مکاسب ۸۶-۱۳۸۵ (۱۰۵)
مکاسب ۸۷-۱۳۸۶ (۱۱۹)
مکاسب ۸۹-۱۳۸۸ (۱۲۴)
مکاسب ۹۰-۱۳۸۹ (۶۳)
مکاسب ۹۱-۱۳۹۰ (۹۸)
مکاسب ۹۲-۱۳۹۱ (۱۱۲)
مکاسب ۹۳-۱۳۹۲ (۱۰۳)
مکاسب ۹۴-۱۳۹۳ (۱۰۶)
مکاسب ۹۵-۱۳۹۴ (۱۱۰)
مکاسب ۹۶-۱۳۹۵ (۱۱۸)
مکاسب ۹۷-۱۳۹۶ (۱۱۷)
مکاسب ۹۸-۱۳۹۷ (۱۲۸)
مکاسب ۹۹-۱۳۹۸ (۸۳)
مکاسب ۱۴۰۰-۱۴۰۱ (۳۶)
مکاسب ۱۴۰۱-۱۴۰۲ (۵)
مکاسب ۱۴۰۲-۱۴۰۳ (۶۳)
اصول ۹۰-۱۳۸۹ (۹۵)
اصول ۹۱-۱۳۹۰ (۹۸)
اصول ۹۲-۱۳۹۱ (۱۱۳)
اصول ۹۳-۱۳۹۲ (۱۰۴)
اصول ۹۴-۱۳۹۳ (۱۰۸)
اصول ۹۵-۱۳۹۴ (۱۰۹)
اصول ۹۶-۱۳۹۵ (۱۲۰)
اصول ۹۷-۱۳۹۶ (۱۱۸)
اصول ۹۸-۱۳۹۷ (۱۳۵)
اصول ۹۹-۱۳۹۸ (۸۴)
اصول ۱۴۰۰-۱۴۰۱ (۳۷)
اصول ۱۴۰۱-۱۴۰۲ (۳)
■ تاریخ شفاهی (۳)
■ تقریرات
تقریرات بحث خارج -اصول (۳)
تقریرات بحث خارج - فقه ولائی (۳)
تقریرات بحث خارج - رجال (۵)
■ خلق عظیم (۱)
■ اصول ۱۴۰۲-۱۴۰۳ (۶۷)
آخرین دروس
- مکاسب 1402-1403 » فقه یک شنبه 1403/3/13
- اصول 94-1393 » شنبه - 25 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » سهشنبه - 21 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » دوشنبه - 20 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » یکشنبه - 19 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » شنبه - 18 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » چهارشنبه- 15 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- مکاسب 94-1393 » شنبه - 9 – 12 - 1393 مکاسب محرمه ـ نوح بالباطل [روایات نیاح]
- مکاسب 94-1393 » چهارشنبه - 6 – 12 - 1393 مکاسب محرمه ـ نوح بالباطل [روایات نیاح]
- مکاسب 94-1393 » سهشنبه - 5 – 12 - 1393 مکاسب محرمه ـ نوح بالباطل [روایات نیاح]
دروس تصادفی
- مکاسب 88-1387 » خارج فقه 88-1387
- اصول 97-1396 » اصول چهارشنبه 1397/1/22
- اصول 97-1396 » اصول دوشنبه 1396/11/9
- مکاسب 98-1397 » فقه چهارشنبه 1397/12/15
- اصول 1400-1401 » اصول یک شنبه 1400/8/23
- مکاسب 94-1393 » چهارشنبه – 12 – 9 - 1393 مکاسب محرمه ـ کذب ـ مسوغات کذب [روایات]
- اصول 98-1397 » اصول سه شنبه 1398/2/10
- مکاسب 99-1398 » فقه یک شنبه 1398/8/19
- مکاسب 85-1384 » خارج فقه 85-1384
- مکاسب 87-1386 » خارج فقه 87-1386
دروس پربازدید
- تقریرات بحث خارج - فقه ولائی » تقریرات بحث خارج فقه ولائی - بقیه ادله ولایت فقیه و شروط حاکم و والی
- مکاسب 96-1395 » فقه یک شنبه 1396/1/27 مکاسب محرمه
- تقریرات بحث خارج - فقه ولائی » تقریرات بحث خارج فقه ولائی - بیت المال و سجن
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه - غیبت
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه - قمار و قیادة
- تقریرات بحث خارج - فقه ولائی » تقریرات بحث خارج فقه ولائی - بحث ولایت معصومین علیهم السلام و ادله روایی ولایت فقیه
- اصول 96-1395 » اصول یک شنبه 1396/2/17
- خارج فقه - مکاسب » خارج فقه - مکاسب - راه فنی بررسی حکم بیع بول شتر
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه -بحث دهن متنجس و قاعدة حرمت بیع نجس و حرمت بیع متنجس و حیازت و اختصاص و حق سبق
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه - غنا
خارج فقه-1387-107
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
و الحمد لله رب العالمين و صلی الله علی محمد و آله الطيبين الطاهرين المعصومين و اللعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعين اللهم وفقنا و جميع المشتغلين و ارحمنا برحمتک يا ارحم الراحمين.
