مکاسب ۸۶-۱۳۸۵ (۱۰۵)
مکاسب ۸۷-۱۳۸۶ (۱۱۹)
مکاسب ۸۹-۱۳۸۸ (۱۲۴)
مکاسب ۹۰-۱۳۸۹ (۶۳)
مکاسب ۹۱-۱۳۹۰ (۹۸)
مکاسب ۹۲-۱۳۹۱ (۱۱۲)
مکاسب ۹۳-۱۳۹۲ (۱۰۳)
مکاسب ۹۴-۱۳۹۳ (۱۰۶)
مکاسب ۹۵-۱۳۹۴ (۱۱۰)
مکاسب ۹۶-۱۳۹۵ (۱۱۸)
مکاسب ۹۷-۱۳۹۶ (۱۱۷)
مکاسب ۹۸-۱۳۹۷ (۱۲۸)
مکاسب ۹۹-۱۳۹۸ (۸۳)
مکاسب ۱۴۰۰-۱۴۰۱ (۳۶)
مکاسب ۱۴۰۱-۱۴۰۲ (۵)
مکاسب ۱۴۰۲-۱۴۰۳ (۶۳)
مکاسب ۱۴۰۳-۱۴۰۴
اصول ۹۰-۱۳۸۹ (۹۵)
اصول ۹۱-۱۳۹۰ (۹۸)
اصول ۹۲-۱۳۹۱ (۱۱۳)
اصول ۹۳-۱۳۹۲ (۱۰۴)
اصول ۹۴-۱۳۹۳ (۱۰۸)
اصول ۹۵-۱۳۹۴ (۱۰۹)
اصول ۹۶-۱۳۹۵ (۱۲۰)
اصول ۹۷-۱۳۹۶ (۱۱۸)
اصول ۹۸-۱۳۹۷ (۱۳۵)
اصول ۹۹-۱۳۹۸ (۸۴)
اصول ۱۴۰۰-۱۴۰۱ (۳۷)
اصول ۱۴۰۱-۱۴۰۲ (۳)
اصول ۱۴۰۲-۱۴۰۳
اصول ۱۴۰۳-۱۴۰۴
■ تاریخ شفاهی (۳)
■ تقریرات
تقریرات بحث خارج -اصول (۳)
تقریرات بحث خارج - فقه ولائی (۳)
تقریرات بحث خارج - رجال (۵)
■ خلق عظیم (۱)
■ اصول ۱۴۰۲-۱۴۰۳ (۶۷)
آخرین دروس
- مکاسب 1402-1403 » فقه یک شنبه 1403/3/13
- اصول 94-1393 » شنبه - 25 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » سهشنبه - 21 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » دوشنبه - 20 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » یکشنبه - 19 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » شنبه - 18 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » چهارشنبه- 15 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- مکاسب 94-1393 » شنبه - 9 – 12 - 1393 مکاسب محرمه ـ نوح بالباطل [روایات نیاح]
- مکاسب 94-1393 » چهارشنبه - 6 – 12 - 1393 مکاسب محرمه ـ نوح بالباطل [روایات نیاح]
- مکاسب 94-1393 » سهشنبه - 5 – 12 - 1393 مکاسب محرمه ـ نوح بالباطل [روایات نیاح]
دروس تصادفی
- اصول 91-1390 » خارج اصول 91-1390
- اصول 89-1388 » خارج اصول 89-1388
- اصول 94-1393 » شنبه - 27 – 10 - 1393 اصول عملیه ـ برائت ـ تنبیهات برائت ـ تنبیه دوم: حسن احیاط [اخبار من بلغ] ـ جمع بندی اخبار من بلغ و جمع بندی تنبیه دوم
- اصول 96-1395 » اصول سه شنبه 1396/2/19
- اصول 91-1390 » خارج اصول 91-1390
- اصول 99-1398 » اصول شنبه 1398/11/12
- مکاسب 89-1388 » خارج فقه 89-1388
- اصول 89-1388 » خارج اصول 89-1388
- مکاسب 89-1388 » خارج فقه 89-1388
- مکاسب 87-1386 » خارج فقه 87-1386
دروس پربازدید
- تقریرات بحث خارج - فقه ولائی » تقریرات بحث خارج فقه ولائی - بقیه ادله ولایت فقیه و شروط حاکم و والی
- مکاسب 96-1395 » فقه یک شنبه 1396/1/27 مکاسب محرمه
- تقریرات بحث خارج - فقه ولائی » تقریرات بحث خارج فقه ولائی - بیت المال و سجن
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه - غیبت
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه - قمار و قیادة
- تقریرات بحث خارج - فقه ولائی » تقریرات بحث خارج فقه ولائی - بحث ولایت معصومین علیهم السلام و ادله روایی ولایت فقیه
- خارج فقه - مکاسب » خارج فقه - مکاسب - راه فنی بررسی حکم بیع بول شتر
- اصول 96-1395 » اصول یک شنبه 1396/2/17
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه -بحث دهن متنجس و قاعدة حرمت بیع نجس و حرمت بیع متنجس و حیازت و اختصاص و حق سبق
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه - غنا
خارج فقه-1389-43
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
و الحمد لله رب العالمين و صلی الله علی محمد و آله الطيبين الطاهرين المعصومين و اللعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعين اللهم وفقنا و جميع المشتغلين و ارحمنا برحمتک يا ارحم الراحمين.
عرض شد مسأله سوم در مواردی که عمل فی نفسه حرامه و اخذ اجرت هم طبيعتاً بر او حرام هم خواهد شد و آن اجرت هم ملک انسان نخواهد شد عنوان تشويب به مرئه مؤمنه هست و ديروز يک توضيحاتی راجع به کلمات شيخ انصاری در مکاسب توضيحی راجع به ايشان کلمات ايشان اجمالاً و در عين حال سعی شد که يک مقدار راجع به تاريخ مسأله و استدلالاتی که در اين مسأله شده،
س: آخرش ماند يک کمی
ج: بلی میدانم میخواهم تمامش بکنم، بعد در اين آخر مطلب ايشان فرمودند ثم ان المحکی عن المبسوط و جماعة التشويب بالحليلة بالزيادة الکراهة عن المبسوط، عرض کرديم آن ريشهی بحث به کتاب مبسوط بر میگرده حالا عبارت خود مبسوطه هم میخوانيم يک توضيحی هم عرض میکنيم و ظاهر الکل جواز التشويب بالمرئة المبهمه بان يتخيل امرئة يشوب بها اين را گفتند اشکال نداره البته اين يک يتخيل و يتشوب اين مرادشان نه نشر اين مطلب در جامعه است چون اين بحثی است که مثلاً برای خود انسان، ديدن مثلاً تفسير حالاتی مثلاً از زن اينها بکنه برای اين که تهييج جنسی خودش بشه اين اشکال نداره و اما المعروفة عند القائل دون السامع اين هم که ديروز گذشت که ديگه نمیخواهد بخوانيم.
