فهرست سخنرانی‌ها آخرین دروس دروس تصادفی دروس پربازدید

■ خارج فقه - مکاسب (۴۷)
■ خارج اصول
■ مکاسب ۸۸-۱۳۸۷ (۱۰۹)
■ تاریخ شفاهی (۳)
■ تقریرات
■ خارج فقه - حج (۲۰۶)
■ خلق عظیم (۱)
■ اصول ۱۴۰۲-۱۴۰۳ (۶۷)

مکاسب 88-1387 » خارج فقه 88-1387 (68)

دروس خارج فقه سال 88-1387 شمسی حضرت آیت الله استاد سید أحمد مددی

خارج فقه-1387-68

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

و الحمد لله رب العالمين و صلی الله علی محمد و آله الطيبين الطاهرين المعصومين و اللعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعين اللهم وفقنا و جميع المشتغلين و ارحمنا برحمتک يا ارحم الراحمين.

بحثی که در مسأله دوم بود در اين نوع ثانی راجع به بيع آلات قمار، که در عده­ای از متون تعبير به خصوص نرد و شطرنج شده يا شِطرنج، ضبط شطرنج را همان می­گن چون نقل شده به لغت عربی يکی از آثار نقل هم همينه اعرابش يعنی آن حرکتش عوض می­شه شِطرنج هم ضبط شده علی ای حال خصوص اين که آيا خريد و فروش شطرنج و آلات قمار جايز هست يا جايز نيست؟ البته اين بحث را هرچه ما بخواهيم اينجا توضيح بديم با مشکل به اصطلاح منهج علمی رو به رو هستيم چون مرحوم شيخ انصاری بحث قمار را در حرف ق آوردند عادتاً ديگه ما اين بحث را آنجا انجام بديم، خيلی مشکلش وقتی می­گيم آلات قمار خود آن قمار چيه؟ که حالا آلاتش محل تصور باشه ليکن چون يکی دوتا روايت بالخصوص توی بيع آلات قمار به اين عنوان آمده لذا مرحوم شيخ اين بحث را هم در اينجا آوردند پس حالا به همان مقداری که مرحوم شيخ آوردند يک کمی هم توسعه می­ديم اما بحث تفصيلی­اش را هم آنجا انشاء الله انجام می­ديم در بحث قمار، در قرآن کريم دو سه بار لفظ ميسر آمده حالا انشاء الله تو بحث قمار هم عرض می­کنم، خود يسر يعنی آسانی، آيا واقعاً ميسر به معنای آسان بودنه، آسان مثلاً نيست يعنی آثار، يا گفتند يسر در لغت عرب به معنای وجوب هست ثبوتاً چيزهای که ديگه هم گفتند حالا انشاء الله آنجا توضيحاتش را عرض می­کنيم من خودم بيشتر تمايل به همان معنای يسار و آسانی داره فکر من بيشتر اين است که اين درش معنای آسانی خوابيده، حالا چون در آنجا بحث خواهد آنجا متعرض می­شيم، يک چيز ديگه هم در قرآن آمده ازلامه آن هم در قرآن آمده و يکی هم انصاب، اين سه تا لفظ در قرآن آمده، در بحث­های اول عرض شد که گفته شده مراد از انساب همان اوثان اند بتان و ليکن يک تفسير ديگری هم هست که مراد از انساب هم باز شطرنج و نرده آلات قماره اين هم هست تفسيری که مراد آلات قماره ليکن احتمالاً بيشتر آنی که جزو آلات قمار حساب می­شده بحث ازلامه، ببينيد در بحث قمار چون خواهد آمد انشاء الله من توضيحاتش را عرض خواهم کرد يک بحثی هست البته مرحوم شيخ اين بحث را نياورده و ما انشاء الله متعرض می­شيم و آن اين که آن نکته فنی اصطلاح ماها ديگه نکته فنی آن نکته فنی در حرمت قمار چيه؟ يعنی آنی که سبب شده آيا براساس اين است که انسان به آن مقدار کار لازم نمی­کنه و در آمد داره بنابراين که در اقتصاد اصولاً تفسير بکنيم که منشأ در آمد بايد کار باشه، اين که انسان قمار بازی بکنه، حالا يک کسی می­ره زحمت می­کشه چند سال تا يک خانه بسازه روز بيست هزار تو تومن پنجا هزار تومن معمار باشه بنا باشه بهش می­دن خب خيلی زحمت می­کشه، ديگه يک سال هم کار بکنه فرض کنيم فوقش ده مليون تومن مثلاً بهش دادند اما اين آقا نشسته با دو دقيق قمار بازی صد مليون گيرش مياد يک بحث اينه که سر تحريم قمار اين است که يک نوع تملک و تمولی است که به ازاء کار نيست، حالا انشاء الله آنجا عرض می­کنيم، يک چيز ديگری از مجموعه روايات و بعضی عبارات در مياد که سرش تنها آن نيست، حالا آن هم شايد يکی از اسرارشه در حقيقت قمار يک نوع غرره اصلاً و اگرچه خداوند متعال در قرآن خصوص ميسر و قمار را تحريم کردند بعد پيغمبر کليه غرر را تحريم کرده من اين را کراراً بنده توضيح دادم که اصولاً سنت شأنش اين جوريه، يک مطلب در قرآن به طور کلی مياد به طور خاص مياد سنت مياد تعميمش می­ده مثلاً قمار خودش يکی از انحاء غرره، يعنی آدم اصطلاح فارسی خودمان الا بختکی ديگه حساب يک بازی انجام می­ده ممکنه صد مليون ببازه ممکنه صد مليون ببره حساب و کتاب نداره سر اساسی به اصطلاح قمار همين تصادفه، يا به عبارت ديگر غرر من چند مرتبه چون مطلب مهمی است اين را عرض کردم، نهی النبی عن الغرر در روايات ما چه نهی النبی عن الغرر  چه بيع غرر به صورت صحيح مثلاً متعارف نيامده اما در کتب اهل سنت صحيحه است در مسلم هم داره، البته در صحيح مسلم از طريق ابی هريره است عن رسول الله نهی النبی عن بيع الغرر، بيع توش داره ما دوتا متن داريم يکی عن الغرر که غير بيع را هم شامل می­شه يکی خصوص بيع الغرر، و عرض کرديم غرر تفاسير متعددی شده خود سنی­ها، خود ما فقهاء ما، تفسير به جذاب، تفسير شده به خدعه، به فريب به مکر، تفسير شده به جهالت، تفسير شده به عدم آگاهی، تفسير شده به عدم دقت در اصابت، تفسير شده به خطر، خطر پذيری امروزه چه می­گن؟ ريسک مثلاً ريسک پذيری داره تفاسير متعددی شده و عرض کرديم مرحوم نائينی طبق يک قاعده­ای که درست هم هست اگر معانی در طول باشند اراده جميع معانی طولی اشکال نداره مرحوم نائينی می­گه اولاً غرر جهالته، جهالت موجب خدعه می­شه، زمينه خدعه می­شه، خدعه هم زمينه خطر می­شه، پس داعی نداريم که بگيم غرر به معنای جهالت يا به معنای خدعه يا به معنای خطر نه هرسه معنی اولش جهالته، وقتی آدم نفهميد سرش را کلاه می­گذارند، آن خدعه و مکر و فريب زمينه­اش جهالته، اگر سر آدم خدعه کردند کلاه گذاشتن تو خطر واقع می­شه پس می­شه ما هرسه معنا را با هم جمع بکنيم آن وقت اين ظرافت اين نکته باشه انشاء الله من در آن بحث­های خودش در آنجا که مياد آنجا توضيح می­دم از عده­ای از عبارات اهل سنت بلکه بعضی از روايات بيشتر استظهار اين معنی می­شه خوب دقت می­کنيد که نکته اساسی در قمار غرری بودن قماره، چون حساب و کتاب نداره دقت می­کنيد آن وقت اگر اين طور شد مثلاً خود ازلام ازلام به اين معنی غرريه، و لذا در بعضی از عبارات چون حالا من اجمالاً عرض می­کنم تفصيلش را عبارتشان را بعد می­خوانم خدمت آقايان تو بحث قمار، اصلاً نوشتند الازلام ميسر العرب، شطرنج ميسر العجم هم نوشتند، هند نوشتند مجوسی هم نوشتند نرد به معنای ميسر الفرس يا ايرانی­ها، اما ازلام ميسر عرب در حقيقت ازلام بوده، آن وقت ما يک جای ديگه هم يک مسأله­ای داريم که اصلاً شايد به ذهن شما بگين اين چه ربطی با قمار داره، تو بعضی از روايات اهل سنت آن هم قماره فروختن گوشت به حيوان زنده، يا حيوان زنده به گوشت، مثلاً يک شتر را می­گرفتند می­کشت بعد مثلاً ران شتر را مثلاً اگر بزرگ بود می­گفت من در مقابل اين ران يک گوسفند بهت می­دم چون می­دانيد گوسفند تا کشته بشه معلوم نيست چند کيلو گوشت بده، مثلاً بيست کيلو گوشت برايش می­کشه ترازو می­گه اين گوسفندت را به اين بيست کيلو گوشت می­خرم ببينيد حيوان زنده در مقابل گوشت که اين بحث­ها خواهد آمد، تو بعض روايات آنها هم تعبير به ميسر شده اند، اين سر ميسرش روشن شد تعبيرشان يک نوع قماره، گوسفند زنده حتی وزن هم کرده گوسفند را می­فروشه می­گه اين گوسفند را فروختم در مقابل ده کيلو گوشت به قصاب،