بحث راجع به اوانی ذهب و فضه بود که البته به مناسبت بحث مکاسب بحث در خريد وفروش آنها بود بعد از اين که حتی، البته تا الی الآن ديگه فکر میکنم ديگه روشن شد، محدودهای حرمت استفادهای از اوانی ذهب و فضه هم معلوم شد که اختلافی است، مثلاً اگر کاسهای باشه از نقره باشه يا طلا باشه قيل فقط آب خوردن با او حرامه، قيل نه آب خوردن با آو يا آدم يک کاسه توش بگذاره از آن آب بر داره آنچه که برگردد به آب خوردن حرامه، قيل به اين که آب خوردن تنها حرام نيست لاتشرب نيست، استفاده از او هم برای مثلاً توی يک تشت نقرهای مثلاً يا توی يک ظرفه نقرهای مثلاً بزرگه توش لباس چيزهای بگذاره بشوره، ولو آب مباحه آن هم حرامه، پس استفادهای آب هست اما خورن نيست آن هم حرامه، قيل نه، از اين دائرهاش هم واسعتره مطلق انتفاعات ولو انتفاعات آبی هم نباشه، مثلاً توش هيزم ريخته، يا مثلاً پوست میريزند پوست پسته اينها روش اسفند روشن کرده، و ظرف آب خوريه اما توش استعمال اين جوری کرده قيل اين هم حرامه، دقت بکنيد دائره حکم را که چطور و قيل نه مطلق استعمال ولو مثل وضوء گرفتن آن هم حرامه، و قيل نه از آن هم بالاتر حتی تو اتاق گذاشتند برای تزيين يا تو مسجد يا تو اتاق برای تزيين آن هم حرامه و قيل مطلق نگهداشتن حرامه، ولو توی صندوقخانه توی يک به اصطلاح چيزی بگذاره، توی يک فرض کنيم صندوقی بگذاره، توی يک مثلاً کمدی چيزی بگذاره اصلاً کسی هم نگاهش نکنه روشن پس اين بحث اختصاص به شيعه هم نداره سنیها هم دارند چون آنی که اساساً آمده در اهل سنت لاتشربوا فی آنية الذهب و الفضه و لاتأکلوا فی صحافهما اين داره، و از آن طرف داره اناء الفضة، ان الذی يشرب فی اناء الفضة يجرجر فی جوفه نار جهنم، البته آن هم نقل شده انهی امتی عن اناء آنية الذهب و الفضه، يا نهی عن آنية الذهب و الفضه، اختلاف فقهاء اسلام سر همينجاست عدهای گفتند فقط شرب ثابته حالا بقيه را هم با اصالة البرائه بگيم ثابت نيست، آن شرب هم عدهای گفتند شرب بها که خوانديم در روايات ما هم داشتيم لاتشربوا بها تو بعضياش داشتيم لاتشربوا منها، بها يعنی با آن همان ظرف بخوره، منها ولو با استکان از تو در بياره بخوره گفتن اين هم حرامه، ديگه همين صوری که الآن خدمت تان عرض کردم اين احکامی که عرض کردم پيش مياد، اگر آن حکم آخری را قبول بکنيم که مطلق نگهدارش حرامه يعنی اصلاً شارع آنيه ذهب و فضه، ظرف طلايي و نقرهای نمیخواهد، به هيچ وجه ولو توی کمد نگه بداری اگر آن شد بيعش هم باطله، ليکن خب خيلی اثبات اين مرحله بسيار مشکله، انصافاً با اين رواياتی که تا حالا خوانديم يا لاتشرب بوده يا آنية الذهب، مثلاً قویترين اطلاقی که ما داشتيم آنية الذهب و الفضه متاع الذين لايقينون گفتند از اين در مياد که مطلقاً لايجوز، شرب و شرب منها و وضوء گرفتن، توش مثلاً آجيل ريختن مثلاً آجيل توش بريزه، توش فرض کنيم به اين که هيزم بريزه و توش اسفند دود بکنه تمام اينها نگهداری تزيين تزيين مشاهد مشرفه غيرها، تمامش حرامه، ليکن انصافاً هم ديگه آقای خويي هم نوشتند توی بحث به نظرم مکاسب هم داره، انصافاً متاع بر اثر فهم عرفی يعنی انسان چيزی که به آن تمتع میگيره در آن جهت متوسطه، حالا فرض کنيم بيايد توی ظرف طلا يک مقدار مثلاً هيزم بريزه توش اسفند روشن اين نمیشه يعنی تمتع، انسان فقط، ديگه اگر به اين تمتع نگن ديگه حالا فرض کنيم تزيين بکنه برای تزيين توی تاقچه بگذاره، از آن بدتر بخواهد تو صندوق بگذاره، انصافاً متاع و تمتع به او صدق نمیکنه،
