فهرست سخنرانی‌ها آخرین دروس دروس تصادفی دروس پربازدید

■ خارج فقه - مکاسب (۴۷)
■ خارج اصول
■ مکاسب ۸۸-۱۳۸۷ (۱۰۹)
■ تاریخ شفاهی (۳)
■ تقریرات
■ خارج فقه - حج (۲۰۶)
■ خلق عظیم (۱)
■ اصول ۱۴۰۲-۱۴۰۳ (۶۷)

خارج فقه - مکاسب » مکاسب 90-1389 » خارج فقه 90-1389 (43)

دروس خارج فقه کتاب مکاسب سال 90-1389 شمسی حضرت آیت الله استاد سید أحمد مددی


خارج فقه-1389-43

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

و الحمد لله رب العالمين و صلی الله علی محمد و آله الطيبين الطاهرين المعصومين و اللعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعين اللهم وفقنا و جميع المشتغلين و ارحمنا برحمتک يا ارحم الراحمين.

عرض شد مسأله سوم در مواردی که عمل فی نفسه حرامه و اخذ اجرت هم طبيعتاً بر او حرام هم خواهد شد و آن اجرت هم ملک انسان نخواهد شد عنوان تشويب به مرئه مؤمنه هست و ديروز يک توضيحاتی راجع به کلمات شيخ انصاری در مکاسب توضيحی راجع به ايشان کلمات ايشان اجمالاً و در عين حال سعی شد که يک مقدار راجع به تاريخ مسأله و استدلالاتی که در اين مسأله شده،

س: آخرش ماند يک کمی

ج: بلی می­دانم می­خواهم تمامش بکنم، بعد در اين آخر مطلب ايشان فرمودند ثم ان المحکی عن المبسوط و جماعة التشويب بالحليلة بالزيادة الکراهة عن المبسوط، عرض کرديم آن ريشه­ی بحث به کتاب مبسوط بر می­گرده حالا عبارت خود مبسوطه هم می­خوانيم يک توضيحی هم عرض می­کنيم و ظاهر الکل جواز التشويب بالمرئة المبهمه بان يتخيل امرئة يشوب بها اين را گفتند اشکال نداره البته اين يک يتخيل و يتشوب اين مرادشان نه نشر اين مطلب در جامعه است چون اين بحثی است که مثلاً برای خود انسان، ديدن مثلاً تفسير حالاتی مثلاً از زن اين­ها بکنه برای اين که تهييج جنسی خودش بشه اين اشکال نداره و اما المعروفة عند القائل دون السامع اين هم که ديروز گذشت که ديگه نمی­خواهد بخوانيم.

و اما اعتبار الايمان فاختاره فی القواعد ظاهراً بلی اينه هم ديروز خوانديم بلی و رسيديم و اما تشويب بالغلام، مسأله تشويب به غلام فهو محرم علی کل حال، حالا می­خواهد مؤمن باشه مؤمن نباشه به هر نحوی می­خواهد باشه معلوم باشه نباشه خيالی باشه کما عن الشهيدين و المحقق الثانی و الکاشف اللثام و انه فحش محض ديگه واضحه که اين چون معصيت صرفه فيشتمل علی الاغراء

42: 2

بعد دارين و عن المفاتح مفاتح مال مرحوم فيض کاشانی است يک دوره فقهه نوشتند، يک اسلوب تقريباً جديد و مبدع ايشانه ابداعی خودش ايشانه و تقريباً جزو فقه آقايون اخباری­ها حساب می­شه و شئون فراوانی هم برايش نوشته شده و عن المفاتيح مال مرحوم فيض کاشانی ان فی اطلاق الحکم نظر ظاهر ابتدائی عبارت اين است که در تشويب به غلام ايشان داره يعنی که تشويب به غلام مطلقاً حرام نيست چون ظاهر عبارت ديگه­اش اينه که و هو محرم علی کل حال و عن المفاتح ان فی اطلاق الحکم نظراً ظاهر اين عبارتی که الآن شيخ داره اينه که مر حوم فيض در اطلاق اين که جميع موارد تشويب به غلام حرام باشه در اطلاقش اشکال دارند يعنی به اصطلاح ما امروزی­ها احتياط وجوبی دارند نه اين که فتوی داشته باشن، ليکن عبارتی که از مفاتح ذکر شده شاهد بر اينه که ايشان در کل حکم اشکال داره اين اشتباه شده ظاهراً آن عبارتی که از مفاتح است، و لذا احتمال داره اين و عن المفتاتح ان فی اطلاق الحکم نظراً اين عبارت شيخ انصاری خوب دقت بکنيد اين ناظر باشه به اصل مطلب يعنی ناظر باشه اول باب اول مسأله البته خلاف ظاهراً اين عبارت شيخ را بگيم مراد ايشان اين بوده، چون در اول مسأله داره التشويب بالمرئة المعروفه حرام علی ما عن المبسوط و جماعة کالفاضلين و الشهيدن و المحقق الثانی بعد که اين­ها را آورده اينجا می­گه و عن المفاتح اين عن المفاتح عطف به اول مسأله باشه ان فی اطلاق الحکم نظراً مطلق تشويب چه به زن و چه به مرد مراد ايشان اطلاق راجع به مرد نباشه عبارت مفاتح ايشان می­گم يک ترتيب خاصی در مفتاح 465 مفتاح مفتاح شماره بندی کرده، در مفتاح 465 اين جور داره و انشاد شعر يتضمن هجاء المؤمن او فحشاً و قيل او تشويباً بامرئة بعينها غير محللة له او بغلام لتحريم متعلقه چون آن متعلقش حرامه و لما فيه من الايذاء و فی اطلاق هذا الحکم نظر عبارت مفاتح اينه و فی اطلاق هذا الحکم نظر، من از اين عبارت مفاتح اصل تشويب را می­فهمم اما ظاهر شيخ خصوص تشويب غلام را آورده، روشن شد و قيل او تشويباً لامرئة بعينها غير محللة له او بامرئة او بغلام، لتحريم متعلقه، چون اگر زن حلال نباشه، خب مثلاً ايجاد شهوت نسبت به آن زن حرامه و لما فيه من الايذاء و فی اطلاق هذا الحکم نظر اما غير المعينين و المحللة فلابأس، من فکر می­کنم مراد مرحوم فيض کاشانی مثل همين شبيه اشکالاتی که الآن شيخ مطرح کرده که ما دليلی روشنی بر تشويب نداريم عناوين ديگر داريم مثل ايذاء مؤمن و شياع فاحشه و نمی­دانم از اين عناوين اين که می­گه فی اطلاق الحکم نظر هم اشاره به اينه يعنی بگيم تشويب بعنوانه حرامه نه بعنوانه حرام نيست، وقتی که از اين عناوين ديگه پيش مياد حرامه، روشن شد پس مرحوم فيض به نظر بنده عرض می­کنم ديگه حالا شما آزادين در انتخاب عبارت شيخ را علی حمل للفظ علی خلاف ظاهر، البته بحث اول خودش

