مکاسب ۸۶-۱۳۸۵ (۱۰۵)
مکاسب ۸۷-۱۳۸۶ (۱۱۹)
مکاسب ۸۹-۱۳۸۸ (۱۲۴)
مکاسب ۹۰-۱۳۸۹ (۶۳)
مکاسب ۹۱-۱۳۹۰ (۹۸)
مکاسب ۹۲-۱۳۹۱ (۱۱۲)
مکاسب ۹۳-۱۳۹۲ (۱۰۳)
مکاسب ۹۴-۱۳۹۳ (۱۰۶)
مکاسب ۹۵-۱۳۹۴ (۱۱۰)
مکاسب ۹۶-۱۳۹۵ (۱۱۸)
مکاسب ۹۷-۱۳۹۶ (۱۱۷)
مکاسب ۹۸-۱۳۹۷ (۱۲۸)
مکاسب ۹۹-۱۳۹۸ (۸۳)
مکاسب ۱۴۰۰-۱۴۰۱ (۳۶)
مکاسب ۱۴۰۱-۱۴۰۲ (۵)
مکاسب ۱۴۰۲-۱۴۰۳ (۶۳)
مکاسب ۱۴۰۳-۱۴۰۴
اصول ۹۰-۱۳۸۹ (۹۵)
اصول ۹۱-۱۳۹۰ (۹۸)
اصول ۹۲-۱۳۹۱ (۱۱۳)
اصول ۹۳-۱۳۹۲ (۱۰۴)
اصول ۹۴-۱۳۹۳ (۱۰۸)
اصول ۹۵-۱۳۹۴ (۱۰۹)
اصول ۹۶-۱۳۹۵ (۱۲۰)
اصول ۹۷-۱۳۹۶ (۱۱۸)
اصول ۹۸-۱۳۹۷ (۱۳۵)
اصول ۹۹-۱۳۹۸ (۸۴)
اصول ۱۴۰۰-۱۴۰۱ (۳۷)
اصول ۱۴۰۱-۱۴۰۲ (۳)
اصول ۱۴۰۲-۱۴۰۳
اصول ۱۴۰۳-۱۴۰۴
■ تاریخ شفاهی (۳)
■ تقریرات
تقریرات بحث خارج -اصول (۳)
تقریرات بحث خارج - فقه ولائی (۳)
تقریرات بحث خارج - رجال (۵)
■ خلق عظیم (۱)
■ اصول ۱۴۰۲-۱۴۰۳ (۶۷)
آخرین دروس
- مکاسب 1402-1403 » فقه یک شنبه 1403/3/13
- اصول 94-1393 » شنبه - 25 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » سهشنبه - 21 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » دوشنبه - 20 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » یکشنبه - 19 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » شنبه - 18 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- اصول 94-1393 » چهارشنبه- 15 – 11 - 1393 اصول عملیه ـ احتیاط ـ تنجیز علم اجمالی
- مکاسب 94-1393 » شنبه - 9 – 12 - 1393 مکاسب محرمه ـ نوح بالباطل [روایات نیاح]
- مکاسب 94-1393 » چهارشنبه - 6 – 12 - 1393 مکاسب محرمه ـ نوح بالباطل [روایات نیاح]
- مکاسب 94-1393 » سهشنبه - 5 – 12 - 1393 مکاسب محرمه ـ نوح بالباطل [روایات نیاح]
دروس تصادفی
- مکاسب 89-1388 » خارج فقه 89-1388
- اصول 95-1394 » اصول یک شنبه 1395/1/22
- مکاسب 97-1396 » فقه دوشنبه 1396/10/25
- مکاسب 88-1387 » خارج فقه 88-1387
- اصول 1400-1401 » اصول یک شنبه 1400/8/23
- مکاسب 85-1384 » خارج فقه 85-1384
- مکاسب 86-1385 » خارج فقه 86-1385
- اصول 89-1388 » خارج اصول 89-1388
- اصول 99-1398 » اصول یک شنبه 1398/11/6
- اصول 95-1394 » اصول چهارشنبه 1394/7/8
دروس پربازدید
- تقریرات بحث خارج - فقه ولائی » تقریرات بحث خارج فقه ولائی - بقیه ادله ولایت فقیه و شروط حاکم و والی
- مکاسب 96-1395 » فقه یک شنبه 1396/1/27 مکاسب محرمه
- تقریرات بحث خارج - فقه ولائی » تقریرات بحث خارج فقه ولائی - بیت المال و سجن
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه - غیبت
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه - قمار و قیادة
- تقریرات بحث خارج - فقه ولائی » تقریرات بحث خارج فقه ولائی - بحث ولایت معصومین علیهم السلام و ادله روایی ولایت فقیه
- اصول 96-1395 » اصول یک شنبه 1396/2/17
- خارج فقه - مکاسب » خارج فقه - مکاسب - راه فنی بررسی حکم بیع بول شتر
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه -بحث دهن متنجس و قاعدة حرمت بیع نجس و حرمت بیع متنجس و حیازت و اختصاص و حق سبق
- تقریرات بحث خارج - فقه » تقریرات بحث خارج فقه - غنا
خارج فقه-1389-47
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
و الحمد لله رب العالمين و صلی الله علی محمد و آله الطيبين الطاهرين المعصومين و اللعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعين اللهم وفقنا و جميع المشتغلين و ارحمنا برحمتک يا ارحم الراحمين.