س: چرا حاج آقا
ج: چرا
س: همه مردم به همين تزيينات به معنای
52: 4
ج: ظاهرش اين طوره بهرهشان به ظرف نشان دادن يک مقدار تو ظرف نقره میخورند،
س: نه حالا اين که تزئيينات
ج: شده اين عنوان
س: ديکور، ديکور خب از ديکور هم استفاده میکنه متاعه
ج: میدانم ممکنه عينک طلايي بگذاره ضبط صوت طلايي بگذاره، میگذارند اين متاع نمیگن، حالا يک ضبط صوت طلايي گذاشت اين بيشتر برای نمايش خود طلاست اين که ثابت نشد حالا يک کسی تو خانهاش نقره نگهداره خب حرام که نيست که طلا نگهداره، آنی که حرامه آنية الذهب والفضه است،
س: متاع اگر گفتيم میگيره
ج: نه متاع يعنی انسان تمتع به او پيدا بکنه، به قرينه آنيه، متاعی که رو آنيه است متاع رو آنيه مال خوردنه، تازه اگر هم حالا تزيين را هم به زحمت درست بکنيم قطعاً تو صندوق نگهداشتن شاملش نمیشه، مگر بگيم مراد از متاع کالا در مقابل آن وقت بايد بگيم به تمام جنسش آن وقت مناسب به اينه که اصلاً نگهداری طلا و نقره حرام باشه، نه خصوص شکل آنيه، چون شکل آنيه از اين که آمده اين شکل را اعتبار کرده اين هيئت را، و الا میگفت مطلق نگهداری نقره حرامه، اگر آن معنا باشه لذا انصافاً خيلی بعيده اين يک بحث بود که از اول بحث وارد شديم برای اين که محل بحث فراموش نشه، يک بحث ديگه هم تحديد آنيه بود که آنيه خصوص مايشرب يک احتمال، مايشرب فيه و مايؤکل فيه يا به دوتا احتمال مطلق وعاء ولو مثلاً سراخ سراخ باشه آب ازش بريزه مطلق مايمسک المايعات هرچيزی که به شکلی باشه که مايع توش بمانه، ولو داشبورد ماشين مستقيم نباشه همچون يک حالت انحناء داره ولو قابل مثلاً عينک،
س: جا استکانی
ج: جا استکانی آب توش نمیمانه چون سراخ سراخ داره، با وعاء میسازه با آن وعاء اما اگر بگيم مراد از آنيه چيزی که حالت ظرف داره چهار احتمال ما عرض کرديم حالت ظرف، ظرف يعنی چه؟ يعنی مجتمع بر مظروف آن هم مظروف به قرينه شرب بايد مثلاً حالت ميعان داشته باشه، هر چيزی که ما ميعان را مايع را توش بريزيم بمانه نريزه، اين اسمش را میگذاريم اناء ولو قاب عينک و ليکن انصافاً من فکر نمیکنم عرف عربی به قاب عينک بگه اناء خيلی بعيده خود من ذوقم اين است که اناء مايشرب فيه است احتمال داره، لا، بلی آقا
س: معد برای شرب
ج: ها! معد برای شرب باشه، سينی را اناء نمیگن البته دقت بکنيد ما مايؤکل را در اينجا به هر حال حرام میدانيم ولو به لحاظ اين که صدق اناء نشه، چون لاتشربوا فی آنية الذهب و الفضه و لاتأکلوا فی صحافهما به لحاظ حرمت اکل اکل حرمت اکل هست ولو تو سينی باشه، دقت کردين سينی طلا و نقره داره
7: 8
