فهرست سخنرانی‌ها آخرین دروس دروس تصادفی دروس پربازدید

■ خارج فقه - مکاسب (۴۷)
■ خارج اصول
■ مکاسب ۸۸-۱۳۸۷ (۱۰۹)
■ تاریخ شفاهی (۳)
■ تقریرات
■ خارج فقه - حج (۲۰۶)
■ خلق عظیم (۱)
■ اصول ۱۴۰۲-۱۴۰۳ (۶۷)

خارج فقه - مکاسب » مکاسب 91-1390 » خارج فقه 91-1390 (28)

دروس خارج فقه کتاب مکاسب سال 91-1390 شمسی حضرت آیت الله استاد سید أحمد مددی

خارج فقه-1390-28

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

و الحمد لله رب العالمين و صلی الله علی محمد و آله الطيبين الطاهرين المعصومين و اللعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعين اللهم وفقنا و جميع المشتغلين و ارحمنا برحمتک يا ارحم الراحمين.

بحث راجع به مناسبت نجوم يک بحث فرعی ازدواج در، عقد در قمر در عقرب وارد شده اين گفتيم حالا هم چون نوشتند عده­ی از آقايون اين موضعش هم روشن بشه در اين بحث قمر در عقرب عرض کرديم يک روايت اساسی است که حالا نسبت داده شده به محمد ابن حمران عن الصادق(ع) يا در يک نسخه هم محمد ابن حمران عن ابيه عن الصادق(ع) مشهورترين نسخه محمد ابن حمران مستقيم عن الصادق(ع) من ديروز عرض کردم قديم­ترين مصدری که الآن داريم که اين روايت درش هست محاسن برقی است که بعد که مراجعه کردم به جامع الاحاديث در ابواب سفر تو يک کتابی به نام نوادر که به علی ابن اسباط نسبت داده شده آنجا هم آمده که طبعاً اين کتاب قبل از محاسن برقی است پس اگر بخواهيم باز آن تسلسلی را که ديروز عرض کرديم تکميل بکنيم فعلاً آنی که ما می­دانيم طبق معلومات ما در کتاب داره علی ابن اسباط آمده اين مرحوم نجاشی هم در شرح حال چندتا کتاب نقل می­کنه و برای هر کتاب به اصطلاح طريقی داره و می­گه و له کتاب النوادر و هو مشهور راست می­گه کتاب نوادر ايشان نوادر علی ابن اسباط خيلی مشهور بوده و خودش هم شخصيت بسيار بزرگيه خود علی ابن اسباط جزو شخصيت­های علمی بزرگی ماست البته به مثل ابن فضال نمی­رسه اما مثل همان­هاست يعنی جزو، مدتی هم قطعاً فتحی بوده حالا محل کلامه که آيا برگشته يا نه؟ اما قطعاً جزء فتحيه بوده و انصافاً با تأمل در رواياتش کاملاً واضحه که يکی از شخصيت­های بزرگه و شهرت شايد کتاب ايشان کتاب نوادر ايشان سبب شده بود که فعلاً هم به ما يک مقدارش رسيده عرض کردم يک شرحی داره يک مقدار از اصول که اين را در اختيار مرحوم آقای محدث نوری هم بوده يک مقدار از کتب قديمه اصول رسيده که به نحو وجاده هم بوده نه اين که به نحو اجازه آن­ وقت بعدها حالا با يک تاريخی اين­ها را چاپ کردند بالاخره جمع­شان کردند به اسم الاصول ستة عشر احتمالاً بعضش را تحقيق کرده باشند نديدم اگه آقايون کتاب شناسی خبر دارند اين اصول شانزده گانه يکش هم نوادر همين علی ابن اسباطه تو اصول شانزده احتمالاً تلخيصی باشه بعيده نوادر به نظرم پنج شش ورقه هفت هشت ورقه خيلی نيست، من به اين مناسبت ديشب هم همه­اش را هم خواندم که ببينيم يک چيزی منکری هم داره؟ نه چيزی منکری هم نداره انصافاً با اين گذشت زمان و يک اشاره­ی می کنم که تاريخ خود اين نسخه آن اصل نسخه چه بوده چه جور به ما رسيده به يک مناسبتی اشاره می­کنم پس و در نوادر هم بود يعنی نوادری که الآن مرحوم حاجی نوری هم داشتند که چاپ شده تو همين اصول ستة عشر اين روايت موجوده پس طبق اين قاعده ما اصل اين روايت در حقيقت کتاب نوادر علی ابن اسباط حسب علم ماست اصلش بعدها اين برای تاريخ روايت خيلی برايتان مؤثره بعدها در کتاب محاسن آمده اينجا ايشان گفته بعض اصحابنا عن علی ابن اسباط ظاهراً مرحوم برقی هم در محاسن مثل ما از نوادر علی ابن اسباط گرفته چون مطلبی را که در برقی نقل کرده عين همين نوادره.