53: 6

بود، عبارت شيخ هم و عن المفاتح را بزنيم به اول مسأله، الآن عن المفاتح را در بحث تشويب غلام ايشان آورده آدم خيال می­کنه مرحوم فيض کاشانی در تشويب به غلام يک اشکالی داره به نظر من فيض کاشانی در کل حکم اشکال داره به غلام يا به زن اينه خوب دقت بکنيد آن وقت اگر بگيم خود مرحوم شيخ هم ملتفت بوده که اشکال ايشان عامه، اگر بخواهيم اين حرفه بزنيم بگيم اين عن المفاتح بزنيم به اول مسأله نه به آخر مسأله،

س: و قيل بود حاج آقا؟

ج: بلی و قيل او تشويباً و لذا  به نظر من واضحه يعنی انصافاً انسان وقتی عبارت را تأمل می­کنه نظر من اينه حالا شايد هم شيخ هم نظرش همين باشه، اگر نظر مبارک شيخ اين بود اين را نبايد اينجا می­آورد اين را بايد در آنجا می­آورد، آن وقت اگر اين معلوم شد يعنی کانما کانما مرحوم فيض می­خواهن بفرماين که ما دليل نداريم تشويب به عنوان حرامه آن وقت شايد اين مطلب را يک کسی نقل کرده شايد در کتاب­های بعدی منشأ اين شده که مرحوم استاد تصور کرده مرحوم آقای خويي تصور کردند ذهب بعضهم الی الجواز در همين کتاب فاضل معاصر ما آقايون بخواهن يک مقدار از عبارت مرحوم استاد را آوردند من توی اين بحث، توی يکی از بحث­هاش يک مقدار کامل عبارت استاده، چون ايشان ناقص آوردند کامل عبارت استاده می­خوانم اما اينجا آقای خويي در اول طرح مسأله در مصباح الفقاهه عبارتی دارند اين طور فرمودند و اما التشويب بالمعنی الذی ذکره المحقق الثانی فی جامع المقاصد مع القيود التی اعتبارها المصنف، اين اعتبارها المصنف نيست خود مرحوم جامع المقاصد به کار برده ففی حرمته خلاف فذهب جمع من الاکابر الی الحرمة و ذهب بعض آخر الی الجواز و ذهب جمع من العامه، الی حرمة مطلق التشويب اين عبارت مرحوم استاد آقای خويي در مصباح  الفقاهه است اين فاضل معاصر ما اشکال کرده و اما ما ذکره اخيراً من ذهب البعض الی جواز التشويب مطلقاً فلم اعثر عاجلاً بلی ما مطلقاً نداريم راسته من احتمال می­دم اين عبارت مفاتح حالا بعدی­ها که آمدند عبارت مفاتح را نقل کردند نوشتند و توقف مثلاً صاحب المفاتح فی حرمة التشويب، يعنی صاحب مفاتح در حقيقت همان مبنای آقای خويي را چون آقای خويي هم آخرش همين را قبول می­کنن، مرحوم شيخ آقای خويي، مرحوم شيخ که ترديد دارند اما آقای خويي قبول دارند که تشويب بعنوانه حرام نيست با آن لوازمش اگر باشه بلی مثل فرض کنيم ايذاء مؤمن باشه اغراء فساق باشه، عناوين ديگری باشه اما خود تشويب نه عبارت فيض هم به نظر من همينه شايد هم آقای خويي منشأ شده شايد عرض می­کنم، چون نيست خواجه حافظ معذور دار ما را احتمال می­دم اين را حالا من چون کتاب­های وسطه مراجعه نکردم بعضی از علماء در اين وسط گفتند که مثلاً ذهب صاحب المفاتح به اين که اين بعنوانه حرام نيست مرادش، آقای فرمودند و ذهب بعض آخر الی الجواز مراد از ذهب بعض آخر الی الجواز هم اين جور معنی بکنيم يعنی تشويب به عنوان تشويب حرام نيست و اين مراد فيضه ان فی مطلق الحکم نظراً و فی اطلاق هذا الحکم نظراً روشن شد معلوم شد پس اينی هم که آقا اشکال می­کنه فاضل معاصر که ايشان از کجا نقل کرده کسی قائل به جوازه، اين يک پيچيدگی پيدا کرده آن قائل به جواز در حقيقت مرحوم فيضه و حرف مرحوم فيض هم همينه، همين حرفی است که بعد آقای خويي خودشان هم می­گن، شيخ هم گير کردند البته شيخ اختيار صريح نکرده هی گفته و المسأله لاتخلوا من جهة الاشتباه فی مدرک اصل حکم که ديروز خواندم پس مراد مرحوم فيض اين است ما دليلی نداريم که تشويب بماهو تشويب حرام، روشن شد حالا چرا حالا مرحوم شيخ هی گير کرده فرموده اشتباه، بعد خود آقای خويي اين قدر بحث کردند يعنی شما ممکن است بگين آقا اين خيلی بحث سنگين نيست، احتياج به اين همه صحبت آقای خويي خيلی مفصل صحبت کردند در اينجا احتياج به اين صحبت نيست بفرماييد ديگه خيلی از محرمات تشويب و ليکن انصافاً در روايت نيامده دليلی برايش نداريم و اگر موجب ايذاء بشه اغراء فساق بشه، چنين بشه چنان بشه شياع فاحشه بشه، تهييج شهوت بشه به صورت محرم، آن وقت اين حرام است و الا فلا، خب اين خيلی آسانه ديگه اين خيلی مشکل نداره خيلی مطلبه، اين سر اين که مثلاً مرحوم شيخ گير کردند اين سرش در حقيقت يک مقدارش به اينجا بر می­گرده که مثلاً در کتاب جواهر که داره تشويب بمرئة معروفه نوشته او غلام بلا خلاف اجده فيه، مرحوم شيخ می­فرمايد خلافی در مسأله نيست اين ادعای صاحب جواهر قدس الله نفسه بعدم خلاف اين منشأ شده که علماء مثل مرحوم شيخ و اين­ها نه اين که به اصطلاح يعنی منشأ شده که اين­ها می­گن ما اگر بخواهيم بگيم تشويب فی نفسه حرام نيست، گير می­کنيم با ذهاب علماء بلا خلاف، بل الاجماع بقسميه عليه اين الاجماع بقسميه عليه و مضافاً الی مافی الکتاب و السنة من تحريم ايذاء المؤمنين و اغراء الفساق بالمرئة و الی آخره اولاً معلومه اين مضافاً ايشان درست نيست اين خودش دليلشه نه اين که مضافاً آن وقت عمده دليل ايشان بل الاجماع بقسميه، من اين توضيح را عرض بکنم وقتی مرحوم صاحب جواهر يا عده­ی مثل اين­ها می­گن اجماع منقول اين اجماع بقسميه به اين معنی است يک وقتی اقوال علماء را ديدم همه­شان نوشتند تشويب حرامه، اين يک اين اجماع محصل دو بعضی از علماء هم نقل اجماع کردند غير از خود ايشان، يعنی بعضی از علماء نقل اجماع کردند، هم من خودم گشتم، در اين جور مسائل خب اگر اشکال معروف بياره به اصطلاح حالا می­خواهيم يواش يواش وارد بحث هم بشيم، يعنی وقتی می­گن تشويب حرامه می­گن دليل اول اجماع، مدعی اجماع صاحب جواهره، پس روشن شد تا اينجا سر اين که مثل مرحوم آقای خويي يا مرحوم شيخ هی در مسأله گير می­کنن می­گن اصل مسأله، چون در اينجا ادعای اجماع شده مخالفت با اجماع، در مسأله­ی که نصی درش وارد نشده برای اين آقايون مشکل بود آن سر اينه و الا اين مسأله مثل هزاران مسأله ديگه که الآن وارد می­شه خيلی راحت می­شه جواب آقا عنوان تشويب در روايت نيامده در کلمات قدما هم نيامده، اگر مستلزم يک حرام ديگری شد مثل تهييج شهوت حرام است و الا فلا خيلی واضحه، ابهامی نداره اين نتيجه­گيرش اين همه که آقای خويي تردد، آن ترددهای مرحوم شيخ هی دو سه بار گفتند مع الاشکال فی اصل مدرک الحکم، حکم اين­ها به خاطر اجماعه، آن وقت اينجا اشکال کردند که اين اجماع محل نداره عرض کردم، اين اجماعاتی که در مثل جواهر آمده و اصحاب ما مثل مرحوم نائينی و ديگران بزرگان متأخرين خيلی­هاشان می­گن اين اجماع يا مدرکي است يا محتمل المدرکيه، از اين راه جواب می­دن اين يک.