و اما اعتبار الايمان فاختاره فی القواعد ظاهراً بلی اينه هم ديروز خوانديم بلی و رسيديم و اما تشويب بالغلام، مسأله تشويب به غلام فهو محرم علی کل حال، حالا میخواهد مؤمن باشه مؤمن نباشه به هر نحوی میخواهد باشه معلوم باشه نباشه خيالی باشه کما عن الشهيدين و المحقق الثانی و الکاشف اللثام و انه فحش محض ديگه واضحه که اين چون معصيت صرفه فيشتمل علی الاغراء
42: 2
بعد دارين و عن المفاتح مفاتح مال مرحوم فيض کاشانی است يک دوره فقهه نوشتند، يک اسلوب تقريباً جديد و مبدع ايشانه ابداعی خودش ايشانه و تقريباً جزو فقه آقايون اخباریها حساب میشه و شئون فراوانی هم برايش نوشته شده و عن المفاتيح مال مرحوم فيض کاشانی ان فی اطلاق الحکم نظر ظاهر ابتدائی عبارت اين است که در تشويب به غلام ايشان داره يعنی که تشويب به غلام مطلقاً حرام نيست چون ظاهر عبارت ديگهاش اينه که و هو محرم علی کل حال و عن المفاتح ان فی اطلاق الحکم نظراً ظاهر اين عبارتی که الآن شيخ داره اينه که مر حوم فيض در اطلاق اين که جميع موارد تشويب به غلام حرام باشه در اطلاقش اشکال دارند يعنی به اصطلاح ما امروزیها احتياط وجوبی دارند نه اين که فتوی داشته باشن، ليکن عبارتی که از مفاتح ذکر شده شاهد بر اينه که ايشان در کل حکم اشکال داره اين اشتباه شده ظاهراً آن عبارتی که از مفاتح است، و لذا احتمال داره اين و عن المفتاتح ان فی اطلاق الحکم نظراً اين عبارت شيخ انصاری خوب دقت بکنيد اين ناظر باشه به اصل مطلب يعنی ناظر باشه اول باب اول مسأله البته خلاف ظاهراً اين عبارت شيخ را بگيم مراد ايشان اين بوده، چون در اول مسأله داره التشويب بالمرئة المعروفه حرام علی ما عن المبسوط و جماعة کالفاضلين و الشهيدن و المحقق الثانی بعد که اينها را آورده اينجا میگه و عن المفاتح اين عن المفاتح عطف به اول مسأله باشه ان فی اطلاق الحکم نظراً مطلق تشويب چه به زن و چه به مرد مراد ايشان اطلاق راجع به مرد نباشه عبارت مفاتح ايشان میگم يک ترتيب خاصی در مفتاح 465 مفتاح مفتاح شماره بندی کرده، در مفتاح 465 اين جور داره و انشاد شعر يتضمن هجاء المؤمن او فحشاً و قيل او تشويباً بامرئة بعينها غير محللة له او بغلام لتحريم متعلقه چون آن متعلقش حرامه و لما فيه من الايذاء و فی اطلاق هذا الحکم نظر عبارت مفاتح اينه و فی اطلاق هذا الحکم نظر، من از اين عبارت مفاتح اصل تشويب را میفهمم اما ظاهر شيخ خصوص تشويب غلام را آورده، روشن شد و قيل او تشويباً لامرئة بعينها غير محللة له او بامرئة او بغلام، لتحريم متعلقه، چون اگر زن حلال نباشه، خب مثلاً ايجاد شهوت نسبت به آن زن حرامه و لما فيه من الايذاء و فی اطلاق هذا الحکم نظر اما غير المعينين و المحللة فلابأس، من فکر میکنم مراد مرحوم فيض کاشانی مثل همين شبيه اشکالاتی که الآن شيخ مطرح کرده که ما دليلی روشنی بر تشويب نداريم عناوين ديگر داريم مثل ايذاء مؤمن و شياع فاحشه و نمیدانم از اين عناوين اين که میگه فی اطلاق الحکم نظر هم اشاره به اينه يعنی بگيم تشويب بعنوانه حرامه نه بعنوانه حرام نيست، وقتی که از اين عناوين ديگه پيش مياد حرامه، روشن شد پس مرحوم فيض به نظر بنده عرض میکنم ديگه حالا شما آزادين در انتخاب عبارت شيخ را علی حمل للفظ علی خلاف ظاهر، البته بحث اول خودش
53: 6
بود، عبارت شيخ هم و عن المفاتح را بزنيم به اول مسأله، الآن عن المفاتح را در بحث تشويب غلام ايشان آورده آدم خيال میکنه مرحوم فيض کاشانی در تشويب به غلام يک اشکالی داره به نظر من فيض کاشانی در کل حکم اشکال داره به غلام يا به زن اينه خوب دقت بکنيد آن وقت اگر بگيم خود مرحوم شيخ هم ملتفت بوده که اشکال ايشان عامه، اگر بخواهيم اين حرفه بزنيم بگيم اين عن المفاتح بزنيم به اول مسأله نه به آخر مسأله،
س: و قيل بود حاج آقا؟
ج: بلی و قيل او تشويباً و لذا به نظر من واضحه يعنی انصافاً انسان وقتی عبارت را تأمل میکنه نظر من اينه حالا شايد هم شيخ هم نظرش همين باشه، اگر نظر مبارک شيخ اين بود اين را نبايد اينجا میآورد اين را بايد در آنجا میآورد، آن وقت اگر اين معلوم شد يعنی کانما کانما مرحوم فيض میخواهن بفرماين که ما دليل نداريم تشويب به عنوان حرامه آن وقت شايد اين مطلب را يک کسی نقل کرده شايد در کتابهای بعدی منشأ اين شده که مرحوم استاد تصور کرده مرحوم آقای خويي تصور کردند ذهب بعضهم الی الجواز در همين کتاب فاضل معاصر ما آقايون بخواهن يک مقدار از عبارت مرحوم استاد را آوردند من توی اين بحث، توی يکی از بحثهاش يک مقدار کامل عبارت استاده، چون ايشان ناقص آوردند کامل عبارت استاده میخوانم اما اينجا آقای خويي در اول طرح مسأله در مصباح الفقاهه عبارتی دارند اين طور فرمودند و اما التشويب بالمعنی الذی ذکره المحقق الثانی فی جامع المقاصد مع القيود التی اعتبارها المصنف، اين اعتبارها المصنف نيست خود مرحوم جامع المقاصد به کار برده ففی حرمته خلاف فذهب جمع من الاکابر الی الحرمة و ذهب بعض آخر الی الجواز و ذهب جمع من العامه، الی حرمة مطلق التشويب اين عبارت مرحوم استاد آقای خويي در مصباح الفقاهه است اين فاضل معاصر ما اشکال کرده و اما ما ذکره اخيراً من ذهب البعض الی جواز التشويب مطلقاً فلم اعثر عاجلاً بلی ما مطلقاً نداريم راسته من احتمال میدم اين عبارت مفاتح حالا بعدیها که آمدند عبارت مفاتح را نقل کردند نوشتند و توقف مثلاً صاحب المفاتح فی حرمة التشويب، يعنی صاحب مفاتح در حقيقت