بحث راجع به استدلالاتی بود که مرحوم شيخ به عنوان تشويب آوردند عرض کرديم انصافاً اين استدلالهای ايشان هم چندين روشن نيست اما روی آن روش ديگری که ما در بحث گرفتيم که از اين وجوه در مياد مواردی که از تشويب حرام باشه وجه سومی که در کلمات مرحوم شيخ آمده و منافات للعفاب المأخوذة للعدالة عفاف در تعريف عدالت اخذ شده در بحث عدالت که حالا جاش اين جا نيست وارد آن بحث بشيم خارج میشه تقريباً روايت مهم و محوری و روايت اساسی که ما در تفسير عدالت داريم روايت صحيحهی است از عبدالله ابن يعفور که خيلی هم اصحاب روش بحث کردند و آن نقاط اختلاف نظرشان هم در حقيقت عدالت بيشتر برگشتش به همان روايت عبدالله ابن ابی يعفوره، من جمله در اين روايت مفصله به اين مقدار نيست که در اينجا آمده عرض کردم يکی از روايات کليدی است در بحث عدالت، و زياد هم بحث شده روش قلت لابی عبدالله(ع) بما تعرف عدالة الرجل بين المسلمين، حتی تقبل شهادته لهم و عليهم، که از آثار عدالت مسأله شهادت را مطرح کرده، فقال(ع) ان تعرفوه بالستر و العفاف و الکف البطن، و الفرج و اليد و اللسان، معروف باشه شناخته شده باشه میدانن که اين شخص عفيفيه، آن وقت اين کف بطن احتمالاً واو واو تفسيری باشه تفسير عفاف باشه، عفاف معناش کف البطن و الفرج و اليد و اللسان احتمال هم داره که غير از عفاف باشه به هر حال ظاهراً فکر میکنم مرحوم شيخ قدس الله نفسه غير از عفاف گرفته و هذا آقايون که بعد از ايشان آمده، ليکن احتمال داره که عطف تفسير باشه البته اين مطلب که ما بگيم چون تشويب منافات باب عفاف داره و عفاف هم در عدالت معتبره، پس تشويب حرامه به اين سنخ استدلال روشن نيست چرا؟ چون اين استدلال وقتی تمامه که ثابت بشه تشويب خودش حرامه، وقتی تشويب حرام بود آن وقت کسی که تشويب میکنه پس عفاف نداره منافات با عفافه، يعنی اين حديث نمياد آن کارهای را که به اصطلاح در عفاف معتبر اند بگه، فقط اسم عفاف را برده نه اين که آن جهت را گفته باشه و يعنی مفهوم اين حديث عفت انسان از محارمه، اما اين که تشويب جزو محارمه اين بايد از راه ديگری اثبات بشه، مگر همان نکتهی را که من اشاره کردم بگيم عفاف را امام تفسير فرموده کف البطن و الفرج و اليد و اللسان مثلاً و چون ارجاع به امر عرفی دادند در امر عرفی کف اللسان به همينه که انسان متعرض اعراض مردم نشه، اگر متعرض اعراض مردم شد، ناموس مردم شد، زن مردم شد اين با کف لسان جور در نمياد اين بد نيست اين حرفی است اجمالاً بد نيست آن وقت اين میشه حتی منشأ بعضی تفصيلها هم بشه مثلاً اگر کف اللسان را هم به اين معنی گرفتين فرض کنيم شعری گفته که زن معينی نشده و جنبه بيشتر جنبهی تهييجه آن ديگه اشکال نداره اين کف اللسان يعنی کف اللسان از چيزی که مربوط به ديگرانه، مثل کف يد، کف يد يعنی چه؟ تشويب ببنده که مراد نيست مراد از کف يد يعنی به اموال ديگران تجاوز نکنه کف فرج مرادش اينه که به ناموس ديگران تجاوز نکنه، کف لسان هم زبانش را نسبت به ديگران حفظ بکنه، در مياد اما عرض کردم درآمدنش اين جوريه يعنی يک مقداری بايد تأمل بشه و تازه تمام موارد را هم نمیگيره.
نکته چهارم در کلمات شيخ توسط به اولويت، و فحوی ما دلّ علی حرمة ما يوجب ولو بعيداً تهييج القوة الشهوية، البته اين مسأله چون من عمداً آوردم به اين نکته ولو بعيداً ما باشيم مقتضای قواعد در مباحث اعانه بر اثم، مقدمات بعيده عادتاً اعانه حساب نمیشه اگر در جايي مقدمات بعيده حرام شد آنجاها ديگه تعبديه مثلاً کسی که الآن فرض کنيد انگور را میکاره قلمه میزنه انگور را میکاره که اين حالا چهار سال، سه سال ديگه مثلاً انگور میده، تازه انگور را بگيره بعد شرابش بکنه، اين که يک عملی از چهار سال قبل حرام بشه به خاطر اين که بعد میخواهد شراب بشه اين مقدمات فوق العاده بعيده است اين مگر با تعبد بشه، و لذا اگر ما هم باشيم و مقتضای قاعده حتی اگر خدای نکرده مثل قائل به قياس هم بوديم در اينجا قياسش مشکله، کردند عدهی از اهل سنت قياس کردند، يعنی اعانه بر اثم و مقدمات را قياس کردند به همين مسأله نهی رسول الله لان رسول الله در خمر عشره يا کمتر و بيشتر ديگه اين مطلب را قياسه کردند ما باشيم و مقتضای قاعده انصافاً مشکله، يعنی مقدمات قريبهی که در نظر عرف اعانه حساب میشه میشه میشه قبولش کرد، اما مقدمات بعيده آن هم چهار سال ممکنه شخص بميره، ممکنه توبه بکنيه هزارتا احتمال، بگيم همينی که به نيست شرابسازی الآن قلمه را تو زمين زده اين خودش اين کار حرامه خوب دقت بکنيد پس اين مطلبی که شيخ فرمودند که يستفاد حرمة مايوجب ولو بعيداً،
س: نزديک باشه که منکر
55: 7
ج: ها! نزديکش باشه، الآن وقتی شرابه انگور را میگيره
س: اين هم طوری باشه که بعداً
8
بالاخره
ج: بالاخره ببينيد مجرد قصد، حالا وقتی اين غرس کرده الآن که من اينه میکارم برای اين که بعد از چهار سال انگور بشه شراب درست کنم اين اگر روايت نبود انصافاً اثبات اين حرمت خيلی مشکله، يعنی اثبات اين که اين کاشتن حرامه، چون اين طوره ديگه، بعد هم ما خوانديم روايت خمر را در بعضی از متون ما عبارت غارسها نبود، در بعضياش بود در بعضياش نبود اين توضيحاتش گذشت اين غرس بگيم آقا تو الآن اين قلمه را تو زمين زدی به نيتی که بعد بخواهی شراب درست بکنی خود اين قلمه بهش بزنی زمين حرامه خوب تصور بکنيد خود اين قلمه زدن اين کار حرامه اثبات اين لولا النص مشکله روايت اينی که ايشان میفرمايد مايوجب ولو بعيداً اين ولو بعيداً را میخواستم، میخواستم ديروز توضيح بدم نشد حالا امروز عرض بکنم اين مقدمات بعيده را ما نمی توانيم حسب