س: اين که حاج آقا قمار نمی­شه

ج: احسن خوب ما هم می­دانيم که نمی­شه، اما چرا نکته­اش،

س: غرر

ج: غرر، تصريح کردند نکته­اش اينه که شما می­کشيد ممکنه آن گوسفندی که کشتين اين قدر گوشت نداشته باشه ممکنه بيشتر بشه،

س: حالا در مقابل ران هم نه، در مقابل پول هم باشه همين غرر هست، چون بيشتر پول می­ديد

ج: نه اشکال نداره،

س: پول می­ديد، چقدر گوشت

ج: نه، خب چون آن درش مشاهده در، اگر گفتيم مشاهده کافيه طريق علمش مشاهده است پول در مقابل آنه، بلکه من عرض کردم سابقاً اصلاً حيوان در مقابل حيوان متعارف بوده مثلاً عرض کردم مثلاً در آن زمان در جزيرة العرب متعارف بوده هر شتر هشت تا گوسفند، و گفته شده در انبار ابوعبيده داره هر شتر هفت­تا گوسفند، ليکن نرخ متعارف هر شتر هشت­تا گوسفند، الآن شايد تو قم ما اين طور نباشه و لذا در نصاب­ها هم اگر دقت بکنيد مثلاً پنج تا شتر يک گوسفند، اين که پنج شتر يک گوسفند اين نکته­اش اينه ديگه،

