلکه بعضی از روايات بيشتر استظهار اين معنی میشه خوب دقت میکنيد که نکته اساسی در قمار غرری بودن قماره، چون حساب و کتاب نداره دقت میکنيد آن وقت اگر اين طور شد مثلاً خود ازلام ازلام به اين معنی غرريه، و لذا در بعضی از عبارات چون حالا من اجمالاً عرض میکنم تفصيلش را عبارتشان را بعد میخوانم خدمت آقايان تو بحث قمار، اصلاً نوشتند الازلام ميسر العرب، شطرنج ميسر العجم هم نوشتند، هند نوشتند مجوسی هم نوشتند نرد به معنای ميسر الفرس يا ايرانیها، اما ازلام ميسر عرب در حقيقت ازلام بوده، آن وقت ما يک جای ديگه هم يک مسألهای داريم که اصلاً شايد به ذهن شما بگين اين چه ربطی با قمار داره، تو بعضی از روايات اهل سنت آن هم قماره فروختن گوشت به حيوان زنده، يا حيوان زنده به گوشت، مثلاً يک شتر را میگرفتند میکشت بعد مثلاً ران شتر را مثلاً اگر بزرگ بود میگفت من در مقابل اين ران يک گوسفند بهت میدم چون میدانيد گوسفند تا کشته بشه معلوم نيست چند کيلو گوشت بده، مثلاً بيست کيلو گوشت برايش میکشه ترازو میگه اين گوسفندت را به اين بيست کيلو گوشت میخرم ببينيد حيوان زنده در مقابل گوشت که اين بحثها خواهد آمد، تو بعض روايات آنها هم تعبير به ميسر شده اند، اين سر ميسرش روشن شد تعبيرشان يک نوع قماره، گوسفند زنده حتی وزن هم کرده گوسفند را میفروشه میگه اين گوسفند را فروختم در مقابل ده کيلو گوشت به قصاب،
س: اين که حاج آقا قمار نمیشه
ج: احسن خوب ما هم میدانيم که نمیشه، اما چرا نکتهاش،
س: غرر
ج: غرر، تصريح کردند نکتهاش اينه که شما میکشيد ممکنه آن گوسفندی که کشتين اين قدر گوشت نداشته باشه ممکنه بيشتر بشه،
س: حالا در مقابل ران هم نه، در مقابل پول هم باشه همين غرر هست، چون بيشتر پول میديد
ج: نه اشکال نداره،
س: پول میديد، چقدر گوشت
ج: نه، خب چون آن درش مشاهده در، اگر گفتيم مشاهده کافيه طريق علمش مشاهده است پول در مقابل آنه، بلکه من عرض کردم سابقاً اصلاً حيوان در مقابل حيوان متعارف بوده مثلاً عرض کردم مثلاً در آن زمان در جزيرة العرب متعارف بوده هر شتر هشت تا گوسفند، و گفته شده در انبار ابوعبيده داره هر شتر هفتتا گوسفند، ليکن نرخ متعارف هر شتر هشتتا گوسفند، الآن شايد تو قم ما اين طور نباشه و لذا در نصابها هم اگر دقت بکنيد مثلاً پنج تا شتر يک گوسفند، اين که پنج شتر يک گوسفند اين نکتهاش اينه ديگه،
س: هشت تا گوسفند
ج: نه آقا خدا پدرت را بيامرزه، پنج تا شتر که داشت کسی يک گوسفند ذکاتشه، چون پنج ضرب در هشت میشه چهل، هر شتر هشتتا گوسفند پنج ضرب در هشت میشه چهل، در چهل تا گوسفند هم يک گوسفنده، اين در نصاب ذکات ديدين، پنج دوم تا بيستتا پنج تا همين طوره، هر پنجتا شتر يک گوسفند، من در بحث ذکات برای همين بحثها ظاهراً يک وقت اشاره عرض کردم اصولاً ذکات در اسلام به طور طبيعی نسبتش دو و نيم درصده، به طور طبيعی که ذکات نقدين باشه، مثلاً ذکات تجارت را که سنیها قائل هستند و از علمای شيعه هم مرحوم صدوق قائله و مشهور هم قائل به استحباب اند، در ذکات مال التجاره هم دليل نداريم اما رفتند رو همان قاعده گفتند دو و نيم درصد، بيست درصد يک نسبت بالای مالياته در دنيا، يک نسبت به بسيار بالای مالياتی است،