القواعد درست بکنيم يعنی به عبارت اخری ببينيد ما چه داريم و چه میخواهيم يک گاهی عنوان حرمت يک عمله داريم فرض کنيم نستجر بالله زنا من باب مثال نستجر بالله آن وقت مقدمات قريبهی زنا مقدمات زنا يکش نظره يکش لمسه مثلاً من باب مثال فرض میکنيم اين مقدماته يک دفعه میخواهيم خب خود زنا حرامه میره سر مقدمات مقدمات را اگر بخواهيم اثبات حرمت بکنيم راههای که داريم يک در نظر عرفی اين چون منتهی میشه جزماً به زنا اين مثل زناست خب اين در نظر صدق نمیکنه، دو عنوان اعانه بر اثم، البته عنوان اعانه بر اثم عرض کردم در جايي است که مقدمات از من صادر بشه و گناه از شخص ديگری اين دو، سه عنوان مقدمه حرامه آن در جايي است که مقدمه از من صادر بشه يکی هم حرام هم از من صادر بشه فرق اعانه با مقدمه حرام اينه، چهار نص خاص ما گاهی نص خاص در مقدمات بعيده که در نظر عرف فاصله داره چون فاصله زمانی اسناد به آنه ضعيف میکنه مقدميت را ضعيف میکنه تأثير را ضعيف میکنه اين را ما به طور کلی نمیتونيم اثبات بکنيم، مگر نص خاص باشه البته عدهی از آقايون مخصوصاً اهل سنت گفتند اگر نص خاص در مورد آمد تعميم میديم اين همان بحث قياسه، اگر ما در باب شرب خمر مقدمات بعيده آمد که حرامه در باب زنا هم مقدمات بعيده حرامه در باب رباء هم مقدمات بعيده حرامه در باب اکل مال حرام هم مقدمات بعيده حرامه مثلاً الآن بلانسبت بلانسبت سفر میکنه به يک کشور خارجی که اين میتواند يک چند سال در آنجا باشه پولی پيدا بکنه برگرده تو ايران يک فرض کنيم مرکز فحشاء و فساد تأسيس بکنه، از چهار سال قبل رفته سبب اين اثبات اين که اين سبب الآن حرامه خوب دقت بکنيد در مباحث فقهی هميشه عرض کردم سر اساسی فقه آن ظرافتها و نکتههای ظريفه،
س: انما الاعمال بالنيات چه میشه؟
ج: آن انما الاعمال بالنيات مال تجريه آن بحث خودشه داره آن عنوان تجری عنوان، در رواياتی، روايت داره که کسی نيت حرام بکنه و انجام نده، حتی تکتب له حسنة يا اگر نيت حرام کرد يکی از خصائصش اينه در نيت حرام لاتکتب عليه، در نيت واجب در نيت طاعت تکتب عليه، مثلی که انسان اگر گناه انجام داد يک جزاء يک اثر داره اما اگر کار خير انجام داد عشره امثالها يک بحث قرآنی داره بحث کلی در روايات و آيات که فارق اساسی بين معصيت و طاعته،
س: آن حديث هم که مال عمره ديگه
ج: کدام يکی،
س: انما الاعمال بالنيات،
س: حديث اول بخاری
ج: حديث اول، اين که سند صحيح داره ما هم داريم از اميرالمؤمنين از ائمه، يعنی در روايات ما آمده بود سند نداريم نه اشتباه کردم، لکل امرء ما نوی هم ما داريم انما الاعمال که از عمره، غير عمر هم نقل شده در مثلاً اهل سنت اما آنی که اصح اسانيده آنه شايد يک سند ديگه هم داشته باشه صحيح ولو فکر میکنم همهاش گير داره همين يکی فقط نيست،
س: قدرت مقدمه بستگی به وقوع فعل حرام داره؟
ج: آن وقوع فعل حرام تا وقوع پيدا نکنه مقدميت برايش صدق نمیکنه ولو مقدمه موصله الآن اما اگر وقوع هم پيدا نکنه بحث تجريه آن بحث ديگريه، آن بحث بحث تجريه خب روشن شد پس اين مطلبی را که مرحوم شيخ فرمودند اين بايد خودش اثبات بشه ما يوجب ولو بعيداً اين موجب ولو بعيداً را در نصوص در خمر داريم روشن شد اما به صورت يک قاعده کليه، در همه جا الآن روشن نيست،
س: مناط نمیخواهد استاد؟
ج: همين همين بحث قياس میشه تا مناط درست کرديم شبهه قياسه، اين راجع به اين قسمت، يک مطلب اينه، يک مطلب اينه که اصولاً حالا بعد ايشان نوشته مثل ما دلّ علی المنع عن النظر لانه سهم من سهام ابليس آن وقت موارد را نوشتند که اولش نظره بعد مثلاً منع عن الخلوة بالاجنبيه يا کراهت، کراهت داره انسان در يک جا بشينه مگر قبلاً زنی بوده مگر اين که سرد بشه آنجا، خب اگر کراهت بود برای مثل تشويب به طريق اولی حرمت ثابت میشه، يک بحثی هست خب حالا اين که اشکال کرده مرحوم استاد که نسبت بين مايوجب التهييج و بين تشويب و عموم و خصوص من وجه و آن بحثها گذشت ديگه اين چيزی نيست که اختصاص به اين مورد باشه،
يک اشکال مرحوم سيديزدی دارند من آن را يک مقدار توضيحی بدم که روشن میشه ايشان میفرمايد مع ان کون المناط فی المذکورات اين که مناط اين امور مثل کراهت مثلاً قبلاً در جايي ننشينی که قبلاً زن بوده، مگر سر بشه يا خلوت با اجنيه يا نظر کون المناط فی المذکورات تهييج الشهوه ممنوع اين از کجا که ما اين مناطه استخراج بکنيم بل حرمة النظر يا کراهة النظر تعبدي، و من حيث انه موضوع من الموضوعات، يک امر تعبدی خاصی از تو عنوان نظر، و کذا خلوة الاجنبيه و غيرها من المذکورات خود عنوان خلوت باجنبيه حرامه نه عنوان تهييج و لذا لا نحکم بالتسری حکمها الی ما يساويها فی التأثير من الافعال الآخر ما میتونيم بگيم هر فعلی که همان تأثير را داشته باشه يا قویتر باشه اين مثلاً مثلاً بگيم خلوت با اجنبيه مثلاً ثالثهما الشيطان حالا اگر فرض کنيم به جای خلوت اجنبيه بگيم فيلم تلويزيون جلوش گذاشته خانمی را نگاه میکنه آن هم همان مناط خلوت با اجنبيه شيطان وسوسهاش میکنه آيا اين بهش صدق خلوت با اجنبيه میکنه خب نمیکنه عکس تلويزيون باش صدق خلوت با اجنبيه نمیکنه، يعنی به عبارت ديگر مرحوم سيد میخواهن بفرماين حالا اجمالش الآن توضيح میدم که کلام سيد چون ابتداءً شايد تعجب بکنيد اين آقای معاصر ما نمیدانم چه کار کرده ظاهراً توجه نشده به کلام مرحوم سيد، دقت بکنيد شما اگر گفتين خلوت با اجنبيه لان ثالثهما الشيطان اين لان ثالثهما الشيطان بالاطلاق آقايون يک نوع حکمته، علت نيست حالا همين مثالی که من عرض کردم شما تو اتاق تنها نشستين يک فيلمی را ديدين، يا يک از تلويزيون