همان مبنای آقای خويي را چون آقای خويي هم آخرش همين را قبول میکنن، مرحوم شيخ آقای خويي، مرحوم شيخ که ترديد دارند اما آقای خويي قبول دارند که تشويب بعنوانه حرام نيست با آن لوازمش اگر باشه بلی مثل فرض کنيم ايذاء مؤمن باشه اغراء فساق باشه، عناوين ديگری باشه اما خود تشويب نه عبارت فيض هم به نظر من همينه شايد هم آقای خويي منشأ شده شايد عرض میکنم، چون نيست خواجه حافظ معذور دار ما را احتمال میدم اين را حالا من چون کتابهای وسطه مراجعه نکردم بعضی از علماء در اين وسط گفتند که مثلاً ذهب صاحب المفاتح به اين که اين بعنوانه حرام نيست مرادش، آقای فرمودند و ذهب بعض آخر الی الجواز مراد از ذهب بعض آخر الی الجواز هم اين جور معنی بکنيم يعنی تشويب به عنوان تشويب حرام نيست و اين مراد فيضه ان فی مطلق الحکم نظراً و فی اطلاق هذا الحکم نظراً روشن شد معلوم شد پس اينی هم که آقا اشکال میکنه فاضل معاصر که ايشان از کجا نقل کرده کسی قائل به جوازه، اين يک پيچيدگی پيدا کرده آن قائل به جواز در حقيقت مرحوم فيضه و حرف مرحوم فيض هم همينه، همين حرفی است که بعد آقای خويي خودشان هم میگن، شيخ هم گير کردند البته شيخ اختيار صريح نکرده هی گفته و المسأله لاتخلوا من جهة الاشتباه فی مدرک اصل حکم که ديروز خواندم پس مراد مرحوم فيض اين است ما دليلی نداريم که تشويب بماهو تشويب حرام، روشن شد حالا چرا حالا مرحوم شيخ هی گير کرده فرموده اشتباه، بعد خود آقای خويي اين قدر بحث کردند يعنی شما ممکن است بگين آقا اين خيلی بحث سنگين نيست، احتياج به اين همه صحبت آقای خويي خيلی مفصل صحبت کردند در اينجا احتياج به اين صحبت نيست بفرماييد ديگه خيلی از محرمات تشويب و ليکن انصافاً در روايت نيامده دليلی برايش نداريم و اگر موجب ايذاء بشه اغراء فساق بشه، چنين بشه چنان بشه شياع فاحشه بشه، تهييج شهوت بشه به صورت محرم، آن وقت اين حرام است و الا فلا، خب اين خيلی آسانه ديگه اين خيلی مشکل نداره خيلی مطلبه، اين سر اين که مثلاً مرحوم شيخ گير کردند اين سرش در حقيقت يک مقدارش به اينجا بر میگرده که مثلاً در کتاب جواهر که داره تشويب بمرئة معروفه نوشته او غلام بلا خلاف اجده فيه، مرحوم شيخ میفرمايد خلافی در مسأله نيست اين ادعای صاحب جواهر قدس الله نفسه بعدم خلاف اين منشأ شده که علماء مثل مرحوم شيخ و اينها نه اين که به اصطلاح يعنی منشأ شده که اينها میگن ما اگر بخواهيم بگيم تشويب فی نفسه حرام نيست، گير میکنيم با ذهاب علماء بلا خلاف، بل الاجماع بقسميه عليه اين الاجماع بقسميه عليه و مضافاً الی مافی الکتاب و السنة من تحريم ايذاء المؤمنين و اغراء الفساق بالمرئة و الی آخره اولاً معلومه اين مضافاً ايشان درست نيست اين خودش دليلشه نه اين که مضافاً آن وقت عمده دليل ايشان بل الاجماع بقسميه، من اين توضيح را عرض بکنم وقتی مرحوم صاحب جواهر يا عدهی مثل اينها میگن اجماع منقول اين اجماع بقسميه به اين معنی است يک وقتی اقوال علماء را ديدم همهشان نوشتند تشويب حرامه، اين يک اين اجماع محصل دو بعضی از علماء هم نقل اجماع کردند غير از خود ايشان، يعنی بعضی از علماء نقل اجماع کردند، هم من خودم گشتم، در اين جور مسائل خب اگر اشکال معروف بياره به اصطلاح حالا میخواهيم يواش يواش وارد بحث هم بشيم، يعنی وقتی میگن تشويب حرامه میگن دليل اول اجماع، مدعی اجماع صاحب جواهره، پس روشن شد تا اينجا سر اين که مثل مرحوم آقای خويي يا مرحوم شيخ هی در مسأله گير میکنن میگن اصل مسأله، چون در اينجا ادعای اجماع شده مخالفت با اجماع، در مسألهی که نصی درش وارد نشده برای اين آقايون مشکل بود آن سر اينه و الا اين مسأله مثل هزاران مسأله ديگه که الآن وارد میشه خيلی راحت میشه جواب آقا عنوان تشويب در روايت نيامده در کلمات قدما هم نيامده، اگر مستلزم يک حرام ديگری شد مثل تهييج شهوت حرام است و الا فلا خيلی واضحه، ابهامی نداره اين نتيجهگيرش اين همه که آقای خويي تردد، آن ترددهای مرحوم شيخ هی دو سه بار گفتند مع الاشکال فی اصل مدرک الحکم، حکم اينها به خاطر اجماعه، آن وقت اينجا اشکال کردند که اين اجماع محل نداره عرض کردم، اين اجماعاتی که در مثل جواهر آمده و اصحاب ما مثل مرحوم نائينی و ديگران بزرگان متأخرين خيلیهاشان میگن اين اجماع يا مدرکي است يا محتمل المدرکيه، از اين راه جواب میدن اين يک.
يک راه ديگه هم مرحوم آقای بروجردی قدس الله نفسه تقريباً مضمون کلام ايشانه که اين راه ريشهاش را عرض کردم مرحوم ملامحمد امين استرآبادی در فوائد المدنيه داره ولو ما الآن هم احتراماً به آقای بروجردی نسبت میديم ليکن اين مسأله تلقی و تلقی به قبول و شهرت قدمائی و آمدش در متون قدما اين را هم مرحوم استرآبادی داره قدس الله نفسه توی کتاب البته خب ايشان زعيم اخباریهاست تندرویهای داره، اما به هر حال قدس الله نفسه از علمای ماست و مرد ملای است انصافاً هم خيلی زحمت کشيده و خيلی هم باهوش و با استعداد و فوق العاده است اين ملامحمدامين علی ای کيف ماکان، آقای بروجردی اشکالشان يک جوری ديگه است آن اشکالشان اينه که ما اين اجماعات را وقتی میدانيم که لا اقل يعنی اجماع محصل، اين فتاوی در کتب قدماء باشه حالا کتب قدما يا مثل فقه الرضا و مقنع شيخ صدوق که مرحله انتقال از نصوص به فتاوی است يا لا اقل مثل مقنعه شيخ مفيد و نهايه شيخ طوسی و فرض کنيم کتاب مراسيم سلار که اينها فقه منصوص و مأثور اند در فقه تفريعی نفرفتند.
