مکاسب ۸۶-۱۳۸۵ (۱۰۵)
مکاسب ۸۷-۱۳۸۶ (۱۱۹)
مکاسب ۸۹-۱۳۸۸ (۱۲۴)
مکاسب ۹۰-۱۳۸۹ (۶۳)
مکاسب ۹۱-۱۳۹۰ (۹۸)
مکاسب ۹۲-۱۳۹۱ (۱۱۲)
مکاسب ۹۳-۱۳۹۲ (۱۰۳)
مکاسب ۹۴-۱۳۹۳ (۱۰۶)
مکاسب ۹۵-۱۳۹۴ (۱۱۰)
مکاسب ۹۶-۱۳۹۵ (۱۱۸)
مکاسب ۹۷-۱۳۹۶ (۱۱۷)
مکاسب ۹۸-۱۳۹۷ (۱۲۸)
مکاسب ۹۹-۱۳۹۸ (۸۳)
مکاسب ۱۴۰۰-۱۴۰۱ (۳۶)
مکاسب ۱۴۰۱-۱۴۰۲ (۵)
مکاسب ۱۴۰۲-۱۴۰۳ (۶۳)
اصول ۹۰-۱۳۸۹ (۹۵)
اصول ۹۱-۱۳۹۰ (۹۸)
اصول ۹۲-۱۳۹۱ (۱۱۳)
اصول ۹۳-۱۳۹۲ (۱۰۴)
اصول ۹۴-۱۳۹۳ (۱۰۸)
اصول ۹۵-۱۳۹۴ (۱۰۹)
اصول ۹۶-۱۳۹۵ (۱۲۰)
اصول ۹۷-۱۳۹۶ (۱۱۸)
اصول ۹۸-۱۳۹۷ (۱۳۵)
اصول ۹۹-۱۳۹۸ (۸۴)
اصول ۱۴۰۰-۱۴۰۱ (۳۷)
اصول ۱۴۰۱-۱۴۰۲ (۳)
■ تاریخ شفاهی (۳)
■ تقریرات
تقریرات بحث خارج -اصول (۳)
تقریرات بحث خارج - فقه ولائی (۳)
تقریرات بحث خارج - رجال (۵)
■ خلق عظیم (۱)
■ اصول ۱۴۰۲-۱۴۰۳ (۶۷)
آخرین دروس
- مکاسب 1402-1403 » فقه یک شنبه 1403/3/13
- اصول 94-1393 » شنبه - 25 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » سهشنبه - 21 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » دوشنبه - 20 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » یکشنبه - 19 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » شنبه - 18 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » چهارشنبه- 15 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- مکاسب 94-1393 » شنبه - 9 – 12 - 1393 مکاسب محرمه ـ نوح بالباطل [روایات نیاح]
- مکاسب 94-1393 » چهارشنبه - 6 – 12 - 1393 مکاسب محرمه ـ نوح بالباطل [روایات نیاح]
- مکاسب 94-1393 » سهشنبه - 5 – 12 - 1393 مکاسب محرمه ـ نوح بالباطل [روایات نیاح]
دروس تصادفی
- مکاسب 92-1391 » خارج فقه 92-1391
- مکاسب 96-1395 » فقه دوشنبه 1396/2/11 مکاسب محرمه
- مکاسب 89-1388 » خارج فقه 89-1388
- اصول 89-1388 » خارج اصول 89-1388
- مکاسب 89-1388 » خارج فقه 89-1388
- اصول 91-1390 » خارج اصول 91-1390
- مکاسب 86-1385 » خارج فقه 86-1385
- مکاسب 97-1396 » فقه دوشنبه 1396/7/17
- اصول 93-1392 » خارج اصول 93-1392
- مکاسب 97-1396 » فقه شنبه 1396/12/26
دروس پربازدید
- تقریرات بحث خارج - فقه ولائی » تقریرات بحث خارج فقه ولائی - بقیه ادله ولایت فقیه و شروط حاکم و والی
- مکاسب 96-1395 » فقه یک شنبه 1396/1/27 مکاسب محرمه
- تقریرات بحث خارج - فقه ولائی » تقریرات بحث خارج فقه ولائی - بیت المال و سجن
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه - غیبت
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه - قمار و قیادة
- تقریرات بحث خارج - فقه ولائی » تقریرات بحث خارج فقه ولائی - بحث ولایت معصومین علیهم السلام و ادله روایی ولایت فقیه
- اصول 96-1395 » اصول یک شنبه 1396/2/17
- خارج فقه - مکاسب » خارج فقه - مکاسب - راه فنی بررسی حکم بیع بول شتر
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه -بحث دهن متنجس و قاعدة حرمت بیع نجس و حرمت بیع متنجس و حیازت و اختصاص و حق سبق
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه - غنا
فقه-1388-46
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
و الحمد لله رب العالمين و صلی الله علی محمد و آله الطيبين الطاهرين المعصومين و اللعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعين اللهم وفقنا و جميع المشتغلين و ارحمنا برحمتک يا ارحم الراحمين.
يک مقداری بحث طول کشيد ليکن چه کار کنيم مجبوراً زمان بحث هم غالباً کوتاهه بيست، سی چهل قيقهی اين بحثهای است بايد هر روز دو سه ساعت صحبت کنيم تا به يک جايي برسيم.
راجع به بحث اعانه بر اثم بود و بحثی که مرحوم ايروانی البته انصافاً مرحوم آقا ميرزا ايروانی هم حاشيه کفايهاش هم حاشيه مکاسبش هردو فوائد خوبی داره انصافاً اين شخص شخص بسيار بزرگواری است بسيار لطائف و فوائدی داره حالا قبول بکنيم يا نکنيم آن بحث ديگريه اما انصافاً فوائد خوبی داره مرحوم ايراونی قصد را اولاً دو معنی کرد و گفت هردو معنی معتبر نيستند بعد فرمودند که بل الاعانه آن وقت سعی کردند معيار بدن، بل الاعانه عبارة عن مساعدة الغير بالاتيان بالمقدمات الفاعليه لفعله، آن مقدمات فاعليه برای فعلش را يعنی آن مقدماتی که او با اتکاء به آنها آن فعل را انجام میده حالا البته چون ايشان توضيح ندادند من يک توضيح کوچکی را اينجا عرض بکنم که شايد مراد ايشان اين باشه، ببينيد و لاتعاونوا علی الاثم و العدوان آن بحث لطيف حقوقش اينه که اينا اثم به چه معنی استعمال شده بعضيا هم احتمال دادند اين بحث را مطرح کردند که آيا اثم به معنای مصدری است يا به معنای اسم مصدری معنای مصدری اگر باشه ما به فارسی ترجمه میکنيم گناه کردن اما اگر معنای اسم مصدری باشه اين به معنای گناه، يعنی تعاون بر گناه نکنيد يا بر گناه کردن يک عدهی از اين راه در اين کتابی که ايشان ديگه من از اين کتاب خود ايشان مکاسب محرمه اين آقای معاصر ما و للاستاد الامام فی هذا المجال کلام طويل از کلمات ايشان از مکاسب محرمه که به قلم خود ايشانه ايشان در آن آخر عبارتشان دارند در همان مکاسب محرمه و ان شئت قلت فرق بين الکون الاثم بمعنی اسم مصدر و کونه بمعنی المصدر فی صدق الاعانه فعلی الاول که اسم مصدر باشه يعتبر فی صدقها الوجود بخلاف الثانی اما در به اصطلاح يعنی مراد ايشان از کلمه وجوب، يک مشکلی هست گاهی اوقات تعابير فرق میکنه مراد از ايشان از وجود يعنی ترتب گناه در خارج در اين عبارت، يعتبر فی صدقها الوجود ما غالباً الآن مرحوم شيخ يا مرحوم نراقی از اين تعبير میکنن ترتب الاثم خارجاً اين هم يک بحثی است چون اين بحث اول ما صدق بود بحث دوم آيا در باب اعانه شرط است ترتب گناه در خارج يا نه؟ چون ممکن است يک کسی مقدمهی را به عنوان اعانه انجام بده اما گناه مترتب نشه محقق نشه ايشان گفته فعلی الاول يعتبر فی صدقها الوجوب يعنی ترتيب گناه در خارج بخلاف الثانی که مراد معنای مصدری باشه و المقام من قبيل الثانی مع ذلک ايشان از راه مصدر و اسم مصدر وارد شدند البته نکتهای آن مصدر و اسم مصدر که يک نکتهی لفظی است اما نکتهی قانونش در حقيقت اينه که حالا اگر خود مرحوم آقای ايروانی هم اين مطلب را توضيح میدادند بهتر بود يعنی ببينيد شما گناه را به دو حيثيت همان حيثيت وجود و ايجادی، حالا ايشان مصدر و اسم مصدر گفتند شما میتونيد به عنوان حيثيت وجودی و ايجادی در نظر بگيريد که اين دوتا هردو يک حقيقت اند، به لحاظ فرق میکنه، يعنی به عبارت فنیتر آيا مراد از لاتعاونوا علی الاثم و العدوان مراد از اثم آن جهت تحقق اثم فی نفسه در نظر گرفته شده که غالباً در واجبات کفائی اين طوره، طبيعت واجبات کفائی خود عمل فی نفسه در نظر گرفته میشه مثلاً در تميز کردن شهر مهم تميز کردن شهره، مهم نيست اين شخص يا آن شخص يا دولت يا شهرداری، مهم حالا فرض کنيم باد آمد اين آشغاله برد شهر تميزه پس گاهی اوقات در يک تکليف مهم تحقق آن تکليفه، گاهی اوقات در يک تکليف مهم انتسابه غير از تحقق، دقت میکنيد فقط تحققش مراد نيست مهم اين نيست که گناه در جامعه انجام تو اين گناه نکنه انتساب گناه به شخصه شايد مراد چون اين فاضل معاصر ما هم نوشته ما نفهميديم مراد ايشانه چيه؟ من البته چون گفت گاهی اوقات کلمات استاد هم نمی فهمم چه برسه به استاد استاد، شايد مرحوم ايروانی قدس الله نفسه از مقدمات فاعليه تعبير ايشان، ايشان تعبيرش اينه که و بالجمله بلی مرحوم ايروانی عبارتش، بل الاعانه عن مساعدة الغير بالاتيان بالمقدمات الفاعلية لفعله احتمال میدم ايشان از کلمه و لاتعاونوا علی الاثم اين را فهميدن، آن جهت انتساب گناه،