بعد از مرحوم برقی در کتاب کافی آمده او از برقی گرفته که آن اسم احمد ابن محمد ابن خالد عن علی ابن اسباط خب اين­ها پشت­ سرهم اند مصادر طولانی هستند تأييد می­کنه ثبوت نسخه عی ابن، عين همان هم است هيچ فرق نمی­کنه و پس اصلش در کتاب علی ابن اسباط توسط برقی نقل شده کلينی هم از برقی آن وقت در اين متنی که الآن در نوادر ما داريم که چاپ شده در نوادر و در برقی و در کلينی البته کلينی طبق عادت خودش اين روايت نجومی را برده تو روضه اصلاً تو بحث ازدواج متعرضش نشده در اين متن همين طور که ديروز عرض کردم من سافر او تزوج، هم توی نوادری که چاپ شده هم توی محاسن برقی هم توی کتاب به اصطلاح، البته راجع به کافی يک نکته­ی ديگه هم داره که بعد عرض می­کنم محاسن و کافی را يک نکته ديگه هم داره که بعد عرض می کنم در تمام اين­ها اين طوره متن اين طوره، بعدها مرحوم صدوق رضوان الله تعالی عليه در دو کتاب حج و نکاح اين روايت را آورده ظاهراً از اين کتاب علی ابن اسباط نباشه ظاهرش اين طوره چون تعبيرش ايشان روی محمد ابن عمران و طريقی که ايشان در مشيخه شان داره اصلاً تو طريق اسم علی ابن اسباط نيست کلاً نيست و لذا بعيد نيست که ايشان از مصدر ديگه­ی نقل کرده، ايشان در با اين روايته با دو متن آورده در ازدواج من تزوج آورده در باب سفر من سافر او تزوج آورده، اين هم کار مرحوم صدوق که ريشه کار ايشان هم به حسب ظاهر نمی­دانيم چون ايشان طريقی را که برای محمد ابن عمران نوشته از طريق ابن ابی عمير و صفوان و اين­هاست که بسيار طريق خوبی هم هست صحيح هم هست و مشکل نداره آن وقت چرا  يک تعبير آورده روی محمد ابن عمران عن ابيه عن ابی عبدالله هردوش هم يک تعبيره هيچ فرق نمی­کنه خيلی عجيبه هردو هم رَوی است يکی اگر رُوی بوده باز يک چيزی می­گفتيم هردو به صورت رَوی و دو متن آورده فعلاً توجيهی برايش ما نداريم يعنی يک توجيه بعد عرض می کنم به قول خودمان من در آوردی خودمانه خيلی توجيه علمی درست حسابی مايه دار ما در اين جهت نداريم بعد از شيخ صدوق رضوان الله تعالی مرحوم شيخ طوسی دوبار اين حديث را آورده ليکن ايشان از احمد اشعريه، و در يک بارش اسم علی ابن اسباط هست البته در آن يک باری که اسم علی ابن اسباط هست عن اسماعيل ابن منصور اين تو نسخه­ی خود علی  ابن اسباط نيست اسماعيل ابن منصور نيست اين زيادی را داره در يک بار ديگه هم که آورده گفته احمد اشعری از اسماعيل ابن منصور اسم اصلاً علی ابن اسباط را انداخته، ظاهراً اينجا بايد افتاده باشه و ظاهراً در اين نسخه اسماعيل ابن منصور زيادی باشه چون متعارف هم نيست اصلاً کلا نشناخته است اين شخص ديگه نمی­دانيم پس تا اين­جا به اين نتيجه رسيديم در متن مرحوم شيخ طوسی هم فقط من تزوج هست پس کافی سافر او تزوج هست فقيه هردو هست تهذيب فقط من تزوج اين تاريخ اجمالی حالا اگر اين احتمال را بديم که در نسخه­ی که در اختيار تهذيب بوده صحيحش علی ابن اسباط باشه آن وقت به احتمال بسيار بسيار قوی مرجع اختلاف را می­تونيم پيدا بکنيم دو نسخه از نوادر علی ابن اسباط بوده يک نسخه در اختيار احمداشعری بوده در آنجا من تزوج بوده يک نسخه در اختيار احمدبرقی بوده در آنجا من سافر او تزوج بوده، ظاهرش ديگه زور زياد بزنيم و هردو هم در قمه، خوب دقت کردين اينی هم که احتمال داديم مثلاً اينجا اشتباه کرده، سقط کرده اين­ها را بايد گذاشت کنار بالاخره معلوم می­شه آن نسخه­ی علی ابن اسباط ريشه بحث­ را به ذهن ما که اين طور مياد ريشه بحث به اين بر می­گرده که در کتاب نوادر علی ابن اسباط چون بقيه مثل هم اند فقط يک اسماعيل ابن منصور در نسخه شيخ زيادی داره بقيه­اش عين همه هيچ فرق نمی کنه اختلاف مايي چرا داره اما عين هم اند يعنی سند مثل هم اند پس بنابراين احتمال بسيار قوی داره اين طور بوده حالا اين نکته­ی فنی برای شما يکش تحليل تاريخی است يکش ترجيح حالا فرض کنيد شما شناختين گفتين آقا زحمت کشيديد خيلی خوب معلوم شد در نسخه جناب علی ابن اسباط دو متن بوده حالا ما چه کار کنيم؟ ما با بعد زمان چطور تشخيص بديم مثلاً الآن متعارفه می­گن آقا کلينی اضبطه بحث کلينی مطرح نيست کلينی از برقی گرفته، برقی از همين نسخه­ی که ما داريم از علی ابن اسباط تو اين نسخه­ی ما هم که ما داريم سافر او تزوج بحث اضبطيت نيست شيخ از راه ديگری رفته از راه برقی، اگر شيخ از راه برقی رفته بود، آن وقت می­گفتيم با همديگه مثلاً شيخ تساهل کرده شيخ از راه احمداشعری رفته در آنجا فقط من تزوج است ديگه سافر نيست روشن شد مطلب روشن شد پس بنابراين مرجع اين اختلاف روايات در حقيقت بر می­گرده به کتاب نوادر علی ابن اسباط که تصادفاً کتاب مشهوری هم بوده خود ايشان هم شخصيت بزرگيه انصافاً روايت هم زياد داره خيلی بزرگواره ايشان انصافاً حالا فتحی باشه يا نباشه؟ بسيار شخصيت بزرگواری است تحليل ما اينه اين راهی که آقايون رفته نمی­دانم کافی اضبطه، اين کافی نيست اين مطالب طبق اين تحليلی که ما کرديم يک نسخه ی که ما داريم سافر او تزوج اين نسخه به نحو وجاده به ما رسيده اصل نسخه هم بغداديه علی تقدير صحت در ابتدای نسخه اين جور نوشته اخبرنا محمد ابن، هارون ابن موسی تل­اکبری، اين هارون ابن موسی تل­اکبر، اُکبرها يکی از روستاها و دهات شهرستان­ها در اطراف دجله بوده شمال بغداد، نزديکش هم تل­اکبری اين تل­اکبری به اصطلاح چون ايشان مال آن منطقه بوده ايشان تل­اکبری می گن اين ضبط صحيحش اينه تل­اکبراست، مرحوم هارون ابن موسی تل­اکبری يکی از بزرگان محدثين ماست يکی از چهره­های کم نظير ماست مرحوم شيخ طوسی در حق ايشان می­فرمايد روی جميع اصول اصابنا و مصنفاتهم کم داريم تو اصحاب تمام اصول اصحاب روايت کرده يکی از کتبی را که ايشان روايت کرده همين کتاب نوادره، خيلی کتاب از اين اصول ستة عشر خيلی­هاش را ايشان روايت می­کنه هارون ابن موسی تل­اکبری بسيار شخصيت بزرگی است و يک مناسبتی پيش بياد يک مقدار بيشتر راجع به ايشان، پس اين نسخه علی تقدير اين به نحو وجاده به ما رسيده علی تقدير قبولش نسخه هارون ابن موسی تل­اکبری است به لحاظ اولاً شخصيت ايشان تاريخ آن نسخه هم واضحه که در