س: پس صدوق آن را قبول داشت خمس چه کار میکرد
ج: خمس هم قائله،
س: مال التجاره،
ج: مال التجاره يعنی مال التجارهای که مصرف نشده نه در تجارت نه ارباح تجارت، خمس در ارباحه، ذکات در مال التجاره است اشتباه نشه، مثلاً شما پتو فروشی داريد هزارتا پتو خريديد يک سال مانده فروش نرفته میگه بايد ذکاتش را بديديد اين مال التجاره است نه ارباح، اشتباه نشه، خمس در اين گاهی بعضی از آقايون جا به جا میکنن، خمس در ارباح تجارته، آن کسی که قائل به ذکاته در مال التجاره است اما فرض کنيم آهن فروش يک آهن پيشش مانده تا يک سال آن هم شرطش يک سال بگذره و فروش نرفته از اين آهن فروش نرفته دو و نيم درصدش ذکاته،
س: آن که سرمايه میگن، سرمايه هم میده در مقابل خمس
ج: خب همان التجارهای که سهمه، اين ذکات داره خمس نداره،
س: اصلاً راست میگن مال التجاره خمس داره
ج: نه اگر اين از ارباحش باشه داره، اگر سرمايه باشه يعنی پولش به عنوان سرمايه داره غير از عنوان مال التجاره
س: رأس المال،
ج: رأس المال دقت فرموديد حالا برگرديم همان را هم نوشتند ميسر، میخواهم يک جمع و جور بکنم که روشن بشه چطور علمای اسلام در طور تاريخ، پس اين يک نکتهای شد که آن را آمدند گفتند ميسِر، ميسَر، چرا؟ چون درش جهالته، بيع اللحم بحيوان، البته خود فقهای اهل سنت هم آنجا مفصل حرف دارند چون حيوان به حيوان يکی باشه، جنسش يکی باشه جنس چيه؟ اتفاقاً خيلی صحبت دارند که من نمیخواهم وارد آن بحث بشم، يک مقدارش را انشاء الله تو بحث ميسر انجام میدم انشاء الله،
س: ميسِر؟
ج: نه ميسَر، به فتح ميم و فتح سين مَيسَر و سابقاً هم عرض کردم مثلاً ميثَم درست نيست آن به کسر ميمه، مِيثم، غَيبت درست نيست به کسر غينه غِيبة، غَيبت يعنی غائب شده به فتح غين، غِيبت آن کلامی است که يذکر فی غيبة الرجل، میگن غَيبت فلانی اين غطله، صحيحش غِيبته، آن با کسره اينجا با فتح، بفتحتين هم فتح ميم و هم فتح سين مَيسَر، علی ای کيف ماکان حالا آن بحث لغويش هم چون خواهد آمد بعد انشاء الله انجام خواهيم داد ازلام چه بوده که در آيه قرآن آمده تيرهای بوده چوبهای بوده که آنجا میگذاشتند که مثل همين آن وقت طرف میرفته میانداختند يازدهتا بوده هرکدام اسم داشته، اولش
55: 13
يک نوع شعر هم داره که حالا اگر آقايون خواستند در همين کتب ادب هست مرحوم استادمان آقای بجنوردی تو قواعد فقهيه تو بحث قرعه به مناسبتی همين شعر اقداح ازلام را آورده آن هم اگر دقت کنی يک نوع قماره، چوب را میانداخته، يا مثلاً فضل در مياده يک حکم داشته، توأم يک حکم داشته باشه، نصيب الی آخره، اينی که در بعضی از عبارات آمده که الازلام ميسر العرب مراد اينه، يک نوع قرعه کشی بوده، درست شد بعد که توسعه پيدا کرد، البته احتمالاً چون حديث نرد در صحيح مسلم هم آمده خيلی بعيده احتمالاً نرد را هم عربها بازی میکردند زمان پيغمبر الآن در روايت پيغمبر نرد هم هست اما در روايت صحيح شان در روايت ضعيف شان شطرنج هم هست، ما هم داريم شطرنج را البته ما روايت سکونی است که مثل آقای خويي روايت سکونی را قبول دارند عدهای هم مثل بنده قبول ندارند، آن آقايونی که قبول دارند در باب شطرنج در کلام رسول الله حديث صحيحشه، پس در اينجا خوب دقت بکنيد يکی ازلام بوده بعد نرد