50: 16
همين چيزهای که هست جلوتان گذاشتين زنی هم هست در آنجا مثلاً حالات خاصی داره کارهای خاصی انجام میده خب شما در اينجا تهييج میشيد ثالثهما الشيطان بگيم اين هم مناط حکم خلوت به اجنبيه داره اين هم حرامه از باب اين که خلوت با اجنبيه، خلوت اجنبيه خودش عنوانيه خودش موضوعيه، نه اين که هرچه که تهييج شهوت شد آن عنوان خلوت با اجنبيه پيدا میکنه اين نيست اين به اصطلاح، و لذا اگر در جايي خلوت با اجنبيه بود تهييج هم نبود، بازهم حرامه در جايي تهييج يک تهييج بود و خلوت با اجنبيه نبود آن حکم خاص خودش داره عنوان خلوت با اجنبيه نيست آن مقداری تهييج خصوصياتی که درش مطرحه، و نمیتوانيم از باب حرمت خلوت با اجنبيه آنجا را حرام بکنيم توضيح اين مطلبی که مرحوم سيد فرمودند ببينيد به بحث به طور حالا من کلی و اصولی مطرح میکنم اين بحث در اصول به طور کلی مطرح شده بحث قانونيه بحث اصوليه و هم در اصول مطرح شده و هم در ابواب مختلف چه اصول چه فقه کاربرد داره کاربردش فقه در فقه هم نيست هم در فقهه هم در ابواب الاصول آن بحث اين است که ما در باب ادله شرعيه آنچه که در لسان دليل اخذ شده اگر دوران امر شد بين موضوعيت و معرفيت بين سببيت و مرآتيت يا بيشتر همان موضوعيت و معرفيت، موضوعيت و مرآتيت چه کار بايد بکنيم اين توضيحش اينه، مثلاً همين مثالی که الآن عرض کردم امام میفرماين خلوت با اجنبيه نکن، در اين جور جاها به طور طبيعی آنی که در کل دوران فقه اسلامی روش کار شده دو احتمال مطرحه، يک احتمال اين است که خود اين عنوان خلوت با اجنبيه حرامه خود اين عنوان، عنوان خلوت با اجنبيه يکی اين که نه عنوان خلوت با اجنبيه حرام نيست آن روحش آن مناطش آن ملاکش، آن حرامه خلوت با اجنبيه مثلاً مصداق بارز آن روح و ملاکه آن روح و ملاک تهييج شهوانيه، انسان خودش را تهييج شهوانی با يک زنی که محرم است برای او و جايز نيست غير از زوجه خودش تهييج شهوانی بکنه آنی که حرامه در حقيقت آنه آن حرامه دقت فرموديد پس مراد از خلوت با اجنيبه خود اين عنوان نيست اين در اصول اين جور میگن دوران امر میشه بين موضوعيت يا سببيت يکيه مراد از سببيت يعنی خود اين عنوان خود عنوان خلوت با اجنبيه، خود اين عنوان حرامه نه عنوان تهييج، به جايي عنوان تهييج میگن مرآتيت معرفيت، که نه خلوت با اجنبيه خودش موضوع نيست مرآت است برای تهييج شهوت يا میگن طريقيت، گاهی بهش میگن طريقيت گاهی بهش میگن مرآتيت گاهی بهش میگن معرفيت اينها اصطلاحاً اصطلاحات مختلفيه مراد يکيه که آيا اگر الفاظ در لسان دليل وارد شد بنا به طور کلی اين طوريه که در احکام عقليه، غالباً عنوان عنوان مرآتيته عنوان معرفيته، مثلاً میگن زدن بچه بده، زدن بچه خوبه، نه زدن بما هو زدن محل کلامه، چون زدن بچه برای تأديب خوبه پس در حقيقت آن احسان خوبه اين مرآتيت داره برای احسان، نه عنوان زدن، هرچه تأديب باشه هرچه احسان باشه خوبه، و لذا معروف است که حيثيات عقليه حيثيات تعليله هستند اين مراد از حيثيات تعليليه يعنی اين، يعنی خود آن حيثيتی که ما الآن بهش حکم میکنيم مثل زدن خود اين موضوع نيست مثلاً يک بچه را برای تأديب بزنن زدن موضوع نيست، علت است برای تأديب حيثيات تعليليه هستند خودشان مطمح نظر نيستند اما در ادله شرعيه حيثيات تقييديه هستند تعليليه نيستند يعنی خود آن حيثيت مطمح نظره خود آن حيثيت حکم روش رفته نه مرآت برای عنوان ديگری خود خلوت با اجنبيه با عنوانها حرامه به عنوان خلوت با اجنبيه نه به عنوان تهييج شهوت پس اگر دوران امر شد در ادله سمعيه در ادله شرعيه اصل اولی اينه آن اصل اولی اين است که موضوع مأخوذ است به نحو سببيت يا موضوعيت، نه اين که مأخوذ باشه به نحو مرآتيت يا معرفيت، يا طريقيت يا بگو حيثيتها در السن شرعيه در السنه قانونی در تعبيرات قانونی، حيثيات دائماً حيثيات تقييدی هستند، يعنی حکم رفته رو خود حيثيت نه
23
که اين مرآت باشه برای آن خب اين يکی از مسائل است که در اصول خيلی سيد هم نظرش اينه ببينيد بل حرمة النظر او کراهة او تعبدی و اين تعبيد معناش همينه اصولاً تعبد و قانون معناش همينه که همان حيثيتی که در لسان دليل اخذ شده موضوعه و لذا دائماً در ادله سمعيه اگر دوران امر شد بين موضوعيت و معرفيت حمل میشه بر موضوعيت،
س:
38: 23
ج: بلی آقا؟
س:
40: 23
ج: چون تعبداً لسان آمده، اين که بخواهيم اثبات بکنيم طريق است بر، اين خصوصيتش را الغاء بکنيم دليل میخواهد چون بايد آن خصوصيته الغاء، و لذا عدهی از علماء که قائل هستند به مسأله مثلاً تداخل اسباب يا مسببات آنهای که قائل به تداخل اسباب اند نکته بحث تداخل، ببيين تو بحث تداخل اسباب همين بحث مطرحه آيا اين حيثيت تعليليه است يا حيثيت تقييديه، آيا حمل بر موضوعيت بکنيم يا معرفيت؟ مثلاً اگر گفت ان بولت فتوضأ اگر بول بود وضوء بگير اگر خواب هم بود وضوء بگير اين نکتهای اساسش اينه عدهی از اصوليين مخصوصاً اهل سنت در اين مسأله مناطات اينها اين طور فهميدند گفتند ما تعدد تداخل اسباب میفهميم، سر بحث تداخل اسباب همينه، آيا تداخل اسباب بفهميم يا نفهميم؟ اصالة عدم تداخل اسباب، آن سرش اينه سرش اينه اگر گفت اگر بول کردی وضوء بگير سؤال آيا موضوع بول بعنوانه است نوم بعنوانه يا موضوع اشارهی به حدثه، اگر حدثی پيدا شد، اگر مشير باشه مرآت باشه معرف باشه طريق باشه به حديث، خب نوم هم حدثه بول هم حدثه باهم تداخل پيدا میکنن اما اگر موضوع باشه عنوان مشير نباشه بول بنفسه سبب وضوء است، نوم هم بنفسه سبب وضوء است لذا بول و نوم از او هردو صادر شد طبق قاعده عدم تداخل اسبابه، يعنی دوتا وضوء بايد بگيره پس سر تداخل اسباب همين يک کلمه است و اين استظهار از لسان دليله فعلاً برنامهی و زير بنايي که مخصوصاً علمای ما دارند نکتهاش اينه نکته اساسش اينه که اگر دوران امر شد که آيا رواياتی که میگه النظر سهم من سهام الابليس مسموم اين را حمل بکنيم بر موضوعيت، يعنی نظر بعنوانه، يا بر مشيريت، مرآتيت، معرفيت، میشه نظر بعنوان مهيج شهوت، نکته تهييج شهوته نظر حيثيت نداره، پس مرحوم سيد اشکالش روشن شد حالا واضحتر بگيم مراد سيد مراد سيد از اين اشکال اينه که ما میخواهد به شيخ انصاری اشکال بکنه که شيخنا الانصاری شما از روايات حرمت زن، حرمت به خلوت اجنبيه کراهت جلو فی مکان کان فيه المرئة حتی يبرد المکان، از اينها نمیتونيد فحوی به اولويت در بياريد چرا؟ چون اين اثبات فحوی به اولويت مبتنی است بر اين که اين روايات نظر به خلوت با اجنبيه و جلوس فی المکان مأخوذ باشه به نحو مشيريت، مأخوذ باشن به نحو مرآتيت، به نحو مرآتيت اگر مأخوذ باشند به نحو مرآتيت حق با شماست اما ظاهرش اينه که به نحو مشيريت نيست به نحو موضوعيته میمانه لان ثالثهما الشيطان آن وقت آن بيشتر با آن حساب اگر بخواهيم جمع بکنيم نتيجهاش چه میشه؟ که حمل بر حکمت بکنيم نه علت،
س:
31: 27
احکام شرعيه دليل خاص علماء
35: 27
ج: خيلی کم الآن توی ماها لا اقل کمه، توی سنیها ممکنه اما توی ماها نه،
45: 27
بلی البته من اينه چون چندبار توضيح دادم امروز نمیخواهم وارد آن، در جاهايي ما حيثيت را تعليليه میگيريم يا عنوان را مشير میگيريم مثل همين بحثهای که جنبهی يعنی اموری که فی نفسها جنبهی طريقيت دارند ولو در لسان دليل اخذ بشن به همان معنای نفسی خودش به آن حيثيات اعتباری خودش، يعنی اعتبار فی نفسه آن ملاحظه میشه مثلاً در روايت داره، اگه خواستين کم
17: 28
حدود چهار صد متره برين دنبال آب پيدا نکردين آن وقت وضوء بگيريد آيا اين رفتن
24: 28
سهم، اين رفتن به اندازه پرتاب تير نيم کيلومتر مثلاً رفتن، آيا اين عنوان به اصطلاح اين حکم موضوعيت داره، اين يکی از احکامی که میتونيد شما برای جمع آن پانصد متر برين آب نبود آن وقت وضوء بگيرين يا اين نگين اين موضوعيت نداره مشيريت داره يعنی شما بدانيد تا فاصله پانصد متر آب نيست، و لذا مثالش را عرض کردم در فقه ما هم آمده حالا يک کاروانی قافلهی دارند ميان هزار نفر اگر گفتيم موضوعيت داره يعنی همه هزار نفر، پانصد متر برند آب نيافتند برگردند تيمم بکنن، اما اگر عنوان عنوان مشيريت شد ديگه نمیخواهد پانصد نفر همهشان پاشن برند دو نفر برند بگن آقا آب پيدا نکرديم برگشتند آب نيست بی خود خودتان را خسته نکنيد ما تا پانصد متر شش متر رفتيم آب پيدا نکرديم، دقت کردين پس بحثی که الآن به ذهن من نمیدانم آقايون نگاه کنند در اين کامپيوتر، به نظرم روايت
26: 29
سهم مال سکونيه،
30: 29
علی ای کيف ماکان پس آنی که هست و شواهد ديگه هم عرض کردم، ديگه اگه بخواهيم وارد آن بحث بشيم طولانی میشه، پس بنابراين اشکال سيد معلوم شد چه بوده؟ اين معاصر ما درست مثلی که ملتفت نيست، نکتهی کلام سيديزدی، مرحوم سيد فقيهی خيلی بزرگواری است انصافاً هم کلمات ايشان خيلی کار میشه، هم عروه ايشان هم حاشيه مکاسب ايشان مرد بسيار بزرگوار و جليل القدری است انصافاً فقيه به تمام معنی
2: 30
رضوان الله تعالی عليه علی ای کيف ماکان خوب دقت بکنيد پس مراد مرحوم سيديزدی روشن شد اين عناوينی که شما آوردين شيخنا الانصاری تمام اين روايات مبنی است بر اين نکته که شما عناوين مأخوذ در آنها را حمل بر مشيريت گرفتين، حمل بر
23: 30
اين خلاف قاعده است، مقتضای اصل اولی و قاعده اولی هر عنوانی که در لسان دليل گرفته شد تعبد به همان عنوانه ولو آثارش در يک عنوان ديگری هم پيدا بشه مقتضای قاعده اين طوره، آن را بايد از يک عناوين عام ديگری اثبات بکنيم پس روايتی که میگه نظر نظر، حالا شما میگيد من نظر نمیکنم تو ذهنم تصوير میکنم تهييج شهوانی من از نظر بيشتره آيا حرمت نظر شامل اين میشه نمیشه؟ خب نظر نيست ديگه آن عنوانش نظره، جلوس فی مکان حتی يبرد المکان بعد ما کان فيه، همين طوره، کراهت آن به حال خودشه رو عنوان جلوسه نه رو عنوان تهييج شهوت، حرمت خلوت با اجنبيه رو عنوان خلوت با اجنبيه است نه رو عنوان در اين جور موارد که دوران بين موضوعيت و طريقيته ما به مقتضای قاعده لمس را حمل بر موضوعيت میکنيم میمانه آن لان ثالثهما الشيطان و سهام ابليس مسموم، آيا میتوانيم بگيم چون حمل بر عليت بکنيم مثلاً ازش بفهميم مشيريت، اين معروف اين طوره، که مثلاً اگر دوران امر مدار آن وجوداً و عدماً شد آن وقت عليت میشه فهميد و الا حکمت، خب ممکن است فان ثالثهما الشيطان بيشتر جنبه حکمت داشته باشه عليتی توش نباشه و عرض کردم يک ضابطهی را هم مرحوم نائينی میفرمودند برای فرق بين علت و حکمت که مرحوم آقای بجنوردی هم استاد ما اين را نقل میکردند و اعتماد میکرد من از آقای خويي نديدم اين تعبير را، مرحوم نائينی میفرماين فرق بين علت و حکمت اينه اگر آن چيزی که بعد از ادات تعليل آمده اگر صلاحيت داره خود آن عنوان بنفسه موضوع حکم بشه آنجا علته، اگر خود آن عنوان بنفسه نمیشه موضوع حکم بشه، حکمته، مثلاً اگر گفت لاتشرب الخمر فانه مسکر، شما میتونيد همينی را که بعد از ادات تعليل آمده اين را بيارين موضوع حکم قرار بدين بگين لاتشرب المسکر، اين چه مشکلی داره؟ همانی که به عنوان علته همانی که بعد از ادات تعليله، میشه خود آن عنوان را شما حکم را مستقيم رو خود آن عنوان ببرين لاتشرب الخمر، چون میشه اين کار را هم انجام داد اين میشه علت، اما اگر گفت مثلاً زنی عده بگيره برای اين که اختلاط مياه نشه، خود اين عنوان لاتخلوط مائک بماء غيرک مثلاً خود اين عنوان قابل اخذ نيست، و لذا در روايات هم داره که يک کسی به پيغمبر گفت مثلاً من عزل میکنم، پيغمبر گفت هرچه عزل بکنی خدا اگر مقدر کرده باشه میشه اين قابل کنترل نيست ولو به يک وسائل بسيار پيشرفتهی علمی و فلان آن هم فکر میکنم آخرش خودش لنگ میشه اين و لذا اگر در روايت آمد که لابد من العدة لعدم اختلاط المياه، چون آن عدم اختلاط مياه آن اختلاط مياه نمیشه مستقيماً موضوع حکم قرار بگيره،