24: 12

اشاره می­کنم الآن فعلاً نمی­خواهم وارد آن بحث بشم اين راجع به اين مطلب دو از همين علی ابن اسباط مرحوم برقی نقل کرده آنجا هم هست سافر او تزوج، نقل برقی هم عيناً با همين نسخه موجود ما می­خوره عيناً و ايشان مستقيم از علی ابن اسباط نقل می­کنه اين دو سه مرحوم کلينی هم نقل کرده ايشان هم از برقی نقل کرده عين عبارت برقی است بلی حالا آن مطلبی که می­خواستم اضافه کنم اينجا اضافه می­کنم در کتاب برقی اين طوره معذرت می­خواهم گفتم مستقيم اشتباه کردم بعض اصحابنا عن علی ابن اسباط، در کافی اين جوره احمد ابن محمد ابن خالد که برقی باشه عن علی ابن اسباط، آن بعض اصحابناش افتاده، البته شأن کلينی و مقام ايشان که جای خود داره شأن طلبه عادی هم نيست که اين کار را بکنه اما اين در حديث عده ی از انواع تدليس و کذب در حديث اين بود نستجر بالله اگر يک سندی ضعيف بوده با حذف آن اسم ضعيف سند را تصحيح می­کردند الآن شما اگر کتاب کافی را نگاه بفرماييد با قطع نظر چون بعدش ابراهيم ابن محمد ابن عمرانه آن توثيق نداره، با قطع نظر از ابراهيم اگر شما کتاب کافی را نگاه بکنيد سند معتبره چون می­گه احمد برقی از علی ابن اسباط اما شما مصدرش را که کتاب محاسنه نگاه بکنيد در محاسن داره بعض اصحابنا عن علی ابن اسباط، اين البته هست ما شأن کلينی را به مراتب اجل می­بينيم اما اين در علم حديث هست اهل سنت دارند اگر چنين موردی پيش بياد يک مقداری دست نگه می­دارند می­گن نکنه ايشان عمداً آن بعض اصحابنا را حذف کرده جای ديگه هم داريم، اين يک مشکله­ی است که حالا من نمی­خواهم الآن شرح طولانی­اش را بدم جای ديگه هم داريم که مثلاً از کتاب کافيه، از کتاب محاسن برقی است اسمی حذف شده که با حذف آن اسم سند معتبر می­شه نستجر بالله من در اين حاشيه­ی هم که بر درايه مرحوم شيخ نمی­دانم بيست و پنج، شش سال قبل چاپ شده آنجا نوشتيم اين منشأ شبهه نشه من اين عرض کردم که اين جوابش را بدم اين را چون اگر تأمل بکنيد در عبارات مرحوم نجاشی و شيخ جوابش روشنه درباره محاسن نوشتند زيد فيه و نقص اصلاً محاسن يک مشکلی داره، متنش زياده و نقيصه داره کتابش زياد يعنی نسخه کتاب مختلفه انشاء الله اگر توضيحاتی خدا توفيق داد يک جای ديگه مستقلاً چون اينجا حديث خيلی متوقف بر محاسن نيست يک وقتی توضيح مستقلی عرض می­کنم کتاب محاسن نسخش مختلفه، احتمال بسيار قوی و راجح و مناسب با جلالت شأن کلينی آن نسخه­ی که در اختيار ايشان بوده توش بعض اصحابنا نبوده، آن نسخه­ی ايشان اين عبارت را از اين که نجاشی و شيخ هردو اصرار دارند که در کتاب محاسن زيد فيه و نقص يعنی ما بايد نسبت به کتاب محاسن و نسخ محاسن يک مقدار حساسيت نشان بديم خوب دقت بکنيد خب چرا راجع به کتاب من لايحضره الفقيه نگفتند زيد فيه و نقص، خب اختلاف نسخ در هر کتابی هست ديگه خب تازگی نداره که يک عبارت اين معلوم می­شه کتاب محاسن يک مشکلی داشته به لحاظ مجموعه­ی خودش که بايد متونش مقايسه بشه، يعنی کتاب بايد با مقايسه و با شواهد موجودی که داريم حلش بکنيم، پس يک آيا اين بعض اصحابنا مرحوم نستجر بالله حالا ما واقعاً سنگينه ما می­گيم مرحوم کلينی مثلاً عمداً حذفش کرده خير، با شواهد موجود نسخه­ی مرحوم کلينی توش بعض اصحابنا نداشته نسخه ما داره، من هميشه عرض کردم خوب دقت بکنيد يکی تحليل مطلبه، يکی آخر و نتيجه­ خب چه کار بکنيم سؤال اين بعض اصحابنا هست يا نيست؟ حالا يکش تحليل مطلب که نسخه­ی کلينی نداشته و نسخه ما داره، يک دفعه ما به يک ترجيح نمی­رسيم مجمل می­شه ديگه امر روايت مجمل می­شه مابين ارسال و عدم ارسال آن وقت خب معلومه که حجيت برايش اثبات نمی­شه آيا وجهی برای ترجيح داريم خب طبيعتاً هم داريم اين طور نيست که نداشته باشيم و عمده­اش اينه که پيش ما چند اين اخيراً هم سابق عرض کردم ثابت نيست که مرحوم برقی پسر نه پدر مرحوم برقی پسر از قم بيرون آمده باشه برای کوفه برای تحمل حديث اين روشن نيست خيلی، چون علی ابن اسباط جزو اجله فقهاء و علمای البته در يک زمانی که فتحی بود حالا بعد اختلاف در رجوعشه در کتاب نجاشی نوشته رجع عن القول بفتحيه، کشی يک قصه­ی نقل می­کنه که لم يرجع مات علی الفتحيه حالا بعد مثلاً آقای خويي می­گه نه مثلاً نجاشی، آن آقای تستری نوشته نه آن آقای ديگه، اختلاف کردند که حق با اين آقاست، حالا هرکدام که باشه حالا من خيلی وارد چون واقعش هم يک کمی ابهام داره که چون دوتا از اعلام فن نوشتند حالا کدام يکشان درسته به هر حال بلا اشکال مدتی فتحی بوده اما قدر متيقن جزو فقهاء و علماء و کثير الحديث و خيلی هم جليل القدره اين علی ابن اسباط اما شواهد نشان نمی­ده که خود برقی پسر احمد با ايشان در کوفه ملاقات کرده باشند، لذا به نظر ما همين نسخه­ی که ما داريم اصح به نظر می­رسه خود من تمايلم به اينه که اين نسخه موجود محاسن اصح باشه بعض اصحابنا باشه، جای ديگه هم اگر من چون محاسنه تتبع نکردم، اگر آقايون تتبع بکنن می­تونن پيدا بکنن جای ديگه هم اگر باشه بايد قاعدتاً واسطه باشه فکر نمی­کنم احمدبرقی مستقيم از علی ابن اسباط نقل، بلی احمداشعری به کوفه آمده کراراً عرض کرديم احمداشعری قدس الله سره احمد ابن محمد ابن عيسی اشعری قمی ايشان رحله­ی به قول قديمی­ها رحله­ی و سفر در طلب حديث داشتند و به کوفه تشريف آوردند و از بزرگان کوفه مثل همين علی ابن اسباط مثل علی ابن حسن فضال علی ابن به اصطلاح حسن ابن علی وشاء الی آخره، حسن ابن محبوب از بزرگان کوفه اند ايشان حديث نقل کرده و به قم آوردند اين هست اين واضحه پس تا اينجا روشن شد تا زمان کلينی از اين نوادر علی ابن اسباط موجود ما يکيه، شيخ طوسی از احمداشعری از علی ابن اسباط در يک نقل نقل می­کنه آنجا من تزوج هست سافر توش نداره شيخ صدوق هم هردو را نقل کرده روشن شد، پس بنابراين ما اگر با اين معلومات را پهلوی هم بگذاريم تقريباً به اين نتيجه می­رسيم که اصل حديث در کتاب علی ابن اسباط بوده احمدبرقی گفته سافر و تزوج و عنه الکلينی، ليکن مرحوم احمداشعری گفته من تزوج سافر توش نگذاشته، از آن ور هم ديروز عرض کردم واعلموا ان حديثکم هذا دين، فانظروا عمّن تأخذون دينکم اينه سنی­ها هم دارند تو روايات ما هم از امام باقر هست سنی­ها از بزرگان ائمه شأن شان گفتند، عين اين عبارت را دارند ما هم داريم آن­ها هم دارند نه از رسول الله از علمای مثلاً قرن دوم سنی­ها هم دارند منحصر به ما نيست، ما هم داريم فانظروا عمّن تأخذون دينکم آن وقت راه چيه؟ آن مهمش اينه آن اولش اولاً ما تحليل کرديم که منشأ اختلاف چه شد؟ پس معلوم شد در قم نسخه­ی از کتاب از روايت علی ابن اسباط آمده اين دوتاست دوتا بزرگان گفت قد اختلفتما و انتما رأسا بلديکما فمن يحکم بينکما آن قصه­ی کسايي و سيبويه، دو بزرگوار قم احمداشعری و احمدبرقی از مصدر واحد دو جور نقل کردند احمداشعری من تزوج و القمر فی العقرب، بقيه­اش يکیه حديث فرق نمی­کنه، احمدبرقی من سافر او تزوج و القمر فی العقرب،

