فهرست سخنرانی‌ها آخرین دروس دروس تصادفی دروس پربازدید

مکاسب 88-1387 » خارج فقه 88-1387 (107)

دروس خارج فقه سال 88-1387 شمسی حضرت آیت الله استاد سید أحمد مددی

خارج فقه-1387-107

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

و الحمد لله رب العالمين و صلی الله علی محمد و آله الطيبين الطاهرين المعصومين و اللعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعين اللهم وفقنا و جميع المشتغلين و ارحمنا برحمتک يا ارحم الراحمين.

بحث راجع به اوانی ذهب و فضه بود که البته به مناسبت بحث مکاسب بحث در خريد وفروش آن­ها بود بعد از اين که حتی، البته تا الی الآن ديگه فکر می­کنم ديگه روشن شد، محدوده­ای حرمت استفاده­ای از اوانی ذهب و فضه هم معلوم شد که اختلافی است، مثلاً اگر کاسه­ای باشه از نقره باشه يا طلا باشه قيل فقط آب خوردن با او حرامه، قيل نه آب خوردن با آو يا آدم يک کاسه توش بگذاره از آن آب بر داره آنچه که برگردد به آب خوردن حرامه، قيل به اين که آب خوردن تنها حرام نيست لاتشرب نيست، استفاده از او هم برای مثلاً توی يک تشت نقره­ای مثلاً يا توی يک ظرفه نقره­ای مثلاً بزرگه توش لباس چيزهای بگذاره بشوره، ولو آب مباحه آن هم حرامه، پس استفاده­ای آب هست اما خورن نيست آن هم حرامه، قيل نه، از اين دائره­اش هم واسع­تره مطلق انتفاعات ولو انتفاعات آبی هم نباشه، مثلاً توش هيزم ريخته، يا مثلاً پوست می­ريزند پوست پسته اين­ها روش اسفند روشن کرده، و ظرف آب خوريه اما توش استعمال اين جوری کرده قيل اين هم حرامه، دقت بکنيد دائره حکم را که چطور و قيل نه مطلق استعمال ولو مثل وضوء گرفتن آن هم حرامه، و قيل نه از آن هم بالاتر حتی تو اتاق گذاشتند برای تزيين يا تو مسجد يا تو اتاق برای تزيين آن هم حرامه و قيل مطلق نگهداشتن حرامه، ولو توی صندوقخانه توی يک به اصطلاح چيزی بگذاره، توی يک فرض کنيم صندوقی بگذاره، توی يک مثلاً کمدی چيزی بگذاره اصلاً کسی هم نگاهش نکنه روشن پس اين بحث اختصاص به شيعه هم نداره سنی­ها هم دارند چون آنی که اساساً آمده در اهل سنت لاتشربوا فی آنية الذهب و الفضه و لاتأکلوا فی صحافهما اين داره، و از آن طرف داره اناء الفضة، ان الذی يشرب فی اناء الفضة يجرجر فی جوفه نار جهنم، البته آن هم نقل شده انهی امتی عن اناء آنية الذهب و الفضه، يا نهی عن آنية الذهب و الفضه، اختلاف فقهاء اسلام سر همين­جاست عده­ای گفتند فقط شرب ثابته حالا بقيه را هم با اصالة البرائه بگيم ثابت نيست، آن شرب هم عده­ای گفتند شرب بها که خوانديم در روايات ما هم داشتيم لاتشربوا بها تو بعضياش داشتيم لاتشربوا منها، بها يعنی با آن همان ظرف بخوره، منها ولو با استکان از تو در بياره بخوره گفتن اين هم حرامه، ديگه همين صوری که الآن خدمت تان عرض کردم اين ا­حکامی که عرض کردم پيش مياد، اگر آن حکم آخری را قبول بکنيم که مطلق نگهدارش حرامه يعنی اصلاً شارع آنيه ذهب و فضه، ظرف طلايي و نقره­ای نمی­خواهد، به هيچ وجه ولو توی کمد نگه بداری اگر آن شد بيعش هم باطله، ليکن خب خيلی اثبات اين مرحله بسيار مشکله، انصافاً با اين رواياتی که تا حالا خوانديم يا لاتشرب بوده يا آنية الذهب، مثلاً قوی­ترين اطلاقی که ما داشتيم آنية الذهب و الفضه متاع الذين لايقينون گفتند از اين در مياد که مطلقاً لايجوز، شرب و شرب منها و وضوء گرفتن، توش مثلاً آجيل ريختن مثلاً آجيل توش بريزه، توش فرض کنيم به اين که هيزم بريزه و توش اسفند دود بکنه تمام اين­ها نگهداری تزيين تزيين مشاهد مشرفه غيرها، تمامش حرامه، ليکن انصافاً هم ديگه آقای خويي هم نوشتند توی بحث به نظرم مکاسب هم داره، انصافاً متاع بر اثر فهم عرفی يعنی انسان چيزی که به آن تمتع می­گيره در آن جهت متوسطه، حالا فرض کنيم بيايد توی ظرف طلا يک مقدار مثلاً هيزم بريزه توش اسفند روشن اين نمی­شه يعنی تمتع، انسان فقط، ديگه اگر به اين تمتع نگن ديگه حالا فرض کنيم تزيين بکنه برای تزيين توی تاقچه بگذاره، از آن بدتر بخواهد تو صندوق بگذاره، انصافاً متاع و تمتع به او صدق نمی­کنه،