بوده، نرد حالت خانه بوده، بعضی بازیها هستند میتونن به خانه میپرند يک چيزی مکعب هم بوده، که هستند الآن، يکش تاسه يکش يکی داشته يکش دوتا يکی سه تا، چهارتا، پنجتا، ششتا، رو آن جهاتش آن وقت میانداختند آن در اين خانهها حرکت میکرده اين اسمش نرده، شطرنج هم که خب صفحهای است که شصت و چهارتا خانه داره، شانزدهتا سياه، شانزدهتا سفيد، سی و دوتا بازيگر داره و اينها تو خانهها به آن ترتيبی که هست چون شش رنگ اند، يعنی سر باز است و نمیدانم، قلعه است و نمیدانم اسب است و فيل است و فيل است و وزير است و شاه هست، هر طرفش سياه و سفيدش شش نوع اند البته سربازش هشتتاست مثلاً
س: تعميم نيست حاج آقا اين همه میفرماييد
ج: نه، موضوع شناسيه، آن وقت خوب دقت بکنيد، ببينيد در کلمات مالک آمده نقل کردند در کتب شان، مالک گفته ميسر دو جوره يک ميسر اللهو يک ميسر قماره اين خيلی توجه است، يعنی آمده گفته اين دو جوره يک دفعه توش پول و بده و بستان و اينهاست، آن يک چيزه يک دفعه يک چيزی توش پول و بده و بستان نيست خوب دقت بکنيد باطل هم نيست، خوب ملتفت میشيد، به اصطلاح الآن علتش را عرض کردم اکل مال به باطل هم نيست مسألهای اين که انسان اموالی را بدون بذل کار، بدون کار به دست بياره نيست، مسأله غرر هم نيست او آمده گفته ما شطرنج را يک جور قرار بديم، آنهای ديگه را يک جور، آن آمده گفته ما شطرنج را ميسر اللهو قرارش میديم، خيلی ظرافت داره انصافاً معلوم میشه مرد ملای بوده، اما فرض کنيم ازلام را ميسر القمار قرارش داديم، من چون تو عبارات اهل سنت بعضی، عرض کردم تفصيل اين مباحث را من گذاشتم برای بحث ميسر الآن اشاراتی میکنم که روشن بشه مطلب چيه؟ و چه جور اينها اختلاف کردند؟ يک مقدار زمينههای کار روشن بشه آن وقت پس يک تفصيلی ما در انصاب در خود کتب اهل سنت بعضيا تفسير کردند به همين نرد و شطرنج اين يک، اما ازلام ديگه قماره، انصاب را خود نصب عرض کردم به معنای بر افراشته است کلمه نصب، چون بت هم بر افراشته بوده به اوثان هم گفته شده دقت میکنيد، اين نکتهای داره که گاهی اوقات يک لفظ مثلاً فتيمموا صعيداً طيباً گفتند صعيد خاکه فقط يا صعيد مثلاً سنگه، در واقع صعيد هيچ کدام نيست اگر خوب دقت بکنيد، صعيد نه خاکه نه سنگه، هيچ کدام نيست چون در آيه آمده او جاء احد منکم من الغائط، کلمه غائط يعنی پست، چون در رودخانه، در جوبها جای پست بلا نسبت مثلاً آن کار را میکردند آن زمينهای پست غالباً آلوده بود، صعيد يعنی مرتفع از صعوده ديگه، بالا اصلاً نه توش معنای خاک خوابيده، نه توش معنای سنگ خوابيده، يعنی چون متعارف بوده، دهات ديدين ديگه اين جوبهای آب حالا جوری که درش آب روانه به جای خودش، جاهای که مثلاً آب نبوده نقاط آبش نبوده، غائطی بوده اينها غالباً آلودگی داره چون عرض کردم تو خود زمان پيغمبر هم حتی در خانهها در حياطات تواليت نبود میرفتند بيرون، بيرون میرفتند تو همين اطراف بقيع و راههای دور اينها حتی زنها مخصوصاً غذاها چون يک غذاي مخصوص بود يک بار، دو روز يکبار خيلی ميزاجهاشان اين طور لطيف و اينها نبود حتی عايشه در يک حديثی داره که در آن زمان نبود اين توالتها تو حياط تو خانههای ما الآن شده، اصلاً اين بعد از پيغمبر اين کار شده من نمیخواهد حالا وارد شرح اين مطلب بشم، دقت فرموديد آن وقت اين صعيد در حقيقت اگر ما بخواهيم دقت لغوی بکنيم تحليل لغوی نه توش خاک خوابيده، نه توش سنگ و گل و اين حرفا خوابيده، اين به قرينه غائط که اين لحظه غائط قبلاً آمده، او جاء احد منکم من الغائط، اگر از مکان پستی آمد فتيمموا صعيداً، برين يک قسمت بالا بلند چون در آن قسمتهای بلند ديگه کسی آن کار را نمیکرد،