س: يعنی مصدری گرفته
ج: يعنی به عبارت ديگر مصدری مثلاً شبيه مصدری
س: بايد مصدری فاعليت
ج: آها! اين فاعليت لفعله يعنی مراد حالا من نمیدانم نمیتونم نسبت بدم به ايشان حالا تعبير مصدری هم شايد اين طور واضح نباشه برای اين معنی يعنی گاهی اوقات خود عمل در خارج نگاه میشه يعنی مراد شارع اينه که اصلاً اثم تو خارج نباشه خوب دقت میکنيد گاهی اوقات مراد اين است که اين شخص اثم انجام نده جهت انتساب و جهت صدوری در نظر گرفته شده پس گاهی اوقات جهت صدوری و انتساب در نظر گرفته میشه گاهی اوقات جهت انتساب در نظر گرفته نمیشه، ايشان معتقدند که عنوان اعانه بر اثم آنجايي است که جهت صدوری برای اراده فاعلی باشه، يعنی شخصی که میخواهد گناه ازش صادر بشه اراده فاعلش اراده فاعلی برای گناه داره ما آن اراده فاعلی را تکميل بکنيم با آن اعانه با آن ياری، هم به اصطلاح کمک، کمک بکنيم برای آن اراده فاعلی احتمالاً مراد ايشان از اين عبارت باشه احتمالاً و الله العالم،
س: يعنی میشه همان قصد
ج: ها! قصد ديگه نمیخواهد نه ايشان میگه قصد نمیخواهد همين که در، نه قصد معين ديگه قصد نمیخواهد آن اراده فاعلی هست اما معين ديگه قصد نمیخواهد
س: آن اراده فاعلی چيزی جز قصده مگر
ج: اراده فاعلی به من مربوط نيست من به عنوان معين قصد نمیخواهم آن اراده فاعلی آن آن تکليف خودشه آن میخواهد حرام انجام بده، ببينيد المقدمات الفاعلية لفعله ظاهراً فکر میکنم مراد ايشان اين باشه دون مطلق المقدمات نه هر مقدمهای که شامل مقدمات ماديه هم بشه اين يعنی اين آقا نوشته که مراد اين ماديه چيه؟ ظاهراً مراد ايشان از ماديه آنی که به منزله موضوع فعله چون بعد خود مرحوم ايروانی يک مثالهای میزنه فضلاً عن ايجاد نفس الفاعل او حياته حفظ حياته، لذا ايشان میخواهد اين بحث معروف که اگر کسی ازدواج کرد میدانه تو بچههاش مرتکب گناه پيدا بشه آيا اين هم اعانه بر اثم هست يا نه؟ ايشان میخواهد بگه نه اين ديگه اعانه نيست، چون با ازدواج ايجاد الفاعله، نه اراده فاعلی ايجاد الفاعل جزء اعانه بر اثم نيست دقت فرموديد سر اين که اين ازدواج داخل نمیشه به خاطر اين که در آنجا ايجاد الفاعله يا حفظ حيات فاعل، فرض کن تجارتی که انجام می گيره اين تجات نتيجهاش اين میشه که دولت مثلاً فرض کن آن، زائری که عشار داره مياد از عشر اين پول استفاده می کنه برای حفظ حيات خودش اگر مقدمهای انسان ايجاد بکنه برای حفظ حيات اين اعانه بر اثم نيست اگر مقدمهای ايجاد بکنه برای ايجاد فاعل اين اعانه بر اثم نيست خوب دقت کردين اعانه بر اثم در آن مقدماتی است که در صدور گناه بر او تأثير داره، اين
25: 9
البته اينجا اين سؤال حالا من مطلب ايشان تمام بکنم، بعد ببينيد چون، فضلاً دون مطلق المقدمات الشامل للماديه فضلاً عن ايجاد نفس الفاعل او حفظ حياته اين جزو معاون بر اثم نيستند، و لذا میگه فتهيئت موضوع فعل الغير اما اگر ما موضوعشه اين موضوع فعل غير ظاهراً مقدمات ماديه مرادشه، کاری بکنيم که موضوع فعل غير درست بشه و الاتيان بالمفعول به لفعلک اين طوري بخوانيم يعنی آن متعلق فعل حالا مفعول به آورده المفعول به لفعله، يعنی آن چيزی که فعل او ايجاد میکنه او موضوع را ما ايجاد بکنيم ليس اعانة له علی الحرام حالا اينه هم مثال بزنم از خود مثال ايشان و من ذلک سير الحاج مثلاً حاجی که میره يا مثلاً تاجر که میره خب پول میده برای يک دولت ظالم ماليات میده اين برای حفظ حياتشه يا فعل مايَغتاب الشخص يا ما يُغتاب الشخص علی فعله اين فعل ما يغتاب الشخص علی فعله اين مثل اين میمانه اين مراد ايشان اينه شما برين جلو يک فردی يک کاری به عنوان اين که اين کار خصوصيه کسی نمیدانه يک دروغی بهش بگه، بگه فحاشی بکنی مثلاً به يک کسی به يک شخص ديگری که هدف شما اين باشه که آن شخصی که اين فحاشی شما را شنيد بره پشت سر شما بگه اين آدم فحاشیه آدم دروغگوی است، به اين وسيله آن غيبت بکنه فعل يغتاب الشخص دقت کردين متوجهی چه میخواهم بگم مراد ايشان شما مسأله عمداً جلو يک فردی يک صحبتی می کنيد، يک گناهی که آن گناه را انجام يا انجام میده گناه را نمیخواهد صحبت بهش بکنی، يک گناه را انجام میدن که اين شخص مطلع بشه بعد بره پشت سر شما بگه اين آقا اين گناه را انجام داد، شما هدف تان اين باشه که اين آقا به اين وسيله غيب بکنه غيبت هم جزء کبائره روشن،
س:
35: 11
فاعلی را ايجاد کرده
ج: ايشان میگه اين فاعلی نيست اين ماديه،
س: شرائط آنها را مگر فاعل نيست
ج: دقت کردين چه شد، مراد ايشان روشن شد چون میگه او در فکر غيبت که نبود اراده فاعلی که نداشت، اين که شما اين که شما انجام دادين مقدمات مادی است، اين آقا هم که نوشته نفهميدن مراد مقدمات چيه؟ تو اين مثال ايشان ملتفت نشده، اين مثال اينجا مراد ايشان اينه يعنی شما کار بکنيد که اين آقا غيبت بکنه، هدف، يعنی نه اين که اراده غيبت داشت،
س: تمکن از غيبت اينجا پيدا کرد
ج: نه اصلاً اين غيبت موضوع پيدا کرد نه تمکن مرحوم آقای ايروانی میگه اين اعانه بر اثم نيست،
س: خب موجود بگيريم بهتره مادی ديگه خيلی
ج: ايشان اسمشه گذاشته مادی حالا فرض، اصلاً اصطلاحه اين اصلاً توجه نکرده آقای اين آقای معاصر ما که مراد مرحوم ايروانی ببينيد شما در اين آقا اصلاً در فکر غيبت نبوده، خوب دقت بکنيد اين اراده فاعلی نداشته به غيبت، شما عمداً رفتين پيش او يک عمل حرام انجام دادين خوب دقت بکنيد که مطلع بشه بعد پشت سر شما بگه اين آقا فلان کار زشته کرد، حالا که غيبت کرد میشه مرتکب کبيره میشه فاسد، شما عمل را انجام دادين تا موضوع غيبت محقق بشه تا موضوعش محقق بشه، سؤال اينه ايشان میخواهد بگه اين اعانه بر اثم نيست خوب دقت بکنيد،
س: اگر میخواست فاعلی بشه چه میشد تو همين مثال
ج: ها! فاعلی فرض کنيم مثلاً میخواهد غيبت بکنه، نشسته يک مجلس غيبت خبر نداره شما برايش يک نامه مینويسيد يا بهش میگين بلی فلان فلان گناه را کرده اين میره مرتکب میشه اين اعانه بر اثمه،
س:
32: 13
تبرج يعنی چه استاد؟