س:
4: 34
ج: اين چيزها
7: 34
خيلی آن مسأله خفیتر از اين حرفاست حالا به هر حال دقت کردين چه میخواهيم عرض کنم آن وقت شما ببينيد مثلاً خلوت با اجنبيه فان ثالثهما الشيطان طبق اين قاعده فان ثالثهما الشيطان میشه حکمت اين را البته مرحوم آقای يزدی ننوشته اين را من اضافه کردم، پس ما
س:
27: 34
ج: ها! آن وقت
29: 34
اگر بخواهد علت بشه اين طوره مثلاً يک خطابی به ما بياد اي بشر کاری نکن که ثالث شما شيطان باشه، عنوان مشيريه احراز بکنيد اين را ما چه جور احراز بکنيم کاری نکن که، مگر ما مثلاً بلانسبت نسبتی با شيطان داريم که بدانيم کجا ثالث هست کجا نيست، دقت کرديد روشن شد پس کلام مرحوم سيد را ما الآن به طور کامل مطرح کرديم اشکال مرحوم سيد آن بخش کلام او اشکال مرحوم سيد عرض کردم اينه که اينجا اگر دوران امر بشه در لسان اين سه چهار دليل النظر سهم من سهام ابليس لايخلو رجل بامرئة فان ثالثهما الشيطان، لايجلس فی مکان جلست فيه المرئة
20: 35
مکان، الی آخره اگر ما باشيم خوب دقت بکنيد ما باشيم و طبق قاعده مرحوم سيد میخواهد اين طور بگه می خواهن به شيخ اشکال بکنن شما تعدی کردين به اولويت به فحوی اين تعدی يک نکتهی فنی داره آن نکتهی، البته خود شيخ هم نوشته ما يوجب التهييج ولو بعيداً آن نکتهاش اينه که شما بايد احراز بکنيد اين عناوينی که مأخوذ شده به نحو مشيريته، به نحو مرآتيته، يعنی نظر به عنوانه محل کلام نيست تهييج شهوت محل کلامه، و اين خلاف اصل اولی است، اصل اولی در لسان ادله شرعيه، حيثيات تقييديه هستند و موضوعات مأخوذ اند به نحو موضوعيت نه مشيريت روشن شد نکته دوم را بنده اضافه کردم به کلام مرحوم سيد برای تکميل اشکال سيد تعجب میکنم میگم مرحوم آقای خويي در اينجا اين مطلبه نياوردند با اين که ايشان، من اصولاً يادم نمياد کلاً در اين حدود هفت سالی که خدمت مرحوم آقای خويي بوديم تو درسهاش اين بحثه اين مطلبه فرموده باشه، کتابهاش هنوز يادم نمياد نديدم جايي اما اين آقای بجنوردی میفرمودند و در چاپ مکررش اينه هم تو قواعد دارند چون چندجايي قواعد، به نظرم تو اصولش هم منتهاش هم نوشتند از قول مرحوم نائينی، و انصافاً عرض کردم کراراً واقعاً مرحوم نائينی يک تنبهات و يک لطائف بسيار ظريفی در بحثهاشان دارند مرحوم نائينی ضابطهی را که دادند خيلی واضحه آن تعليل آن که به لسان تعليل آمده اگر توانستيم مستقيماً موضوع حکمش بکنيم اين میشه علت، اگر مستقيماً نشد موضوع حکم بشه میشه حکمت آن وقت اگر دليل اين بود لايخلو بان رجل بامرئة فان ثالثهما ببينيد فان ثالثهما الشيطان، اين ثالثهما الشيطان را میشه موضوع حکم بکنيم بگيم لاتعمل عملاً يکون ثالثهما الشيطان، خب اينه چه جوری احراز بکنيم اما لاتشرب الخمر فانه مسکر، میشه گفت لاتشرب المسکر پس هرجای که توانستيم آن را موضوع قرار بديم میشه علت هرجا نتوانستيم میشه حکمت اين،
س: ثالثهما الشيطان يعنی که منجر به گناه میشه يعنی
ج: ها! اين
2: 38
ظاهراً اين فاضل معاصر ما میخواستند همين را بگه ظاهراً میخواهد بگه ما در اين جور موارد مثل همان مسأله
12: 38
سهم، آن وقت جواب مرحوم سيديزدی اينه در حقيقت که ما در اين جور موارد با ارتکاز عرفی مشيريت میفهميم بالاخره آن جواب عينش اينه، يعنی ما وقتی میخواهيم ثالثهما الشيطان خيلی ملانقطی نشيم بياد کلمه ثالثهما الشيطان
35: 38
اين ثالثهما الشيطان را يعنی اين موجب تهييج شهوانيه، اصلاً از کلمه ثالثهما الشيطان نه اين که حکم يعنی اين، پس تحليل اينجا رسيد تا يعنی مقدماتی را که عرض کرديم اشکال سيد شما اگر بخواهين الآن جواب بدين البته به طور طبيعی يک جواب
39
اين است که گاهی اوقات اين علل در روايات آمده و تصريح شده خب اين که جای بحث نيست اشکال سيد هم رو اين صورت نيست يعنی ممکن است مثلاً الآن انشاء الله میخوانيم در رواياتی که در کتاب مرحوم شيخ صدوق نقل کرده منفرداً از محمد ابن سنان از حضرت رضا(ع) به عنوان علت، علت اين که نظر به اجنبيه حرام است حضرت چون تهييج انسان میشه تهييج انسان، آن خب تصريح شده علته، مراد مرحوم سيديزدی نظر به اين روايت نداره، اين روايت تصريح شده به، میخوانم انشاء الله بعد فردا، انشاء الله مراد مرحوم مثلاً شايد نظر سيد اين باشه که آن روايته ما قبول نداريم حالا شيخ انصاری شايد روايته قبول داشتند اولاً ما تصريح داريم،
س: شايد ذيل اين روايت نباشه ديگه؟
ج: بلی آقا؟
س: قيد به ريبه نبايد باشه،
55: 39
ج: بلی ديگه الآن عرض، البته بحث را بعد انشاء الله عرض میکنم جای بحثه که قيد ريبه میخواهد يا نمیخواهد؟ فردا انشاء الله تعالی امروز که ديگه بحث ما تمام شد پس بنابراين تا اينجا مطلب روشن شد يک بايد دليل خاص خارجی نباشه دو مجموعه ادله را که پهلوی هم قرار بديم با ارتکاز عرفی مشيريت نفهميم، روشن شد پس سر بحث بين شيخ و بين مرحوم سيدمرتضی، سيديزيدی تا اينجا برايتان فکر میکنم کاملاً روشن شد ريشهها و زير بناها هم معين شد، فردا انشاء الله نتيجهگيری و صلی الله علی محمد و آله الطاهرين.