س: اينها که محتمل المدرک بودنشان، در کتاب مثل فقه الرضا
ج: خب همين در همينجا به درد ما میخوره
س: مدرکی بودنش بيشتره که
ج: خب همين اگر آنها بياد قبول میکنيم چون آنها مدرکشان روايته، اما اگر در مثل مبسوط آمد و بعد هم کتاب های تفريعی اين خيلی آن اجماع نيست چون اينها در شيعه بناشان بر اين اجماع را جايي قبول بکنن يعنی فتاوای علمای کثرت فتاوای علماء اينها بناشان به اينه که فتاوی بايد به جوری باشه که از آن کشف قول امام بکنن، يک خصلتی فرض کنيم دهتا، بيستتا، سیتا چهلتا فتوی را جميع بکنيم، اين دهتا، بيستتا سیتا چهلتا فتوی يک خصلتی ايجاد بکنه که انسان بتونه کشف قول امام بکنه، مثل همان بحثی که سنیها دارند خب عدهی زيادی از سنیها اقوال صحابه را حجت میدانن، مثل ابن حزم، ظاهریها میگن نه اگر اقوال صحابه به جوری باشه که ما بتوانيم کشف قول رسول الله بکنيم آن ارزش داره و الا فلا، اين بعد اين اجماعی را که ما داريم بعد از ما هم ظاهریها در اجماع صحابه دارند، يعنی دو مبنای اساسی شد روشن شد انشاء الله يک مبنی که خود اتفاق علماء فی ذاته دليله، دليل يعنی چه؟ مصدر تشريع نه خبر واحد اشتباه نشه، اجماعی که اهل سنت حجت میدانن جزو مصادر تشريعه مثل کتاب و سنت، همچنانکه که مثلاً الآن جميع علماء جمع بشن بگن چون اوضاع حج مشکله آقايون در حج ديگه قربانی نکنن همهشان هم اتفاق بکنن میگن بلی حکم حکم الله میشه اين تبديل به حکم الله ولو خلاف کتاب باشه ليکن چون علماء اجماع کردند اين اصطلاحاً خود اتفاق علماء را بنفسه دليل میدانن خودش را بنفسه جزو مصادر تشريع میدانن، عرض کردم حجيت گاهی اوقات به معنای ثبوتيه گاهی به معنای اثباتی، شيعه اين مطلب را قبول نکردند ظاهریها هم قبول ندارند خود ظاهریها اگر تمام علماء اتفاق بکنن بر يک مطلبی، میگن اثبات حکم الله نمیشه، در اين جهت ظاهریها يک خدا، گفت به يک معنای پدرشان بيامرزه گفت گشايشی به کار شيعه دادند، ظاهریها نه مثل شيعه قياس قبول دارند و نه اجماع را ابن حزم به هردو حمله می کنه هم به قياس و هم به اجماع، نه اجماع را قبول داره، اجماع به اين معنی که اجماع خودش بنفسه يکی از مصادر تشريع باشه، ظاهریها مثل ابن حزم قبول ندارند، قياسه هم قبول ندارند اين دوتا را قبول و مثل قدمای شيعه اجماع صحابه را بالخصوص قبول میکنن آن هم به اين عنوان اجماع صحابه که کاشف از قول پيغمبره، آن وقت شيعه وقتی آمد بنا شد اجماع را قبول بکنه که البته اين هم ارزش علمی نداره، به نظر ما ما بحث اجماعه مفصل عرض کرديم بناشان به اين شد مقداری از اقول علماء جمع بکنيد اين اقوال دارای يک خصوصيتی باشند که با آن خصوصيت بتوانيم کشف قول امام بکنيم اين شد اجماع در شيعه، که البته همينشه هم ما قبول نداريم اين اجماع میشه طريق کاشف يعنی حجت اثباتی، آن اجماع اهل سنت میشه مسأله مصادر تشريع، آن جزو مصادر تشريع اين جزو طريق وصول به تشريعی، طروق وصول به قول امام آن وقت اشکال مثل آقايون متأخر شيعه حالا واضحترش بگم مثل آقای بروجردی اينه که شما اگر ديدين در فقه الرضا نيامده، مقنع نيامده مقنعه نيامده نهايه نيامده مراسيم اين کتب نيامده حالا مبسوط آمده شرايع آمده قواعد، مبسوط و قواعد و شرايع و فرض کنيد من باب مثال جواهر و مکاسب شيخ همه را باهم بريزيم اينها اين صلاحيت ندارند که کشف از قول امام بکنن اما اگر فقه الرضا و مقنع و رساله ابن بابويه و فرض کنيم مقنعه شيخ مفيد و شيخ طوسی و نهايه شيخ اينها را باهم بريزيم اينها صلاحيت کشف دارند اين عبارت در اينجا چون اين فاصل معاصر از شاگردهای مرحوم آقای بروجردی است شايد نتوانسته خوب شرح بده پس بنابراين اشکال درحقيقت مرحوم آقای بروجردی اينه چون اين مسأله از مبسوط شروع شده غير از مبسوط هم جايي نيامده قبل از ايشان در نهايه شيخ هم نيامده اين به اصطلاح جزو فقههای تفريعی است يعنی به عبارت اخری اين يک نوع تبنی فقهائی است بنده اين تعبير هم از بنده است ديگه جای نديديم، اگر فقهای قدمای ما تلقی داشتند آن ارزش داره اما اگه تبنی داشتند نه، تلقی يعنی دست به دست حالا سينه به سينه سماعاً از معصوم به آنها رسيده به خاطر قرب عهدشان به زمان غيبت اما اگر تبنيه يعنی استدلاله استظهاره، عمل فکری خودشانه، جهد فکری خودشانه استظهار خودشانه اين استظهار به درد کشف از قول امام نمیکنه ليکن به درد اين میخوره که يک، عده ی از فقهای ما رو آن حساب کردند مثلاً به نتيجهی رسيدند اين مسأله ی بوده که از زمان تقريباً علامه شروع شده اصل مطلب اين بود پس بنابراين ما اجمالاً حالا فهميديم مسأله از زمان شيخ شروع شد آن هم از مبسوط شيخ که فقه تفريعی ايشانه بعد توسط محقق قدس الله نفسه قابل قبول شد علامه هم آن را آورد، در عدهی از اين مسائل خوب دقت بکنيد و لذا من کراراً عرض کردم اجماع در قفه ما تاريخش واضحه عدهی از مسائل اين خصلت دارند از زمان شيخ طوسی تو فقه تفريعی ما آمده زمان شيخ طوسی تو فقه منصوص ما نيست، تو فقه تفريعی آمده بعد از شيخ هم قبول شده، حدود قرن و نيم بعد هم تا زمان علامه احتمالاً بزرگان ما که میگن دويست مقلد شيخ بودند بيشترين تقليد تو اين فقه تفريعيه، تو اين فقه تفريعی تقليد کردند آن وقت علامه چه میگه؟ میگه اجماع، اجماع يعنی چه؟ يعنی از وقتی که اين مسأله طرح شده تا حالا همه قبول کرده اين اجماعات روشن شد اجماع معناش اينه يعنی شيخ طوسی اولين بار اين عنوانه مطرح کرده بعد از شيخ طوسی هم تا دويست سال که مقلدين،