س: چرا حاج آقا

ج: چرا

س: همه مردم به همين تزيينات به معنای

52: 4

ج: ظاهرش اين طوره بهره­شان به ظرف نشان دادن يک مقدار تو ظرف نقره می­خورند،

س: نه حالا اين که تزئيينات

ج: شده اين عنوان

س: ديکور، ديکور خب از ديکور هم استفاده می­کنه متاعه

ج: می­دانم ممکنه عينک طلايي بگذاره ضبط صوت طلايي بگذاره، می­گذارند اين متاع نمی­گن، حالا يک ضبط صوت طلايي گذاشت اين بيشتر برای نمايش خود طلاست اين که ثابت نشد حالا يک کسی تو خانه­اش نقره نگهداره خب حرام که نيست که طلا نگهداره، آنی که حرامه آنية الذهب والفضه است،

س: متاع اگر گفتيم می­گيره

ج: نه متاع يعنی انسان تمتع به او پيدا بکنه، به قرينه آنيه، متاعی که رو آنيه است متاع رو آنيه مال خوردنه، تازه اگر هم حالا تزيين را هم به زحمت درست بکنيم قطعاً تو صندوق نگهداشتن شاملش نمی­شه، مگر بگيم مراد از متاع کالا در مقابل آن وقت بايد بگيم به تمام جنسش آن وقت مناسب به اينه که اصلاً نگهداری طلا و نقره حرام باشه، نه خصوص شکل آنيه، چون شکل آنيه از اين که آمده اين شکل را اعتبار کرده اين هيئت را، و الا می­گفت مطلق نگهداری نقره حرامه، اگر آن معنا باشه لذا انصافاً خيلی بعيده اين يک بحث بود که از اول بحث وارد شديم برای اين که محل بحث فراموش نشه، يک بحث ديگه هم تحديد آنيه بود که آنيه خصوص مايشرب يک احتمال، مايشرب فيه و مايؤکل فيه يا به دوتا احتمال مطلق وعاء ولو مثلاً سراخ سراخ باشه آب ازش بريزه مطلق مايمسک المايعات هرچيزی که به شکلی باشه که مايع توش بمانه، ولو داشبورد ماشين مستقيم نباشه همچون يک حالت انحناء داره ولو قابل مثلاً عينک،