مهمترین روایت مهم اینجا یک روایت صحیحه ای از عبدالله بن ابی یعفور است.
روایت مفصل است و از روایات کلیدی در بحث عدالت هست.
«596»- 1- مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُوسَى عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ عُقْبَةَ عَنْ مُوسَى بْنِ أُكَيْلٍ النُّمَيْرِيِّ عَنِ ابْنِ أَبِي يَعْفُورٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع بِمَا تُعْرَفُ عَدَالَةُ الرَّجُلِ بَيْنَ الْمُسْلِمِينَ حَتَّى تُقْبَلَ شَهَادَتُهُ لَهُمْ وَ عَلَيْهِمْ قَالَ فَقَالَ أَنْ تَعْرِفُوهُ بِالسِّتْرِ وَ الْعَفَافِ وَ(احتمالا واو تفسیری باشد. یعنی تفسیر عفاف باشد.خلاصه احتمالش هست. البته این مطلب که بگوییم چون تشبب منافات با عفاف دارد و عفاف در عدالت شرط است، لذا تشبیب حرام است روشن نیست. چون این استدلال وقتی تمام شود که ثابت شود تشبیب خودش حرام است. این استدلال وقتی تمام است که ثابت شود تشبیب خودش حرام است در نتیجه کسی که تشبیب میکند عفاف ندارد و الی آخر ولی قتی ثابت نشود که حرام است دیگر نمیشود گفت که با عفاف منافات دارد.
یعنی مضمون این حدیث عفت انسن از محارم است ولی اینکه تشبیب از نحارم است باید از را هدیگری ثابت شود الا اینکه بگوییم امام سلام الله علیه عفاف را ارجاع به امر عرفی داده اند و لذا از نظر عرفی کف اللسان یعنی آدم متعرض نوامیس مردم نشود. این بد نیست. اجمالا بد نیست. این منشأ بعض از تفاصیل میشود. مثلا اگر کف اللسان به این معنا شود دیگر اگر بیشتر جنبه تهییج باشد و ارأة مبهمة باشد دیگر اشکال ندارد. کف اللسان یعنی کف لسان از جیزی که مربوط به دیگران است.
شبیه کف الید کهاون هم یعنی آدم نسبت به دیگران این طور بگوید.) الْكَفِّ عَنِ الْبَطْنِ وَ الْفَرْجِ وَ الْيَدِ وَ اللِّسَانِ وَ يُعْرَفُ بِاجْتِنَابِ الْكَبَائِرِ الَّتِي أَوْعَدَ اللَّهُ عَلَيْهَا النَّارَ مِنْ شُرْبِ الْخَمْرِ وَ الزِّنَا وَ الرِّبَا وَ عُقُوقِ الْوَالِدَيْنِ وَ الْفِرَارِ مِنَ الزَّحْفِ وَ غَيْرِ ذَلِكَ وَ الدَّالُّ عَلَى ذَلِكَ كُلِّهِ وَ السَّاتِرُ لِجَمِيعِ عُيُوبِهِ حَتَّى يَحْرُمَ عَلَى الْمُسْلِمِينَ تَفْتِيشُ مَا وَرَاءَ ذَلِكَ مِنْ عَثَرَاتِهِ وَ غِيبَتُهُ وَ يَجِبَ عَلَيْهِمْ تَوْلِيَتُهُ وَ إِظْهَارُ عَدَالَتِهِ فِي النَّاسِ التَّعَاهُدُ لِلصَّلَوَاتِ الْخَمْسِ إِذَا وَاظَبَ عَلَيْهِنَّ وَ حَافَظَ مَوَاقِيتَهُنَّ بِإِحْضَارِ جَمَاعَةِ الْمُسْلِمِينَ وَ أَنْ لَا يَتَخَلَّفَ عَنْ جَمَاعَتِهِمْ فِي مُصَلَّاهُمْ إِلَّا مِنْ عِلَّةٍ وَ ذَلِكَ أَنَّ الصَّلَاةَ سِتْرٌ وَ كَفَّارَةٌ لِلذُّنُوبِ وَ لَوْ لَا ذَلِكَ لَمْ يَكُنْ لِأَحَدٍ أَنْ يَشْهَدَ عَلَى أَحَدٍ بِالصَّلَاحِ لِأَنَّ مَنْ لَمْ يُصَلِّ فَلَا صَلَاحَ لَهُ بَيْنَ الْمُسْلِمِينَ لِأَنَّ الْحُكْمَ جَرَى فِيهِ مِنَ اللَّهِ وَ مِنْ رَسُولِهِ ص بِالْحَرَقِ فِي جَوْفِ بَيْتِهِ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص لَا صَلَاةَ لِمَنْ لَا يُصَلِّي فِي الْمَسْجِدِ مَعَ الْمُسْلِمِينَ إِلَّا مِنْ عِلَّةٍ وَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص لَا غِيبَةَ إِلَّا لِمَنْ صَلَّى فِي بَيْتِهِ وَ رَغِبَ عَنْ جَمَاعَتِنَا وَ مَنْ رَغِبَ عَنْ جَمَاعَةِ الْمُسْلِمِينَ وَجَبَ عَلَى الْمُسْلِمِينَ غِيبَتُهُ وَ سَقَطَتْ بَيْنَهُمْ عَدَالَتُهُ وَ وَجَبَ هِجْرَانُهُ وَ إِذَا رُفِعَ إِلَى إِمَامِ الْمُسْلِمِينَ أَنْذَرَهُ وَ حَذَّرَهُ فَإِنْ حَضَرَ جَمَاعَةَ الْمُسْلِمِينَ وَ إِلَّا أَحْرَقَ عَلَيْهِ بَيْتَهُ وَ مَنْ لَزِمَ جَمَاعَتَهُمْ حَرُمَتْ عَلَيْهِمْ غِيبَتُهُ وَ ثَبَتَتْ عَدَالَتُهُ بَيْنَهُمْ.