يک راه ديگه هم مرحوم آقای بروجردی قدس الله نفسه تقريباً مضمون کلام ايشانه که اين راه ريشه­اش را عرض کردم مرحوم ملامحمد امين استرآبادی در فوائد المدنيه داره ولو ما الآن هم احتراماً به آقای بروجردی نسبت می­ديم ليکن اين مسأله تلقی و تلقی به قبول و شهرت قدمائی و آمدش در متون قدما اين را هم مرحوم استرآبادی داره قدس الله نفسه توی کتاب البته خب ايشان زعيم اخباری­هاست تندروی­های داره، اما به هر حال قدس الله نفسه از علمای ماست و مرد ملای است انصافاً هم خيلی زحمت کشيده و خيلی هم باهوش و با استعداد و فوق العاده است اين ملامحمدامين علی ای کيف ماکان، آقای بروجردی اشکال­شان يک جوری ديگه است آن اشکال­شان اينه که ما اين اجماعات را وقتی می­دانيم که لا اقل يعنی اجماع محصل، اين فتاوی در کتب قدماء  باشه حالا کتب قدما يا مثل فقه الرضا و مقنع شيخ صدوق که مرحله انتقال از نصوص به فتاوی است يا لا اقل مثل مقنعه شيخ مفيد و نهايه شيخ طوسی و فرض کنيم کتاب مراسيم سلار که اين­ها فقه منصوص و مأثور اند در فقه تفريعی نفرفتند.