س:
31: 22
فرعيه
ج: فرعيه ليکن علماء قبول کردند اين بحث پيش آمد که اگر علماء قبول کردند همين اجماع هم کاشفه، و لذا ارزش اين اجماع از زمان علامه شروع شده من توضيحات مفصلی راجع به اجماع در شيعه، و اين که زمانهای مختلف داره عرض کردم الآن ديگه جاش نيست که اينجا عرض بکنم، حالا دليل ما هم بر اين که اين مسأله اين طوره ببينيد در کتاب تذکره اين طور داره که مال علامه است و يحرم سبّ المؤمنين و الکذب عليهم و التهمه تهمت زدن و مدح من يستحق الذم، کسی که اعمال زشت داره مع ذلک مدحش بکنيم کسی که اعمال خوب داره ذمش بکنيم و بالعکس،
س: صفحه چنده حاج آقا؟
ج: در اين کتاب صفحه 521 است از کتاب تذکره جلد يک صفحه 582 نقل کرده اين چاپ قديمه، و التشويب ببينيد و التشويب بالمرئة المعروفة المؤمنة بلا خلاف فی ذلک کله، ديگه وقتی که واضح شد يعنی تعبيرهای تاريخی ما کاملاً مسأله را واضح کرد پس اولين مدعی اجماع هم در مسأله علامه است، پس مرحوم صاحب جواهر فرمود: بل الاجماع بقسميه، روشن شد بقسميه روشن شد هم اجماع منقول هست اجماع منقولش در تذکره علامه، هم اجماع محصل هست به اين معنی ببينيد اجماع را عرض کرديم گاهی اجماع در بحث مرحوم شيخ هم آورده يک بحثی را تلخيص کرده کتاب کشف الغناء مرحوم حاج شيخ اسدالله تستری را انصافاً هم اين کشف الغناء کتاب بسيار خوبيه خيلی بد عبارته اما بسيار کتاب خوبيه شنيدم چاپ شده من چاپ جديدش را ندارم اما انصافاً کتاب بسيار نافعيه مرد خيلی پرکاريه خيلی زحمت کشيده، حيف که بد عبارته و الا انصافاً فوائد تاريخی و حديثی بسيار خوب رجالی غير ذلک، خيلی فوائد نکات فنی داره اين کتاب کشف الغناء و در بحث اجماع که مرحوم شيخ در رسائل داره، يک صفحه و نيم، دو صفحه شيخ داره بعد میگه و يعجبنی فی کلام بعض از معاصرين اينجا بيارم، ايشان آن کتاب را تلخيص میکنه مرحوم شيخ انصاری کتاب کشف الغناء را اين عبارتی که آورده تلخيص کشف الغنائه،
س: کامله استاد، فقه کامله،
ج: نه فقط اجماعه در باره اجماع، کشف القناء عن وجه حجيت الاجماع چاپ شده چاپش حروفش واضحه، چاپ قديمش هم حروفش قشنگه، خوب چاپ شده اما شنيدم چاپ جديد خوبی است اما خود ايشان عبارتش مثل بحر طويله سه چهار صفحه طول میکشه عبارتش، مثلاً نقطهاش همين بايد میگفت ويرگول بگذاريم نقطه نميارزه، يک جور خاصيه سبک خاصيه خيلی خدا رحمتش کنه بد عبارته، به هر حال اين مطالب را مرحوم آقای تستری البته بازهم صحبت زياده اين کار فهم اجماع در شيعه چه به لحاظ کبروی و چه به لحاظ صغروی واقعاً فوائد بسيار مهمی داره که اي کاش اين کار میشد،
س: استاد ببخشيد، همچون چيزی میشه استاد يک مثلاً عنوانش اصلاً از قرن اسلام
39: 25
نبوده خود آدم يک عنوانی را به عنوان محرم ذکر می کنه و مثلاً
ج: نه نبوده، بوده تلقی خارجی بوده تحليل دقيق فقهش نبوده چرا؟ حالا من الآن عرض میکنم چون اگر ما مثلاً بگيم تشويب مثلاً مشکل نبوده چون اينها میگفتند مرئه مؤمنه، مرئه گفتند رجل خارج، مؤمنه گفتند غير مؤمنه، معروفه باشه غير، نمی دانم محترمه باشه هی قيود اضافه کرد اينها به دنبال اين افتادند که اين با اين قيود از کجا ما در بياريم پس يکی خود اصل بود يکی اين که چرا اين همه قيود خاص آورديم، اين قيود هي مرئه باشه خب رجل، مؤمنه باشه و غير مؤمنه اگر مسأله مسأله تهييج شهوانی است اين در مطلق تهييج صدق میکنه پس معلوم شد که روشن شد انشاء الله تعالی بلی اين بلی راجع به دعوای اجماع در مسأله اين به نظر من ديگه کاملاً مطلب روشن شد چون در روايات ما اين عنوان نبوده قدمای ما متعرض نشدند و ليکن اين مطلب اجمالاً خب جای بحث نيست که نشر افکار فاسد، مثل فيلمهای الآن فاسده فرق نمیکنه آن زمان شعر مثل فيلم بود، چطور الآن جلو فيلمهای فاسد را میگيرين شعر هم گاهی به اين درجه بود خب جلو آن را هم میگرفتند فرق نمیکرد در اين جهت عرض کردم يک مردی بود که میگفتند اين مخنثه شروع کرد بعضی از اوصافی که واقعاً هم مناسب نيست گفته بشه اين برای دختر غيلان نقل کرده، اصلاً پيغمبر دستور دادند اين شخص ار از مدينه بيرون بکنن گفت ميان مردم نباشه اين انسان ما خيال میکرديم خوله، خول مدنگه، کارهای که انجام میده کارهای خولی است حالا معلوم میشه مثلاً میتواند خيلی از محاسن زنها را به يک نحو خاصی توصيف بکنه البته در کتاب بخاری داره توصيفش اما ناقص نکرده احتمالاً تعبداً چون آن توصيفهای آنها هم در کتابهای مختلف آمده بعضياش خيلی وقاحت داره که شايد هم بعدیها اضافه کردند حالا خودش هم وقيح بوده بعد هم اضافه کرده، کيف ماکان پس اين دقت بفرماييد ممکن است اين در واقع نه اين که در جامعه ما نبوده در پيش ائمه نبوده اين بوده اما اين عنوان مطرح نشده يک دو مشکل اساسش آن قيود مسأله است، چون اگر ما بريم به دنبال مثلاً تهييج شهوانی حرام اگه ما بريم دنبال ايذاء مؤمن حالا اين ممکنه اصلاً اين قيود توش لازم نباشه دقت کردين پس اين در حقيقت بايد خوب دقت کرد که منشأ اختلاف چه بوده؟ پس اولين کسی که اين فقه تفريعی ما را توش ادعای اجماع کردند علامه در تذکره است مرحوم علامه قدس الله سره در تذکره اين بحثه مطرح کرده و ادعای اجماع بلاخلاف فی ذلک کله، طبعاً خب علامه هم يکی از چهرههای است که واقعاً در فق متأخر از ايشان نقش بسيار زيادی داره چون ايشان کتاب های متعدد داره فقههای متعدد داره و مخصوصاً اگر راست باشه که ايشان هر فقهش را از يک راه نوشته خب خيلی دقت داره يک وقتی اين مطلبه من توضيح دادم ديگه حالا باشه برای جای ديگه، پس بنابراين اجمال مطلب روشن شد سر اين که مرحوم شيخ هی میگه مع الاشتباه فی اصل الحکم، مرحوم استاد سعی میکنن در ادله اين سرش وجود اين دعاوی اجماع بوده از يک طرف عدم طرح مسأله در کتابهای ما و روايات ما در کتابهای ما از يک طرف اين دوتا و اين که بعضی از عناوين مثل ايذاء و هتک و فضيحت و نمیدانم فحشاء و اينها برايش صدق میکنه اين هم از يک طرف اين منشأ شده که اين بحث به حساب به اين صورت بين شيعه جدل انگيز بشه و الا انصافاً اگر ما بوديم و بدون اين جدلهای که از زمان شيخ تا حالا مطرح شده شيخ طوسی خيلی نيازی به اين بحثها و حرفا نبود.
عرض کنم که اما يواش يواش وارد خود اصل مسأله بشيم پس اين اجماع صاحب جواهر که دليلی ايشان بر اجماع از زمان علامه شروع شده اين انصافاً اعتبار به او بسيار مشکله و اما اصل مطلب، ببينيد اينجا در اينجا من البته بايد کتاب کاملتر نقل میشد ديگه حالا به همين مختصر ايشان در کتاب مغنی ابن قدامه يک مطلبی داره ماکان من الشعر يتضمن هجو المسلمين و القدح فی اعراضهم او التشويب بامرئة بعينها چون در عبارت اهل سنت بوده او الافراط فی وصفها فذکر اصحابنا خود مغنی ابن قدامه حنبليه، اشتباه نشه انصافاً هم چون حنبلیها معروف اند يک کم فقهشان ضعيفه اما انصافاً کتاب مغنی کتاب خوبيه تو حنابله خيلی کتاب خوبيه فذکر اصحانا انه محرم بعيد نيست که ريشههای اين تحريم به اين معنی هم برگرده به مثل احمد ابن حنبل و هذا ان اريد به محرم علی قائله فهو صحيح و اما علی راويه فلايصح، وارد اين بحثهای ديگه شده که حالا اين مطلبی را که ايشان در اينجا شروع کرده از راه شعر و منشأ اين شده که تشويب را هم در شعر گرفتند اين مطلب را البته نمیدانم حالا بعضياش شرحی داده اما اين مطلب در دنيای عرب مطلب درستيه يعنی آن مقدار که شعر در دنيای عرب و در اشاعر عربی تأثير داشت در ميان فارسی زبانها نبود نمیخواهم بگم شعر در فارسی نبوده اما آنجای که از رمزهای قدر بود اصلاً چندتا مطلب بود که از خصائص آنها بود يکش داشتند خطبه و خطابه خصلت خطابه و خطيب بود يعنی اصولاً چطور هر مثلاً الآن کشوری در دنيا به قدرت اقتصادی، به قدرت فکری به قدرت فرهنگی به دانشگاههاش شناخته میشه در آن زمان در تصورات عرب قدرت هر عشيرهی به امير آن عشيره بود به حاکم آن عشيره بود، به رئيس عشيره بود به افراد شجاعی که اسلحه حمل میکردند که سلاحيت حمله داشت و اين دوتا، يکی هم به خطيب بود يعنی هر عشيرهی يک خطيب داشت، جای هم میخواستند برند، اينهای که میآمدند پيش پيغمبر يک خطيب با خودشان داشتند اين برای همين جهت،
17: 32
يک شاعر هم با خودشان داشتند يعنی شاعر و شعر و خطابه يکی از ارکان جامعه عرب در همين سوق عکاظ، الآن شما فرض کنيد در مکه که واقعاً مثل سوق عکاظ میمانه که تو ايام حج تو اعمال حج،
33: 32
مثل همان در سوق عکاظ غير از اين که اجناس را مطرح میکردند عدهی هم از شعراء میآمدند شعرشانه مطرح میکرد در خود سوق عکاظ شعر میخواندند اين اصلاً خودش و اين رؤسا میآمدند مخصوصاً اگر مردش بود يک پول سنگينی هم به شعراء میدادند و اصولاً يکی از سنتها بود اين خودش يکی و شعر يک جايگاهی، شبيه مثلاً فيلم و ويدئو در زمان ما که رواج شديد پيدا میکنه شعر در زبان عرب، سر اين که تشويب را هم بيشتر رو شعر بردند رو اين خصلت اجتماعی است خوب دقت میکنيد شعر در زبان عرب اصلاً يک جايگاه خاصی داشت و لذا طبق همين سنت هم پيغمبر هم برای خودشان شاعری داشتند که حسن ابن ثابت، اصولاً از سال هفت بعد از عمری، بعد از سال حديبيه سال بعد را سال وفود میگن گروه گروه از دنيا عرب میآمدند از عشاير میآمدند بيعت میکردند و اسلام میآوردند بعضياش هم اسلام نياوردند اصلاً،
34: 33
علی ای کيف ماکان اينها که میآمدند يک خطيبی داشتند، خطيبشان بلند میشد صحبت میکرد و شاعرشان هم شعر میگفتند پيغمبر هم میفرستادند حسن اگر موجود بود میگفتند شعرش را جواب بده، که همانجا حسن ابن ثابت شعر آن آقا را بايد جواب میداد، اين جزو سنن بود اصلاً اين جزو سيرهها و فرهنگ اجتماعی بود اينه بايد اين که هی گفتند شعر شعر سرش شعرش مال اينه يعنی آن لغت صاعدشان در اين جهت شعر بود نه اين که حالا با نثر نمیشه تشويب کرد اين يک مطلب.