س: جا استکانی

ج: جا استکانی آب توش نمی­مانه چون سراخ سراخ داره، با وعاء می­سازه با آن وعاء اما اگر بگيم مراد از آنيه چيزی که حالت ظرف داره چهار احتمال ما عرض کرديم حالت  ظرف، ظرف يعنی چه؟ يعنی مجتمع بر مظروف آن هم مظروف به قرينه شرب بايد مثلاً حالت ميعان داشته باشه، هر چيزی که ما ميعان را مايع را توش بريزيم بمانه نريزه، اين اسمش را می­گذاريم اناء ولو قاب عينک و ليکن انصافاً من فکر نمی­کنم عرف عربی به قاب عينک بگه اناء خيلی بعيده خود من ذوقم اين است که اناء مايشرب فيه است احتمال داره، لا، بلی آقا

س: معد برای شرب

ج: ها! معد برای شرب باشه، سينی را اناء نمی­گن البته دقت بکنيد ما مايؤکل را در اينجا به هر حال حرام می­دانيم ولو به لحاظ اين که صدق اناء نشه، چون لاتشربوا فی آنية الذهب و الفضه و لاتأکلوا فی صحافهما به لحاظ حرمت اکل اکل حرمت اکل هست ولو تو سينی باشه، دقت کردين سينی طلا و نقره داره

7: 8

فايده اين بحث در اينجا که آيا اناء خصوص مايشربه در مثل آنيه طلا و نقره ثابت نمی­شه، فرقی نداره، فايده اين بحث توی ولوغ کلبه، اگر گفتيم اناء خصوص مايشرب، اگر مثلاً ته سينی يک کمی آب بود سگ آمد زبان زد او را ليسيد آيا سه مرتبه که يکش هم با خاک باشه می­خواهد يا نمی­خواهد؟ اگر گفتيم انائه می­خواهد اگر گفتيم اناء نيست نمی­خواهد پس در بحث آنيه طلا و نقره آن بحث تأثير نداره چون لاتأکلوا داريم آخر، کما اين که اگر فرض کنيم غذا را توی کاسه­ای نقره­ای با اين که غذا برای آبه، چيزی فرض کنيم استکان استکان که معد برای آبه، استکان نقره­ای داره توش برنج ريخت رو آن خورد بازهم حرامه يعنی آنيه هست اما فعل اکل بود، چه فعل مناسب باشه چه فعل مناسب نباشه، چه آنيه خصوص مايشرب فيه باشه چه اعم ما يؤکل باشه، در ظرف آنيه طلا و نقره، در به لحاظ طلا ونقره اثر نداره،

س: آب کش طلا

ج: ها! آب کش طلا يادمه، اما بنابر آن مسائل ديگر، دقت کردين بنابر بر آن مسائل ديگه اثر می­کنه مسائل ديگه هم کجا اثر می­کند؟ جای که لفظ اناء در لسان دليل آمده بخواهيم به لسان دليل، مثلاً حالا فرض کنيم  اناء مايشرب فيه سينی را اناء نگن اما تو سينی آب ريختند از اين آب، سينی مغصوبه، از اين آب بر می­دارند و وضوء می­گيرند، بحث وضوء با اناء مغصوب اينجا را هم می­گيره می­خواهد اناء باشه می­خواهد اناء نباشه، داشبورد را کج کردند توش آب ريختند اما داشبورد غصبيه، بحث غصب در آنجا هم مياد می­خواهد اناء صدق بکنه چون اناء غصبی در روايات آمده آن را رو قاعده درستش کردند،

س: خب اين سينی در بعضی موارد کرد و لور می­خورند، غذا توش در عروسی­ها

ج: بخورند اين اناء نيست،

س: چطور اناء نيست

ج: به لحاظ طلا و نقره، حرامه اما اگر به لحاظ سگ باشه نه، آن حرفه نداره

س: نه همان اگر نقره باشه اشکال داره

ج: بلی ديگه چون لاتأکلوا داريم

س: نقره داريم

ج: بلی روشن شد اين خوب،

س: حالا سگ هم آن چيزه آب دهانش خيلی بوی چسبانه

ج: خب آن اگر باشه در هرجا بايد بگيم، خب نمی­گن هرجا نمی­گن حالا به لباسش می­زنه، نمی­گن که، آن چسبان چسبان جای ديگه هم هست ديگه هست ديگه هرچه که هست بناشان اين نيست که شما لباس را هفت، سه مرتبه بشورين