س: استاد ببخشيد همين حد ظن و گما شما احتمال داره که احمدبرقی به کوفه نرفته باشه به اين حدس می­شه حجيت برای آن سند، آن بحث دلالت روايت

ج: کاری نکرديم حالا رفته باشه، حالا چه می­شه آخر مثل کلينی کلينی برداشته گفته عن علی ابن اسباط حالا رفته باشه متنی که نقل کرده با اين متن موجود ما می­خوره، ما الآن بحث متن داريم حالا رفت يا نرفت خيلی خوب حالا شما می­گين رفته باشه،

س: نه شما می­فرماييد

ج: يعنی من ترجيح را با نسخه محاسن خودمان می­دانيم بعض اصحابنا توش باشه در نسخه کافی علی ابن اسباط مباشرتاً، دوتا نسخه از محاسنه نسخه­ی که در اختيار کافی بوده نوشته البرقی عن علی ابن اسباط نسخه­ی محاسنی که الآن دست ما چاپ شده نوشته عن بعض اصحابنا عن علی ابن اسباط سؤال اين بود که کدام نسخه ترجيح داره به نظر من نسخه محاسن موجود ترجيح داره می­گيد آقا ثابت نيست ظن و گمانه، نتيجه­اش ثابت نمی­شه نمی­دانيم حالا بعض اصحابنا بوده يا نبوده؟ می گيد نه کافی اضبطه، خيلی خوب حالا فرض کنيد باشه اين الآن برای ما مشکل، چون حديث با قطع نظر از اين جهت مشکل داره، چون بعدش ابراهيم ابن محمد ابن حمران داره، آن هم توثيق نشده به هر حال حديث مشکل داره با اين مقدار حل نمی­شه اين يک بحث کبروی است برای اين که مثلاً الآن خود مرحوم شيخ صدوق شيخ طوسی از کافی نقل می­کنه با کافی که ما داريم فرق داره اين در حقيقت دو نسخه از کافيه، يک اين دو نسخه از کافیه، دو ترجيح با کدام يکيه؟ سؤال من به نظر خود من ترجيح با نسخه مطبوع خودماست بعض اصحابنا باشه خب آقايان مشهورشان اينه که کافی اضبطه، خيلی خوب فرض کن حذف شده بعض اصحابنا را برداشتيم، به اضبطيت کافی به هر حال ايشان نسخه داشته ديگه، وقتی هم ايشان می­گه عدة من اصحابنا عن احمد ابن محمد می­خواهد بگه من در نسخ متعدد ديدم در يک نسخه واحد نديدم ايشان از چند نسخه نقل می­کنه بعض اصحابنا نيست خب کافی هم از محدث ثقه­ی ما هم بحثی نداريم ما حرف­مان اينه که آن نسخ باجمعها به نظر ما مخدوشه نسخه صحيح همينی است که الآن به ما رسيده به قرينه عدم نقل احمد از مشايخ کوفه و بغداد اين راجع به اين قسمت بحث اين نکته الآن خيلی ظريف اينجاست و اين اختصاص به اينجا نداره ما چه جوری متون حديث را تشخيص بديم چون تا حالا همه آقايون ميان بحث­های سندی می­کنن، ما عرض کرديم کراراً عرض کرديم ما نياز به بحث متن هم داريم اين نيست که سند باشه حالا اين چرا بحث متن پيش ما خيلی مورد اعتناء قرار نگرفته انصافاً بحث متن در کتب ما خيلی مورد اعتناء قرار نگرفته هم از قديمش حالا فرض کنيم مثلاً من باب مثال علامه يک حديثی را که مياره مقارنه متونش را نمی­کنه فرض کن از تهذيب نقل می­کنه حالا ممکنه همان متن در کافی آمده فرق داره، نه علمای بعدی ما خيلی کم آمدند در حديث واحد مقارنه­ی متنی بکنن عرض کرديم کراراً اولين کسی که انصافاً در اين جهت سرمايه گذاشت و رسماً وارد اين کار شد نه اين که حالا جنبی باشه مرحوم صاحب معادنه، اين منتقی الجمانش ايشان متون روايات را با همديگه مقايسه می­کنه می­گه اين حديث در کافی اين طوره در فقيه اين طوره در تهذيب اين طوره، اين مقارنه فقيه الآن تو ذهنم نيست قاعدتاً آورده اما الآن تو ذهنم نيست تهذيب و مخصوصاً که ايشان فرموده است من تهذيبی که داريم به خط خود شيخ طوسی است که الآن ما نداريم اين تهذيب در اختيار مرحوم صاحب منتقی بوده که اين واقعاً يک نعمت بزرگ الهی است يعنی منتقی از اين جهت بسيار نعمت بزرگی است چون ايشان احاديثه با نسخه خط خود شيخ طوسی تصحيح کرده فقط مشکل کار اين است که ايشان کل احاديثه نياورده خصوص صحيح و حسنه آورده فی الاحاديث الصحاح و الاحسان منتقی الجمان ضعيف و موثقه نياورده ايشان بعد هم خود ايشان عمرش کفايت نکرده تا حدود اوائل حجه نوشته بقيه ابواب را نه، اگر ايشان کل فقه ما را می­آمد اين بررسی را انجام می­داد کار خوبی بود اما اين کار بعد از ايشان خيلی دنبال نشد نه اين که خيلی بعضيا تک و توک و الا رسماً دنبال نشد و ای کاش اين کار دنبال می­شد باز صاحب وسائل که آمد ايشان هم نسبتاً روی متن يعنی نسبتاً اعتنای نداره من تعبير به تساهل می­کنم اين از تساهل خود بنده است متساهل نيستند مبناشان اين بود نه اين که تساهل، اعتقادشان اين بود اينه تساهل بهش نمی شه گفت صاحب وسائل خيلی رو متن نداره کار نکرده من عرض کردم کراراً اگر بنا بشه يک تحقيقی از وسائل بشه و اختلاف متون به دقت ضبط بشه حدود نود درصد موارد اختلاف متن تو وسائل نيامده نود درصد خيلیه يعنی نسبت خيلی بالاست نسبت کمی نيست بيشترين قسمت اختلاف متن را ايشان نداره، ديگه حالا آن­ها مبناشان بوده عرض کردم من توضيح دادم تساهل تعبير نکنيد ما مثال­هاش فرض کنيم مرحوم صدوق در آن من جددّ قبراً،