س: هشت تا گوسفند

ج: نه آقا خدا پدرت را بيامرزه، پنج تا شتر که داشت کسی يک گوسفند ذکاتشه، چون پنج ضرب در هشت می­شه چهل، هر شتر هشت­تا گوسفند پنج ضرب در هشت می­شه چهل، در چهل تا گوسفند هم يک گوسفنده، اين در نصاب ذکات ديدين، پنج دوم تا بيست­تا پنج تا همين طوره، هر پنج­تا شتر يک گوسفند، من در بحث ذکات برای همين بحث­ها ظاهراً يک وقت اشاره عرض کردم اصولاً ذکات در اسلام به طور طبيعی نسبتش دو و نيم درصده، به طور طبيعی که ذکات نقدين باشه، مثلاً ذکات تجارت را که سنی­ها قائل هستند و از علمای شيعه هم مرحوم صدوق قائله و مشهور هم قائل به استحباب اند، در ذکات مال التجاره هم دليل نداريم اما رفتند رو همان قاعده گفتند دو و نيم درصد، بيست درصد يک نسبت بالای مالياته در دنيا، يک نسبت به بسيار بالای مالياتی است،

س: پس صدوق آن را قبول داشت خمس چه کار می­کرد

ج: خمس هم قائله،

س: مال التجاره،

ج: مال التجاره يعنی مال التجاره­ای که مصرف نشده نه در تجارت نه ارباح تجارت، خمس در ارباحه، ذکات در مال التجاره است اشتباه نشه، مثلاً شما پتو فروشی داريد هزارتا پتو خريديد يک سال مانده فروش نرفته می­گه بايد ذکاتش را بديديد اين مال التجاره است نه ارباح، اشتباه نشه، خمس در اين گاهی بعضی از آقايون جا به جا می­کنن، خمس در ارباح تجارته، آن کسی که قائل به ذکاته در مال التجاره است اما فرض کنيم آهن فروش يک آهن پيشش مانده تا يک سال آن هم شرطش يک سال بگذره و فروش نرفته از اين آهن فروش نرفته دو و نيم درصدش ذکاته،

س: آن که سرمايه می­گن، سرمايه هم می­ده در مقابل خمس

ج: خب همان التجاره­ای که سهمه، اين ذکات داره خمس نداره،

س: اصلاً راست می­گن مال التجاره خمس داره

ج: نه اگر اين از ارباحش باشه داره، اگر سرمايه باشه يعنی پولش به عنوان سرمايه داره غير از عنوان مال التجاره

س: رأس المال،

ج: رأس المال دقت فرموديد حالا برگرديم همان را هم نوشتند ميسر، می­خواهم يک جمع و جور بکنم که روشن بشه چطور علمای اسلام در طور تاريخ، پس اين يک نکته­ای شد که آن را آمدند گفتند ميسِر، ميسَر، چرا؟ چون درش جهالته، بيع اللحم بحيوان، البته خود فقهای اهل سنت هم آنجا مفصل حرف دارند چون حيوان به حيوان يکی باشه، جنسش يکی باشه جنس چيه؟ اتفاقاً خيلی صحبت دارند که من نمی­خواهم وارد آن بحث بشم، يک مقدارش را انشاء الله تو بحث ميسر انجام می­دم انشاء الله،

س: ميسِر؟

ج: نه ميسَر، به فتح ميم و فتح سين مَيسَر و سابقاً هم عرض کردم مثلاً ميثَم درست نيست آن به کسر ميمه، مِيثم، غَيبت درست نيست به کسر غينه غِيبة، غَيبت يعنی غائب شده به فتح غين، غِيبت آن کلامی است که يذکر فی غيبة الرجل، می­گن غَيبت فلانی اين غطله، صحيحش غِيبته، آن با کسره اينجا با فتح، بفتحتين هم فتح ميم و هم فتح سين مَيسَر، علی ای کيف ماکان حالا آن بحث لغويش هم چون خواهد آمد بعد انشاء الله انجام خواهيم داد ازلام چه بوده که در آيه قرآن آمده تيرهای بوده چوب­های بوده که آنجا می­گذاشتند که مثل همين آن وقت طرف می­رفته می­انداختند يازده­تا بوده هرکدام اسم داشته، اولش