46: 10

س: زهر مار

ج: آری تو اناء آمده اذا ولع الکلب فی اناء احدکم آنجا عنوانه، دقت خوب دقت پس بحث اناء مغصوب آيا شامل چه می­شه اين به مواردش فرق می­کنه اگر بحث مثلاً بحث اناء مغصوب داريد مايؤکل مايشرب حتی اصلاً ظرف باشه، يؤکل، داشبورد ماشين چپه کردند توش آب ريختند آب مباحه مال خودتان اما داشبورد به اصطلاح ملک غيره، بخواهين از او وضوء بگيرين بحث اناء مغصوب مياد، چون آنجا دنبال عنوان اناء نيستين آنجا دنبال عنوان ظرف هستين يک چيزی که آب را در خودش نگه بداره، فرض نمی­کنه حالا فرض کنيد يک کسی يک لباس مخصوص داره که از پلاستيک تو همان لباس آب جمع می­کنه ولو مغصوب، بحثی نمی­خواهد اناء باشه اصلاً دنبال اناء نيستيم دقت کردين آنجا دنبال اين هستيم که برداشتن آب از آن چيز آيا تصرف در آن هست يا نه؟ و لذا آنجا هم موردش قضاياش به لحاظ صغری و کبرای بحث اجتماع امر و نهی فرق می­کنه پس بنابراين نسبت به طلا و نقره به لحاظ مأکول و مشروب فرقی نمی­کنه، فرقش کجاست فرض کنيم پايه استکان از نقره است، که اين مشبهه وعاء هست اما ظرف نيست، مثل چلوصافی مثل اين صافي­های هست که چای باش صاف می­کنن، يک چلو صافی چای هست با نقره است، آب را تو آن می­ريزه تو استکان می­خوره، آيا اين هم اناء حساب می­شه يا نه؟

س: چای صاف کن،

ج: مسحاک به قول ايشان، ايشان داره در عروه هم خوانديم عبارت عروه را يا فرض کنيد سبده سبد از نقره است سبد توش آب بريزين نگه نمی­داره، اما سيب همين جور توش بريزين آب برای

48: 12

هست اين لاتشربوا که قطعاً نمی­گيردش، لاتأکلوا فی صحافهما هم مشکله اين را بگيره اگر اناء را مگر مثلاً عنوان صحاف بگيره و الا اگر اناء را به معنای ظرف بگيرين مثل اين صاف، مثل اين به اصطلاح سبدها پلاستيکی هست حالا نقره­ای باشه طلايي باشه اين صدق اناء برايش بسيار مشکله، پس بنابراين الآن محل بحث کاملاً ديگه روشن شد اولاً در بخش موضوع نظر خود من بيشتر به اينه حالا خلاف مشهوره خيلی تعدی بکنيم مايؤکل فيه،

س: از جمله روايت­های که اکل و شرب را هردوتا را برای اناء آورده

ج: آورده آن توش دلالت نمی­کنه ممکنه اکل در اناء باشه، توی يک استکان طلايي مثلاً برنج بريزه بخوره می­شه خب آب نخوره استکانه، معد للاکله اما اين توش غذا بخوره خورشت باش بخوره، با استکان استکانه استکان برای چای خوردنه، اما توش برنج پخته ريخت سر کشيد چه اشکال داره، آن اکل هم