فايده اين بحث در اينجا که آيا اناء خصوص مايشربه در مثل آنيه طلا و نقره ثابت نمیشه، فرقی نداره، فايده اين بحث توی ولوغ کلبه، اگر گفتيم اناء خصوص مايشرب، اگر مثلاً ته سينی يک کمی آب بود سگ آمد زبان زد او را ليسيد آيا سه مرتبه که يکش هم با خاک باشه میخواهد يا نمیخواهد؟ اگر گفتيم انائه میخواهد اگر گفتيم اناء نيست نمیخواهد پس در بحث آنيه طلا و نقره آن بحث تأثير نداره چون لاتأکلوا داريم آخر، کما اين که اگر فرض کنيم غذا را توی کاسهای نقرهای با اين که غذا برای آبه، چيزی فرض کنيم استکان استکان که معد برای آبه، استکان نقرهای داره توش برنج ريخت رو آن خورد بازهم حرامه يعنی آنيه هست اما فعل اکل بود، چه فعل مناسب باشه چه فعل مناسب نباشه، چه آنيه خصوص مايشرب فيه باشه چه اعم ما يؤکل باشه، در ظرف آنيه طلا و نقره، در به لحاظ طلا ونقره اثر نداره،
س: آب کش طلا
ج: ها! آب کش طلا يادمه، اما بنابر آن مسائل ديگر، دقت کردين بنابر بر آن مسائل ديگه اثر میکنه مسائل ديگه هم کجا اثر میکند؟ جای که لفظ اناء در لسان دليل آمده بخواهيم به لسان دليل، مثلاً حالا فرض کنيم اناء مايشرب فيه سينی را اناء نگن اما تو سينی آب ريختند از اين آب، سينی مغصوبه، از اين آب بر میدارند و وضوء میگيرند، بحث وضوء با اناء مغصوب اينجا را هم میگيره میخواهد اناء باشه میخواهد اناء نباشه، داشبورد را کج کردند توش آب ريختند اما داشبورد غصبيه، بحث غصب در آنجا هم مياد میخواهد اناء صدق بکنه چون اناء غصبی در روايات آمده آن را رو قاعده درستش کردند،
س: خب اين سينی در بعضی موارد کرد و لور میخورند، غذا توش در عروسیها
ج: بخورند اين اناء نيست،
س: چطور اناء نيست
ج: به لحاظ طلا و نقره، حرامه اما اگر به لحاظ سگ باشه نه، آن حرفه نداره
س: نه همان اگر نقره باشه اشکال داره
ج: بلی ديگه چون لاتأکلوا داريم
س: نقره داريم
ج: بلی روشن شد اين خوب،
س: حالا سگ هم آن چيزه آب دهانش خيلی بوی چسبانه
ج: خب آن اگر باشه در هرجا بايد بگيم، خب نمیگن هرجا نمیگن حالا به لباسش میزنه، نمیگن که، آن چسبان چسبان جای ديگه هم هست ديگه هست ديگه هرچه که هست بناشان اين نيست که شما لباس را هفت، سه مرتبه بشورين
46: 10
س: زهر مار
ج: آری تو اناء آمده اذا ولع الکلب فی اناء احدکم آنجا عنوانه، دقت خوب دقت پس بحث اناء مغصوب آيا شامل چه میشه اين به مواردش فرق میکنه اگر بحث مثلاً بحث اناء مغصوب داريد مايؤکل مايشرب حتی اصلاً ظرف باشه، يؤکل، داشبورد ماشين چپه کردند توش آب ريختند آب مباحه مال خودتان اما داشبورد به اصطلاح ملک غيره، بخواهين از او وضوء بگيرين بحث اناء مغصوب مياد، چون آنجا دنبال عنوان اناء نيستين آنجا دنبال عنوان ظرف هستين يک چيزی که آب را در خودش نگه بداره، فرض نمیکنه حالا فرض کنيد يک کسی يک لباس مخصوص داره که از پلاستيک تو همان لباس آب جمع میکنه ولو مغصوب، بحثی نمیخواهد اناء باشه اصلاً دنبال اناء نيستيم دقت کردين آنجا دنبال اين هستيم که برداشتن آب از آن چيز آيا تصرف در آن هست يا نه؟ و لذا آنجا هم موردش قضاياش به لحاظ صغری و کبرای بحث اجتماع امر و نهی فرق میکنه پس بنابراين نسبت به طلا و نقره به لحاظ مأکول و مشروب فرقی نمیکنه، فرقش کجاست فرض کنيم پايه استکان از نقره است، که اين مشبهه وعاء هست اما ظرف نيست، مثل چلوصافی مثل اين صافيهای هست که چای باش صاف میکنن، يک چلو صافی چای هست با نقره است، آب را تو آن میريزه تو استکان میخوره، آيا اين هم اناء حساب میشه يا نه؟