55: 13

يک نوع شعر هم داره که حالا اگر آقايون خواستند در همين کتب ادب هست مرحوم استادمان آقای بجنوردی تو قواعد فقهيه تو بحث قرعه به مناسبتی همين شعر اقداح ازلام را آورده آن هم اگر دقت کنی يک نوع قماره، چوب را می­انداخته، يا مثلاً فضل در مياده يک حکم داشته، توأم يک حکم داشته باشه، نصيب الی آخره، اينی که در بعضی از عبارات آمده که الازلام ميسر العرب مراد اينه، يک نوع قرعه کشی بوده، درست شد بعد که توسعه پيدا کرد، البته احتمالاً چون حديث نرد در صحيح مسلم هم آمده خيلی بعيده احتمالاً نرد را هم عرب­ها بازی می­کردند زمان پيغمبر الآن در روايت پيغمبر نرد هم هست اما در روايت صحيح شان در روايت ضعيف شان شطرنج هم هست، ما هم داريم شطرنج را البته ما روايت سکونی است که مثل آقای خويي روايت سکونی را قبول دارند عده­ای هم مثل بنده قبول ندارند، آن آقايونی که قبول دارند در باب شطرنج در کلام رسول الله حديث صحيحشه، پس در اينجا خوب دقت بکنيد يکی ازلام بوده بعد نرد بوده، نرد حالت خانه بوده، بعضی بازی­ها هستند می­تونن به خانه می­پرند يک چيزی مکعب هم بوده، که هستند الآن، يکش تاسه يکش يکی داشته يکش دوتا يکی سه تا، چهارتا، پنج­تا، شش­تا، رو آن جهاتش آن وقت می­انداختند آن در اين خانه­ها حرکت می­کرده اين اسمش نرده، شطرنج هم که خب صفحه­ای است که شصت و چهارتا خانه داره، شانزده­تا سياه، شانزده­تا سفيد، سی و دوتا بازيگر داره و اين­ها تو خانه­ها به آن ترتيبی که هست چون شش رنگ اند، يعنی سر باز است و نمی­دانم، قلعه است و نمی­دانم اسب است و فيل است و فيل است و وزير است و شاه هست، هر طرفش سياه و سفيدش شش نوع اند البته سربازش هشت­تاست مثلاً

س: تعميم نيست حاج آقا اين همه می­فرماييد

ج: نه، موضوع شناسيه، آن وقت خوب دقت بکنيد، ببينيد در کلمات مالک آمده نقل کردند در کتب شان، مالک گفته ميسر دو جوره يک ميسر اللهو يک ميسر قماره اين خيلی توجه است، يعنی آمده گفته اين دو جوره يک دفعه توش پول و بده و بستان و اين­هاست، آن يک چيزه يک دفعه يک چيزی توش پول و بده و بستان نيست خوب دقت بکنيد باطل هم نيست، خوب ملتفت می­شيد، به اصطلاح الآن علتش را عرض کردم اکل مال به باطل هم نيست مسأله­ای اين که انسان اموالی را بدون بذل کار، بدون کار به دست بياره نيست، مسأله غرر هم نيست او آمده گفته ما شطرنج را يک جور قرار بديم، آن­های ديگه را يک جور، آن آمده گفته ما شطرنج را ميسر اللهو قرارش می­ديم، خيلی ظرافت داره انصافاً معلوم می­شه مرد ملای بوده، اما فرض کنيم ازلام را ميسر القمار قرارش داديم، من چون تو عبارات اهل سنت بعضی، عرض کردم تفصيل اين مباحث را من گذاشتم برای بحث ميسر الآن اشاراتی می­کنم که روشن بشه مطلب چيه؟ و چه جور اين­ها اختلاف کردند؟ يک مقدار زمينه­های کار روشن بشه آن وقت پس يک تفصيلی ما در انصاب در خود کتب اهل سنت بعضيا تفسير کردند به همين نرد و شطرنج اين يک، اما ازلام ديگه قماره، انصاب را خود نصب عرض کردم به معنای بر افراشته است کلمه نصب، چون بت هم بر افراشته بوده به اوثان هم گفته شده دقت می­کنيد، اين نکته­ای داره که گاهی اوقات يک لفظ مثلاً فتيمموا صعيداً طيباً گفتند صعيد خاکه فقط يا صعيد مثلاً سنگه، در واقع صعيد هيچ کدام نيست اگر خوب دقت بکنيد، صعيد نه خاکه نه سنگه، هيچ کدام نيست چون در آيه آمده او جاء احد منکم من الغائط، کلمه غائط يعنی پست، چون در رودخانه، در جوب­ها جای پست بلا نسبت مثلاً آن کار را می­کردند آن زمين­های پست غالباً آلوده بود، صعيد يعنی مرتفع از صعوده ديگه، بالا اصلاً نه توش معنای خاک خوابيده، نه توش معنای سنگ خوابيده، يعنی چون متعارف بوده، دهات ديدين ديگه اين جوب­های آب حالا جوری که درش آب روانه به جای خودش، جاهای که مثلاً آب نبوده نقاط آبش نبوده، غائطی بوده اين­ها غالباً آلودگی داره چون عرض کردم تو خود زمان پيغمبر هم حتی در خانه­ها در حياطات تواليت نبود می­رفتند بيرون، بيرون می­رفتند تو همين اطراف بقيع و راه­های دور اين­ها حتی زن­ها مخصوصاً غذاها چون يک غذاي مخصوص بود يک بار، دو روز يکبار خيلی ميزاج­هاشان اين طور لطيف و اين­ها نبود حتی عايشه در يک حديثی داره که در آن زمان نبود اين توالت­ها تو حياط تو خانه­های ما الآن شده، اصلاً اين بعد از پيغمبر اين کار شده من نمی­خواهد حالا وارد شرح اين مطلب بشم، دقت فرموديد آن وقت اين صعيد در حقيقت اگر ما بخواهيم دقت لغوی بکنيم تحليل لغوی نه توش خاک خوابيده، نه توش سنگ و گل و اين حرفا خوابيده، اين به قرينه غائط که اين لحظه غائط قبلاً آمده، او جاء احد منکم من الغائط، اگر از مکان پستی آمد فتيمموا صعيداً، برين يک قسمت بالا بلند چون در آن قسمت­های بلند ديگه کسی آن کار را نمی­کرد،