س: اين­ها که محتمل المدرک بودنشان، در کتاب مثل فقه الرضا

ج: خب همين در همين­جا به درد ما می­خوره

س: مدرکی بودنش بيشتره که

ج: خب همين اگر آن­ها بياد قبول می­کنيم چون آن­ها مدرک­شان روايته، اما اگر در مثل مبسوط آمد و بعد هم کتاب های تفريعی اين خيلی آن اجماع نيست چون اين­ها در شيعه بناشان بر اين اجماع را جايي قبول بکنن يعنی فتاوای علمای کثرت فتاوای علماء اين­ها بناشان به اينه که فتاوی بايد به جوری باشه که از آن کشف قول امام بکنن، يک خصلتی فرض کنيم ده­تا، بيست­تا، سی­تا چهل­تا فتوی را جميع بکنيم، اين ده­تا، بيست­تا سی­تا چهل­تا فتوی يک خصلتی ايجاد بکنه که انسان بتونه کشف قول امام بکنه، مثل همان بحثی که سنی­ها دارند خب عده­ی زيادی از سنی­ها اقوال صحابه را حجت می­دانن، مثل ابن حزم، ظاهری­ها می­گن نه اگر اقوال صحابه به جوری باشه که ما بتوانيم کشف قول رسول الله بکنيم آن ارزش داره و الا فلا، اين بعد اين اجماعی را که ما داريم بعد از ما هم ظاهری­ها در اجماع صحابه دارند، يعنی دو مبنای اساسی شد روشن شد انشاء الله يک مبنی که خود اتفاق علماء فی ذاته دليله، دليل يعنی چه؟ مصدر تشريع نه خبر واحد اشتباه نشه، اجماعی که اهل سنت حجت می­دانن جزو مصادر تشريعه مثل کتاب و سنت، همچنانکه که مثلاً الآن جميع علماء جمع بشن بگن چون اوضاع حج مشکله آقايون در حج ديگه قربانی نکنن همه­­شان هم اتفاق بکنن می­گن بلی حکم حکم الله می­شه اين تبديل به حکم الله ولو خلاف کتاب باشه ليکن چون علماء اجماع کردند اين اصطلاحاً خود اتفاق علماء را بنفسه دليل می­دانن خودش را بنفسه جزو مصادر تشريع می­دانن، عرض کردم حجيت گاهی اوقات به معنای ثبوتيه گاهی به معنای اثباتی، شيعه اين مطلب را قبول نکردند ظاهری­ها هم قبول ندارند خود ظاهری­ها اگر تمام علماء اتفاق بکنن بر يک مطلبی، می­گن اثبات حکم الله نمی­شه، در اين جهت ظاهری­ها يک خدا، گفت به يک معنای پدرشان بيامرزه گفت گشايشی به کار شيعه دادند، ظاهری­ها نه مثل شيعه قياس قبول دارند و نه اجماع را ابن حزم به هردو حمله می کنه هم به قياس و هم به اجماع، نه اجماع را قبول داره، اجماع به اين معنی که اجماع خودش بنفسه يکی از مصادر تشريع باشه، ظاهری­ها مثل ابن حزم قبول ندارند، قياسه هم قبول ندارند اين دوتا را قبول و مثل قدمای شيعه اجماع صحابه را بالخصوص قبول می­کنن آن هم به اين عنوان اجماع صحابه که کاشف از قول پيغمبره، آن وقت شيعه وقتی آمد بنا شد اجماع را قبول بکنه که البته اين هم ارزش علمی نداره، به نظر ما ما بحث اجماعه مفصل عرض کرديم بناشان به اين شد مقداری از اقول علماء جمع بکنيد اين اقوال دارای يک خصوصيتی باشند که با آن خصوصيت بتوانيم کشف قول امام بکنيم اين شد اجماع در شيعه، که البته همينشه هم ما قبول نداريم اين اجماع می­شه طريق کاشف يعنی حجت اثباتی، آن اجماع اهل سنت می­شه مسأله مصادر تشريع، آن جزو مصادر تشريع اين جزو طريق وصول به تشريعی، طروق وصول به قول امام آن وقت اشکال مثل آقايون متأخر شيعه حالا واضح­ترش بگم مثل آقای بروجردی اينه که شما اگر ديدين در فقه الرضا نيامده، مقنع نيامده مقنعه نيامده نهايه نيامده مراسيم اين کتب نيامده حالا مبسوط آمده شرايع آمده قواعد، مبسوط و قواعد و شرايع و فرض کنيد من باب مثال جواهر و مکاسب شيخ همه را باهم بريزيم اين­ها اين صلاحيت ندارند که کشف از قول امام بکنن اما اگر فقه الرضا و مقنع و رساله ابن بابويه و فرض کنيم مقنعه شيخ مفيد و شيخ طوسی و نهايه شيخ اين­ها را باهم بريزيم اين­ها صلاحيت کشف دارند اين عبارت در اينجا چون اين فاصل معاصر از شاگردهای مرحوم آقای بروجردی است شايد نتوانسته خوب شرح بده پس بنابراين اشکال درحقيقت مرحوم آقای بروجردی اينه چون اين مسأله از مبسوط شروع شده غير از مبسوط هم جايي نيامده قبل از ايشان در نهايه شيخ هم نيامده اين به اصطلاح جزو فقه­های تفريعی است يعنی به عبارت اخری اين يک نوع تبنی فقهائی است بنده اين تعبير هم از بنده است ديگه جای نديديم، اگر فقهای قدمای ما تلقی داشتند آن ارزش داره اما اگه تبنی داشتند نه، تلقی يعنی دست به دست حالا سينه به سينه سماعاً از معصوم به آن­ها رسيده به خاطر قرب عهدشان به زمان غيبت اما اگر تبنيه يعنی استدلاله استظهاره، عمل فکری­ خودشانه، جهد فکری خودشانه استظهار خودشانه اين استظهار به درد کشف از قول امام نمی­کنه ليکن به درد اين می­خوره که يک، عده ی از فقهای ما رو آن حساب کردند مثلاً به نتيجه­ی رسيدند اين مسأله ی بوده که از زمان تقريباً علامه شروع شده اصل مطلب اين بود پس بنابراين ما اجمالاً حالا فهميديم مسأله از زمان شيخ شروع شد آن هم از مبسوط شيخ که فقه تفريعی ايشانه بعد توسط محقق قدس الله نفسه قابل قبول شد علامه هم آن را آورد، در عده­ی از اين مسائل خوب دقت بکنيد و لذا من کراراً عرض کردم اجماع در قفه ما تاريخش واضحه عده­ی از مسائل اين خصلت دارند از زمان شيخ طوسی تو فقه تفريعی ما آمده زمان شيخ طوسی تو فقه منصوص ما نيست، تو فقه تفريعی آمده بعد از شيخ هم قبول شده، حدود قرن و نيم بعد هم تا زمان علامه احتمالاً بزرگان ما که می­گن دويست مقلد شيخ بودند بيشترين تقليد تو اين فقه تفريعيه، تو اين فقه تفريعی تقليد کردند آن وقت علامه چه می­گه؟ می­گه اجماع، اجماع يعنی چه؟ يعنی از وقتی که اين مسأله طرح شده تا حالا همه قبول کرده اين اجماعات روشن شد اجماع معناش اينه يعنی شيخ طوسی اولين بار اين عنوانه مطرح کرده بعد از شيخ طوسی هم تا دويست سال که مقلدين،

س:

31: 22

فرعيه

ج: فرعيه ليکن علماء قبول کردند اين بحث پيش آمد که اگر علماء قبول کردند همين اجماع هم کاشفه، و لذا ارزش اين اجماع از زمان علامه شروع شده من توضيحات مفصلی راجع به اجماع در شيعه، و اين که زمان­های مختلف داره عرض کردم الآن ديگه جاش نيست که اينجا عرض بکنم، حالا دليل ما هم بر اين که اين مسأله  اين طوره ببينيد در کتاب تذکره اين طور داره که مال علامه است و يحرم سبّ المؤمنين و الکذب عليهم و التهمه تهمت زدن و مدح من يستحق الذم، کسی که اعمال زشت داره مع ذلک مدحش بکنيم کسی که اعمال خوب داره ذمش بکنيم و بالعکس،