س: يک روايت همين پشتوانه

56: 13

آن وقت اگر آن ثابت بشه

ج: آن حرفی خوبيه پشتوانه اما الآن بنای فقهاء حتی سنتاً هستند از فقهای اهل سنت عده­ای شان ليکن خيلی کم، قياساً به قياس، تصريح کردند به قياس، و لذا بناشان اينه که حالا فرض کنيم طلا و نقره هم می­شه از اورانيوم، اورانيوم غنی شده به اصطلاح، می­گن حرام نيست حالا صد برابر هزار برابر طلا هم ارزش داشته باشه، از الماس باشه، يک الماس گنده که ملياردها ارزش داره تراشيدن مثل يک استکاش کردند، توش آدم آب بخوره بازهم اشکال نداره، که قيمتش قابل مقايسه با طلا هم نيست، با چند تن طلا شايد نباشه، بيشتر ارزش داشته باشه، لذا دارند تو سنی­ها دارند ما نداريم تو ماها نداريم، تو سنی­ها دارند که بعضياشان نقل کردند گفتند نمی­شه خورد، چون چرا؟ آن جهت

س: اگر آن باشه ديگه همه­اش را می­گيره

ج: همه را می­گيره، بناشان نيست در فقه اين مطلب، انشاء الله روشن شد بحثی

س: اين جوری بگيم هرچيزی که استفاده ظرفيت از آن بشه اين اشکال داره، سينی را شما می­گيد اناء نيست ولی اگر کسی برای اکل و شرب ازش استفاده کرد

ج: بازهم

س: اين سينی، بلی

ج: نه چون سينی را عرض کردم در باب طلا و نقره معد اکل را هم گفتيم حرامه اما اگر اناء نبود سگ بهش ولوغ کرد بايد سه بار با خاک شست يک بار با خاک نه ديگه، ببينيد هر عنوانی در جای خودش هست هر عنوانی در همان مورد خودش دقت کردين شما اکل را آوردين، چون اکل در روايت پيغمبر آمده، لاتشربوا فی آنية الذهب و لاتأکلوا فی صحافهما، صحاف که از سينی بدتره که، صحاف مثل يک تکه­ای صافه، روش پلو بريزند بخورند سينی باز يک لبه­ای داره يک کمی نگه می­­داره يک کمی خورشت هم تو خودش نگه می­داره پس در آنيه ذهب و فضه و صحفه­ای ذهب و فضه خوردن درست نيست صحاف ذهب و فضه، حالا می­خواهد به اصطلاح برايش اناء صدق بکنه يا نه صدق نکنه، ما دنبال صدق اناء نيستيم دقت فرموديد اما مسأله اناء آنجا کجا ثمره اش ظاهر می­شه تو ولوغ کلب ظاهر می­شه، حالا سينی توش فرض کنيم غذا هم بود آب هم نبود، سگ آمد ليس زد همه­اش را خورد،

س: اينجا را

16: 16

ج: مفهوم نيست حکمه، حکم رفته روی اناء غير اناء که نيست، حالا پاچه آدمه لِيس زد خب

س: نه پاچه همان مثلاً کاسه کاسه هم باشه

ج: حالا کاسه نيست صافه اصلاً اناء هم نيست، فرض کنيد يک سبديه، سبد را ليس زد، چه می­فرماييد؟

س: شما ولوغ ليسدن است يا با

ج: زبان زدن با دم

س: نه با زبانش،

ج: با زبان زدن، کشيدن زبان و پاک کردن،

س: آن فقط توی يک چيزی

س: ولوغ آب دهن ريختن نيست

ج: نه،

س: آب دهن بهش می­گن ولوغ الکلب يعنی آب دهنش

ج: وَلوغ بلی، وُلوغ از وَلوغه مثل وَضوء و وُضوء

س: ها! بلی درست می­فرماييد

ج: اختلاف با هم نداريم، بلی وَلوغ آن چيزی است که ازش ريخته می­شه اما وُلوغ خودش با زبان زدن، و لذا اين بحث را هم دارند که اگر زبان نزد دهنش را آورد قطره­ای آب چکيد اين بحثه، خودش در فقه هست، که اناء هم بود آيا اينجا هم بايد با خاک شُست يا نه؟ اين بحث ديگری است تو عروه هم داره ما متعرض شديم اين بحث ديگری است مشکله آنجا مشکل من احتياطاً و الا روشن نيست آنی که هست،