س: چای صاف کن،
ج: مسحاک به قول ايشان، ايشان داره در عروه هم خوانديم عبارت عروه را يا فرض کنيد سبده سبد از نقره است سبد توش آب بريزين نگه نمیداره، اما سيب همين جور توش بريزين آب برای
48: 12
هست اين لاتشربوا که قطعاً نمیگيردش، لاتأکلوا فی صحافهما هم مشکله اين را بگيره اگر اناء را مگر مثلاً عنوان صحاف بگيره و الا اگر اناء را به معنای ظرف بگيرين مثل اين صاف، مثل اين به اصطلاح سبدها پلاستيکی هست حالا نقرهای باشه طلايي باشه اين صدق اناء برايش بسيار مشکله، پس بنابراين الآن محل بحث کاملاً ديگه روشن شد اولاً در بخش موضوع نظر خود من بيشتر به اينه حالا خلاف مشهوره خيلی تعدی بکنيم مايؤکل فيه،
س: از جمله روايتهای که اکل و شرب را هردوتا را برای اناء آورده
ج: آورده آن توش دلالت نمیکنه ممکنه اکل در اناء باشه، توی يک استکان طلايي مثلاً برنج بريزه بخوره میشه خب آب نخوره استکانه، معد للاکله اما اين توش غذا بخوره خورشت باش بخوره، با استکان استکانه استکان برای چای خوردنه، اما توش برنج پخته ريخت سر کشيد چه اشکال داره، آن اکل هم
س: يک روايت همين پشتوانه
56: 13
آن وقت اگر آن ثابت بشه
ج: آن حرفی خوبيه پشتوانه اما الآن بنای فقهاء حتی سنتاً هستند از فقهای اهل سنت عدهای شان ليکن خيلی کم، قياساً به قياس، تصريح کردند به قياس، و لذا بناشان اينه که حالا فرض کنيم طلا و نقره هم میشه از اورانيوم، اورانيوم غنی شده به اصطلاح، میگن حرام نيست حالا صد برابر هزار برابر طلا هم ارزش داشته باشه، از الماس باشه، يک الماس گنده که ملياردها ارزش داره تراشيدن مثل يک استکاش کردند، توش آدم آب بخوره بازهم اشکال نداره، که قيمتش قابل مقايسه با طلا هم نيست، با چند تن طلا شايد نباشه، بيشتر ارزش داشته باشه، لذا دارند تو سنیها دارند ما نداريم تو ماها نداريم، تو سنیها دارند که بعضياشان نقل کردند گفتند نمیشه خورد، چون چرا؟ آن جهت
س: اگر آن باشه ديگه همهاش را میگيره
ج: همه را میگيره، بناشان نيست در فقه اين مطلب، انشاء الله روشن شد بحثی
س: اين جوری بگيم هرچيزی که استفاده ظرفيت از آن بشه اين اشکال داره، سينی را شما میگيد اناء نيست ولی اگر کسی برای اکل و شرب ازش استفاده کرد
ج: بازهم
س: اين سينی، بلی
ج: نه چون سينی را عرض کردم در باب طلا و نقره معد اکل را هم گفتيم حرامه اما اگر اناء نبود سگ بهش ولوغ کرد بايد سه بار با خاک شست يک بار با خاک نه ديگه، ببينيد هر عنوانی در جای خودش هست هر عنوانی در همان مورد خودش دقت کردين شما اکل را آوردين، چون اکل در روايت پيغمبر آمده، لاتشربوا فی آنية الذهب و لاتأکلوا فی صحافهما، صحاف که از سينی بدتره که، صحاف مثل يک تکهای صافه، روش پلو بريزند بخورند سينی باز يک لبهای داره يک کمی نگه میداره يک کمی خورشت هم تو خودش نگه میداره پس در آنيه ذهب و فضه و صحفهای ذهب و فضه خوردن درست نيست صحاف ذهب و فضه، حالا میخواهد به اصطلاح برايش اناء صدق بکنه يا نه صدق نکنه، ما دنبال صدق اناء نيستيم دقت فرموديد اما مسأله اناء آنجا کجا ثمره اش ظاهر میشه تو ولوغ کلب ظاهر میشه، حالا سينی توش فرض کنيم غذا هم بود آب هم نبود، سگ آمد ليس زد همهاش را خورد،