55: 26

قبراً می­گه سه جور مثلاً مشايخ خواندند اسم می­بره برقی اين جور خوانده صفار اين جور خوانده، فلان بعد ايشان می­گه هرسه کراهت داره هرسه جايز نيست يعنی توی متن چون قائل به حجيت تعبدي، يک نحو از حجيت تعبدی بودند می گفتند اين هم سند داره اين هم سند داره هردو را قبول می کنه هردو را قبول می کنه اين هم سند داره من سافر او تزوج آن من تزوج هم سند داره اين کار صدوقه پس سه­تا کار اينجا شده کلينی من سافر او تزوج، شيخ طوسی من تزوج شيخ صدوق هردو، هردو متن را آورده يکجا سافر و تزوج يکجا هم تزوج دقت کردين، شما ممکن است چه کار بکنيد بگين نمی­شه آقا متن بالاخره يا آنه يا اينه، دوتا متن که نمی شه درست باشه يکش بايد تلخيص از ديگری فرض کنيم سافر او تزوج يکجای ديگه تلخيصش کردند، اما مرحوم اين طور که به شما عرض کردم روشن شد حالا اين يک بحث خيلی لطيف عرض کردم حالا من چون نمی­خواستم وارد اين بحث بشم پس اجمالاً فقط يک نکته را اضافه بکنم، از زمانی که شماها در حوزه غالباً ديگه درس­های اصول بالا را می­خوانيد از مثل رسائل مثلاً در رسائل اگر ذهن مبارک­تان باشه در اول حجيت خبر واحد می­گه خبر را از سه جهت بررسی می­کنيم يکش صدور که بحث از سند و مثلاً رجال و اين­هاست يکی هم دلالت و يکی هم جهت صدور که آيا تقيه است يا نه؟ مثلاً متن نيامده تو رسائل، ولذا شما هم همچو گفت لاشعورياً ارتکازاً خيلی ديگه از اولی که مثلاً دروس عالی شروع می­شه مثل رسائل و بعد کفايه و بعد فرض کنيم مرحوم آقای نائينی و مرحوم استاد آقای خويي و اين­ها همه همين حرف شيخ را نوشتند ديگه متعرض بحث متن نشدند که شما اهتمامی روی متن داشته باشه که متن چيه آخر؟ اين معلوم می­شه که به اين سادگی­ها که ما فکر می کنيم نيست کلينی آن متن را آورده شيخ متن ديگری آورده و صدوق هردو متن را.

سؤال اينه ما چه راهی داريم، حالا به قول معروف و مند شد رجال و مجال و نمی دانم فهرست و اين­ها ما چه راهی برای شناخت متن داريم، کدام متن ترجيح بديم، آيا متن اصلی من تزوج بوده يا متن اصلی من سافر او تزوج بوده، اصلاً ماها راهمان چيه؟ سؤال به همين مقدار که بگيم کلينی اضبطه يا صدوقه اضبطه يا مثلاً شيخ طوسی بعد از همه آمده ايشان، يا به همين مقدار که بگيم آقا ما نمی­فهميم احمداشعری گفته من تزوج احمدبرقی گفته من سافر او تزوج کتاب هم يکی کتاب علی ابن اسباط به قول آن شعر آن معروف، گفت جمع شکسته خوانند جمع نشسته دانند، چون نيست خواجه حافظ چون بالاخره ما که نمی­دانيم حالا کتاب چه بوده اين دو کتابه دو نسخه است از کتاب ما يک حالت تحير پيدا می کنيم که آيا متن اصلی چه بوده، خب يک راهی هم حتماً کراراً شنيديد می­گن اگه دوران امر شد بين زياده و نقيصه اصالة عدم زياد مقدم بر اصالة عدم نقصيه است، يعنی اين احتمال که مثلاً سافر زياد باشه اين خيلی احتمال ضعيفيه، اما احتمال اين که آن من تزوج توش نقص باشه قوی­تره، لذا با اين اصل عقلائی می­گن همان متن کلينی را قبول می­کنيم چون با اصالة عدم زياده بهتر می­سازه من عرض کردم حالا اگر برفرض ما همچون اصل عقلاء من نمی دانم همچو اصل عقلائی داريم يا نه؟ چون ما اين اصول بايد عقلائی باشه اجمالاً در بعضی از موارد ما داريم اما اين که رجوع بکنيم به عنوان يک اصل به او فکر نمی­کنم ثابت باشه بعد عرض کردم اين کتب ما روايات ما واعلموا ان حديثکم هذا دين، فانظروا عمّن تأخذون دينکم، می­نشستند بررسی می­کردند نسخه شناسی می کردند نسخه اين، نسخه­ی آن اين­ها را با همديگه مقارنه می­کردند بعد با يک آدابی حدثنی فلان اين طور نبود که مثلاً يک کتابی جلوشان باشه بعد بگه من نوشتم يادم مياد اين کلمه را نوشتم يا ننوشتم، اصل اين که زيادی نوشته باشم خيلی قوی نيست اما اصل اين که کم کرده باشم قوی است اين حرفا خيلی ريشه­ی اولاً عقلائيتش روشن نيست در کتب مهمه، ثانياً اگر هم برفرض هم تا يک حدی عقلائی باشه در نوشته­های خومان مثلاً به قلم خودمان، اما در کاری که بزرگان اصحاب مخصوصاً دو شخصيت بزرگ يکی احمداشعری و يکی هم احمدبرقی البته دوران امر بين اين دو شخصيت بزرگ بشه احمداشعری اجل شأناً است بلا اشکال، فوق العاده جليل القدره احمداشعری و دقيق فوق العاده دقيق در حديث، بلکه همين احمداشعری آن احمدبرقی را از قم بيرون کرد به خاطر تساهل در حديث البته بعد ايشانه برگرداند عذرخوهی کرد از ايشان، يکی از کسانی که از قم بيرون کرد همين احمدبرقيه، بلی آقا؟ به عکسه يعنی جلالت و انصافاً ما کار به حالا آن جهات سياسی و اين بيرون کردن­ها و تبعيدها آن جای خودش، ليکن آنی که الآن ما مطرحه پيش ما بلا اشکال احمداشعری اجل شأناً  است در حديث بلا اشکال و بلا شبهه خب يک راه همان راه بود که اصالة عدم زياده اگر آن باشه ترجيح با نسخه برقی، يک راه اين که جلالت شأن احمداشعری اقتضاء می کنه که ترجيح نسخه ايشان بديم اين راه­های متعارف اصحاب را دارم عرض می کنم يک راه اين که کافی اضبطه مثلاً.