48: 19
علنی باشه، فتيمموا صعيداً يک قسمتهای بالای يک بلندی که پاکه، در آنجا بريد ولذا اطلاقش اقتضا میکنه چه خاک باشه چه سنگ باشه، نه اين که صعيد در لغت به معنای سنگه يا به معنای خاکه، دقت کنيد اين خيلی ظرافته، نه اين که فرض کنيم کلمه انصاب به معنای اوثانه، يک معنای عام داره شامل اوثان هم میشه دقت میکنيد حالا هدف ما از اين حرفا چه بود، پس ما در آيه مبارکه داشتيم راجع به خمر و ميسر و انصاب و ازلام و رجس من عمل الشيطان فاجتنبوه اينها به جای خودش
س: آقا ببخشيد آيه ميسِره،
ج: پس بهتر، من تو ذهنم ميسَر ديدم،
س: نه ميسِر
ج: خب ميسِر، حالا الآن برايم شبهه بود و الا قطعاً،
س: صرف نوشته بود هم با کسره هم با فتحه،
س: نه تو قرآن که ميسِره،
ج: من امروز توی تفسير قرطبی ضبطش را ميسَر کرده،
س: نه تو قرآن که ميسِره
ج: شايد آن به اصطلاح لغتیاش را نوشته با فتح نوشته، علی ای حال نکته چيه؟ حالا نکته را خوب دقت بکنيد آنجای که الآن میخواهد به فقه ربط داشته باشه، عرض کرديم پيغمبر اکرم در حجة الوداع در ديوار کعبه تکيه داد به نقل به دوتا نقل يکی جابر ابن عبدالله آنهای که شاهد قضيه بودند نقل ديگه هم اهل سنت دارند اما معلوم نيست او شاهد قضيه بوده، يکی جابر ابن عبدالله انصاری، و يکی هم عبدالله ابن عباس، البته نقل مختلفه از اين وسائلی، از اين مسائلی که در قرآن آمده اين جور آمده ان الله بعضياش ان الله را تنها داره، بعضياش ان الله و رسوله حرم بيع الخمر، اينی که الآن تو مکاسب ما منشأ اثره اينه، يعنی از آن مواردی که در قرآن ذکر شده حرم عليکم الميته و الدم و انما الخمر و الميسر و الانصاب و الازلام رجس من عمل الشيطان، ان الله و رسوله حرم عليکم بيع الميته و الدم و الخمر، حالا دمش ظاهراً توش باشه و الخمر و الاصنام، اين يعنی چه؟ يعنی ازلام نيامده، خوب دقت الآن هم بحث فقهی ما کجاست تو ازلامه، الآن هم بحث فقهی در آلات قماره که آن آلت متعارف آن زمان ازلام بوده،
س: حاج آقا روايت مسند احمد
44: 22
ج: نه اين روايت مسلم آمده به اين ترتيب البته مختلفه متونش مختلفه، ان الله حرم بيع، داره، ان الله و رسوله حرم داره،
س:
56: 22
خاطرتان هست بفرماييد کجا هست؟
ج: ظاهراً آن دفعه که خواندم از بخاری هم خواندم فقط مسلم نبود، من از فتح الباری جلد چهارش خواندم نمیدانم صفحه 250 بود، 252 بود اگر تو ذهنم باشه و متون مختلفش هم تو نصب الرايه داره، کتب اهل سنت دارند، مثل کنز العمال هم داره ان الله، خوب دقت فرموديد نمیدانم روشن شد مطلب آنچه که الآن محل بحث ما تو فقه شده بيع آلات قماره که گفته شده ازلام جزو آلاته اين تو اين مجموعهای رسول الله نيامده، آيا بيع ازلام يا به تعبير ما بيع آلات قمار جايز هست يا نه؟ پس ما در قرآن انما حرم عليکم الميته و الدم و لحم الخنزير اين را داريم، انما الخمر و الميسر و الانصاب و الازلام رجس من عمل الشيطان اين را هم داريم فاجتنبوه، عدهای از علمای اهل سنت نوشتند اين تعابير تأکيدات است بر اين که بيع اينها جايز نيستند حتی اينها نجس هم هستند، خمر هم نجسه،