48: 19

علنی باشه، فتيمموا صعيداً يک قسمت­های بالای يک بلندی که پاکه، در آنجا بريد ولذا اطلاقش اقتضا می­کنه چه خاک باشه چه سنگ باشه، نه اين که صعيد در لغت به معنای سنگه يا به معنای خاکه، دقت کنيد اين خيلی ظرافته، نه اين که فرض کنيم کلمه انصاب به معنای اوثانه، يک معنای عام داره شامل اوثان هم می­شه دقت می­کنيد حالا هدف ما از اين حرفا چه بود، پس ما در آيه مبارکه داشتيم راجع به خمر و ميسر و انصاب و ازلام و رجس من عمل الشيطان فاجتنبوه اين­ها به جای خودش

س: آقا ببخشيد آيه ميسِره،

ج: پس بهتر، من تو ذهنم ميسَر ديدم،

س: نه ميسِر

ج: خب ميسِر، حالا الآن برايم شبهه بود و الا قطعاً،

س: صرف نوشته بود هم با کسره هم با فتحه،

س: نه تو قرآن که ميسِره،

ج: من امروز توی تفسير قرطبی ضبطش را ميسَر کرده،

س: نه تو قرآن که ميسِره

ج: شايد آن به اصطلاح لغتی­اش را نوشته با فتح نوشته، علی ای حال نکته چيه؟ حالا نکته را خوب دقت بکنيد آنجای که الآن می­خواهد به فقه ربط داشته باشه، عرض کرديم پيغمبر اکرم در حجة الوداع در ديوار کعبه تکيه داد به نقل به دوتا نقل يکی جابر ابن عبدالله آن­های که شاهد قضيه بودند نقل ديگه هم اهل سنت دارند اما معلوم نيست او شاهد قضيه بوده، يکی جابر ابن عبدالله انصاری، و يکی هم عبدالله ابن عباس، البته نقل مختلفه از اين وسائلی، از اين مسائلی که در قرآن آمده اين جور آمده ان الله بعضياش ان الله را تنها داره،  بعضياش ان الله و رسوله حرم بيع الخمر، اينی که الآن تو مکاسب ما منشأ اثره اينه، يعنی از آن مواردی که در قرآن ذکر شده حرم عليکم الميته و الدم و انما الخمر و الميسر و الانصاب و الازلام رجس من عمل الشيطان، ان الله و رسوله حرم عليکم بيع الميته و الدم و الخمر، حالا دمش ظاهراً توش باشه و الخمر و الاصنام، اين يعنی چه؟ يعنی ازلام نيامده، خوب دقت الآن هم بحث فقهی ما کجاست تو ازلامه، الآن هم بحث فقهی در آلات قماره که آن آلت متعارف آن زمان ازلام بوده،

س: حاج آقا روايت مسند احمد

44: 22

ج: نه اين روايت مسلم آمده به اين ترتيب البته مختلفه متونش مختلفه، ان الله حرم بيع، داره، ان الله و رسوله حرم داره،

س:

56: 22

خاطرتان هست بفرماييد کجا هست؟

ج: ظاهراً آن دفعه که خواندم از بخاری هم خواندم فقط مسلم نبود، من از فتح الباری جلد چهارش خواندم نمی­دانم صفحه 250 بود، 252 بود اگر تو ذهنم باشه و متون مختلفش هم تو نصب الرايه داره، کتب اهل سنت دارند، مثل کنز العمال هم داره ان الله، خوب دقت فرموديد نمی­دانم روشن شد مطلب آنچه که الآن محل بحث ما تو فقه شده بيع آلات قماره که گفته شده ازلام جزو آلاته اين تو اين مجموعه­ای رسول الله نيامده، آيا بيع ازلام يا به تعبير ما بيع آلات قمار جايز هست يا نه؟ پس ما در قرآن انما حرم عليکم الميته و الدم و لحم الخنزير اين را داريم، انما الخمر و الميسر و الانصاب و الازلام رجس من عمل الشيطان اين را هم داريم فاجتنبوه، عده­ای از علمای اهل سنت نوشتند اين تعابير تأکيدات است بر اين که بيع اين­ها جايز نيستند حتی اين­ها نجس هم هستند، خمر هم نجسه،