س: صفحه چنده حاج آقا؟

ج: در اين کتاب صفحه 521 است از کتاب تذکره جلد يک صفحه 582 نقل کرده اين چاپ قديمه، و التشويب ببينيد و التشويب بالمرئة المعروفة المؤمنة بلا خلاف فی ذلک کله، ديگه وقتی که واضح شد يعنی تعبيرهای تاريخی ما کاملاً مسأله را واضح کرد پس اولين مدعی اجماع هم در مسأله علامه است، پس مرحوم صاحب جواهر فرمود: بل الاجماع بقسميه، روشن شد بقسميه روشن شد هم اجماع منقول هست اجماع منقولش در تذکره علامه، هم اجماع محصل هست به اين معنی ببينيد اجماع را عرض کرديم گاهی اجماع در بحث مرحوم شيخ هم آورده يک بحثی را تلخيص کرده کتاب کشف الغناء مرحوم حاج شيخ اسدالله تستری را انصافاً هم اين کشف الغناء کتاب بسيار خوبيه خيلی بد عبارته اما بسيار کتاب خوبيه شنيدم چاپ شده من چاپ جديدش را ندارم اما انصافاً کتاب بسيار نافعيه مرد خيلی پرکاريه خيلی زحمت کشيده، حيف که بد عبارته و الا انصافاً فوائد تاريخی و حديثی بسيار خوب رجالی  غير ذلک، خيلی فوائد نکات فنی داره اين کتاب کشف الغناء و در بحث اجماع که مرحوم شيخ در رسائل داره، يک صفحه و نيم، دو صفحه شيخ داره بعد می­گه و يعجبنی فی کلام بعض از معاصرين اينجا بيارم، ايشان آن کتاب را تلخيص می­کنه مرحوم شيخ انصاری کتاب کشف الغناء را اين عبارتی که آورده تلخيص کشف الغنائه،

س: کامله استاد، فقه کامله،

ج: نه فقط اجماعه در باره اجماع، کشف القناء عن وجه حجيت الاجماع چاپ شده چاپش حروفش واضحه، چاپ قديمش هم حروفش قشنگه، خوب چاپ شده اما شنيدم چاپ جديد خوبی است اما خود ايشان عبارتش مثل بحر طويله سه چهار صفحه طول می­کشه عبارتش، مثلاً نقطه­اش همين بايد می­گفت ويرگول بگذاريم نقطه نمي­ارزه، يک جور خاصيه سبک خاصيه خيلی خدا رحمتش کنه بد عبارته، به هر حال اين مطالب را مرحوم آقای تستری البته بازهم صحبت زياده اين کار فهم اجماع در شيعه چه به لحاظ کبروی و چه به لحاظ صغروی واقعاً فوائد بسيار مهمی داره که اي کاش اين کار می­شد،

س: استاد ببخشيد، همچون چيزی می­شه استاد يک مثلاً عنوانش اصلاً از قرن اسلام

39: 25

نبوده خود آدم يک عنوانی را به عنوان محرم ذکر می کنه و مثلاً

ج: نه نبوده، بوده تلقی خارجی بوده تحليل دقيق فقهش نبوده چرا؟ حالا من الآن عرض می­کنم چون اگر ما مثلاً بگيم تشويب مثلاً مشکل نبوده چون اين­ها می­گفتند مرئه مؤمنه، مرئه گفتند رجل خارج، مؤمنه گفتند غير مؤمنه، معروفه باشه غير، نمی دانم محترمه باشه هی قيود اضافه کرد اين­ها به دنبال اين افتادند که اين با اين قيود از کجا ما در بياريم پس يکی خود اصل بود يکی اين که چرا اين همه قيود خاص آورديم، اين قيود هي مرئه باشه خب رجل، مؤمنه باشه و غير مؤمنه اگر مسأله مسأله تهييج شهوانی است اين در مطلق تهييج صدق می­کنه پس معلوم شد که روشن شد انشاء الله تعالی بلی اين بلی راجع به دعوای اجماع در مسأله اين به نظر من ديگه کاملاً مطلب روشن شد چون در روايات ما اين عنوان نبوده قدمای ما متعرض نشدند و ليکن اين مطلب اجمالاً خب جای بحث نيست که نشر افکار فاسد، مثل فيلم­های الآن فاسده فرق نمی­کنه آن زمان شعر مثل فيلم بود، چطور الآن جلو فيلم­های فاسد را می­گيرين شعر هم گاهی به اين درجه بود خب جلو آن را هم می­گرفتند فرق نمی­کرد در اين جهت عرض کردم يک مردی بود که می­گفتند اين مخنثه شروع کرد بعضی از اوصافی که واقعاً هم مناسب نيست گفته بشه اين برای دختر غيلان نقل کرده، اصلاً پيغمبر دستور دادند اين شخص ار از مدينه بيرون بکنن گفت ميان مردم نباشه اين انسان ما خيال می­کرديم خوله، خول مدنگه، کارهای که انجام می­ده کارهای خولی است حالا معلوم می­شه مثلاً می­تواند خيلی از محاسن زن­ها را به يک نحو خاصی توصيف بکنه البته در کتاب بخاری داره توصيفش اما ناقص نکرده احتمالاً تعبداً چون آن توصيف­های آن­ها هم در کتاب­های مختلف آمده بعضياش خيلی وقاحت داره که شايد هم بعدی­ها اضافه کردند حالا خودش هم وقيح  بوده بعد هم اضافه کرده، کيف ماکان پس اين دقت بفرماييد ممکن است اين در واقع نه اين که در جامعه ما نبوده در پيش ائمه نبوده اين بوده اما اين عنوان مطرح نشده يک دو مشکل اساسش آن قيود مسأله است، چون اگر ما بريم به دنبال مثلاً تهييج شهوانی حرام اگه ما بريم دنبال ايذاء مؤمن حالا اين ممکنه اصلاً اين قيود توش لازم نباشه دقت کردين پس اين در حقيقت بايد خوب دقت کرد که منشأ اختلاف چه بوده؟ پس اولين کسی که اين فقه تفريعی ما را توش ادعای اجماع کردند علامه در تذکره است مرحوم علامه قدس الله سره در تذکره اين بحثه مطرح کرده و ادعای اجماع بلاخلاف فی ذلک کله، طبعاً خب علامه هم يکی از چهره­های است که واقعاً در فق متأخر از ايشان نقش بسيار زيادی داره چون ايشان کتاب های متعدد داره فقه­های متعدد داره و مخصوصاً اگر راست باشه که ايشان هر فقهش را از يک راه نوشته خب خيلی دقت داره يک وقتی اين مطلبه من توضيح دادم ديگه حالا باشه برای جای ديگه، پس بنابراين اجمال مطلب روشن شد سر اين که مرحوم شيخ هی­ می­گه مع الاشتباه فی اصل الحکم، مرحوم استاد سعی می­کنن در ادله اين سرش وجود اين دعاوی اجماع بوده از يک طرف عدم طرح مسأله در کتاب­های ما و روايات ما در کتاب­های ما از يک طرف اين دوتا و اين که بعضی از عناوين مثل ايذاء و هتک و فضيحت و نمی­دانم فحشاء و اين­­­ها برايش صدق می­کنه اين هم از يک طرف اين منشأ شده که اين بحث به حساب به اين صورت بين شيعه جدل انگيز بشه و الا انصافاً اگر ما بوديم و بدون اين جدل­های که از زمان شيخ تا حالا مطرح شده شيخ طوسی خيلی نيازی به اين بحث­ها و حرفا نبود.