س: اصلاً ازلام يک چيزی خاصی نبوده که پيغمبر اکرم تأکيد کنه،
ج: چرا،
س: از روی زمين بر میداشتند چندتا چوب را
ج: نه نه، چوبهای بوده
س: کوتاه و بلند بود، چيز میکردند
ج: نه اسم داشت، روش نوشته کتاب
27: 24
معين بود به اين کار حالا اگر چهار، هشتتا چوب تراشيدن آماده است برای ازلام بودن اين خريد و فروشش جايزه يا نه؟ و ان تستقسم بالازلام هم داريم در قرآن، خوب دقت فرموديد، پس بنابراين صحبت اين شد مثلاً ما در عبارات اهل سنت داريم که عدهای گفتند از همين میفهميم نجاستش را عدهای هم در فقه شيعه البته فکر نمیکنم فتوی بدن، ما در فقه شيعه هم داريم که شطرنج اللاعب بالشطرنج کالذی يغمص يده فی لحم الخنزير، اين هم مثل همانه، يعنی حتی از اين مستفاد میشه که دست زدن به آنها هم نجسه مثل شراب میمانه، پس يکی مسأله نجاست يکی مسأله بيع، منشأ اشکال فکر میکنم روشن شد ما يک آيه قرآن داريم که ازلام بنابراين که ميسر باشه در عداد آنها ذکر شده، و يک حديث از رسول الله داريم و نکته حديث را هم ديروز عرض کرديم پيغمبر اکرم اين تحريم بيع را به خدا نسبت میده خوب دقت کنيد، ان الله حرم عليکم و ما در قرآن حرمت بيع نداريم، انما الخمر و الميسر و الانصاب رجس من عمل الشيطان داريم، فاجتنبوه، عنوان، پس آمدند فقهاء اهل سنت گفتند پس اين دوتا را باهم جمع بکنيم چه در ميايد اين رجس من عمل الشيطان فاجتنبوه را همين روايت را میگه بيعش باطله، نتيجه الازلام تو حديث ذکر نشده، آيا میتوانيم قائل بشيم که بيع آلات قمار هم حرامه؟ اين کبراش عرض کردم چيزی ما از رسول الله در اين جهت نداريم ليکن چون در اين و باز ديروز عرض کردم، اين روايت ان الله و رسوله يا ان الله حرم عليکم بيع الميته به اين متن هم ما نداريم، در روايات شيعه اصلاً اين قصهای عام الفتح اين که يهود آن دنبهها را آب کرد، چون دنبالهاش آنه، يهود دنبهها را آب کردند، و ان الله اذا حرم شيئاً حرم ثمنه اين را هم ما نداريم، اصلاً کلاً اين سه بخش روايت جابر و عبدالله ابن عباس که عرض کرديم سه بخشه، اصلاً تو روايات ما از ائمه ما نيامده کلاً، ما داريم که لايجوز اما اين نداريم، ما به عکس در مواردی به عنوان ثمن الميته سحت داريم، خب شما میدانيد ثمن الميتة سحت ممکن است سحت بودنش به خاطر سنت رسول الله باشه اين روايت اهل سنت ظرافت داره ان الله حرم عليکم، آن وقت ان الله کجا در قرآن حرم عليکم انما الخمر و الميسر، آن وقت تو اين حديث رسول الله ازلام نيامده پس روشن شد بحث فقهی ما ظرافت کارشان آيا ما میتوانيم با استناد با اين مجموعهای که هست حالا اول خود قرآن و بعد آن روايت پيغمبر و بعد هم آن روايت خاصهای که ما داريم آيا میتوانيم با اين مجموعه استفاده بکنيم که بيع آلات قمار ما اعد به عنوان مقامره و به عنوان مراهنه و پول و عوض و قمار در نظر عرف اصلاً بيع آن آلات هم باطله حرامه و باطله، طبعاً روشن شد تارتاً ما از اطلاق آيه میخواهيم اين