ج: تبرج، يکی ديگه هم در گناه بيفته اعانه آن هم مثل همينه، دقت کردين چه میخواهد بگه مرحوم ايروانی پس تارتاً اراده گناه داره که گناه از او صادر بشه اين مياد مقدماتشه ايجاد میکنه اين میشه اعانه علی الغير، تارتاً اين اصلاً اراده گناه نداشته اصلاً تو فکرش گناه نبوده اين میره عمداً کاری میکنه که با کار خودش موضوع غيبت را درست میکنه خوب دقت میکنيد اصلاً آن اراده فاعلی نبوده پس مراد ايشان از مقدمات ماديه مراد اينه يعنی تهيه موضوع، موضوع براش درست میکنه اين با فعل خودش موضوع غيبت را درست میکنه،
س: ملامتيه
ج: مثل ملامتيه مثلاً در صوفيه، تأمل فرموديد پس مراد ايشان روشن شد میگه در جايي که در فعل حرامه شما مقدمهاش ايجاد میکنيد آن اعانه علی الاثمه، اما اگر اين اصلاً در فکر حرام نبود در فکر غيبت هم نبود شما رفتين جلوش يک کاری حرامی را انجام دادين به کسی هم نگفت مثلاً محرم، چون ذکرک بمايستره علی نفسه، دقت می کنيد اين مستور بوده میگه من حالا که اين کار را میکنم اين میره پشت سرم اين مطلب را میگه پس مرتکب غيبت میشه اين اين کار را انجام بده، مرحوم ايروانی میخواهد بگه اين جزو اعانه علی الاثم نيست عنوان اعانه بر گناه صدق نمیکنه، بلی میگه يمکن نعم بعد ايشان میگه بلی اين از قبيل
9: 15
قياده که جمع میکنه بين دو به حرام اين از آن قبيله بعد نعم ربما يحرم لا بعنوان الاعانه و از همين قبيل هم هست قياده جمع بين، قياده مراد به اصطلاح جمع کردن بين دو نفر به حرام، حالا دوتا مرد باشه زن باشه هردوتاش باشه، متعارفه زن و مرد اين را اصطلاحاً قياده میگن، پس مرحوم محقق ايروانی قدس الله نفسه يک معيار در حقيقت دادند، ايجاد
37: 15
جزو اعانه نيست ايجاد مقدمات ماديه جزو اعانه نيست، ايجاد مقدمات فاعليه جزو اعانه است، حالا فقط بايد از ايشان پرسيد که اين تحقيق نفيس را از کجا مصدر اين چيه؟
س:
51: 15
مثال به قياده میزنه چون قياده هم دو وجهينه
ج: خودش حرامه بلی خودش حرامه
س: نه نه گاهی خود آن دو نفر اراده دارند و اين میره
ج: بلی راسته اين هم میشه تازه قياده هم اين مشکل را داره غرض روشن شد برايتان ما نمیفهميم ايشان از کجا يعنی اين چه عنوانی است که ايشان حالا مثلاً فرمودند چون مفروض کلام ما عنوان اعان علی اثم در روايات نداريم که موضوع، مفروض کلام آنی که ما در روايات داريم تعاون علی الاثمه، دقت فرموديد، پس اعانه مفهوم ديگری تعاونه هم خود ايشان فرمودند اجتماعيه، يعنی در حقيقت تعاون آن حالت اجتماعی را در نظر گرفته اعانه حالت فرد نسبت به فرد ديگری، چطور شما در حالت به اصطلاح فردی با اين که در لسان روايت نبود اعانه را محدود کرديد، حالا ما که هنوز نفهميديم بعدش هم عرض کرديم ايجاد فاعل جزو اعانه نيست اين معلوم نيست مطلبی، اين خوارج معتقد بودند که بچه را هم بايد کشت ديگه حتماً شنيدين عدهای شان البته اختلاف بود، نامهای هم به عبدالله ابن عباس نوشتند که بچهها را بکشيم يا نه؟ شايد بقيه را که میکشتند بچه شيرخوار میگفتند، تمسک به اين آيه میکردند: ربّی
5: 17
و لا تذر علی الارض من الکافرين دياراً انک ان تذرهم يضل عبادک و لا يلد الا فاجراً کفاراً چون اين بچهها بزرگ میشن بعد باز يک نسل کافر از اينها به دنيا میآيد اينها رو اين جهت اين را سبب میدانستند برای اين که بعد مثلاً کفر در جامعه رواج پيدا کنه همين بچه که بزرگ میشه ازواج بکنه، و چون يکی از مباحث اعانت که خواهد آمد بحث سيره عقلاء و فهم عقلائی است بدون شک فهم عقلائی در موارد ايجاد فاعل هم همينه میبينه الآن خوب میدانيد مشاورههای ژنتيک هست برای ازدواج که قبل از ازدواج بررسی میکنن که اگر اين پسر و دختر باهم ازدواج کردند بچههای ناقص به دنيا ميآيد جلوشه میگيرند خب اين که ايشان میگه ايجاد فاعل جزو اعانه بر اثم نيست اگر ما اثم را خب يواش يواش ممکنه وارد تحقيق بشيم ديگه اگر اسم را ما به معنای اسم مصدری به قول آنها يا به معنای تحقق فی ذاته بگيريم يعنی ناظری به جهت انتسابش نباشه خوب دقت بکنيد پس ما بايد اول بياييم انتقال کلام را به آنجا بديم که مراد از اثم و عدوان آيا مراد تحقق فی ذاته هست يا مراد انتسابش به فاعله اگر مراد از لاتعاونوا علی الاثم و العدوان اصلاً تو جامعه بايد اثم نباشه کار به انتساب نداره اصلاً اثم و عدوان بايد تو جامعه نباشه نظر روی اين، اگر اين باشه اگر میدانه که اين فاعل ايجاد اثم میکنه مثل همين مسائل ژنتيک اينها میگن تو جامعه بايد افراد ناقص الخلقه بناشه حرف اينه ديگه توی جامعه، افراد ناقص افرادی که مشکل جسمی داره بايد نباشن و علم می تونه تا يک مقدار زيادی جلو اينها را بگيره و آن با همين مشاورههای ژنتيک، فرق نمیکنه اينجا هم بايد علم به کمک قانون مياد و تعيين می کنه مثلاً افرادی که دارای اين خصائص هستند باهم ازدواج نکنن اين يک مطلب، يک مطلب ديگه هم اينجا همينجا حالا مدام جاش هست، من چون سابقاً هم از آقای خويي خوانديم بعد هم از مرحوم شيخ خواهيم خواند مرحوم شيخ و آقای خويي و عدهی زيادی گفتند برفرض هم اعانه بر اثم حرام باشه اين لازم نيست که بيع باطل بشه چون حرمت به نفس بيع نخورده به يک عنوان ديگريه از اين مثالی که من زدم روشن شد که بعيد نيست در بعضی از جاها لو به عنوان نخوره باز مقتضی بطلان نشه يعنی در اين مثال دقت بکنيد نميان بگن ازدواج شما درست اما شما بچهدار نشين، وقتی اين پسر و دختر همديگر را میخواهن بگن شما ازدواج بکنيد اما فرض کنيم مثلاً دختر عوامل منع حمل را با خودش برداره يا پسر را يکشانه عقيم بکنن، بگن چون نسل شما يک نسلی است که منجر میشه به امراض بيماریهای به اصطلاح امروزه تالاسمی میگن چه میگن که خيلی من اسمهاشه بلد نيستم چون منجر میشه به افراد ناقص، همان مثل
12: 20
ناقص الخلقه، افرادی که مشکل تکوينی دارند،
س:
16: 20
ج: بلی میدانم اين ازدواج را اصلاً دقت کنيد ازدواج را اجازه نمیدن اين يعنی چه؟ يعنی اين قاعده که در اصول آمد که هرجا نهی خورد به عنوان غير خود بيع آنجا مقتضی بطلان نيست بگيم نه عناوين فرق میکنه اين طور نيست که عناوين، اگر نهی به خاطر عون بود دقت بکنيد عنوان اعانه بود و عون بود صحت عقد باز مصداق آنه چون وقتی میخواهد بگه لاتعاونوا يعنی میخواهد عون را برداره خوب دقت بکنيد اينها ظرافت من تو بحث نهی در عبادات هم تو معاملات عرض کرديم ما يک مشکل کلی در اصول داريم که البته اين بحثها را بحث نهی را برداشتند از فقه آوردند تو اصول اما واقع مطلب اينه که اين يک مقدار مشکله سر اشکالشه هم من عرض کردم در مجموعه ادلهای که ما در اختيار داريم نهیها هميشه يک جور نيست، هميشه اين جور نيست که به اصطلاح لاتبع مثلاً باشه يا لاتتزوجه اين نيست لاتعزم عقدة النکاح عزم خورده نهی خورد به عزم، و لذا چون عبارات فذروا البيع، يکی فذروا البيع، يکی لاتبعه، يکی لاتعزم عقدة، عبارات مختلف، ما اين بحث را مطرح کرديم که اين بحث به نحو کلی يک چيزه اما واقع خارجش الفاظ چون فرقب میکنه بايد آن خصوصيات را در نظر بگيريم دقت بکنيد آقايان در باب مثلاً نهی در معاملات فوقش فساد فهميدند اما در مثل لاتعزم عقدة النکاح ما روايت هم داريم اما اين اختصاص به ما نداره اشتباه نشه از عمر هم نقل شده در اينجا فقط فساد نکاح را نفهميدند حرمت ابدی هم فهميدند ما تو اصول ديگه حرمت ابدی بحث نمیکنيم که از لاتعزم عقدة النکاح گفتند اگر عقد در ايام عقده کرد حرمت ابدی مياره اين مال خصوصيت اين تعبيره اگر میگفت مثلاً و لاتنکحوا ما نکح آبائکم اين يک تعبيره، لاتعزم عقدة النکاح اين يک تعبيره، حرمت عليکم امهاتکم، امهات اصلاً تعابير مختلفه آن اين به لحاظ تعبير به لحاظ ماده هم مختلفه ما اگر عنوان بحث اين بحث میخواهم از اينجا يواش يواش با آقای خويي و مرحوم شيخ هم اگر اين عنوان بود شما کمک نکنيد، خوب دقت بکنيد کمک، وقتی میگه کمک نکنيد يعنی اين کمک کردن بايد تو خارج منعدم بشه چون لا معناش عدمه، کی کمک کردن منعقد میشه؟ دقت کنيد وقتی که بيع فاسد بشه بيع صحيح باشه باز کمک میشه يعنی اينجا اين طور نيست که بگيم چون نهی به عنوان بيع نخورده مقتضی فساد نيست درسته به بيع نخورده من هم میفهمم خوب معلومه و لاتعاونوا علی الاثم و العدوان واضحه به بيع نخورده اما ماده را هم در نظر بگيريد،
س: حاج آقا کمک مطلق نيست قيد داره،
ج: چه قيدی داره،
س: اثم،
ج: خوب اگر بيع درسته باز گناه را انجام میده
س: بدون قيد نمیشه
س: خب باشه چرا آن فاسد باشه
ج: ها! يعنی که اين عون اجازه بديد اين عون بايد محقق نشه کی محقق میشه؟ که بيع فاسد باشه،
س: نه مطلق عون،
ج: ظرافته دقت،
س: مطلق عون
ج: مطلق عون،
س:
55: 23
ج: ببينيد من عرض کردم جمله را به حسب قواعد ادبی و بعد قانونی لا در لغت عرب نفيه، لا اين لا وقتی که میخواهد هم به ماده میخوره هم به هيئت اين عون نباشه لا يعنی، ليکن چون معنای حرفی است به نحو اندکاکيه اين را مياد اين جور نگاه میکنه عون را نگاه میکنه شما مخاطب را نگاه میکنه گناه را هم مخاطب نگاه مینه دقت میکنيد اين لا مياد عدم، عدم وجود عون شما بر گناه انعدام عون شما بر اين اين جوريه اندکاکيش معناش اينه اين انعدام کی میشه؟ که بگيد بيع باطله اگر بيع درست باشه باز منعدم نمیشه، دقت کرديد و لذا سنیها از اين لاتعاونوا ازش نهی، بطلان فهميدند علمای ما بطلان نفهميدند روی قاعده اصولی داريم يواش يواش میخواهيم ببينيد شما الآن در بيماریهای خاص که مياد نمياد بگه شما علاقه دارين با هم ازدواج کنيد اما بچهدار نشين يا خود دولت يک وسيلهی بگذاره که اينها بچهدار نشه اصلاً میگه نکاح باطله، اجازه نکاح نمیده چرا؟ چون در اينجا اين ظرافته نمیدانم حالا قبول میفرماييد من فعلاً اول طرح بکنم اين اين بحث، من در بحث نواهی گفتم و ديدم توی يک کلمات اين بزرگان مرحوم آقاضياء ملتفت شده تو بحث نواهی بعد از اين که ما گفتيم يک وقت مطالعه کردم مقالات ايشانه ديدم ايشان هم داره که اگر بعض موارد خصوصيت داره بايد آن خصوصيت موردی را حساب کرد من میخواهم اينه عرض کنم که ما متأسفانه در لسان ادله خصوصيات موردی زياد داريم کم نيست،
س:
41: 25
ج: ها! اينها آمدند اين خصوصيات را ديگه نگاه نکردند،
س: نکاح ضرره حرمت تکليفی که نيست چون موجب ضرر میشه میگن ازدواج
ج: نه موجب ضرر در نکاح میگن نگاه میکنن ببنيد میخواهم تحليل قانونش بکنيم در نکاح ميآيند نگاه میکنن وقوع عمل در خارج را، آن وقوع مبغوضه نميآيد توی نکاح نگاه کنند انتساب را، اگر میآمدند انتساب را میکرد، چون بحث قانونيه ديگه اينهای که من میگم به درد شما اگر رفتيد در يک جايي که مصدر قانونگذاری بود اينها را بايد ظرافتهای اگر انتساب بود، نکاح درست میکردين بچهدار شدنه منع میکردين يعنی اگر جوری است میگن اين آقا بچهدار نشه نميگن نکاح باطله نکاح را درست میکنن اگر انتسابه، اما اگر مراد تحقق خارجی است اصلاً جلوشه میگيرند جلو نکاح میگيرند دقت بکنيد يعنی فرقی را که ايشان ملتفت شدن که بين مصدر و اسم مصدر اين نکته اينه که در اسم و عدوان مراد چيه؟ مراد اين است انعدام اسم و عدوان در جامعه خوب دقت بکنيد، اگر مراد اينه شما بايد عون بکنيد که اين اسم و عدوان در جامعه منعدم بشه اگر خوب دقت، اگر اينه اين اقتضاء میکنه که عقد بيع هم فاسد بشه،
س: حالا اگر عقد بيع هم فاسد
ج: دقت بکنيد اما اگر مراد انتساب باشه نه اين اقتضاء را نمیکنه اين ظرافت را دقت چرا ميان میگن نکاح را اجازه نمیدن چون آنها میگن وجود ناقص الخلقه توی جامعه به صلاح جامعه نيست، میخواهد از اين آقا باشه از اين خانم باشه نباشه انتساب برايشان مهم، دقت کردين ظرافت کار،
س: حاج آقا مقصد اين که اجازه نمیدن
37: 27
دو تا چيزه
ج: خب ديگه باطل نمیدانه
س: نه اگر صورت بگيره نمیگن باطله،
ج: چرا ديگه
س: خود به خود باطل است،
ج: بلی خب
س: حاج آقا باطل نيست اگر دو نفری که اين جوری ازدواج کنن باطل عقد نيستش که
ج: خب دولت قبول نمیکنه، شما میگين درسته
س: شرعاً درسته
ج: نه همينجا مشکل رفتيد ديگه شما چون میگن اينها بين شرع و قانون ما اختلاف گذاشتيم، بحث من اين بحث شرعی که حالا مثلاً دولت بیخود گفته آن بحث ديگريه، و الا اگر اين را ولی فقيه گفت باطله ديگه فرق نمیکنه باطل باطل باطله، نکتهاش چيه اين نکتهی هميشه نکتهی حقوقی را چون شما واقعاً مبتلی میشيد توی جامعه واقعاً مبتلی اگر جهت انتساب من دارم هی ظرافت بحثه يواش يواش هی وارد میشيم بحث مصدر و اسم مصدر هم به نظر من مهم نيست بحث انتساب و تحقق مهمه،
س: همان اسم مصدری که شما گفتيد،
ج: حالا اسم مصدر اسمش گذاشتند، تحققه گذاشتند اسم مصدر البته انصافش اثم اسم مصدره گناهه، ما اسم را ترجمه نمیکنيم مثل
35: 28
اين ما ضابطه کلی در زبان فارسی اين مصدر ت و نون يا دال و نون داره مثل گفتن و مثلاً رفتن و اينها و اسم مصدر آر داره گفتار، گردار اين به طور ضابطه کلی در زبان فارسی فرقشان با آر و دال و نون يا تاء و نونه، ليکن غير اين مورد هم هست فرض کنيم بوسه به عنوان اسم مصدره بوسيدن فعله و همين مثال معروفی هم که علماء ادب در باب اسم مصدر، در الفيه داره و الاسم
5: 29