س: اينجا را
16: 16
ج: مفهوم نيست حکمه، حکم رفته روی اناء غير اناء که نيست، حالا پاچه آدمه لِيس زد خب
س: نه پاچه همان مثلاً کاسه کاسه هم باشه
ج: حالا کاسه نيست صافه اصلاً اناء هم نيست، فرض کنيد يک سبديه، سبد را ليس زد، چه میفرماييد؟
س: شما ولوغ ليسدن است يا با
ج: زبان زدن با دم
س: نه با زبانش،
ج: با زبان زدن، کشيدن زبان و پاک کردن،
س: آن فقط توی يک چيزی
س: ولوغ آب دهن ريختن نيست
ج: نه،
س: آب دهن بهش میگن ولوغ الکلب يعنی آب دهنش
ج: وَلوغ بلی، وُلوغ از وَلوغه مثل وَضوء و وُضوء
س: ها! بلی درست میفرماييد
ج: اختلاف با هم نداريم، بلی وَلوغ آن چيزی است که ازش ريخته میشه اما وُلوغ خودش با زبان زدن، و لذا اين بحث را هم دارند که اگر زبان نزد دهنش را آورد قطرهای آب چکيد اين بحثه، خودش در فقه هست، که اناء هم بود آيا اينجا هم بايد با خاک شُست يا نه؟ اين بحث ديگری است تو عروه هم داره ما متعرض شديم اين بحث ديگری است مشکله آنجا مشکل من احتياطاً و الا روشن نيست آنی که هست،
س: حاج آقا اين ظرفی که من غذا میخورم با اين ظرفی که سينی اند چه فرقی میکنه در زبان زد آن میگن نه خاک مال نمیخواهد اينه خاک مال میخواهد چه فرق میکنه؟
ج: چون پيغمبر گفت اناء گفت و الا میگفت ولغ الکلب فی ای شئ فرق نمیکنه،
س: حاج آقا خب ولوغ فقط در اناء امکان داره ديگه، در ظرفی که
49: 17
ج: زبان بزنه پاک میکنه چربه به اصطلاح
س: ولوغ اينه که
50: 17
ج: گفت يک جايي رفتيم ظرفهاشان خيلی با اين که خيمهای بود دور و برش هم چيزی نبود، خيلی ظرفهاشان تميز بود آوردند، گفتيم چطور؟ گفت يک سگی داريم بعد از غذا میگذاريم جلوش همه را میليسه، بشقاب آورده بود،
س: سگی
ج: همان ليسيده است ولوغه ديگه خوب
س: خب ولوغ اينه که مايع را با زبان بکشه
ج: ها! اين هم هست اين هم هست چرا بعضيا میگن نه همين که زبان بزنه اين خودش ولوغه، همين که زبان بزنه بهش، ليسيدن با زبان نه آب دهنش بريزه، نه با دمبش مثلاً تو ظرف بچرخانه دمبش مثلاً نه پا که تو ظرف بچرخانه، مثلاً تو يک ظرفی که آب بپاشه بچرخانه اين را میگن ولوغ نيست، دقت کردين اينها بحثهای است که، اصلاً فقه همين تکامل فقه بر همين بود، که آمدند فروع متصوره و اگر دقت هم بکنيد در حقيقت اينها فروع فقهی نيست، اينها تشخيصات موضوعه، تغييرات موضوعه، يعنی توضيحات موضوعه، صور مختلفهای فرض موضوعه، ما گاهی اوقات تو حکم بيشتر وارد میشيم گاهی اوقات تو موضوع، فقه قدمای اصحاب ما کمه مال همينه، چون يک موضوع کلی میگفتند بعدیها موضوعات را توسعه دادند، مثلاً آب دهنش بريزه با پاش بزنه، بليسه مثلاً چربی را بليسه، دهنش را تو آب بزنه بيمکه، ولوغ کدام يکيه؟ اينها تشخيصات موضوعه، انشاء الله فکر میکنم مطلب تا حدی روشن شد کيفيت ورود و خروج اين بحث بايد کاملاً روشن بشه اين راجع به اين قسمت.