س: اصلاً ازلام يک چيزی خاصی نبوده که پيغمبر اکرم تأکيد کنه،

ج: چرا،

س: از روی زمين بر می­داشتند چندتا چوب را

ج: نه نه، چوب­های بوده

س: کوتاه و بلند بود، چيز می­کردند

ج: نه اسم داشت، روش نوشته کتاب

27: 24

معين بود به اين کار حالا اگر چهار، هشت­تا چوب تراشيدن آماده است برای ازلام بودن اين خريد و فروشش جايزه يا نه؟ و ان تستقسم بالازلام هم داريم در قرآن، خوب دقت فرموديد، پس بنابراين صحبت اين شد مثلاً ما در عبارات اهل سنت داريم که عده­ای گفتند از همين می­فهميم نجاستش را عده­ای هم در فقه شيعه البته فکر نمی­کنم فتوی بدن، ما در فقه شيعه هم داريم که شطرنج اللاعب بالشطرنج کالذی يغمص يده فی لحم الخنزير، اين هم مثل همانه، يعنی حتی از اين مستفاد می­شه که دست زدن به آن­ها هم نجسه مثل شراب می­مانه، پس يکی مسأله نجاست يکی مسأله بيع، منشأ اشکال فکر می­کنم روشن شد ما يک آيه قرآن داريم که ازلام بنابراين که ميسر باشه در عداد آن­ها ذکر شده، و يک حديث از رسول الله داريم و نکته حديث را هم ديروز عرض کرديم پيغمبر اکرم اين تحريم بيع را به خدا نسبت می­ده خوب دقت کنيد، ان الله حرم عليکم و ما در قرآن حرمت بيع نداريم، انما الخمر و الميسر و الانصاب رجس من عمل الشيطان داريم، فاجتنبوه، عنوان، پس آمدند فقهاء اهل سنت گفتند پس اين دوتا را باهم جمع بکنيم چه در ميايد اين رجس من عمل الشيطان فاجتنبوه را همين روايت را می­گه بيعش باطله، نتيجه الازلام تو حديث ذکر نشده، آيا می­توانيم قائل بشيم که بيع آلات قمار هم حرامه؟ اين کبراش عرض کردم چيزی ما از رسول الله در اين جهت نداريم ليکن چون در اين و باز ديروز عرض کردم، اين روايت ان الله و رسوله يا ان الله حرم عليکم بيع الميته به اين متن هم ما نداريم، در روايات شيعه اصلاً اين قصه­ای عام الفتح اين که يهود آن دنبه­ها را آب کرد، چون دنباله­اش آنه، يهود دنبه­ها را آب کردند، و ان الله اذا حرم شيئاً حرم ثمنه اين را هم ما نداريم، اصلاً کلاً اين سه بخش روايت جابر و عبدالله ابن عباس که عرض کرديم سه بخشه، اصلاً تو روايات ما از ائمه ما نيامده کلاً، ما داريم که لايجوز اما اين نداريم، ما به عکس در مواردی به عنوان ثمن الميته سحت داريم، خب شما می­دانيد ثمن الميتة سحت ممکن است سحت بودنش به خاطر سنت رسول الله باشه اين روايت اهل سنت ظرافت داره ان الله حرم عليکم، آن وقت ان الله کجا در قرآن حرم عليکم انما الخمر و الميسر، آن وقت تو اين حديث رسول الله ازلام نيامده پس روشن شد بحث فقهی ما ظرافت کارشان آيا ما می­توانيم با استناد با اين مجموعه­ای که هست حالا اول خود قرآن و بعد آن روايت پيغمبر و بعد هم آن روايت خاصه­ای که ما داريم آيا می­توانيم با اين مجموعه استفاده بکنيم که بيع آلات قمار ما اعد به عنوان مقامره و به عنوان مراهنه و پول و عوض و قمار در نظر عرف اصلاً بيع آن آلات هم باطله حرامه و باطله، طبعاً روشن شد تارتاً ما از اطلاق آيه می­خواهيم اين معنی را در بياريم، اخری مثلاً مرحوم شيخ ادعای اجماع تو مسأله کرده، از راه­های اجماع می­تونيم مسأله را در بياريم، ثالثة از راه احاديث خاصه­ای که ما داريم يکش حديث تحف العقوله، يکی دوتا حديث هم در مانحن فيه است، ما ديروز بحث را از احاديث شروع کرديم رو اجماع نرفتيم اول رفتيم رو احاديث، حالا برای اين که مطلب تا يک حدی به اصطلاح روشن­تر بشه، ولو وقت نداريم فعلاً نمی­تونيم وارد آن بحث بشيم، آن بحث را می­گذاريم روز شنبه انشاء الله فردا دو شنبه انشاء الله، چون در بحث روايات بوديم يکی روايت ديروز که روايت ابی الجارود بود خوانديم يکی خب حديث تحف العقوله آن جای خودش که شرح­هاش گذشت، يکی حديث ابی الجاروده که به ذهن ما اصلاً اين حديث نيست، حالا بحث اين که ضعيف السند هست نيست؟ اصلاً بيهوده است اين يک نسخه از کتاب تفسير ابی الجاروده که اين قسمت هم معلوم نيست جزو حديث باشه يا از کلام علی ابن ابراهيم در تفسير خودشه، يا احتمالاً از کلام صاحب کتابه که علی ابن ابراهيم هم نيست اصلاً که احتمالاً علی ابن حاتم قزوينی باشه و لذا اين ارزش حديثی نداره، اما هر کسی بوده مسلکش مسلک قدماء است يعنی کلماتش را من حيث المجموع از روايات گرفته، اهل تفسير و من در آوردی نيست، حالا روايتش صحيح هست يا صحيح نيست آن بحث ديگری است از جيب خودش چيزی نگذاشته، اين راجع به حديث ابی الجارود.