مثال معروف همان حديثی است که نقل شده از رسول الله که ما قبول نداريم فی قولة الرجل امرأته الوضوء چون اينجا قوله با اين که اسم مصدره عمل کرده، و الاسم مصدر هم دقت بفرماييد نکته اينه نکته اساسی اثم انصافاً ما اينجا معنا نمیکنيم گناه کردند ما اين جور تفسير میکنيم، کمک نکنيد به گناه کردن يا کمک نکنيد به گناه، يعنی انتساب را در نظر گرفته اينی که مرحوم محقق ايروانی گرفته مقدمات فاعليه ظاهراً به ذهن مبارک شان انتسابه در نظر گرفته، ظاهراً در ذهن مبارک ايشان انتساب و من به جای مصدر و اسم مصدر آنچه که ذهن خودم مياد عرض میکنيم ايشان از استاد ما هم حسن فرمودند به جای خودش اما انصافش اينه که در اينجا با الآن قرائنش بعد من اقامه میکنم هنوز وارد بحث نشدم واقع مطلب اين است که در اينجا آن مرحله ترتب و تحققش مراده نه انتسابش، اين مثلی همين مريضهای تابستان میگن توی جامعه بايد اين نحوه مريض نباشه اصلاً تو جامعه بايد نباشه مهم نيست از اين آقا باشه يا نباشه؟ اين انتساب محل نظر نيست آن وقت اين خيلی نکتهی مهمی شد، اگر اين معنی باشه ما اعتقادمان اينه که قواعد اصولی ديگه اينجا به درد نمیخوره نگين نهی تعلق گرفته به عنوان خارجی، ببينيد ما در آنجا لاتعزم عقدة النکاح نهی تعلق گرفته به عزم، يعنی به نيت، خوب دقت بکنيد خيال نکنيد ما چون روايت داريم تعبد داريم که مثلاً اگر در ايام عده ازدواج کرد، اين موجب حرمت ابدی است، خب عمر که روايت ما را نداره که عمر هم قائل به همين فتواست از پيغمبر آنها حديث ندارند توی مسأله حرمت ابدی، و لذا ممکن است يک کسی بگه اصلاً حرمت ابدی نيست از سنت رسول الله، اصلاً قبل از اين که ماها بخواهيم بگيم خود سنیها حرمت ابدی فهميده، چرا؟ احتمالاً نکتهاش اينه لاتعزم، نهی نخورده به نکاح مثل لاتنکحوا ما نحک آبائکم نهی خورد به نيت خوب دقت کنيد آن وقت چون نهی خورد به نيت اگر شما مخالفت کردين ديگه اصلاً نيت امکان نداره خوب دقت اسمش میشه حرمت ابدی،
س: اين که
36: 31
ج: میدونم میخوره اما چون تو معاملاته چون عقده، عقده سببه ديگه عقدة النکاح ببينيد ظرافت کار را اين يک خصوصيت مقامه و لاتنکحوا ما نکح آبائکم ما نداريم همچون حرفی اگر فرض کنيد زن پدر آن چون خودش حرام هم هست اصلاً ما اگر در جايي داشتيم لاتبع ماليس عندک حالا اگر بيع کرد، باز دو مرتبه ملکش شد میتونه بيع بکنه مشکل نداره، ظرافت کار را انشاء الله دقت بکنيد آن ظرافت کار سر کلمه لاتعزموا است، يعنی وقت که آمد رو عزيمت شما دست گذاشت نيت شما، اصلاً نيت نکنيد عقده نکاح را نيت نکنيد، شما مخالفت کردين عقده نکاح را انجام داديد میگه اين چون مخالفت کردين ديگه آن نيت برداشته شد، ديگه
30: 32
ديگه نمیتونيد عقده نکاح را نجام بديد، ما بياييم اينجا چون مرحوم شيخ هم میگه ما از مرحوم آقای خويي هم خوانديم،
س: لاتعزم هم حرمت ابدی مياد و لاتنکحوا ما نکح آبائکم آن هم حرمت ابدی مياره
ج: نه آن حرمت ابدی به خاطر
44: 32
خودشه آن به خاطر زن که محرم میشه نه اين که حرمت ابدی مياره،
س: اگر مراد تحقق هم باشه با اين حساب
ج: بلی
س: اگر اين ازدواج جزء العله اخيره باشه اگر جزء العله اخيره باشه،
33
حرف شما که ازدواج
3: 33
نباشه، ما انتساب هم برايم مهم نيست تحقق مهمه
ج: تحقق ببينيد اين نکتهای
س: اگر تحقق هم مهم باشه اين دوتا ازدواج بکنن من کاری بکنم که اينها بچهدار نشن
ج: نمیتونه اين کار را
س: محقق نمیشه
ج: آن چون انتساب مهمه يعنی مقتضی قاعده اينه نگاه میکنن علاء اين حرفی که من الآن زدم، مرحوم شيخ داره ثم فی کل مورد حکم فيه بحرمة البيع من هذه الموارد الخمسه فالظاهر عدم فساد البيع، لتعلق النهی بما هو خارج عن معاملة عن الاعانة علی الاثم اين مطلبی است که مرحوم شيخ گفته مرحوم آقای خويي هم گفته بودند که خوانديم عبارت مرحوم بعد خود ايشان میگن و يحتمل الفساد ايشان لاشعار قوله فی رواية تحف العقول کل مبيع
41: 33
و کل منهی عن مما يتقرب به لغير الله و
49: 33
کفر او الشرک فی جميع وجوه المعاصی علی ان التحريم منسوب لبيان الفساد فی تلک الرواية کما لايخلو لکن فی الدلالة به اصطلاح تأمل اصلاً از اين راه نمیخواهد از راه تحف العقول، حالا سندش درست يا نادرست اصلاً از آن راه نمیخواهد از اين راه میتونيم وارد بشيم که اين تحريمی که در اينجا هست رو عنوان عون رفته، نه خود فعل يعنی فعل ما کمک اوست اگر بيع درست شد آن کمک محققه، يعنی غاية ما هناک من عمل حرام انجام دادم مهم اين است که با او با آن انگوری که خريده شراب درست میکنه،
س: حالا اگر بيع محرم نشد باز اعانه بر اثم حرام نمی شه اينجا
ج: نه ديگه
س: چون اين گفته
ج: چون ملکش نيست شارع راهها را خودش رفته اصلاً اعانه بر اثم حالا من يک توضيحی بدم اين لسان اين صدق الادله بيشتر ضمانات اجرائيه اصلاً طبيعت اينها ضمانات اجرائيه يعنی شارع يک احکامی را جعل مثل اقيموا الصلاة يک احکامی را هم به عنوان ضمانات اجرائی داره اين لسان اين ادله، بيشتر آن ضمانات اجرائيه يعنی راههای است که شارع میخواهد انجام بده برای اين که اين کار اجراء بشه يکی ضمان اجرائش اينه که شماها سعی کنيد ديگران هم حلال انجام بدن، رحم الله امرءً اعان ولده علی برّه، اعان ولده علی برّه اين مال ضمان اجرائيه دقت میفرماييد يعنی راههای را که شارع بايد انجام بده برای ضمانت اجرائي اين راهها را من انشاء الله عرض میکنم به طور کلی دو قسمه يک چيزهای کلی است که شارع انجام میده که از همهاش کلی تر بحث امامته، اصلاً بحث امامت همهاش همينه ضمان اجرائی احکام، بحث قسمت دومش قسمتهای است که روی جامعه میگذاره که امر به معروفه مثلاً همين تعاون علی الاثمه، تعاون علی البر و التقوی است اين ضمان اجرائی است برای اگر طبيعتش ضمان اجرائی شد خواهی نخواهی مؤدی بايد به اين بشه که آن بيع باطل بشه تا ضمان اجرائی بشه يعنی شارع راههای خودش را رفته حالا شما تمام اين راهها را بريدين و قطع کردين و بلا نسبت عصيان کردين میخواهين انجام آن بحث ديگری است آنچه که شارع میخواسته خوب دقت بکنيد آنچه که شارع و مقنن میخواسته طی بکنه انجام داده، يکی از مقدماتش هم اين بوده که به عهده جامعه گذاشته که هر فردی مسلمان کاری بکنه، که گناه محقق نشه، شما اگر انگور را به کارخانه شراب فروشی فروختی گناه محقق میشه، اگر ما اين را به عنوان ضمان اجرائی بفهميم اين مناسبش اينه که بيع باطل بشه نه اين که بيع درست بشه و صلی الله علی محمد و آله الطاهرين، حالا اين بقيه بحثها فردا، يواش يواش بايد وارد بشيم البته
س: اين
39: 36
در لاتعاونوا میفرماييد باز چطور آيه اول، اين آيه دومه، آيه اول اوفوا بالعقود شما هنوز
44: 36
اصلاً حجيتی نداره در قانون مدنی نمیشه قانون اساسی، چون اين آيه قرآن با آن آيه اول و دوم فرق میکرد
ج: حالا من تو آيه وارد نشدم وقتی وارد شدم انشاء الله توضيحاتشه عرض میکنم
س: نه شما الآن اين موشکافیهای که داريد میفرماييد
ج: خب بعد هم میرسيم در آيه همان موشکافیهای
س:
3: 37
که اين جور شما بتونيد بيع را باطل کنيد،
ج: ديگه اگر ما اين مقدمات را قبول کرديم چرا میتونيم، بحث لطيفی بود به هر حال،
س:
12: 37
تو اوفوا بالعقود هم شما آخر فرموديد اوفوا بالعقود اصلاً نمیشه بهش تمسک کرد
ج: نه،
س: اخباریها،
ج: يعنی به اصطلاح در موارد شک، اما اجماع
س: استاد
ج: نه به عنوان قانون
س: حالا شما ولاتعاونوا را اشتباه نمیکنيد
ج: چرا؟
س: اوفوا بالعقود هم آيه اول
ج: من هنوز آيه را شرح ندادم آقايي،
س: استاد ببخشيد
ج: من آيه را هنوز شرح ندادم هنوز اصلاً وارد بحث نشدم،
س: اين مثلی از پارساله
ج: سعی میکنم.