يک مطلب ديگه که در اينجا هست اينه که دو طرف قضيه در ميان عرب بود، در ميان ماها هم هست اما ميان ماها گاهی به اين شدت نبود، يک طرف هجو قضيه، و اهانت کردن يکی هم قضيه تشويب همين معلقه معروف فرض کنيم اول جزو محلات
30: 34
چون تشويبه ديگه به هر حال که صواعدها نمیدانم،
33: 34
اين توصيف حالات معشوقه
41: 34
حبيبه فهم، اين قصيده در آنجا حالا ديگه نمیخواهم وارد بحث شعرش بشه اين توصيفه همين قصيده معروف میگن به کعبه آويزان بود تا مدتها به کعبه آويزان بود البته اين را نمیدانم مطلعيد يا نه؟ الآن ما در خيلی از کشورهای دنيا يکی هم خود ايران ما،
35
مصر، چين، هند ما شواهد تمدنی و فرهنگی سه هزار سال، چهار هزار سال پنج هزار سال قبل داريم، نوشتههای مال چهار هزار سال قبل پنج هزار سال اما از خود مکه و مدينه در هيچ جای دنيا در هيچ موضع دنيا يک تکه شعری که قبل از اسلام باشه نداريم يک سطر نوشته قبل از اسلام نداريم، حالا میخواهد روی فرض کنيم آن زمان يک نوع ني میآوردند از مصر بوده يک نوع کاغذ میآوردند از چين بود، يک نوع از آهو بود پوست آهو بود يک نوع سنگ گاهی رو سنگ میتراشيدند، گاهی روی مثلاً استخوان شتر میتراشيدند مینوشتند ما الآن در هيچ جای دنيا هيچ مظهری فرهنگی از مکه و مدينه مال قبل از اسلام نداريم بلکه از قبل از هجرت نداريم اين معلقات سبع تمام اينها چيزهای است که بعد نقل شده مال الآن يک تکه کوچک مثلاً پوست آهويي باشه که روش نوشتهی باشه از مکه مال قبل از هجرت پيغمبر قديمترين نوشتارهای که از مدينه داريم يکی دوتا نامه است که منسوب به رسول اللهه، چاپ شده فتوکپی شده بعضياش هم محل اشکاله میگن جعليه در شمال اروپا آفريقا اينها را جعل کردند، حالا آن بحث ديگری است، غرض به هر حال پس اين را بدانيد وقتی که صحبت میشه اينها هيچی الآن مدارک نيست همهاش محو شده اين شعر امرء القيس را حتی رو کعبه آويزان کردند معلقات سبع ديگه همين شعر معروفه يکی هم هجو و اين دوتا شعر چون عامل تأثيرزايي بود، اين دوتا خيلی مهم بود، نه اين که حالا مثلاً تشويب عرض کردم آن مخنث را با اين که تشويبش به کلام عادی بود پيغمبر از مدينه بيرون کرد اما اين در تشويب مؤثر بود و مخصوصاً که عدهی از زنهای که به آنها تشويب میشد شوهر دار بودند حالا اگه بخواهم، با شرح
48: 36
خيلی طلانی است و اصلاً مناسب با مجلس بحث هم نيست و صحبتهای که هست در آنجا که الآن جاش اينجا نيست به هر حال يکی هم هجو بود يعنی متأسفانه شعر اين دو جهت را داشت، شاعری معروفی است که انصافاً شعر، بازار شعرش هم خوبه هتيئه بهش میگن، اين هتيئه معروف است به اهجی الناس، میگه از او هجاو تر هجاوتر کسی نبود، اين قدر الآن مثلاً فرض کنيد برادرش هجو کرد چه فاميلهاش، میگن يک روز هرچه گشت کسی را پيدا نکرد هجو بکنه، رفت توی يک خرابه يک آيينه ديد، آيينه که خيلی ملتفت نبود، چشمش افتاد به عکس خودش، لذا خيلی هم زشت بود خودش خيلی شکل منحوسی داشت، آن وقت خودشه هجو کرد، چون اين کسی پيدا نکرد يک شعر در هجو خودش گفت که اهجی من هتيئه خب اين عدهی را اذيت کرد که آن شعر معروف بالمکارم لا
40: 37
گفت اصلاً عمر دستور داد از مدينه بيرونش کرد تبعيدش کرد شعری که گفت حالا قصه داره که جاش اينجا نيست اين هتيئه به خاطری گفت، چنانکه آن شخص مخنث را به خاطر توصيف زن پيغمبر دستور دادند از مدينه بيرون بکنن اين شخص هم به خاطر اين لسان زبان تندش و هجوی که داشت ما در زبان فارسی عادتاً وقتی میخواهد اهجی بگن سيحون و جيحون جيحون معروف يزدی که شعری هم برای
8: 38
داره آن هم خيلی هجو داره حتی هجوهای زشتی داره که قابل ذکر نيست علی ای کيف ماکان اين هم در فارسی تقريباً مثل آنه آن در عربی جيحون يزدی کيف ماکان غرضم اين بود يکی شعر همانطور که ايشان نوشته اين حرف مغنی را خوانديم برای اين جهت، يک مرحله شعر مسأله هجو بود که اين مراحل تندی داشت و مراحل زشتی داشت يکی هم مرحلهی به اصطلاح توصيف زن آن وقت اين تشويب به غلام که اينجا آورده البته علمای ما ننوشتند ليکن اين را من بد نيست من اضافه کنم سر اين که اينها تشويب به غلام را کلاً طرح کردند اصولاً در زمان پيغمبر اکرم قبل از زمان پيغمبر اصولاً انسان عربی به غلام تشويب نمیکردند ما در شعر عربی هيچ شعری نداريم که محاسن مرد را گفته باشه يا غزلی تغزلی به مرد کرده باشه اين در کتابهای ادبی معاصر هم نوشتند تا آنجای حافظه ما نشان میده اولين کسی که اين کار زشت را انجام داد ابونواس معروفه، اصولاً در عرب جاهلی که کلاً نبود، در عرب صدر اسلام کلاً نبود زمان اميرالمؤمنين و تا ائمه ما، حالا ابونواس شعرهای بسيار زشتی در تشويب مرد و حتی نسبت به خودش نسبت داده که واقعاً ديگه از آن محرماته انصافاً و ما قبل از ابونواس در دنيای عرب تشويب به مرد اصلاً نداريم،
س: معاصر کيه استاد؟
ج: تقريباً حضرت جواد و هادی(ع) و اين قسمتش،
س:
47: 39
ج: نه الآن بیدينه، الآن نوشته، ديگه يک شيعه ظاهراً در آن زمان هرکسی که با دستگاه خلافت بد بود میگفتند اين شيعه است مثلاً، اگه نماز نمیخواند، میگفتند مثلاً نماز جماعت اينها نميآيند سنیها خيال میکردند مثلاً شيعه است نه اين شيعه نيست،
س:
2: 40
ج: بلی چرا؟ خيلی آدم زشت کرداريه فوق العاده زشت کرداره، و زشت گفتار و زشت کردار هردو، علی ای حال شعرهای بسيار وقيح داره بسيار زشت داره اين کتاب معروف اغانی يک قسمتش تقريباً يک جلدی تقريباً نصف جلدش اختصاص به او داره که بسيار شعری نامربوطی داره و چاپ هم نکردند در اول اصلاً اين وسط بود چاپ نکردند بعدها ملحق بهش چاپ کردند بعد از اين که الآن چاپ شده علی ای حال ما قبل از ابونواس اين به لحاظ تاريخی اين که نوشته و اما التشويب بغلام فهو فحش محض، اين يک واقع تاريخی هم داره اين اين طور نيست که فقط اصولاً در زمان اهل بيت زمان رسول الله زمان اميرالمؤمنين، امام صادق، اصلاً تشويب غلام مطرح نبود، ذکر کردند محاسن غلام و اموری که مربوط به قول آقايون امردها میشد، اصلاً اين مطرح نبود کلاً مطرح نبود و لذا گفتند فهو فحش محض اين علمای ما هم نه فقط فحش محض در روايات و در فرهنگ اسلامی بلکه اصولاً در فرهنگ عربی کلاً مطرح نبود اين بعدها از زمان اين خبيث، اين مطلب تا يک حدی رايج شد، بقيه مطلب را فردا انشاء الله تعالی و صلی الله علی محمد و آله الطاهرين.