معنی را در بياريم، اخری مثلاً مرحوم شيخ ادعای اجماع تو مسأله کرده، از راههای اجماع میتونيم مسأله را در بياريم، ثالثة از راه احاديث خاصهای که ما داريم يکش حديث تحف العقوله، يکی دوتا حديث هم در مانحن فيه است، ما ديروز بحث را از احاديث شروع کرديم رو اجماع نرفتيم اول رفتيم رو احاديث، حالا برای اين که مطلب تا يک حدی به اصطلاح روشنتر بشه، ولو وقت نداريم فعلاً نمیتونيم وارد آن بحث بشيم، آن بحث را میگذاريم روز شنبه انشاء الله فردا دو شنبه انشاء الله، چون در بحث روايات بوديم يکی روايت ديروز که روايت ابی الجارود بود خوانديم يکی خب حديث تحف العقوله آن جای خودش که شرحهاش گذشت، يکی حديث ابی الجاروده که به ذهن ما اصلاً اين حديث نيست، حالا بحث اين که ضعيف السند هست نيست؟ اصلاً بيهوده است اين يک نسخه از کتاب تفسير ابی الجاروده که اين قسمت هم معلوم نيست جزو حديث باشه يا از کلام علی ابن ابراهيم در تفسير خودشه، يا احتمالاً از کلام صاحب کتابه که علی ابن ابراهيم هم نيست اصلاً که احتمالاً علی ابن حاتم قزوينی باشه و لذا اين ارزش حديثی نداره، اما هر کسی بوده مسلکش مسلک قدماء است يعنی کلماتش را من حيث المجموع از روايات گرفته، اهل تفسير و من در آوردی نيست، حالا روايتش صحيح هست يا صحيح نيست آن بحث ديگری است از جيب خودش چيزی نگذاشته، اين راجع به حديث ابی الجارود.
دومين حديث که خيلی هم منشأ آثاره يک حديثی است که در وسائل هم آورده در جلد چاپ قديم وسائل جلد دوازدهم، در اين چاپ جديد حديث، ديروز هم از وسائل خوانديم، در اين چاپ جديد جلد به اصطلاح هفدهم در ابواب مايکتسب به اين روايت را در وسائل در اين چاپی که دست من هست جلد هفده صفحه 323 حديث شماره 4 باب 103 محمد ابن ادريس فی آخر السرائر نقلاً من کتاب جامع البزنطی عن ابی بصير عن ابی عبدالله اين حديث فعلاً منحصراً از اين راه به ما رسيده در هيچ مصدر ما وجود نداره يعنی در حقيقت اين حديث در قرن ششم به ما رسیيده و اگر واقعاً آن طور باشه که ايشان گفته کتاب جامع بزنطی يعنی در قرن اوائل قرن سوم، پس حديث از لحاظ تاريخی اين جوری است اگر درست، طرحها را بر اگر میگذاريم، از امام صادق از ابی بصير در اوائل قرن دوم و در کتاب جامع بزنطی اگر درست باشه در اوائل قرن سوم، و بعدها ديگه تو کتب اصحاب نيامده تا قرن ششم، نه کافی نه کلينی، نه شيخ صدوق نه شيخ طوسی بقيه اصحاب با اين که اين کتاب جامع بزنطی کتاب مشهوريه، هيچ کس از اصحاب نياوردند، هميشه يک نمودارهای تاريخی را که من اول هر حديث میگم تکرار بکنيد، تقويتاً تدريجاً برای شما يک ارتکاز میشه هر حديثی را رو آن سلسله تاريخش میتونيد طی بکنيد، پس اگر برفرض حرفها درست باشه اين جوريه، يعنی به عبارت ديگر خيلی انقطاع تاريخی داره از بعد از بزنطی که دويست و بيست و سی است، وفاتش نمیدانم دويست و هجده است، دويست و بيست مرحوم بزنطی از بعد از بزنطی تا سال پانصد و خردهای که ابن ادريس در اين فاصله در مصادر اصحاب ديگه نيامده، چنين مطلبی آن وقت البته اين حديث را عرض کردم سابقاً شبيه اين حديث گذشت مرحوم استاد در کتاب مصباح الفقاهه آن طور که مقرر ايشان نوشته، نوشته صحيحة و اين عرض کردم مبنای سابق استاد، مرحوم استاد