عرض کنم که اما يواش يواش وارد خود اصل مسأله بشيم پس اين اجماع صاحب جواهر که دليلی ايشان بر اجماع از زمان علامه شروع شده اين انصافاً اعتبار به او بسيار مشکله و اما اصل مطلب، ببينيد اينجا در اينجا من البته بايد کتاب کامل­تر نقل می­شد ديگه حالا به همين مختصر ايشان در کتاب مغنی ابن قدامه يک مطلبی داره ماکان من الشعر يتضمن هجو المسلمين و القدح فی اعراضهم او التشويب بامرئة بعينها چون در عبارت اهل سنت بوده او الافراط فی وصفها فذکر اصحابنا خود مغنی ابن قدامه حنبليه، اشتباه نشه انصافاً هم چون حنبلی­ها معروف اند يک کم فقه­شان ضعيفه اما انصافاً کتاب مغنی کتاب خوبيه تو حنابله خيلی کتاب خوبيه فذکر اصحانا انه محرم بعيد نيست که ريشه­های اين تحريم به اين معنی هم برگرده به مثل احمد ابن حنبل و هذا ان اريد به محرم علی قائله فهو صحيح و اما علی راويه فلايصح، وارد اين بحث­های ديگه شده که حالا اين مطلبی را که ايشان در اينجا شروع کرده از راه شعر و منشأ اين شده که تشويب را هم در شعر گرفتند اين مطلب را البته نمی­دانم حالا بعضياش شرحی داده اما اين مطلب در دنيای عرب مطلب درستيه يعنی آن مقدار که شعر در دنيای عرب و در اشاعر عربی تأثير داشت در ميان فارسی زبان­ها نبود نمی­خواهم بگم شعر در فارسی نبوده اما آنجای که از رمز­های قدر بود اصلاً چندتا مطلب بود که از خصائص آن­ها بود يکش داشتند خطبه و خطابه خصلت خطابه و خطيب بود يعنی اصولاً چطور هر مثلاً الآن کشوری در دنيا به قدرت اقتصادی، به قدرت فکری به قدرت فرهنگی­ به دانشگاه­هاش شناخته می­شه در آن زمان در تصورات عرب قدرت هر عشيره­ی به امير آن عشيره بود به حاکم آن عشيره بود، به رئيس عشيره بود به افراد شجاعی که اسلحه حمل می­کردند که سلاحيت حمله داشت و اين دوتا، يکی هم به خطيب بود يعنی هر عشيره­ی يک خطيب داشت، جای هم می­خواستند برند، اين­های که می­آمدند پيش پيغمبر يک خطيب با خودشان داشتند اين برای همين جهت،

17: 32

يک شاعر هم با خودشان داشتند يعنی شاعر و شعر و خطابه يکی از ارکان جامعه عرب در همين سوق عکاظ، الآن شما فرض کنيد در مکه که واقعاً مثل سوق عکاظ می­مانه که تو ايام حج تو اعمال حج،

33: 32

مثل همان در سوق عکاظ غير از اين که اجناس را مطرح می­کردند عده­ی هم از شعراء می­آمدند شعرشانه مطرح می­کرد در خود سوق عکاظ شعر می­خواندند اين اصلاً خودش و اين رؤسا می­آمدند مخصوصاً اگر مردش بود يک پول سنگينی هم به شعراء می­دادند و اصولاً يکی از سنت­ها بود اين خودش يکی و شعر يک جايگاهی، شبيه مثلاً فيلم و ويدئو در زمان ما که رواج شديد پيدا می­کنه شعر در زبان عرب، سر اين که تشويب را هم  بيشتر رو شعر بردند رو اين خصلت اجتماعی است خوب دقت می­کنيد شعر در زبان عرب اصلاً يک جايگاه خاصی داشت و لذا طبق همين سنت هم پيغمبر هم برای خودشان شاعری داشتند که حسن ابن ثابت، اصولاً از سال هفت بعد از عمری، بعد از سال حديبيه سال بعد را سال وفود می­گن گروه گروه از دنيا عرب می­آمدند از عشاير می­آمدند بيعت می­کردند و اسلام می­آوردند بعضياش هم اسلام نياوردند اصلاً،

34: 33

علی ای کيف ماکان اينها که می­آمدند يک خطيبی داشتند، خطيب­شان بلند می­شد صحبت می­کرد و شاعرشان هم شعر می­گفتند پيغمبر هم می­فرستادند حسن اگر موجود بود می­گفتند شعرش را جواب بده، که همانجا حسن ابن ثابت شعر آن آقا را بايد جواب می­داد، اين جزو سنن بود اصلاً اين جزو سيره­ها و فرهنگ اجتماعی بود اينه بايد اين که هی گفتند شعر شعر سرش شعرش مال اينه يعنی آن لغت صاعدشان در اين جهت شعر بود نه اين که حالا با نثر نمی­شه تشويب کرد اين يک مطلب.