آن وقت ما باز مشکل ديگری که داريم که عرض کردم بعدها عناوين ديگری هم اضافه شد پس ما بحثهامان در آنية الذهب و الفضه يکی بحثهای موضوعی است يکی بحثهای حکمی، البته بعض جاها هم بحث موضوعی و حکمی خيلی مترابط اند با هم، مثلاً همين بحثی راجع به آنيه شد آن وقت پيشرفتهای ديگه هم بشر کرد، مثلاً يکدانه کاسه است فقط لبههاش را سه تا تکه چهارتا تکه لبه نقره میگذارند، میچسبانن بهش نقره، که وقتی آب میخوره مخصوصاً اگر از چيز بود از گل و فضح بود اصلاً توش آشغالی، مکروبی به اصطلاح ما آن وقت از نقره میگذاشتند که تميز باشه از خود آن محل نقره میخورد اناء نقره نيست محل خوردن نقره است شرب نقره است، اين را میگفتند مضبب که عرض کردم آن يک تکه را هم که میزدند بهش میگفتند ضبه، ضبة الفضه، ضبة من الفضه، که خودش ضبه يعنی سوسمار ماده، سوسمار يا اگر میآمدند فرض کنيد استکان يا کاسه را میشکست سابقاً بند میزدند حالا گاهی اوقات بندش با نقره بود مادهای نقرهای بود، پس الآن اين اناء ايستاده با اين بند اما خود اناء خزعه چينيه، بندش نقره است اين هم دوتا، گاهی ظاهر اناء را آب نقره میزدند نقره کاری میکردند، نقره نما بود، گاهی ظاهر و باطنش را میزدند اين را غالباً مفضض میگفتند، پس ما آنی که در لسان رسول الله بود فضه، بعدها فقهای اهل سنت و در روايات ما مفضض و مضبب و اينها هم اضافه شد، طبعاً اضافه بر او چيزهای ديگری حالا فرض کنيم حلقه ماننده مال شمشير دستهای شمشير غلاف شمشير، نمیدانم شمشير درست توضيح دادم، يک سبيلی داره قبل از دسته، سبيلش مثلاً از نقره است، باز جايي که آدم دسته میگيره پشتش يک قلومبهای داره که گفتم قبيعه همان، قبيعة السيف آن قلومبهای پشتش،
س: پشت دست
ج: پشت دستش اين مثلاً از نقره است يا طلاست ديگه اين بحثهای بوده که در مجموعه روايات وارد شده اين باب شصت و شش را ايشان کراهة الاناء المفضض، عرض کردم اين اناء
س: از همان
ج: بلی آقا
س: از همان
ج: نه اين از خود بحث بنده است اناء مفضض در روايات آمده حکم هم کردند اصحاب به کراهت، ليکن ما متأسفانه آن مشکل کجاست؟ روايت مهم حلبی همينه، لاتأکل فی آنية من فضه و لا فی آنية مفضضه، اينجا را هم باز فقهاء بحث کردند که اينجا را، اين ديگه بحث فقهای ماست چه کارش بکنيم؟
س: پس اين که نمیشه
19: 22
ج: بلی، الآن در مثل شرايع هم داره که لايجوز الشرب فی الفضه و يجوز و يکره الاناء المفضض عنوان همان بحثی که وسائل داره اينجا عنوان باب قرار داده در شرايع داره، در وسائل عنوان بابش قرار داده، ديروز روايت را خوانديم آنيه مفضض هم خوانديم توضيح ما آخرش اين شد، مفضض اگر به معنای آب نقره بزنن، به حيث صدق اناء بشه آن هم باز اقسام داره، يک دفعه اين کاسهای خاکی يا گلی يا فلان را گذاشتند توی يک نقره اگر اين کاسه را هم برداريم زيرش هم خودش يک کاسهای نقره است اين يک فرض قضيه است، يک دفعه نه يک پوشش نازکی که آن اصلاً خودش قابل تمايز نيست، پوشش نازکی از نقره دارند،
س: مثل
9: 23
میکنن
ج: يک دفعه نه با نقره او را به اصطلاح بند بندی کردند بند زدند يک دفعه نه يک مقدار دور و برش نقره گذاشتند يا مثلاً وقتی کاسه را چون چينی میدانين در يک هدف معينی توی چيزی دارند ديگه اصلاً چينی از گل درست میکنن يک رسمی معين داره، معين مقدار بيست و يک