س: حاج آقا اين ظرفی که من غذا می­خورم با اين ظرفی که سينی اند چه فرقی می­کنه در زبان زد آن می­گن نه خاک مال نمی­خواهد اينه خاک مال می­خواهد چه فرق می­کنه؟

ج: چون پيغمبر گفت اناء گفت و الا می­گفت ولغ الکلب فی ای شئ فرق نمی­کنه،

س: حاج آقا خب ولوغ فقط در اناء امکان داره ديگه، در ظرفی که

49: 17

ج: زبان بزنه پاک می­کنه چربه به اصطلاح

س: ولوغ اينه که

50: 17

ج: گفت يک جايي رفتيم ظرف­هاشان خيلی با اين که خيمه­ای بود دور و برش هم چيزی نبود، خيلی ظرف­هاشان تميز بود آوردند، گفتيم چطور؟ گفت يک سگی داريم بعد از غذا می­گذاريم جلوش همه را می­ليسه، بشقاب آورده بود،

س: سگی

ج: همان ليسيده است ولوغه ديگه خوب

س: خب ولوغ اينه که مايع را با زبان بکشه

ج: ها! اين هم هست اين هم هست چرا بعضيا می­گن نه همين که زبان بزنه اين خودش ولوغه، همين که زبان بزنه بهش، ليسيدن با زبان نه آب دهنش بريزه، نه با دمبش مثلاً تو ظرف بچرخانه دمبش مثلاً نه پا که تو ظرف بچرخانه، مثلاً تو يک ظرفی که آب بپاشه بچرخانه اين را می­گن ولوغ نيست، دقت کردين اين­ها بحث­های است که، اصلاً فقه همين تکامل فقه بر همين بود، که آمدند فروع متصوره و اگر دقت هم بکنيد در حقيقت اين­ها فروع فقهی نيست، اين­ها تشخيصات موضوعه، تغييرات موضوعه، يعنی توضيحات موضوعه، صور مختلفه­ای فرض موضوعه، ما گاهی اوقات تو حکم بيشتر وارد می­شيم گاهی اوقات تو موضوع، فقه قدمای اصحاب ما کمه مال همينه، چون يک موضوع کلی می­گفتند بعدی­ها موضوعات را توسعه دادند، مثلاً آب دهنش بريزه با پاش بزنه، بليسه مثلاً چربی را بليسه، دهنش را تو آب بزنه بيمکه، ولوغ کدام يکيه؟ اين­ها تشخيصات موضوعه، انشاء الله فکر می­کنم مطلب تا حدی روشن شد کيفيت ورود و خروج اين بحث بايد کاملاً روشن بشه اين راجع به اين قسمت.