يک مطلب ديگه که در اينجا هست اينه که دو طرف قضيه در ميان عرب بود، در ميان ماها هم هست اما ميان ماها گاهی به اين شدت نبود، يک طرف هجو قضيه، و اهانت کردن يکی هم قضيه تشويب همين معلقه معروف فرض کنيم اول جزو محلات

30: 34

چون تشويبه ديگه به هر حال که صواعدها نمی­دانم،

33: 34

اين توصيف حالات معشوقه

41: 34

حبيبه فهم، اين قصيده در آنجا حالا ديگه نمی­خواهم وارد بحث شعرش بشه اين توصيفه همين قصيده معروف می­گن به کعبه آويزان بود تا مدت­ها به کعبه آويزان بود البته اين را نمی­دانم مطلعيد يا نه؟ الآن ما در خيلی از کشورهای دنيا يکی هم خود ايران ما،

35

مصر، چين، هند ما شواهد تمدنی و فرهنگی سه هزار سال، چهار هزار سال پنج هزار سال قبل داريم، نوشته­های مال چهار هزار سال قبل پنج هزار سال اما از خود مکه و مدينه در هيچ جای دنيا در هيچ موضع دنيا يک تکه شعری که قبل از اسلام باشه نداريم يک سطر نوشته قبل از اسلام نداريم، حالا می­خواهد روی فرض کنيم آن زمان يک نوع ني می­آوردند از مصر بوده يک نوع کاغذ می­آوردند از چين بود، يک نوع از آهو بود پوست آهو بود يک نوع سنگ گاهی رو سنگ می­تراشيدند، گاهی روی مثلاً استخوان شتر می­تراشيدند می­نوشتند ما الآن در هيچ جای دنيا هيچ مظهری فرهنگی از مکه و مدينه مال قبل از اسلام نداريم بلکه از قبل از هجرت نداريم اين معلقات سبع تمام اين­ها چيزهای است که بعد نقل شده مال الآن يک تکه کوچک مثلاً پوست آهويي باشه که روش نوشته­ی باشه از مکه مال قبل از هجرت پيغمبر قديم­ترين نوشتارهای که از مدينه داريم يکی دوتا نامه است که منسوب به رسول اللهه، چاپ شده فتوکپی شده بعضياش هم محل اشکاله می­گن جعليه در شمال اروپا آفريقا اين­ها را جعل کردند، حالا آن بحث ديگری است، غرض به هر حال پس اين را بدانيد وقتی که صحبت می­شه اين­ها هيچی الآن مدارک نيست همه­اش محو شده اين شعر امرء القيس را حتی رو کعبه آويزان کردند معلقات سبع ديگه همين شعر معروفه يکی هم هجو و اين دوتا شعر چون عامل تأثيرزايي بود، اين دوتا خيلی مهم بود، نه اين که حالا مثلاً تشويب عرض کردم آن مخنث را با اين که تشويبش به کلام عادی بود پيغمبر از مدينه بيرون کرد اما اين در تشويب مؤثر بود و مخصوصاً که عده­ی از زن­های که به آن­ها تشويب می­شد شوهر دار بودند حالا اگه بخواهم، با شرح

48: 36

خيلی طلانی است و اصلاً مناسب با مجلس بحث هم نيست و صحبت­های که هست در آنجا که الآن جاش اينجا نيست به هر حال يکی هم هجو بود يعنی متأسفانه شعر اين دو جهت را داشت، شاعری معروفی است که انصافاً شعر، بازار شعرش هم خوبه هتيئه بهش می­گن، اين هتيئه معروف است به اهجی الناس، می­گه از او هجاو تر هجاوتر کسی نبود، اين قدر الآن مثلاً فرض کنيد برادرش هجو کرد چه فاميل­هاش، می­گن يک روز هرچه گشت کسی را پيدا نکرد هجو بکنه، رفت توی يک خرابه يک آيينه ديد، آيينه که خيلی ملتفت نبود، چشمش افتاد به عکس خودش، لذا خيلی هم زشت بود خودش خيلی شکل منحوسی داشت، آن وقت خودشه هجو کرد، چون اين کسی پيدا نکرد يک شعر در هجو خودش گفت که اهجی من هتيئه خب اين عده­ی را اذيت کرد که آن شعر معروف بالمکارم لا

40: 37

گفت اصلاً عمر دستور داد از مدينه بيرونش کرد تبعيدش کرد شعری که گفت حالا قصه داره که جاش اينجا نيست اين هتيئه به خاطری گفت، چنانکه آن شخص مخنث را به خاطر توصيف زن پيغمبر دستور دادند از مدينه بيرون بکنن اين شخص هم به خاطر اين لسان زبان تندش و هجوی که داشت ما در زبان فارسی عادتاً وقتی می­خواهد اهجی بگن سيحون و جيحون جيحون معروف يزدی که شعری هم برای

8: 38

داره آن هم خيلی هجو داره حتی هجوهای زشتی داره که قابل ذکر نيست علی ای کيف ماکان اين هم در فارسی تقريباً مثل آنه آن در عربی جيحون يزدی کيف ماکان غرضم اين بود يکی شعر همانطور که ايشان نوشته اين حرف مغنی را خوانديم برای اين جهت، يک مرحله شعر مسأله هجو بود که اين مراحل تندی داشت و مراحل زشتی داشت يکی هم مرحله­ی به اصطلاح توصيف زن آن وقت اين تشويب به غلام که اينجا آورده البته علمای ما ننوشتند ليکن اين را من بد نيست من اضافه کنم سر اين که اين­ها تشويب به غلام را کلاً طرح کردند اصولاً در زمان پيغمبر اکرم قبل از زمان پيغمبر اصولاً انسان عربی به غلام تشويب نمی­کردند ما در شعر عربی هيچ شعری نداريم که محاسن مرد را گفته باشه يا غزلی تغزلی به مرد کرده باشه اين در کتاب­های ادبی معاصر هم نوشتند تا آنجای حافظه ما نشان می­ده اولين کسی که اين کار زشت را انجام داد ابونواس معروفه، اصولاً در عرب جاهلی که کلاً نبود، در عرب صدر اسلام کلاً نبود زمان اميرالمؤمنين و تا ائمه ما، حالا ابونواس شعرهای بسيار زشتی در تشويب مرد و حتی نسبت به خودش نسبت داده که واقعاً ديگه از آن محرماته انصافاً و ما قبل از ابونواس در دنيای عرب تشويب به مرد اصلاً نداريم،

س: معاصر کيه استاد؟

ج: تقريباً حضرت جواد و هادی(ع) و اين قسمتش،

س:

47: 39

ج: نه الآن بی­دينه، الآن نوشته، ديگه يک شيعه ظاهراً در آن زمان هرکسی که با دستگاه خلافت بد بود می­گفتند اين شيعه است مثلاً، اگه نماز نمی­خواند، می­گفتند مثلاً نماز جماعت اين­ها نمي­آيند سنی­ها خيال می­کردند مثلاً شيعه است نه اين شيعه نيست،

س:

2: 40

ج: بلی چرا؟ خيلی آدم زشت کرداريه فوق العاده زشت کرداره، و زشت گفتار و زشت کردار هردو، علی ای حال شعرهای بسيار وقيح داره بسيار زشت داره اين کتاب معروف اغانی يک قسمتش تقريباً يک جلدی تقريباً نصف جلدش اختصاص به او داره که بسيار شعری نامربوطی داره و چاپ هم نکردند در اول اصلاً اين وسط بود چاپ نکردند بعدها ملحق بهش چاپ کردند بعد از اين که الآن چاپ شده علی ای حال ما قبل از ابونواس اين به لحاظ تاريخی اين که نوشته و اما التشويب بغلام فهو فحش محض، اين يک واقع تاريخی هم داره اين اين طور نيست که فقط اصولاً در زمان اهل بيت زمان رسول الله زمان اميرالمؤمنين، امام صادق، اصلاً تشويب غلام مطرح نبود، ذکر کردند محاسن غلام و اموری که مربوط به قول آقايون امردها می­شد، اصلاً اين مطرح نبود کلاً مطرح نبود و لذا گفتند فهو فحش محض اين علمای ما هم نه فقط فحش محض در روايات و در فرهنگ اسلامی بلکه اصولاً در فرهنگ عربی کلاً مطرح نبود اين بعدها از زمان اين خبيث، اين مطلب تا يک حدی رايج شد، بقيه مطلب را فردا انشاء الله تعالی و صلی الله علی محمد و آله الطاهرين.


 

و أمّا التشبيب بالغلام، فهو محرَّمٌ على كلِّ حالٍ كما عن الشهيدين «5» و المحقّق الثاني «6» و كاشف اللثام «7»-، لأنّه فحش محض، فيشتمل على الإغراء بالقبيح.

______________________________

(1) القواعد 1: 121، التذكرة 1: 582.

(2) و هو كاشف الغطاء قدّس سرّه في شرحه على القواعد (مخطوط): 21.

(3) جامع المقاصد 4: 28، و تستفاد من عبارة الشهيد في الدروس حيث استثنى من حرمة التشبيب نساء أهل الحرب، انظر الدروس 3: 163، و أشار إلى ذلك في مفتاح الكرامة 4: 68.

(4) المصدر المتقدم.

(5) الأوّل في الدروس 3: 163، و الثاني في المسالك (الطبعة الحجريّة) 2: 323.

(6) جامع المقاصد 4: 28.

(7) كشف اللثام 2: 373.

كتاب المكاسب (للشيخ الأنصاري، ط - الحديثة)، ج‌1، ص: 182‌

و عن المفاتيح: أنّ في إطلاق الحكم نظراً «1»، و اللّه العالم.

______________________________

(1) مفاتيح الشرائع 2: 20.

د هر صورت سعی شد که مقداری در مورد مسدله توضیحاتی مختصرا عرض بکنیم.

به نظرم عبارت مفاتیح اشکال ایشان در کل حکم است. ذا احتمال دارد ناظر به اصل مطلب باشد.

من از عبارت مفاتیح اصل تشبیه را میفهم ولی مرحوم شیخ ظاهرا خصوص تشبیب به غلام را فهمیده اند.

منشأ گیر کردن و مفصل بحث کردن علماء مقداری اش ناشی از عبارت مرحوم صاحب جواهر است که بلا خلاف اجده فیه ... و لذا به راحتی نتوانسته اند راحت رد شوند.

صاحب جواهر تعبیر الاجماع بقسمیه هم دارند. یعنی هم من خودم گشتم و هم نقل شده بود.

پس سر بحث، مخالفت اجماع است و الا این مسأله مثل هزاران مسأله است که به رحتی میشود جواب داد. عنوان تشبیب در روایات نیامده است و اگر ذیل عنوانی شد حرام میشود و الا نه.

اجماعات مثل جواهر هم، خیلی اش را متأخرین میفرمایند که یا مدرکی است یا محتمل المدرکی.

یک راهی هم حدودا کار مرحوم بروجردی است که ریشه اش را ملا محمد امین استرآبادی دارد که بحث اصول متلقاة است. یعنی فواها وقتی در کتب قدماء باشد به درد میخورد نه این متأخرین.

اجماع عامه جزو مصادر تشریع است ولی اجماع شیعه کاشف است.

به اصطلاح ما تلقی قدماء ارزش دارد ولی تبنی بین آنها ارزشی ندارد. تلقی علم سینه به سینه است ولی تبنی به درد نمیخورد.

در تذکره دارد و التشبیب بالمرأة امعروفة المؤمنة بلا خلاف ف ذلک کله.خیلی واضح است که این از کجا است دیگر. پس اولین مدعی اجماع مرحوم علامه است. قسمیه مرحوم صاحب جواهر هم روشن شد. یعن یاجماع منقول علامه مال علامه است.

شعر بد اون زمان شبیه فیلم بد این زمان است.

اون مقدار که شعر در عرب تأثیر داشت در فارسیها نبود. اون یکی از رمزهای قدرت بود. یکی خصلت خطابه. چه طور هر کشوری به قدرت فرهنگی و فکری و مالی و ... شناخته میوشد. در اون زمان به حاکم عشیره و شجاعان و خطیب بود!!اگر جایی میرفتند خطیب و شاعر داشتند. شعر و خطابه از ارکان جامعه عرب بود.

در سوق عکاظ یکی از کارهای اصلی شعر خوانی بود.

سر اینکه تشبیب را بیشتر روی شعر بردند این خصلت اجتماعی است.

در عرب دو طرف قصه خیلی مهم بود. یکی تشبیب و یکی هجو.

یک نکته جالب این است که از  بعضی تمدن ها ما آثار تمدن از سه هزار سال یا بیشتر داریم ولی در مورد اعراب یک دانه اثر تاریخی در یک دانه موزه دنیا حتی یک سطر بیت شعر قبل از اسلام از عرب نداریم.

این معلقات سبع و تمام اینها مال بعد است که نقل شده است. قدیمترین نوشته های از مدینه یکی دو تا نامه  منسوب به آقا رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم است که فتوکپی شده است و بعضی اش هم محل کلام است که جعلی است.

در ضمن تشبیب به غلام، اصلا در اون زمان رایج نبود، و یک دانه شعر هم نداریم. اولین کسی که این کار شت را کرد ابو نواص(؟)معروف است . در عرب کلا نبود. ما قبل از او در دنیای عرب تشبیب به مرد اصلا نداریم. تقریبا از زمان حضرت آقا مام جواد سلام الله علیه بود.

ارسال سوال