اما به نظر ما انصافاً آنچه که به نظر ما مهمه می تونه يک مقدار زيادی کار گشا باشه فتاوای اوليه اصحابه، آن خيلی می­تونه کارگشا باشه خوب دقت بکنيد چون من عرض کردم اين از خصائص فقه ماست اشتباه نشه نه در فقه حنفی هست نه شافعی هست، هيچ فقهی نيست، در فقه ما يک مرحله­ی نصوص داريم و روايات اهل بيت يک مرحله انتقال به فتوی داريم انتقال نصوص به فتوی داريم يک مرحله بعد فتاوی و تفريعات و الی آخره اين مرحله انتقال نصوص به فتاوی اين از خصائص فقه ماست و خيلی ارزشمنده در اين مرحله انتقال که اين مرحله انتقال از نصوص به فتاوی تقريباً از نظر تاريخی از دويست و پنجاه شروع می شه تا حدود چهار صد از نظر تاريخی حالا چهرهاش را هم بعضيا عرض کرديم چهار صد نوشته، چهار صد هم داريم، اما آن روحش و زير بنای

53: 33

چهار صد و پنجا مثلاً دويست و پنجا تا چهار صد و پنجا انتقال از مرحله نصوص به فتاوی در اين مرحله غير از اين که انتقال از نصوص به فتاوی است چون در اين مرحله حالا با درجاتی که دارند خيلی مقيد بودند خوب دقت کنيد فتاوی عين نصوص باشه حتی تفريع ذکر نمی­کردند حتی به قول مرحوم شيخ طوسی قدس الله سره در اول کتاب مبسوط حتی لفظ را جا به جا نمی­کردند اين قدر دقيق بودند، مثلاً اگر در روايت اناء بود اناء را می­آوردند ظرف مثلاً به کار نمی­بردند مثلاً مثلاً

29: 34

ظرفک مثلاً نه همان لفظ اناء را به کار اصلاً می­گفت لفظ مرحوم شيخ در اول مبسوط نوشته در مقدمه ايشان می­گه اصحاب ما اين قدر مقيد به نصوص اند که اضافه بر اين که از نصوص خارج نمی­شن تفريع نمی­کنن حتی لفظ نص را هم عوض نمی­کنن روشن شد پس يک مرحله ارزشمندی است در فقه شيعه که اين خوب مرحله اساسی است يعنی اين می­تونه تا حدی زيادی کارگشا باشه، و عرض کرديم به لحاظ تطبيقی هم اولين مصدری که ما در اين جهت در فقه شيعه داريم همين کتاب معروف فقه الرضاست، که چون چند دفعه من توضيح دادم ديگه امروز حال توضيح دادنش را ندارم چون وقت می­گذره اين برای انتقال به نصوص و فتاوی خيلی تأثير داره و بعد کتب خود شيخ صدوق تا حد زيادی مقنعه شيخ، می­گم تا حد زياد چون اين­ها يک مقداری نصوص را يک دستکاری مختصری کردند تا متن فقهی بشه مرحوم صدوق در کتاب مقنع خودش همين مقدار دستکاری هم نکرده من ديروز خدمت­تان توضيحشه عرض کردم شما هم الآن می­تونيد اين تجربه را انجام بدين خيلی کار خوبی هم هست لطيف هم هست برای تجربه فقاهتی خودتان قدم اولش خوبه اين­ها می­آمدند متون فقهی را مقابل­شان می­گذاشتند مکررها را حذف می­کردند آن حديثی را که قبول داشتند علامت می­گذاشتند سندش را حذف می­کردند متنش را می­آوردند اين متون پشت سرهم می­شد متن فقه مأثور يا منصوص يا به قول مرحوم آقای بروجردی قدس الله سرّه الشريف اصول متلقات، مراد ايشان از اصول متلقات يعنی فتاوای که بعينها از اهل بيت اخذ شده چون من عرض کردم حالا غير از تعبير ايشان يک تعبير هم بنده آورده گفتيم عده­ی از قدمای ما به نحو تلقی بوده بعضيا هم گاهی تبنی بوده تبنی استدلال تلقی نه از بر می­گردد به امام(ع) عرض کرديم اگر عمل گذشتگان ما تلقی باشه بسيار خوبه، تبنی باشه هم رجال و نحن رجال خيلی مقيد به تبنیات و اين­ها نيستيم تشخيص صغروش هم مشکله، که شيخ طوسی در اينجا آيا تلقی است يا در اينجا تبنی است اين مشکله اينه انصافاً من قبول دارم مشکله اما اگر اثبات بشه کارگشاست اين مطلب کاملاً درسته پس ببينيد کتاب مقنعه شيخ مفيد فرق مقنعه شيخ مفيد با مقنعه شيخ صدوق شيخ صدوق تقريباً متون را پهلوی هم آورده، شيخ مفيد يک مقداری مثلاً جمع و جورش کرده تا متن فقهی بشه شما هم مثلی که مثلاً جامع الاحاديث بگيری هر باب جامع الاحاديث احاديث مکررش را کنار بگذاريد می­مانه مثلاً از اين بابی که بيست­تا حديث بود ممکنه بمانه هشت­تا فرض کن هشت­تا آن­های هم که قبول ندارين ضعيفه کنار بگذارين مثلاً شش­تاش را قبول ندارين اين دوتا سند را بر می­دارند متن حديث را ميارند اين­ها را پهلوی هم می­گذاره می­شه متن فقهی اين فقه مأثور آن وقت اين بزرگان اصحاب ما در اول نوشتن کتاب فقهی پيش­شان اين طوری بوده شما هم تجربه خوبی می­تونين توی خانه شروع بفرماييد از اول جامع الاحاديث يک دوره فقه و اين ترتيب فقه مأثور فقه مأثور يک مقدار مثلاً مقنع شيخ صدوق عبارت عبارته فقه الرضا هم همين طوره، شايد در فقه الرضا هم موارد تبنی­اش خيلی کم باشه چون ما آنجا هم گفتيم، بعضيا تبنی داره، خيلی کم باشد شايد خيلی کمه طولانی نمی­خواهد من الآن فعلاً نه حال من مساعده، نه وقت مساعد اين کار است اما فقه الرضا قطعاً بالای نود و هفت، هشت درصدش تلقی يعنی الآن شايد ما مثلاً حدود پانزده تا بيست درصد متونی که در فقه الرضا آمده ما در روايات پيدا نکنيم اما قطع نداريم ايشان از روايات آورده به ما نرسيده، فقه الرضا اين مقدار دقيقه انصافاً مقنع شيخ صدوق هم همين طوره رساله علی ابن بابويه هم همين طوره،