آن وقت ما باز مشکل ديگری که داريم که عرض کردم بعدها عناوين ديگری هم اضافه شد پس ما بحث­هامان در آنية الذهب و الفضه يکی بحث­های موضوعی است يکی بحث­های حکمی، البته بعض جاها هم بحث موضوعی و حکمی خيلی مترابط اند با هم، مثلاً همين بحثی راجع به آنيه شد آن وقت پيشرفت­های ديگه هم بشر کرد، مثلاً يکدانه کاسه است فقط لبه­هاش را سه تا تکه چهارتا تکه لبه نقره می­گذارند، می­چسبانن بهش نقره، که وقتی آب می­خوره مخصوصاً اگر از چيز بود از گل و فضح بود اصلاً توش آشغالی، مکروبی به اصطلاح ما آن وقت از نقره می­گذاشتند که تميز باشه از خود آن محل نقره می­خورد اناء نقره نيست محل خوردن نقره است شرب نقره است، اين را می­گفتند مضبب که عرض کردم آن يک تکه را هم که می­زدند بهش می­گفتند ضبه، ضبة الفضه، ضبة من الفضه، که خودش ضبه يعنی سوسمار ماده، سوسمار يا اگر می­آمدند فرض کنيد استکان يا کاسه را می­شکست سابقاً بند می­زدند حالا گاهی اوقات بندش با نقره بود ماده­ای نقره­ای بود، پس الآن اين اناء ايستاده با اين بند اما خود اناء خزعه چينيه، بندش نقره است اين هم دوتا، گاهی ظاهر اناء را آب نقره می­زدند نقره کاری می­کردند، نقره نما بود، گاهی ظاهر و باطنش را می­زدند اين را غالباً مفضض می­گفتند، پس ما آنی که در لسان رسول الله بود فضه، بعدها فقهای اهل سنت و در روايات ما مفضض و مضبب و اين­ها هم اضافه شد، طبعاً اضافه بر او چيزهای ديگری حالا فرض کنيم حلقه ماننده مال شمشير دسته­ای شمشير غلاف شمشير، نمی­دانم شمشير درست توضيح دادم، يک سبيلی داره قبل از دسته، سبيلش مثلاً از نقره است، باز جايي که آدم دسته می­گيره پشتش يک قلومبه­ای داره که گفتم قبيعه همان، قبيعة السيف آن قلومبه­ای پشتش،

س: پشت دست

ج: پشت دستش اين مثلاً از نقره است يا طلاست ديگه اين بحث­های بوده که در مجموعه روايات وارد شده اين باب شصت و شش را ايشان کراهة الاناء المفضض، عرض کردم اين اناء

س: از همان

ج: بلی آقا

س: از همان

ج: نه اين از خود بحث بنده است اناء مفضض در روايات آمده حکم هم کردند اصحاب به کراهت، ليکن ما متأسفانه آن مشکل کجاست؟ روايت مهم حلبی همينه، لاتأکل فی آنية من فضه و لا فی آنية مفضضه، اينجا را هم باز فقهاء بحث کردند که اينجا را، اين ديگه بحث فقهای ماست چه کارش بکنيم؟

س: پس اين که نمی­شه

19: 22

ج: بلی، الآن در مثل شرايع هم داره که لايجوز الشرب فی الفضه و يجوز و يکره الاناء المفضض عنوان همان بحثی که وسائل داره اينجا عنوان باب قرار داده در شرايع داره، در وسائل عنوان بابش قرار داده، ديروز روايت را خوانديم آنيه مفضض هم خوانديم توضيح ما آخرش اين شد، مفضض اگر به معنای آب نقره بزنن، به حيث صدق اناء بشه آن هم باز اقسام داره، يک دفعه اين کاسه­ای خاکی يا گلی يا فلان را گذاشتند توی يک نقره اگر اين کاسه را هم برداريم زيرش هم خودش يک کاسه­ای نقره است اين يک فرض قضيه است، يک دفعه نه يک پوشش نازکی که آن اصلاً خودش قابل تمايز نيست،  پوشش نازکی از نقره دارند،

س: مثل

9: 23

می­کنن

ج: يک دفعه نه با نقره او را به اصطلاح بند بندی کردند بند زدند يک دفعه نه يک مقدار دور و برش نقره گذاشتند يا مثلاً وقتی کاسه را چون چينی می­دانين در يک هدف معينی توی چيزی دارند ديگه اصلاً چينی از گل درست می­کنن يک رسمی معين داره، معين مقدار بيست و يک