و قال المحقّق الأردبيلي في آيات أحكامه في الكلام على الآية: «الظاهر أنّ المراد الإعانة(ظاهر این عبارت این است که تعاون همان اعانة است.بحث بین اصحاب ما شروع شد که آیا اعانة و تعاون یکی است یا دو تا است. این عبارت ظاهرش اتحاد است. بعضی گفته اند غیرش است. بعضی خهم گفته اند شاملش میشود.) «4» على المعاصي مع القصد، أو على الوجه الذي يصدق أنّها إعانة مثل أن يطلب الظالم العصا من شخص لضرب مظلوم فيعطيه إيّاها، أو يطلب القلم لكتابة ظلم فيعطيه إيّاه،
______________________________
(1) الكافي 6: 266، الحديث 8، و الوسائل 16: 393، الباب 58 من أبواب الأطعمة و الأشربة، الحديث 7.
(2) الكافي 6: 266، الحديث 5، و الوسائل 16: 393، الباب 58 من أبواب الأطعمة و الأشربة، الحديث 6، و فيهما: كنت قد أعنت على نفسك.
(3) في شرح الشهيدي (33) ما يلي: «أقول: في شرح النخبة لسبط الجزائري قدّس سرّه عن البهائي قدّس سرّه: أنّه عبد اللّه بن المبارك، على ما نقله أبو حامد ..، ثمّ نقل عبارته كما في المتن».
(4) كذا في «ش» و المصدر: و في سائر النسخ: بالإعانة.
كتاب المكاسب (للشيخ الأنصاري، ط - الحديثة)، ج1، ص: 136
و نحو ذلك ممّا يعدّ معونة عرفاً فلا يصدق على التاجر الذي يتّجر لتحصيل غرضه أنّه معاون للظالم(عجیب است. یک بار مفاعله به کار برده اند ویک بار افعال ولی در قرآن باب تفاعل است.) العاشر في أخذ العشور(گمرک. عرض کرده ایم که در قدیم رایج بود که عشر میگرفتند به عنوان گمرک و عرض کردیم که رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم لا عشر فرمودند و عمر دوباره جعل کرد. عشر در طول تاریخ بشر بوده است. سرش هم عدد انگشتان بوده است.در بعد از سالهای 7 هجری در نامه به یمن برای دعوت به اسلام حضرت عشر را برداشتند و در مصادرمان ما نداریم ولی در مصادر عامه هست. خصوصا در کتب اولیه شان مثل اموال ابو عبید. ان لا تُعشروا و لا تُحشَروا.حشر هم یعنی سرباز گیری. وقتی جنگ میشد جوانها را جمع میکردند و ... یعنی ما سربازگیری اجباری نداریم.عمر در تجارت ما بین شهرها دو باره قرار داد. تجارت خارجی. اصولا نامه های حضرت در مصادر ما کم است.)، و لا على الحاجّ الذي يؤخذ منه المال ظلماً، و غير ذلك ممّا لا يحصى، فلا يعلم صدقها على بيع العنب ممّن يعمله خمراً، أو الخشب ممّن يعمله صنماً(ایشان از این راه تمسک کرد که چون قدص ندارد فائده ندار. یعین برای صدق اعانه یا باید قصد باشد یا جزء اخیر علت تامه. و عجیب این است که ایشان تعبیر صنم دارند و حال اینکه بهتر بربط بود زیرا صنم که روایت داشت و کذا بیع عنب لذا به نظرم ایشان جور دیگری داشته باشند.)؛ و لذا ورد في الروايات الصحيحة جوازه، و عليه الأكثر و نحو ذلك ممّا لا يخفى «1»»، انتهى كلامه رفع مقامه.
و لقد دقّق النظر حيث لم يعلّق صدق الإعانة على القصد، و لا أطلق القول بصدقه «2» بدونه، بل علّقه بالقصد، أو «3» بالصدق العرفي و إن لم يكن قصد(باز از شیخ بعید است. نمیدانم شیخ میخواهند برگردند یا ... چون ایشان داشتند که ایشان مرحوم اردبیلی در شرح ارشاد دارند که قصد نمیخواهد. یعنی ایشان در دو کتابشان زبدة البیان و حاشیه شان دو حرف زده اند و اعجب کلام مرحوم شیخ که لقد دققالنظر الا اینکه مراد مرحوم شیخ این باشد که ترجیح کلام اخیر ایشان بدهند. )
بقیه کلمات مرحوم شیخ را فعلا نمیخوانیم.
مرحوم استاد هم دارند:
و أما الصورة الثانية (أعني التكلم في حكم المسألة من حيث القواعد)
فالكلام فيها من نواحي شتى، الاولى: في تحقيق مفهوم الإعانة و بيان ما يعتبر فيه، الثانية: في حكم الإعانة على الإثم، الثالثة: أنه على القول بحرمة الإعانة على الإثم فهل هي كحرمة الظلم لا تختلف بالوجوه و الاعتبار، و لا تقبل التخصيص و التقييد، أو هي كحرمة الكذب التي تختلف بذلك و عليه فتتصف بالأحكام الخمسة.
حقيقة الإعانة و مفهومها
ما حقيقة الإعانة و مفهومها؟ الظاهر أن مفهوم الإعانة كسائر المفاهيم التي لا يمكن تحديدها إلا بنحو التقريب، فمفهوم الماء مثلا مع كونه من أوضح المفاهيم ربما يشك في صدقه على بعض المصاديق على ما اعترف به المصنف في أول كتاب الطهارة.
و قد وقع الخلاف في بيان حقيقة الإعانة على وجوه، الأول: ما استظهره المصنف من الأكثر، و هو أنه يكفي في تحققها مجرد إيجاد مقدمة من مقدمات فعل الغير و إن لم يكن عن قصد، و الثاني: ما أشار إليه في مطلع كلامه من أن الإعانة هي فعل بعض مقدمات فعل الغير بقصد حصوله منه، لا مطلقا، ثم نسبه الى المحقق الثاني و صاحب الكفاية، و الثالث:
ما نسبه الى بعض معاصريه، من أنه يعتبر في تحقق مفهومها وراء القصد المذكور وقوع الفعل المعان عليه في الخارج، و الرابع: ما نسبه الى المحقق الأردبيلي من تعليقه صدق الإعانة على القصد أو الصدق العرفي، بداهة أن الإعانة قد تصدق عرفا في موارد عدم وجود القصد مثل أن يطلب الظالم العصا من شخص لضرب مظلوم فيعطيه إياها، أو يطلب القلم لكتابة ظلم فيعطيه أباه، و نحو ذلك مما يعد معونة عرفا، و الخامس: الفرق بين الإعانة في المقدمات القريبة فتحرم و بين المقدمات البعيدة فلا تحرم، السادس: عدم اعتبار شيء في صدق الإعانة إلا وقوع المعان عليه في الخارج.