س: الآن تشخيص چيه؟

ج: کاملاً واضحه متون چون بعينها موجوده الآن آن وقت دقت کردين حالا ببينيد ما روايتی که از محمد ابن حمران داريم برگرديم به روايت اين از امام صادق(ع) محمد ابن حمران يک متنش من تزوج است يک متنش من سافر او تزوج روشن شد اين دو متن آن وقت ما عرض کرديم يک روايتی را هم اينجا خوانديم اگر ديروز ياد مبارکتان باشه يک روايت ديگری هم در اينجا خوانديم منسوب است به امام هادی(ع) در آن روايتی که منسوب است به امام هادی که عرض کردم مرحوم شيخ صدوق در کتاب­هاش آورده، آن روايتی که از امام هادی(ع) آمده خوب دقت بفرماييد که احتمال چون روايت امام صادق که عرض کرديم نسخش مختلفه، دو نسخه الآن پيدا کرديم اما آنی که از امام هادی است چون نمی­خواهم بگم روايت امام هادی در جامعه ما جا افتاده بود چون هم عبدالعزيز حسنی که راوی اين روايته در انزوا زندگی می­کرده هم به اصطلاح راوی از عبدالعزيز هم سهل ابن زياده، که اين هم وضع روشنی نداره خيلی در آنجا داره من تزوج و القمر فی العقرب خيلی عجيبه، يعنی همان متن اشعری، توش سافر نداره، دقت فرموديد آقا، در متنی که از امام هادی حالا آيا واقعاً چون بالاخره نمی­شه اين مطلبی امام صادق در سال مثلاً صد و چهل و پنجا فرموده باشند بعد ديگه شيعه بهش مبتلا نشده كه اين ما اسمش گذاشتيم مسأله عرض، عرض بر ائمه متأخرين اينجاي كه ما الآن داريم البته روايت امام هادي به اين وضوح سندي، و مقداري يعني حجمي كه روايت امام هادي داره حجمي نيست كه بگيم تو جامعه شيعه جا افتاده چون شيخ صدوق و يك استاد مجهول و آن هم بعد از محمد ابن جعفر اسدي آن هم سهل ابن زياد و عبدالعزيز خيلي ابهامه يعني افرادي هم كه مشهور در جامعه نيستند اما احتمالاً نقل شده به هر حال در كتاب فقه الرضا كه عرض كردم اين خيلي مي­تونه در اين جهت تأثير باشه، كه در اين جلد بيست و پنج جامع الاحاديث صفحه 151 آمده ايشان تعبيرش اينه و اتق التزويج اذا كان القمر في العقرب، اين تبنيه يعني اين فتواي خود فقه الرضاست، فان اباعبدالله قال من تزوج و القمر في العقرب لم ير خيراً ابداً فان اباعبدالله توش سافر نداره، آن متني كه در فقه الرضا آمده خوب روشن شد در متن فقه الرضا سافر نيست، و خودش هم فتواش خصوص

50: 41

ديگه بحث سفر را در فقه الرضا نداره البته احتمال مي­ديم و العلم عند الله چون من اعتقاد عجيبي به اين فقه الرضا و نظاير اين داريم اعتقاد داريم بلي اعتقاد داريم كه ايشان روايت را به اين متن ديده، متني كه ما الآن داريم لم ير الحسني توش ابداً هم نداره من به خلاف اين آقايون كه در متن كار نمي­كنن معتقدم در متن كلمه كلمه متن روش كار بكنيد چون اين كلمه به كلمه عمر روش صرف شده نه اين كه خيال بكنيد كشي به شما رسيده اين كه داره لم ير خيراً اين يك آن توي متن مشهور ما لم ير الحسني دو ابداً داره تو آن متن امام هم نيست، اين احتمالاً روايت ديگري باشه بعيد مي­دانيم مرحوم حالا مرحوم يا نامرحوم صاحب فقه الرضا هر كسي باشه اين در روايت تصرف كرده باشه چون اين مقدار تصرف هم در روايت نمي­كردند احتمالي كه من ديدم به حسب آن ذوقي كه من دارم با اين كتاب فقه الرضا متني كه در اختيار او بوده شايد روايت ديگري بوده من تزوج و القمر في العقرب لم ير خيراً ابداً يكي كلمه خير يكي كلمه ابداً اين دوتا توي متن روايت محمد ابن حمران نيست، خب اين يك شاهد بسيار قوي كه حق با احمداشعري است سافر توش نيست بعدها خود مرحوم شيخ صدوق خوب دقت كنيد در مقنع خيلي عجيبه، در فقيه هردو را آورده بود اما تو مقنع داره، و لا تتزوج و القمر في العقرب فانه من فعل ذلك لم ير الحسني اين لم ير الحسني متن عبارت محمد ابن حمرانه، لم ير الحسني نه خيراً ابداً خيلي دقت است، نگفت لم ير خيراً ابداً گفت لم ير الحسني اين متن روايت هم محمد ابن حمرانه، اين هم خيلي عجيبه ما اينه جاي ديگه هم داريم در صدوق هردو متنه آورد خيلي عجيبه هردو هم از محمد ابن حمران، اما تو مقنع متن سفر را ديگه نياورد اين هم خيلي عجيبه، اين هم از عجايب كاره، در متني كه در مقنع هست فقط تزوج را آورده با اين كه خود ايشان در فقيه هم كتاب فتواي ايشانه در فقيه هردو متن را در دو باب آورده اما در كتاب مقنع كه رسيده كه خصوص من تزوج را آورده،

س: مقنع

28: 44

ج: لا ادري دقيقاً و در مقنعه­ي، بلي آقا؟

س:

35: 44

ج: مفهوم كتاب محاسن كه ديگه غير از كتاب مقنعه شيخ طوسي هم ببينيد شيخ مفيد لاينبغي لاحد ان يعقد نكاحاً و القمر في العقرب فانه روي عن الصادق(ع) انه قال من فعل ذلك لم ير الحسني نه خيراً ابداً نظر اين­ها رو روايت محمد ابن حمرانه، بعد شيخ طوسي هم در نهاي بعد هم در فتاوي اصحاب همان رواج پيدا كرد من تزوج پس با مجموعه­ روشن شد اين من اينجا براي شما عرض كردم كه اين باب بشه براي كل روايات شيعه و زحماتي كه در اين جهت پس روشن شد كه انصاف قضيه حق با احمداشعري است متن من تزوج است نه من سافر او تزوج،

س: احمداشعري حسني را نقل نكرده بود كرده بود؟

ج: چرا، حسني لم ير الحسني، لم ير خيراً ابداً فقط تو فقه الرضا آمده و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين، مي­گن گوينده هرقدر خسته بشه شنونده بيشتر خسته مي­شه.


 

بنده دیروز اشتباها عرض کردم اولین مصدر محاسن هست. نه در کتاب نوادری که پیدا شده اس مال علی بن اسباط هم آمده است. مرحوم نجاشی هم در شرح حال علی بن اسباط چند کتاب نقل میکنند و طریق نوادر را میآورند و میفرمایند و هو مشهور و راست هست .خیلی مهشور بوده است و خود علی بن اسباط هم خیلی از شخصیتهای علمی مهم و بزرگ ماست و مدتی فطحی بوده است و محل کلام هست که برگشته است یا نه و در حد ابن فضال نیست ولی بزرگ هست. شهرت کتاب نوادر ایشان سبب شده است که مقداری به ما فعلا ازش رسیده سات. شرحی دارد که بعضی از اصول قدیمه به نحو وجاده به ما رسیده است و بعدها اینها را جمع کردند و چاپ شد به اصول ستة عشر....احتمالا تلخیصی باشد...اونی که در ما هست چی منکری ندارد. همه اش را خواندم. خوب است.