33: 23

توی حرارت­های درجه­ای بالای حرارت که به اين صورت پخته می­شه، که در قم مثلاً کمتر می­زنن همين سفال­های قم، اين حرارت بايد بيشتر، البته نوع خاک هم فرق می­کنه و درجه حرارت هم آن ترتيبی که داره، يک تشکيلات داره، اين تبديل به يعنی صورت چيزی در مياد، حالا ممکن است وقتی که اين هنوز سبکه توش قطعه قطعه­ای نقره بگذارند يا مثلاً يک جامی از نقره درست بکنن اما سراخ سراخ باشه اين را بگذارند آن ماده­ای چينی را سوار کنن بگذارند توی آتش، آن آتش که ببينه در وقت معين مثل به صورت نقره­ای در بياد ليکن توش مثلاً يک جام نقره­ای هم هست اما آن جام نقره­ای اولاً مستقل نيست بخواهن هم مستقل کنن شيشه، اين چينی مشکنه، ثانياً مثل تهی استکانی می­مانه يعنی سراخ سراخه مشبکه، اين­ها بحث­های بوده که گفته شده ديروز رواياتش را خوانديم و انصافاً داريم ما روايت اناء مفضض ليکن روشن نيست که اين مفضض چيه دقيقاً؟ آن وقت در اين جور جاها که روشن نيست بر می­گرديم به حسب قاعده اگر مقدار فضه به مقداری باشه که اناء فضه صدق بکنه لايجوز اگر تکه تکه است مثلاً لبه­هاش چهارتا نقره گذاشتند، آب هم که می­خوره از نقره بخوره، اين هم ديگه مفضض باشه اين ظاهراً اشکال نداره،

س: به عنوان مستقل نمی­شه مفضض گفت برگرده به اناء فضه

ج: ها! بايد بر گرده، آن­های که مستقل گرفتند نظرشان به اين روايته،

س: استاد اين تعبير مفضض با آنية الفضه فرق داره

ج: بلی خب در روايت هم همين جور، اما باب شصت و هفت مربوط، اين سه بابه، در باب ذهب و فضه سه بابه باب شصت و هفت را آلات متخذه­ای از ذهب و فضه در آلات ديگه مهم نيست که مثلاً اناء باشه، مثلاً يک آقای است مثلاً يک چوبی دستش،

34: 25

حيزران بودند پادشاهان چوبی دستش بازی، آن مثلاً فرض کنيم از طلا و نقره است، مثلاً چيزهای ديگه است که فرض کنيم مثلاً ميزی هست از نقره روش می­نويسه،

س: قاب شمشير

ج: مثلاً قاب شمشير،

س: انگشتر

ج: انگشتر متفق عليه است که از نقره اشکال نداره،

س: قاب قرآن

ج: و قرآن و ذهب درست نيست، ذهب هم متفق عليه، لذا اين ذهب و فضه در آنيه حکم شان اينه، تو بعضی چيزها باز حکم شان جدا می­شه، تو مثل انگشتر جايز نيست برای نقره­ای جايزه و مسبب هست، ديگه من چون وقتم، حالم تمام شده اين روايت را بخوانم و بعد ديگه به اصطلاح بحث امروز تمام بشه، نمی­دانم من اگر صلاح می­دانن فردا هم اين را تمامش بکنم، و الا بلی ديگه حالا هوا که بد نيست ديگه فردا يک روز ديگه بخوانيم که انشاء الله تمام بشه در باب شصت و هفت حديث اول را مرحوم کلينی عن عدة من اصحابنا عن احمد ابن ابی عبدالله برقی، برقی پسر عن ابيه برقی پدر عن محمد ابن سنان ديگه رفت رو ميراث­های محمد ابن سنان خود برقی پدر يکی از اتهاماتش اينه که از ضعفاء نقل می­کنه، عن حماد ابن عثمان عن ربعی عن الفضيل ابن يسار، بقيه سند خوبه، ربعی و فضيل هم از اهل بصره اند، عن ابی عبدالله(ع) قال سئلت اباعبدالله عن الصبی فيه الذهب و يصلح امساکه فی البيت فقال ان کان ذهباً فلا و ان کان ماء الذهب فلابأس، بعض از روايات هم مفضض احتمالاً مراد ماء الفضه باشه، بی حال شدم و صلی الله علی محمد و آله الطاهرين.


 

ارسال سوال