______________________________
(596)- الاستبصار ج 2 ص 12 الفقيه ج 3 ص 24
وجه اولویت در کلام مرحوم شیخ...ما باشیم و مقتضای قواعد، در اعانة بر اثم مقدمات بعیده اعانه نمیشود و اگر در جایی مقدمات بعیده حرام شد آنجا تعبدی است.مثلا قلمه زدن انگور و کاشتن آن برای 4 سال بعد که شراب بشود.
این مقدمات بعیده را نمیشود حسب قاعدة حساب کرد.
این ما یوجب و لو بعیدا را در خمر داریم ولی به عنوان قاعده کلیه در اینجا نداریم.
نمیشود بگوییم که هر فعلی که همان تأثیر را داشته باشد باز هم حرام است. کأن ایشان میخواهند بکویند که لان ثالثا الشیطان نوعی حکمت است نه علت. نمیتوانیم این کار را بکنیم.
توضیح مطلبی که مرحوم سید فرمده اند به صورت کلی این است که در ابعاد مختلف چه اصول و چه فقه کاربرد دارد.اون بحث این است که ما در باب ادله شرعیه اونی که در لسان دلیل اخذ شده است اگر به عنوان موضوعیت اخذ شد فرق است که مرآة یا سبب باشد.
اگر دوران امر بین این دو شد چه کنیم. مثلا خلوت با اجنبیة منهی عنه است از چه یث. از حیث تهییج یا موضوعیت.
یک احتمال این است که خود عنوان حرام باشد.و دیگری این است که مناظش و ملاکش حرام باشد. مثلا مصداق بارز تهییج شهوانی است.بنا به طور کلی این است که در احکام عقلیه غالبا عنوان مرآتیت دارد. مثلا زدن بچه بد است نه زدن بما هو زدن بلکه چون مصداق ظلم است. ولی اگر مصداق تأدیب بود خوب است مثلا.. و لذا معروف است که حیثیات عقلیه حیثیات تعلیلیة هستند مراد همین است که خود حیثیتی که بهش حکم میکنیم خودش موضوع حکم نیست.زدن موضوع نست. تأدیب مهم است.
ولی د رادله شرعیه حیثیات تقییدیه هستند. یعنی خود نظر به اجنبیه به عنوانه حرام است.لذا در ادله شرعیه قاعدة این است ه لفظ به عنوان موضوعیت باشد نه مرآتیة.در عرف قنونی حیثیات دائما یا غالبا حیثیات تقییدیه هستند یعنی حکم رفته است روی حیثیت نه متحیث.در ادله سمعیه در دوران امر حمل میشود بر موضوعیت.
لذا اونهایی که قائل به تداخل اسباب هستند هیمن است ه آیا حیثیث تقییدیه است یا تعلیلیة.
آیا حمل بر موضوعیت میکنیم یا بر معرفیت. ان بلت فتوضأ و ان نمت فتوضأ.عده ای گفته اند که تداخل اسباب قائل هستیم و سرش همین است که آیا اصالة اسباب بفهمیم یا نه. آیا موضوع بول بعنوانه است .نوم بعنوانه هست یا موضوع اشاره به حدث است. اگر مشیر باشد مرآة باشد به حدث هر دو حدث است ولی اگر موضوع باشد و عنوان مشیر باشد بول و نوم هر یک به تنهایی سبب وضوء است و لذا طبق قاعدة دو وضوء باید طبق قاعدة بگیرد
فعلا برنامه و زیربنای مخصوصا علمای ما نکته اساسی اش این است که اگر دوران امر شد که روایات النظر سهم من سهام ابلیس مسموم این را حمل کنیم بر مشیریت و مرآتیت یا موضوعیت. نظر به عنوان مهیج شهوت است و نکته تهییج شهوت است یا اینکه...لان ثالثها الشطان در روایت بنابر موضوعیت حمل بر حکمت میشود.
در جاهایی ما حیثیت را تعلیلیه میگریم. شبیه همین بحث که در فقه ما داریم که کاروانی میروند که آب ندارند و میخواهند تیمم بگیرند. اگر گفتیم موضوعیت دارد باید همه 1000 نفر بروند دنبال آب بگردند ولی اگر گفتیم مشیریت دارد دیگر دو نفر بروند مثلا کافی است.
سکونی را هم در اون بحث قبولش نداریم.
مرحوم نائینی میفرمایند فرق بین حکمت و علت این سات که اگر اون چیزی که بعد از لام تعلیل قرارد دارد اگر صلاحیت این داد که خودش بنفسه موضوع حکم شود میشود علت و الا حکمت است.الآن اینجا خب ای بشر کاری نکن که ثالثتان شیطان باشد انصافا صلاحیت موضوع حکم بودن ندارد.
پس کلام مرحوم سید ...اشکال مرحوم سید بخش اول کلام بود..این بود که در دوران امر باید حمل بر موضوعیت شود.ما باشیم و طبق قاعدة ...عدی به اولویت و فحوی ...این تعدی یک نکته فنی دارد... اون نکته اش این است که شما باید احراز بکنی که این عنوان مأخوذ به نحو مشیریت است. به نحو مرآتیت است. اصلا کلام روی تهییج شهوت است.
نکته دوم را بنده به کلام مرحوم سید اضافه کردم که ...برای تکمیل مرحوم سید... که انصافا مرحوم نائینی تنبهات به لطائف ظریفی دارند. ضابطه مرحوم نائینی این بود که اگر اون تعلیل میشد مستقیما موضوع حکم بشود میشود علت و الا حکمت. حالا این عنوان اینجا قابل احراز برای مکلف نیست و لذا قابلیت و صلاحیت موضوع بودن را ندارد.
جواب مرحوم سید هم همین است که ما در این جور موارد با ارتکاز عرفی مشیریت میفهمیم. در ثالثهما الشیطان یعنی این موجب تهییج شهوانی است. به ارتکاز عرفی.شما اگر بخواهید از سید جواب دهید جواب علمی اش این طور است.
اگر در روایت یتصریح شد به اینکه علت حرمت نظر به اجنبیه تهییج شهوت است. اگر این بود دیگر فرمایش سید درست نخواهد بود. روایتش را ان شاء الله خواهیم خواند که در آن تصریح شده است به علت.
شاید نظر مرحوم سید این باشد که اون روایت را قبول نداریم.