و أوجهها هو الوجه الأخير، و تحقيق ذلك ببيان أمرين: الأول في بيان عدم اعتبار العلم و القصد في مفهوم الإعانة، و الثاني في بيان اعتبار وقوع المعان عليه في صدقها.
أما الأمر الأول: فإن صحة استعمال كلمة الإعانة و ما اقتطع منها في فعل غير القاصد بل و غير الشاعر بلا عناية و علاقة تقتضي عدم اعتبار القصد و الإرادة في صدقها لغة، كقوله «ع» في دعاء أبي حمزة الثمالي: (و أعانني عليها شقوتي) و قوله تعالى «1»:
______________________________
(1) سورة البقرة، آية: 42.
مصباح الفقاهة (المكاسب)، ج1، ص: 177
(وَ اسْتَعِينُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ). و في بعض الروايات [1] أن المراد بالصبر هو الصوم.
و في أحاديث الفريقين [2]: (من أكل الطين فمات فقد أعان على نفسه). و من البديهي أن آكل الطين لم يقصد موته بذلك، بل يرى أن حياته فيه. و في رواية أبي بصير [3]:
(فأعينونا على ذلك بورع و اجتهاد). و من المعلوم أن المعين على ذلك بالورع و الاجتهاد لا يقصد الإعانة عليه في جميع الأحيان، و كذلك ما في بعض الأحاديث [4] من قوله «ع»:
(من أعان على قتل مؤمن و لو بشطر كلمة(این ممکن است از قصد درش باشد و کذا بعدی)). و كذلك قوله (ص) «1»: (من تبسم على وجه مبدع فقد أعان على هدم الإسلام). و في رواية أبي هاشم الجعفري «2»: (و رزقك
______________________________
[1] في ج 2 ئل باب 2 استحباب الصوم عند نزول الشدة من أبواب الصوم عن سليمان عن أبي عبد اللّه «ع» في قول اللّه: (و استعينوا بالصبر) قال: الصبر الصيام. و في رواية أخرى يعني الصيام.
[2] في ج 2 كا ص 156، و ج 2 التهذيب ص 304، و ج 11 الوافي ص 23، و ج 3 ئل باب 29 تحريم أكل الطين من الأطعمة المحرمة، عن السكوني عن أبي عبد اللّه «ع» قال: قال رسول اللّه (ص): من أكل الطين فمات فقد أعان على نفسه، ضعيفة للنوفلي و في رواية أخرى فإن أكلته و مت كنت قد أعنت على نفسك، ضعيفة لسهل.
و في ج 10 سنن البيهقي ص 11 عن ابن عباس إن رسول اللّه (ص) قال: من انهمك في أكل الطين فقد أعان على نفسه، و في حديث آخر: من أكل الطين فكأنما أعان على قتل نفسه.
[3] في ج 1 ئل باب 20 تأكد استحباب الجد في العبادة من مقدمات العبادة، عن أبي بصير عن أبي عبد اللّه «ع» إن أباه قال لجماعة من الشيعة: و اللّه اني لأحب ريحكم و أرواحكم فأعينوا على ذلك بورع و اجتهاد، و في رواية ابن يعفور عن أبي عبد اللّه «ع» فأعينوا على ما أنتم عليه بالورع و الاجتهاد.
و في ج 3 الوافي باب تذاكر الاخوان ص 116 في رواية ميسر عن أبي جعفر «ع» فأعينوا بورع و اجتهاد.
[4] في ج 2 ئل باب 163 تحريم المعونة على قتل المؤمن من العشرة، و ج 3 ئل باب 2 تحريم الاشتراك في القتل المحرم من القصاص، و ج 8 سنن البيهقي ص 22: من أعان على قتل مؤمن بشطر كلمة لقي اللّه و بين عينيه مكتوب: آيس من رحمة اللّه.
______________________________
(1) راجع ج 2 المستدرك ص 389.
(2) راجع ج 3 الوافي باب تذاكر الاخوان ص 116.
مصباح الفقاهة (المكاسب)، ج1، ص: 178
العافية فأعانتك علي الطاعة). و في الصحيفة الكاملة السجادية في دعائه عليه السلام في طلب الحوائج (و اجعل ذلك عونا لي)(به نظرم در این بحث اصلا از اصل ریشه عون داخل میشدند بهتر بود. حقیقت لغوی اش چیست اولا و ثانیا در اعتبارات قانونی بیاید در چه مرحله ای است.
اصلا عون در قانون مراد ازش چه مرحله ای است. یک بحث لغوی دارد و یک بحث اعتبارات قانونی دارد. ممکن است بگوییم عون در اعتبارات قانونی نظرش مرحله امتثال است. یعنی کمک کنی کسی در خارج گناه را انجام بدهد. در این صورت بعدش در اون دو تای دیگر که تعاون و اعانة باشد میشود روی مقام امتثال و اون وقت همونی میشود که عامة فهمیده اند.
یعنی میآید نگاه میکند ارتکاب گناه را از شخص دیگری ولی چون مقام امثال است فعل شما قرار میگیرد به عنوان زمینه ساز فعل او و دیر قصد لازم ندارد. همین که در کارخانه شراب فروشی چیزی بفروشی این اعانة است. در عرف قانونی...وظیفه شاررع مقام جعل است ولی شارع میتواند در مقام امتثال هم نظر بکند. مثلا وقتی دارد که زیرات سید الشهداء سلام الله علیه این قدر ثواب دارد ولی پیاده رفتی ثوابش بیشتر است، معنایش این است که شرع به مقام امتثال نظر کرده است.
حالا فعلا رویش فکر بکنید.) و أيضا يقال: الصوم عون للفقير، و الثوب عون للإنسان، و سرت في الماء و أعانني الماء و الريح على السير، و أعانتني العصا على المشي، و كتبت باستعانة القلم، الى غير ذلك من الاستعمالات الكثيرة الصحيحة، و دعوى كونها مجازات جزافية لعدم القرينة عليها.
(خلاصه نه سنی ها و نه بعدش مرحوم شیخ و نه بعدش علامه و دیگران قصد اصلا خبری ازش نیست. اصلا نمیگتند قصد شرط است. بعدش در معتبر مسیر عوض شد.)
و نتيجة جميع ذلك أنه لا يعتبر في تحقق مفهوم الإعانة علم المعين بها. و لا اعتبار الداعي إلى تحققها، لبديهة صدق الإعانة على الإثم على إعطاء العصا لمن يريد ضرب اليتيم و ان لم يعلم بذلك، أو علم و لم يكن إعطاؤه بداعي وقوع الحرام كما لا يخفي.
و يدل على ما ذكرناه ما تقدمت الإشارة إليه من أن القصد سواء كان بمعنى الإرادة و الاختيار أم بمعنى الالتفات لا يعتبر في مفهوم الإعانة.
و على الجملة لا نعرف وجها صحيحا لاعتبار القصد بأي معنى كان في صدق الإعانة، و من هنا لا نظن أن أحدا ينكر تحقق الإعانة بإعطاء السيف أو العصا لمن يريد الظلم أو القتل و لو كان المعطي غير ملتفت الى ضمير مريد الظلم أو القتل، أو كان غافلا عنه. نعم لو نسب ذلك الى الفاعل المختار انصرف الى صورة العلم و الالتفات.
و أما الأمر الثاني فالذي يوافقه الاعتبار و يساعد عليه الاستعمال هو تقييد مفهوم الإعانة بحسب الوضع بوقوع المعان عليه في الخارج، و منع صدقها بدونه. و من هنا لو أراد شخص قتل غيره بزعم أنه مصون الدم، و هيأ له ثالث جميع مقدمات القتل، ثم أعرض عنه مريد القتل، أو قتله ثم بان أنه مهدور الدم فإنه لا يقال: إن الثالث أعان على الإثم بتهيئة مقدمات القتل، كما لا تصدق الإعانة على التقوى إذا لم يتحقق المعان عليه في الخارج، كما إذا رأى شبحا يغرق فتوهم أنه شخص مؤمن فأنقذه إعانة منه له على التقوى فبان أنه خشبة و قد يمنع من اعتبار وقوع المعان عليه في الخارج في مفهوم الإعانة و صدقها، بدعوى أنه لو أراد رجلا التهجم على بيضة الإسلام أو على قتل النفوس المحترمة فهيأ لهما آخران جميع مقدمات القتال فمضى أحدهما و ندم الآخر، فإنه لا شبهة في استحقاق كل من المهيئين الذم و اللوم من جهة الإعانة على الإثم و إن تحقق الفعل المعان عليه في أحدهما و لم يتحقق في الآخر، فلو كان ذلك شرطا في صدق الإعانة لم يتوجه الذم إلا على الأول.