و أمّا التشبيب بالغلام، فهو محرَّمٌ على كلِّ حالٍ كما عن الشهيدين «5» و المحقّق الثاني «6» و كاشف اللثام «7»-، لأنّه فحش محض، فيشتمل على الإغراء بالقبيح.
______________________________
(1) القواعد 1: 121، التذكرة 1: 582.
(2) و هو كاشف الغطاء قدّس سرّه في شرحه على القواعد (مخطوط): 21.
(3) جامع المقاصد 4: 28، و تستفاد من عبارة الشهيد في الدروس حيث استثنى من حرمة التشبيب نساء أهل الحرب، انظر الدروس 3: 163، و أشار إلى ذلك في مفتاح الكرامة 4: 68.
(4) المصدر المتقدم.
(5) الأوّل في الدروس 3: 163، و الثاني في المسالك (الطبعة الحجريّة) 2: 323.
(6) جامع المقاصد 4: 28.
(7) كشف اللثام 2: 373.
كتاب المكاسب (للشيخ الأنصاري، ط - الحديثة)، ج1، ص: 182
و عن المفاتيح: أنّ في إطلاق الحكم نظراً «1»، و اللّه العالم.
______________________________
(1) مفاتيح الشرائع 2: 20.
د هر صورت سعی شد که مقداری در مورد مسدله توضیحاتی مختصرا عرض بکنیم.
به نظرم عبارت مفاتیح اشکال ایشان در کل حکم است. ذا احتمال دارد ناظر به اصل مطلب باشد.
من از عبارت مفاتیح اصل تشبیه را میفهم ولی مرحوم شیخ ظاهرا خصوص تشبیب به غلام را فهمیده اند.
منشأ گیر کردن و مفصل بحث کردن علماء مقداری اش ناشی از عبارت مرحوم صاحب جواهر است که بلا خلاف اجده فیه ... و لذا به راحتی نتوانسته اند راحت رد شوند.
صاحب جواهر تعبیر الاجماع بقسمیه هم دارند. یعنی هم من خودم گشتم و هم نقل شده بود.
پس سر بحث، مخالفت اجماع است و الا این مسأله مثل هزاران مسأله است که به رحتی میشود جواب داد. عنوان تشبیب در روایات نیامده است و اگر ذیل عنوانی شد حرام میشود و الا نه.
اجماعات مثل جواهر هم، خیلی اش را متأخرین میفرمایند که یا مدرکی است یا محتمل المدرکی.
یک راهی هم حدودا کار مرحوم بروجردی است که ریشه اش را ملا محمد امین استرآبادی دارد که بحث اصول متلقاة است. یعنی فواها وقتی در کتب قدماء باشد به درد میخورد نه این متأخرین.
اجماع عامه جزو مصادر تشریع است ولی اجماع شیعه کاشف است.
به اصطلاح ما تلقی قدماء ارزش دارد ولی تبنی بین آنها ارزشی ندارد. تلقی علم سینه به سینه است ولی تبنی به درد نمیخورد.
در تذکره دارد و التشبیب بالمرأة امعروفة المؤمنة بلا خلاف ف ذلک کله.خیلی واضح است که این از کجا است دیگر. پس اولین مدعی اجماع مرحوم علامه است. قسمیه مرحوم صاحب جواهر هم روشن شد. یعن یاجماع منقول علامه مال علامه است.
شعر بد اون زمان شبیه فیلم بد این زمان است.
اون مقدار که شعر در عرب تأثیر داشت در فارسیها نبود. اون یکی از رمزهای قدرت بود. یکی خصلت خطابه. چه طور هر کشوری به قدرت فرهنگی و فکری و مالی و ... شناخته میوشد. در اون زمان به حاکم عشیره و شجاعان و خطیب بود!!اگر جایی میرفتند خطیب و شاعر داشتند. شعر و خطابه از ارکان جامعه عرب بود.
در سوق عکاظ یکی از کارهای اصلی شعر خوانی بود.
سر اینکه تشبیب را بیشتر روی شعر بردند این خصلت اجتماعی است.
در عرب دو طرف قصه خیلی مهم بود. یکی تشبیب و یکی هجو.
یک نکته جالب این است که از بعضی تمدن ها ما آثار تمدن از سه هزار سال یا بیشتر داریم ولی در مورد اعراب یک دانه اثر تاریخی در یک دانه موزه دنیا حتی یک سطر بیت شعر قبل از اسلام از عرب نداریم.
این معلقات سبع و تمام اینها مال بعد است که نقل شده است. قدیمترین نوشته های از مدینه یکی دو تا نامه منسوب به آقا رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم است که فتوکپی شده است و بعضی اش هم محل کلام است که جعلی است.
در ضمن تشبیب به غلام، اصلا در اون زمان رایج نبود، و یک دانه شعر هم نداریم. اولین کسی که این کار شت را کرد ابو نواص(؟)معروف است . در عرب کلا نبود. ما قبل از او در دنیای عرب تشبیب به مرد اصلا نداریم. تقریبا از زمان حضرت آقا مام جواد سلام الله علیه بود.