33: 23
توی حرارتهای درجهای بالای حرارت که به اين صورت پخته میشه، که در قم مثلاً کمتر میزنن همين سفالهای قم، اين حرارت بايد بيشتر، البته نوع خاک هم فرق میکنه و درجه حرارت هم آن ترتيبی که داره، يک تشکيلات داره، اين تبديل به يعنی صورت چيزی در مياد، حالا ممکن است وقتی که اين هنوز سبکه توش قطعه قطعهای نقره بگذارند يا مثلاً يک جامی از نقره درست بکنن اما سراخ سراخ باشه اين را بگذارند آن مادهای چينی را سوار کنن بگذارند توی آتش، آن آتش که ببينه در وقت معين مثل به صورت نقرهای در بياد ليکن توش مثلاً يک جام نقرهای هم هست اما آن جام نقرهای اولاً مستقل نيست بخواهن هم مستقل کنن شيشه، اين چينی مشکنه، ثانياً مثل تهی استکانی میمانه يعنی سراخ سراخه مشبکه، اينها بحثهای بوده که گفته شده ديروز رواياتش را خوانديم و انصافاً داريم ما روايت اناء مفضض ليکن روشن نيست که اين مفضض چيه دقيقاً؟ آن وقت در اين جور جاها که روشن نيست بر میگرديم به حسب قاعده اگر مقدار فضه به مقداری باشه که اناء فضه صدق بکنه لايجوز اگر تکه تکه است مثلاً لبههاش چهارتا نقره گذاشتند، آب هم که میخوره از نقره بخوره، اين هم ديگه مفضض باشه اين ظاهراً اشکال نداره،
س: به عنوان مستقل نمیشه مفضض گفت برگرده به اناء فضه
ج: ها! بايد بر گرده، آنهای که مستقل گرفتند نظرشان به اين روايته،
س: استاد اين تعبير مفضض با آنية الفضه فرق داره
ج: بلی خب در روايت هم همين جور، اما باب شصت و هفت مربوط، اين سه بابه، در باب ذهب و فضه سه بابه باب شصت و هفت را آلات متخذهای از ذهب و فضه در آلات ديگه مهم نيست که مثلاً اناء باشه، مثلاً يک آقای است مثلاً يک چوبی دستش،
34: 25
حيزران بودند پادشاهان چوبی دستش بازی، آن مثلاً فرض کنيم از طلا و نقره است، مثلاً چيزهای ديگه است که فرض کنيم مثلاً ميزی هست از نقره روش مینويسه،
س: قاب شمشير
ج: مثلاً قاب شمشير،
س: انگشتر
ج: انگشتر متفق عليه است که از نقره اشکال نداره،
س: قاب قرآن
ج: و قرآن و ذهب درست نيست، ذهب هم متفق عليه، لذا اين ذهب و فضه در آنيه حکم شان اينه، تو بعضی چيزها باز حکم شان جدا میشه، تو مثل انگشتر جايز نيست برای نقرهای جايزه و مسبب هست، ديگه من چون وقتم، حالم تمام شده اين روايت را بخوانم و بعد ديگه به اصطلاح بحث امروز تمام بشه، نمیدانم من اگر صلاح میدانن فردا هم اين را تمامش بکنم، و الا بلی ديگه حالا هوا که بد نيست ديگه فردا يک روز ديگه بخوانيم که انشاء الله تمام بشه در باب شصت و هفت حديث اول را مرحوم کلينی عن عدة من اصحابنا عن احمد ابن ابی عبدالله برقی، برقی پسر عن ابيه برقی پدر عن محمد ابن سنان ديگه رفت رو ميراثهای محمد ابن سنان خود برقی پدر يکی از اتهاماتش اينه که از ضعفاء نقل میکنه، عن حماد ابن عثمان عن ربعی عن الفضيل ابن يسار، بقيه سند خوبه، ربعی و فضيل هم از اهل بصره اند، عن ابی عبدالله(ع) قال سئلت اباعبدالله عن الصبی فيه الذهب و يصلح امساکه فی البيت فقال ان کان ذهباً فلا و ان کان ماء الذهب فلابأس، بعض از روايات هم مفضض احتمالاً مراد ماء الفضه باشه، بی حال شدم و صلی الله علی محمد و آله الطاهرين.