و فيه أن الصادر من النادم ليس إلا التجري، و هو على تقدير الالتزام بقبحه و استحقاق العقاب عليه لا يصدق عليه الإثم لتكون الإعانة عليه إعانة على الإثم. و أما إذا قلنا بعدم استحقاق العقاب عليه فان الأمر أوضح، مع أنه لا مضايقة في صحة ذم معينة، بل في صحة
مصباح الفقاهة (المكاسب)، ج1، ص: 179
عقابه أيضا بناء على حرمة الإعانة على الإثم و صحة العقاب على التجري، فإن المعين حينئذ يرى نفسه عاصيا لتخيله أنه معين على الإثم فهو متجر في فعله، و المفروض أن التجري يوجب استحقاب العقاب.
و قد تجلى من جميع ما ذكرناه ما في بقية الوجوه و الأقوال المتقدمة من الوهن و الخلل.
كما اتضح ضعف ما أورده المصنف على بعض معاصريه من أن (حقيقة الإعانة على الشيء هو الفعل بقصد حصول ذلك الشيء سواء حصل في الخارج أم لا، و من اشتغل ببعض مقدمات الحرام الصادر من الغير بقصد التوصل اليه فهو داخل في الإعانة على الإثم.
ثم لا يخفي: أن عنوان الإعانة كما يتوقف على تحقق الفعل المعان عليه في الخارج فكذلك يتوقف على تحقق المعين و المعان: بأن يكونا مفروضي الوجود مع قطع النظر عن تحقق الإعانة في الخارج ليقع فعل المعين في سلسلة مقدمات فعل المعان، فيكون عنوان الإعانة بهذا الاعتبار من الأمور الإضافية، و عليه فإيجاد موضوع الإعانة كتوليد المعين مثلا خارج عن حدودها. و إلا لحرم التناكح و التناسل. للعلم العادي بأن في نسل الإنسان في نظام الوجود من يرتكب المعاصي، و تصدر منه القبائح.
و أما مسير الحاج و متاجرة التاجر مع العلم بأخذ المكوس و(عطف تفسیری است) الكمارك، و هكذا عدم التحفظ على المال مع العلم بحصول السرقة كلها داخل في عنوان الإعانة، فإنه لا وجه لجعل أمثالها من قبيل الموضوع للإعانة و خروجها عن عنوانها، كما زعمه شيخنا الأستاذ و المحقق الايرواني(یادم است ایشان هم استاد مرحوم استاد بودند)، كما لا وجه لما ذهب اليه المصنف (ره) من إخراجها عن عنوان الإعانة من حيث إن التاجر و الحاج غير قاصدين لتحقق المعان عليه، لما عرفت من عدم اعتبار القصد في صدقها.(حالا مرحوم استاد اشکال روی جهت دیگری دارند. ایشان اعانة را توضح دادند ولی اعانة بر اثم را حرام نمیدانند. مرحوم استاد نمیگویند اعانة درش قصد شرط است بلکه میگویند که اعانة حرام نیست و اونی که حرام است تعاون است.)
و قد ظهر من مطاوي جميع ما ذكرناه: أن المدار في عنوان الإعانة هو الصدق العرفي، و عليه فلا يفرق في ذلك بين المقدمات القريبة و المقدمات البعيدة، و لذلك صح إطلاق المعين على من تسبب في قضاء حوائج الغير و لو بوسائط بعيدة.
شیخ قدس الله نفسه مفروغ عنه گرفته بودند حرمت را و لذا خیلی بحث نکردند ولی زمان ما بر عکس شده است.
یک بحث دیگری هم هست که مرحوم ایروانی دارند که اصلا مراد از قصد اینجا چیست.
و بعد الغض عن هذا نقول إنّ القصد قصدان قصد بمعنى الداعي(انگیزه، علت غائی) الباعث نحو الفعل فيكون حصول الحرام غاية لفعل المعيّن(مُعِین)(ظاهرا مراد آقایان در اشتراط قصد این است.) و هذا هو الذي أراده المصنّف من القصد و قصد بمعنى الإرادة و الاختيار(گزینش ظاهرا مراد است. دو گرینه هست...) فيكون الحرام ممّا اختاره المعين باختيار ما يعلم ترتّبه عليه و القصد بكلا معنييه غير معتبر في تحقّق عنوان الإعانة فإنّ الحقّ أنّ الإعانة عنوان واقعيّ غير دائر مدار القصد فنفس الإتيان بمقدمات فعل الغير إعانة للغير على الفعل(اصنافا علمای ما هم تا قرن 7 همین را فهمیده اند. انصافا اعانة درش قصد شرط نیست. از عناوین قصدیة نیست. همین که انگور را فرخت میشود اعانة.شبیه ضرب است که چه به قصد و چه با قصد باشد ضرب ضرب است. و حق هم با ایشان است. فقط خوب بود قشنگ توضیحش میدادند. یعنی قرار گرفتن فعل در مقدمات فعل غیر. اتیان عمل یکون فی طول اتیان عمل الغیر اون اعانة است.) نعم مع عدم العلم بترتّب الحرام لا يعلم كون الفعل إعانة على الحرام فمن أجل ذلك لا يحرم إذ كانت الشبهة تحريميّة موضوعيّة و هذا غير خروجه عن عنوان الإعانة واقعا أمّا إذا علم بالترتّب زالت الشبهة و تنجّز حكم الإعانة و الحاصل لا ينبغي الإشكال في حرمة الإتيان بمقدمات فعل الغير للحرام عالما بترتب ذلك الفعل عليها لتحقّق القصد إلى الحرام بإتيان مقدّمته عالما بترتّبه و لا يحتاج تحقق عنوان الإعانة إلى أن يكون الداعي و المحرّك له إلى فعله هو تحقّق الحرام بل و لا يحتاج إلى القصد بمعنى الاختيار و إنّما المتوقف على هذا القصد تنجّز حرمة الإعانة و ذلك أيضا لأجل ملازمة القصد للعلم المنجز للتّكليف لا لأجل أنّ القصد بنفسه منجّز للتكليف فإذن لا إشكال في حرمة إعطاء السّيف و العصا بيد من يعلم أنه تقبل به أو يضرب به أو كذا حرمة بيع العنب لمن يعلم أنه يعمله خمرا و أمّا تجارة التاجر و مسير الحاج مع العلم بأخذ العَشّار و الظّالم و كذا عدم تحفّظ المال مع العلم بحصول السّرقة فالكل خارج
حاشية المكاسب (للإيرواني)، ج1، ص: 16
عن عنوان الإعانة و ذلك لا من جهة عدم حصول القصد الغائي لما عرفت من عدم اعتبار هذا القصد و لا ما دون هذا القصد بل من جهة أنّ الإعانة ليست هي مطلق إيجاد مقدّمة فعل الغير و إلّا حرم توليد الفاسق و الإنسان عادة يعلم أن في نسله يحصل مرتكب ذنب(این عبارت خیلی عربی نیست زیرا اسم ان نداریم. الا اینکه مخففة بخوانیم و ضمیر شأن بگیریم.) فيلزمه أن يجتنب النّكاح و أيضا حرم بذل الطعام و الشراب لمن يعلم أنه يرتكب الذّنب(اهرا مراد ایشان اشاره به یک روایتی است از ابن فضال که میوید من در ماه رمضان بنا آرده ام که غذا میخورند و روزه نمیگیرند ولی نماز میخوانند. اگر دعوتشان کنم اینها را باید غذا دهم و اگر هم نکنم کار من میماند. امام میفرمایند به تو اشکال ندارد بهشون بدی به این مضمون(مقرر حقیر: ظاهرا مراد محقق ایروانی این است که حرام میشود که بهشون آب بدهی یا غذا بدهی تا زنده بمانند زیرا اینها گناه انجام میدهند و ظاهرا حضرت استاد حفظه الله به خاطر انسشان با روایات این معنا به ذهنشان نیامده است.).) بل الإعانة عبارة عن مساعدة الغير بالإتيان بالمقدّمات الفاعليّة لفعله دون مطلق المقدمات الشّاملة للماديّة فضلا عن إيجاد نفس الفاعل أو حفظ حياته فتهيئة موضوع فعل الغير و الإتيان بالمفعول به لفعله ليس إعانة له على الحرام و من ذلك مسير الحاج و تجارة التّجار و فعل ما يغتاب الشخص على فعله نعم ربما يحرم لكن لا بعنوان الإعانة