پس طبق این قاعد ما اصل این روایت در کتاب نواد رعلی بن اسباط حسب علم ما هست و بعدها در محاسن هست و بعد هم سیری که عرض شد...ظاهرا مرحوم برقی هم در محاسن از نوادر علی بن اسباط گرفته اند. بعد مرحوم برقی در کافی هست که ایشان از برقی گرفته اند.اینها مصادر طولی هستند تأیید میکند نسخه علی بن اسباط را.در متن نوادر ما و در برقی...سافر او تزوج هست.اگر در نسخه تهذیب هم علی بن اسباط باشد...در این صورت منشأ اختلاف این دو نقل این میشود که دو نسخه از کتاب علی بن اسباط بوده است..و هردو هم در قم هست...یکی دست احمد اشعری بوده است و ....خلاصه نسخه علی بن اسباط اختلاف داتشه است....چون بقیه مثل هم هستند که در نسخه شیخ یک اسماعیل بن مصنور زیادی دارد...پس اینجا بحث اضبطیت کلینی یادیگران نیست..بحث یک اختلاف نسخه هست که شیخ از یک راه رفته اند و کلینی از راه دیگری...یکی نسخه احمد اشعری و یکی نسخه برقی که در راه احمد اشعری تزوج تنها هست...این صاول ستة عشر را هارون بن موسی تلعکبری خیلی را نقل میکنند. این نسخه وجاده ای ما علی تقدیر اینکه آن باشد مال هارون بن موسی تلعکبری هست.از همین علی ب اسباط مرحوم برقی دارند.و نقل برقی بعینه نقل نسخه موجود ماست و ایشان از بعض اصحابنا علی بن اسباط هست و مرحوم کلینی از برقی نقل میکنند و بعض اصحابنا در کافی افتاده است...البته شأن مرحوم کلینی جای خودش را دارد و شأن طلبه عادی نیست و در حدیث یک از انواع اشتباهات در حدیث این بوده است که با ذف اسم ضعیف سند ظاهرش صحیح میشده است.در کافی سند به علی بن اسباط معتبر هست ولی در محاسن بعض اصحابنا افتاده است.این یک مشکلی هست... در بعضی جاها موجود هست. که ظاهرش اسمی حذف شده است.اینمنشأ شبهه نشود.

در عبارات مرحوم شیخ که تأمل کنید میبیند که در مورد مجاسن داریم که زید فیه و نقص...نسخ کتاب محاسن مختلف هست و لذا مرحوم کلینی نسخه شان این طور بوده است.از این زید فیه و نقص معلوم میشود که مقدار زیادی این طور بوده است و الا هر کتابی اختلاف نسخه دارد.

حالا ما چه کنیم..آِااین بهض اصحابنا هست یا نه. یک دفعه به اجمال میرسیم...آیا وجهی برای ترجیح داریم؟ عمده اش این هست که ثابت نیست مرحوم برقی پسر نه پدر از قم بیرون آمده باشند به کوفه برای تحمل حدیث...چون علی بن اسباط جزو اجله فطحیه بوده اند در زمانی و در نجاشی رجع دارد و کشی یک قصه ای دارند که لم یرجع. خلاصه هر کدام که باشد و مقداری ابهام هم دارد.بلا اشکال مدتی فطحی بوده اند و قدر متیقن خیلی جلیل القدر بده اند ولی شواهد نشان نمیدهد که برقی به کوفه رفته باشند...برقی پسر ...و الا پدر که رفته است و لذا خود بنده نسخه محاسن که بعض اصحابنا دارد را اصح میدانم.احمد اشعری به کوفه آمده اند.بحث متن در کتب ما خیلی مورد اعتناء واقع نشده است...یک حدیث که میآورند مقارنه متون را معمولا نکرده اند. خیلی کم آمده اند د رحدیث واحد مقارنه متنی بکنند.اولین کس یکه در این جهت سرمایه گذاشت و رسما وارد شد مرحوم صاحب وسائل در منتقی الجمان هست.نخصوصا که فرموده اند که تهذیب من به خط شیخ طوسی رحمه الله هست.و از اینجهت منتقی خیلی خوب هست الا اینکه مشکل این هست که خصوص صحیح و حسن را آورده اند و تا اوائل حج نوشته اند. نه کل فقه.حدود 90 درصد موارد اختلاف متن در وسائل نیامده است.این درصد خیلی بالاست.(حثی در متن که بارها نوشته ام.)حالا با توجه به اینکه یکی از راههای خوب شناسایی متون...مراجعه به مرحله انتقال از نصوص به فتاوا هست و تشخیص صغروی تبنیات قدماء از تلقیاتشان مشکل هست. در یان جا هم بریا شناسایی متن میشود به این مرحله رجوع کرد.

حالا در اینجا روایت محمد بن حمران دو متن داشت.اون وقت یک روایتی را خواندیم که منسوب است به آقا امام هادی سلام الله علیه. که عرض کردیم مرحوم شیخ صدوق در کتابهایشان آورده اند. روایتی هست که ... این روایت را عبدالعظیم حسنی داشت و سهل بن زیاد هم نقل کرده است که وضع روشنی ندارد...من تزوج و القمر فی العقرب...که همان متن اشعری رحمه الله هست. سافر ندارد.آیا واقعا...حجم این روایت طوری نیست که در جامعه شیعه بگوییم جا افتاده باشد. عبد العظیم حسنی مختفی بودند.سهل بن زیاد وضع روشنی ندارند.

در فقه الرضا سلام الله علیه در ج 25 جامع احادیث شیعه ص 151 آمده است. و اتق التزویج اذا کان القمر فی العقرب فان اباعبدالله قال من تزوج و القمر فی العقرب لم یر خیرا ابدا.این متن با متون دیگر فرق دارد. و ظاهرا یک روایت دیگری هست.. احتمال بنده به حسب ذوق خودم این هست ه متن ایشان یک روایت دیگری بوده است به خاطر اختلاف خیر و کلمه ابدا با متن محمد بن حمران.این یک شاهد بسیار قوی که حق با احمد اشعری هست. بعدها مرحوم صدوق در مقنع با اینه در فقیه هر دو را دارند ولی در مقنع فقط یکی را میگویند و تعبیر لم یری الحسنی دارند که متن عبارت محمد بن حمران هست.در فقیه هر دو هست ولی در مقنعه متن سفر را نیاوردند.

مقنعه هم فانه روی عنالصادق علیه السلام ن فعل ذلک لم یر الحسنی...نظر اینها روی روایت محمد بن حمران هست..بعد هم شیخ طوسی فقط تزویج را دارند و لذا سفرش ثابت نیست.پس اصناف قضیه حق با احمد اشعری هست نه من سافر او تزوج

ارسال سوال