اعتقادشان بر اين بود که اين روايت صحيحه و تصور اجمالش را عرض میکنم و شرحش احتياج به بحثهای طولانی داره، اينها میگفتند درسته ابن ادريس به کتاب جامع بزنطی سند نداره چون ابن ادريس قائل به حجيت خبر نيست و میگه بايد علم پيدا بشه پس ايشان برايش علم پيدا شده که اين کتابی، خلاصهاش اين بهترين وجهشه، بعدها خود استاد از اين مبنی برگشتند فرمودند نمیتونه اين سند نداره و مرسل است و قابل اعتماد نيست، غرض خيال نفرماييد در کلمات تهافت هست نه تغاير زمانيه، يک وقتی معتقد بودند اين صحيحه بعدها برگشتند بناشان اين شد که صحيح نيست روشن شد اين راجع به اين قسمت کلمات، به نظرم يکی از شاگردهای ايشان نوشته من يک تحقيق کردم ايشان قبول کرد، اما تو کتابهاشان که نمیگفت حالا اگر در جلسات خصوصی با ايشان قبول کردند، در کتابهاشان نيامده ايشان از مجموعهای مستطرفات سرائر فقط کتاب نوادرالمصنفين محمد ابن ابی المحبوب قبول داشتند چون به خط شيخ طوسی بود بقيه را ديگه مرسل میدانستند اعتقاد ايشان که کل مستطرفات سرائر مرسله اين مبنای آخر ايشان آخرين مبنای ايشان، علی ای کيف ماکان اين راجع به ايشان پس در اين کتاب اين طوره، در کتاب المکاسب المحرمه که مرحوم استاد ايضا نوشتند عرض کرديم در تعليقاتش که مرحوم، زنده اند آقای حاج شيخ مجتبی اصفهانی ايشان نوشتند و چاپ شده نمیدانم حالا چون شنيدم يک چاپ جديدی اين دو جلد مکاسب محرمه شده اگر آقايون دارند نگاه کنند شايد بعضی تعليقات عوض شده، آنجا هم ايشان نوشته صحيحة، حالا نمیدانم حالا ايشان شاگرد مرحوم کی هم بودند، نمیدانم؟ حالا اگر واقعاً مبنای ايشان بر صحبت بوده يا خود مقرر خود مؤلف خود حاشيه زن خود ايشان نظر مبارکش بر صحت بوده علی ای حال در اين دو کتاب توصيف به صحت شده، شايد جاهای ديگه شده که من چون استقراء نکردم اگر ديدين غرض اينه و آن هم وجهش که گفته شد از آن ور هم که چون بزنطی از اجلاء است ابوبصير هم که هردو، البته در مورد ابوبصير صحبت زياده من هميشه عرض کردم دو نفر بيشتر نداريم اين که بعضی گفتند سه تا مثل آقای خويي، بعضيا پنج شش تا، تا دوازدهتا ذکر کردند اين واقعيت نداره ابوبصير دوتا بيشتر نيست، يکش ليث ابن بختری يکش يحيي ابن القاسم يا ابی القاسم دوتا غير از ليث و يحيي نداريم، چيز ديگه نداريم، اينها حرفاهای بی اساسه، به هر حال عن ابی بصير عن ابی عبدلله آن وقت اين هردو امام صادق را درک کردند يکشان امام کاظم را درک کرده يکش هم امام باقر، اگر روايت از امام صادق باشه مشترکه، تشخيصش مشترکه، عن ابی عبدالله(ع) آن وقت ديدند ابوبصير هم که ثقه است لذا حکم کردند که حديث صحيحه، روشن شد اين راجع به بحث سندی که در اين دو کتاب استاد ما در معاصرين صحت توصيف شده البته مرحوم آقای خويي که برگشتند ايشان هم خبر ندارم برگشته يا نه؟ عرض کنم اولاً اگر اين مطالب درست باشه رجالی میدانه که بزنطی از ابی بصير نقل نمیکنه در طبقه ايشان نيست حتی آن ابی بصيری که از امام کاظم نقل میکنه، ابی بصير از اصحاب حضرت جواده، بزنطی و از خواص اصحاب رضاست اصولاً از ابی بصير شايد دهها روايت داره که معظمش را توسط عبدالکريم ابن عمر الخزعمی معروف به کرام، زياد داره عن کرام عن ابی بصير، عن عبدالکريم عن ابی بصير يک نفر اند ايشان ثقه هم هست لکنه واقفي، پس اصولاً مرحوم بزنطی از ابوبصير نقل نمیکنه و به عبارت واضحه، حديث مرسله، يک طريق ابن ادريس به بزنطی اصلاً روشن نيست برفرض هم آنجا را به آن مبنای که عرض کردم قبول بکنيم يک مبنايي ديگه هم هست حالا آن را من میدانم شهرت کتاب، چون کتاب جمع بزنطی مشهور بوده، شهرت کتاب کافيه سند نمیخواهد ليکن بزنطی از ابوبصير نقل میکنه، ما عرض کرديم عدهای در، حتی بزرگان اصحاب ما اصلاً نه واقعاً هم توجيه نمیدانم يعنی واقعاً نمیدانم چه جوریه؟ مثلاً يک حديث که اين طوريه، مثلاً بزنطی عن ابی بصير میگن صحيحه، يعنی افرادی که ذکر شدند ثقه هستند، درسته بحث سر وثاقت نيست بحث سر انقطاعه، ارسال در وسط وجود داره، و من نظايرش را هم دارم بزرگان اصحاب هم به همين ظاهر سند نگاه کردند، يک حديث هست حماد عن علی ابن ابی حمزه بطائينی اصلاً تصريح میکنه مثل جامع المقاصد که هذا حديث صحيح، تا مرحوم صاحب معالم، در منتهی میگه آقا نمیشه اين حماد اگر حماد ابن عيسی است از او نمیشه، اگر حماد ابن عثمانه با او نمیشه اصلاً جور در نمياد طبقه با هم نمیخوره، من تعجب میکنم واقعاً از اين بزرگان که حالا فرض کنيد اين کتاب جامع بزنطی باشه اين آقا هم ابوبصير ثقه است و قبول بکنيم، اينها ارتباط ندارند، انقطاع داره، ما در کتب اربعه يک حديث واحد داريم که هم در کافی آمده هم در تهذيب يک حديث واحد، عن بزنطی عن ابی بصير خيلی آن حديث دهها حديث هست که واسطه داره، آن حديث هم بعد داريم به اين که انقطاع داره، اصولاً بزنطی شاگرد ابی بصير نيست لايروی عن ابی بصير، پس اين که اين حديث صحيحه، هم به لحاظ طريق مرحوم ابن ادريس تا جامع بزنطی يک اشکال داره، دو بزنطی تا ابی بصير يک اشکال ديگه داره و سه اين بلانسبت مثل قصهای حسن و حسين میمانه اصلاً اين کتاب جامع بزنطی نيست، که حالا بحث طريق بکنيم، من مفصلاً عرض کردم البته اين مناقشه ديگه از خصائص بنده است کسی ديگه ننوشته ما با تأملی که در آن مجموعهای روايات که ايشان به عنوان جامع بزنطی آورده تأملی که در آنها کرديم امر اشتبه بر ابن ادريس، اين يک کتابی بوده مثلاً مجلدی بوده چندين رساله، فرض کنيم رساله ابی جعفر بوده، رساله کی بوده؟ چندين کتاب توش بوده، حالا يک آقای هم اين را تجليد کرده، صحافی کرده پشتش نوشته کتاب الجامع، يعنی جامع عدهای از کتب مثل جامع المقدمات که مینويسن، يک چيزی اين جوری، مرحوم ابن ادريس هم ظاهراً حديث شناسی ايشان ضعيف بوده خيال کرده جامع يعنی جامع بزنطی به عنوان جامع بزنطی اصلاً اين کتاب مال بزنطی نيست اين قصه حسن و حسينه، بايد آن جور وجود خارجش درست نست که حالا ما دنبال سند و ارسال و اين بحثها يک کتاب مشکوکی است که مثلاً فرض کنيد يک قسمت کتاب قطعاً کتاب علی ابن جعفر بوده که ربطی به بزنطی هم نداره، اينها را ما توضيحاتش را در جايي ديگه گفتيم پس اين حديث به نظر ما کاملاً به لحاظ مصدری مشکل داره اين راجع به سند حديث که وقت تمام شد فردا انشاء الله تعالی متن حديث، چون متنش اينه کسی که با شطرنج بازی کنه بايد بشوره دستش میخواهيم اين مطلب درسته يا نه؟ دنبال اين بحثيم، و صلی الله علی محمد و آله الطاهرين.