دومين حديث که خيلی هم منشأ آثاره يک حديثی است که در وسائل هم آورده در جلد چاپ قديم وسائل جلد دوازدهم، در اين چاپ جديد حديث، ديروز هم از وسائل خوانديم، در اين چاپ جديد جلد به اصطلاح هفدهم در ابواب مايکتسب به اين روايت را در وسائل در اين چاپی که دست من هست جلد هفده صفحه 323 حديث شماره 4 باب 103 محمد ابن ادريس فی آخر السرائر نقلاً من کتاب جامع البزنطی عن ابی بصير عن ابی عبدالله اين حديث فعلاً منحصراً از اين راه به ما رسيده در هيچ مصدر ما وجود نداره يعنی در حقيقت اين حديث در قرن ششم به ما رسیيده و اگر واقعاً آن طور باشه که ايشان گفته کتاب جامع بزنطی يعنی در قرن اوائل قرن سوم، پس حديث از لحاظ تاريخی اين جوری است اگر درست، طرح­ها را بر اگر می­گذاريم، از امام صادق از ابی بصير در اوائل قرن دوم و در کتاب جامع بزنطی اگر درست باشه در اوائل قرن سوم، و بعدها ديگه تو کتب اصحاب نيامده تا قرن ششم، نه کافی نه کلينی، نه شيخ صدوق نه شيخ طوسی بقيه اصحاب با اين که اين کتاب جامع بزنطی کتاب مشهوريه، هيچ کس از اصحاب نياوردند، هميشه يک نمودارهای تاريخی را که من اول هر حديث می­گم تکرار بکنيد، تقويتاً تدريجاً برای شما يک ارتکاز می­شه هر حديثی را رو آن سلسله تاريخش می­تونيد طی بکنيد، پس اگر برفرض حرف­ها درست باشه اين جوريه، يعنی به عبارت ديگر خيلی انقطاع تاريخی داره از بعد از بزنطی که دويست و بيست و سی است، وفاتش نمی­دانم دويست و هجده است، دويست و بيست مرحوم بزنطی از بعد از بزنطی تا سال پانصد و خرده­ای که ابن ادريس در اين فاصله در مصادر اصحاب ديگه نيامده، چنين مطلبی آن وقت البته اين حديث را عرض کردم سابقاً شبيه اين حديث گذشت مرحوم استاد در کتاب مصباح الفقاهه آن طور که مقرر ايشان نوشته، نوشته صحيحة و اين عرض کردم مبنای سابق استاد، مرحوم استاد اعتقادشان بر اين بود که اين روايت صحيحه و تصور اجمالش را عرض می­کنم و شرحش احتياج به بحث­های طولانی داره، اين­ها می­گفتند درسته ابن ادريس به کتاب جامع بزنطی سند نداره چون ابن ادريس قائل به حجيت خبر نيست و می­گه بايد علم پيدا بشه پس ايشان برايش علم پيدا شده که اين کتابی، خلاصه­اش اين بهترين وجهشه، بعدها خود استاد از اين مبنی برگشتند فرمودند نمی­تونه اين سند نداره و مرسل است و قابل اعتماد نيست، غرض خيال نفرماييد در کلمات تهافت هست نه تغاير زمانيه، يک وقتی معتقد بودند اين صحيحه بعدها برگشتند بناشان اين شد که صحيح نيست روشن شد اين راجع به اين قسمت کلمات، به نظرم يکی از شاگردهای ايشان نوشته من يک تحقيق کردم ايشان قبول کرد، اما تو کتاب­هاشان که نمی­گفت حالا اگر در جلسات خصوصی با ايشان قبول کردند، در کتاب­هاشان نيامده ايشان از مجموعه­ای مستطرفات سرائر فقط کتاب نوادرالمصنفين محمد ابن ابی المحبوب قبول داشتند چون به خط شيخ طوسی بود بقيه را ديگه مرسل می­دانستند اعتقاد ايشان که کل مستطرفات سرائر مرسله اين مبنای آخر ايشان آخرين مبنای ايشان، علی ای کيف ماکان اين راجع به ايشان پس در اين کتاب اين طوره، در کتاب المکاسب المحرمه که مرحوم استاد ايضا نوشتند عرض کرديم در تعليقاتش که مرحوم، زنده اند آقای حاج شيخ مجتبی اصفهانی ايشان نوشتند و چاپ شده نمی­دانم حالا چون شنيدم يک چاپ جديدی اين دو جلد مکاسب محرمه شده اگر آقايون دارند نگاه کنند شايد بعضی تعليقات عوض شده، آنجا هم ايشان نوشته صحيحة، حالا نمی­دانم حالا ايشان شاگرد مرحوم کی هم بودند، نمی­دانم؟ حالا اگر واقعاً مبنای ايشان بر صحبت بوده يا خود مقرر خود مؤلف خود حاشيه زن خود ايشان نظر مبارکش بر صحت بوده علی ای حال در اين دو کتاب توصيف به صحت شده، شايد جاهای ديگه شده که من چون استقراء نکردم اگر ديدين غرض اينه و آن هم وجهش که گفته شد از آن ور هم که چون بزنطی از اجلاء است ابوبصير هم که هردو، البته در مورد ابوبصير صحبت زياده من هميشه عرض کردم دو نفر بيشتر نداريم اين که بعضی گفتند سه تا مثل آقای خويي، بعضيا پنج شش تا، تا دوازده­تا ذکر کردند اين واقعيت نداره ابوبصير دوتا بيشتر نيست، يکش ليث ابن بختری يکش يحيي ابن القاسم يا ابی القاسم دوتا غير از ليث و يحيي نداريم، چيز ديگه نداريم، اين­ها حرفاهای بی اساسه، به هر حال عن ابی بصير عن ابی عبدلله آن وقت اين هردو امام صادق را درک کردند يکشان امام کاظم را درک کرده يکش هم امام باقر، اگر روايت از امام صادق باشه مشترکه، تشخيصش مشترکه، عن ابی عبدالله(ع) آن وقت ديدند ابوبصير هم که ثقه است لذا حکم کردند که حديث صحيحه، روشن شد اين راجع به بحث سندی که در اين دو کتاب استاد ما در معاصرين صحت توصيف شده البته مرحوم آقای خويي که برگشتند ايشان هم خبر ندارم برگشته يا نه؟ عرض کنم اولاً اگر اين مطالب درست باشه رجالی می­دانه که بزنطی از ابی بصير نقل نمی­کنه در طبقه ايشان نيست حتی آن ابی بصيری که از امام کاظم نقل می­کنه، ابی بصير از اصحاب حضرت جواده، بزنطی و از خواص اصحاب رضاست اصولاً از ابی بصير شايد ده­ها روايت داره که معظمش را توسط عبدالکريم ابن عمر الخزعمی معروف به کرام، زياد داره عن کرام عن ابی بصير، عن عبدالکريم عن ابی بصير يک نفر اند ايشان ثقه هم هست لکنه واقفي، پس اصولاً مرحوم بزنطی از ابوبصير نقل نمی­کنه و به عبارت واضحه، حديث مرسله، يک طريق ابن ادريس به بزنطی اصلاً روشن نيست برفرض هم آنجا را به آن مبنای که عرض کردم قبول بکنيم يک مبنايي ديگه هم هست حالا آن را من می­دانم شهرت کتاب، چون کتاب جمع بزنطی مشهور بوده، شهرت کتاب کافيه سند نمی­خواهد ليکن بزنطی از ابوبصير نقل می­کنه، ما عرض کرديم عده­ای در، حتی بزرگان اصحاب ما اصلاً نه واقعاً هم توجيه نمی­دانم يعنی واقعاً نمی­دانم چه جوریه؟ مثلاً يک حديث که اين طوريه، مثلاً بزنطی عن ابی بصير می­گن صحيحه، يعنی افرادی که ذکر شدند ثقه هستند، درسته بحث سر وثاقت نيست بحث سر انقطاعه، ارسال در وسط وجود داره، و من نظايرش را هم دارم بزرگان اصحاب هم به همين ظاهر سند نگاه کردند، يک حديث هست حماد عن علی ابن ابی حمزه بطائينی اصلاً تصريح می­کنه مثل جامع المقاصد که هذا حديث صحيح، تا مرحوم صاحب معالم، در منتهی می­گه آقا نمی­شه اين حماد اگر حماد ابن عيسی است از او نمی­شه، اگر حماد ابن عثمانه با او نمی­شه اصلاً جور در نمياد طبقه با هم نمی­خوره، من تعجب می­کنم واقعاً از اين بزرگان که حالا فرض کنيد اين کتاب جامع بزنطی باشه اين آقا هم ابوبصير ثقه است و قبول بکنيم، اين­ها ارتباط ندارند، انقطاع داره، ما در کتب اربعه يک حديث واحد داريم که هم در کافی آمده هم در تهذيب يک حديث واحد، عن بزنطی عن ابی بصير خيلی آن حديث ده­ها حديث هست که واسطه داره، آن حديث هم بعد داريم به اين که انقطاع داره، اصولاً بزنطی شاگرد ابی بصير نيست لايروی عن ابی بصير، پس اين که اين حديث صحيحه، هم به لحاظ طريق مرحوم ابن ادريس تا جامع بزنطی يک اشکال داره، دو بزنطی تا ابی بصير يک اشکال ديگه داره و سه اين بلانسبت مثل قصه­ای حسن و حسين می­مانه اصلاً اين کتاب جامع بزنطی نيست، که حالا بحث طريق بکنيم، من مفصلاً عرض کردم البته اين مناقشه ديگه از خصائص بنده است کسی ديگه ننوشته ما با تأملی که در آن مجموعه­ای روايات که ايشان به عنوان جامع بزنطی آورده تأملی که در آن­ها کرديم امر اشتبه بر ابن ادريس، اين يک کتابی بوده مثلاً مجلدی بوده چندين رساله، فرض کنيم رساله ابی جعفر بوده، رساله کی بوده؟ چندين کتاب توش بوده، حالا يک آقای هم اين را تجليد کرده، صحافی کرده پشتش نوشته کتاب الجامع، يعنی جامع عده­ای از کتب مثل جامع المقدمات که می­نويسن، يک چيزی اين جوری، مرحوم ابن ادريس هم ظاهراً حديث شناسی ايشان ضعيف بوده خيال کرده جامع يعنی جامع بزنطی به عنوان جامع بزنطی اصلاً اين کتاب مال بزنطی نيست اين قصه حسن و حسينه، بايد آن جور وجود خارجش درست نست که حالا ما دنبال سند و ارسال و اين بحث­ها يک کتاب مشکوکی است که مثلاً فرض کنيد يک قسمت کتاب قطعاً کتاب علی ابن جعفر بوده که ربطی به بزنطی هم نداره، اين­ها را ما توضيحاتش را در جايي ديگه گفتيم پس اين حديث به نظر ما کاملاً به لحاظ مصدری مشکل داره اين راجع به سند حديث که وقت تمام شد فردا انشاء الله تعالی متن حديث، چون متنش اينه کسی که با شطرنج بازی کنه بايد بشوره دستش می­خواهيم اين مطلب درسته يا نه؟ دنبال اين بحثيم، و صلی الله علی محمد و آله الطاهرين.


 

ارسال سوال