فهرست سخنرانی‌ها آخرین دروس دروس تصادفی دروس پربازدید

خارج فقه - مکاسب » مکاسب 91-1390 » خارج فقه 91-1390 (90)

دروس خارج فقه کتاب مکاسب سال 91-1390 شمسی حضرت آیت الله استاد سید أحمد مددی

خارج فقه-1390-90

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

و الحمد لله رب العالمين و صلی الله علی محمد و آله الطيبين الطاهرين المعصومين و اللعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعين اللهم وفقنا و جميع المشتغلين و ارحمنا برحمتک يا ارحم الراحمين.

عرض کرديم ديگه بحث را وارد شد در بحث اخذ اجرت و ارتزاق قاضی ديگه چون مرحوم شيخ به مناسبت رشوه وارد اين بحث شدند عرض کرديم مرحوم شيخ مجموعه­ی عناوينی که در اينجا آوردند چهار عنوان بود يا پنج­تا شد يکی عنوان رشوه به قاضی يکی عنوان اجرت قاضی آيا از طرف متخاصمين يا از طرف سلطان يکی رزق قاضی است شهريه قاضی يکی هديه دادن به قاضی يکی معامله­ی محاباتی خانه صد مليونی را پنجاه مليون به قاضی بفروشه اين عناوينی است که مرحوم شيخ در اينجا متعرض شده محل بحث که به مناسبتی شيخ وارد شدند اين که رشوه به قاضی گفتيم مسلم حرامه به قول معروف اجماع مسلمينه غير از اجماع شيعه روايات هم هست حالا علی اختلاف متن روايات همين که روايات وارده

20: 1

بحثی که مرحوم شيخ فرمودند يکش اين بود که آيا اجرت به قاضی خودش حرامه يا نه؟ اين يک بحث يک بحث ديگه اينه که آيا اجرت به قاضی رشوه است يا نه؟ پس دوتا بحث داريم يک بحث آيا حرامه يک بحث اين که آيا اين اصلاً رشوه است يا  رشوه نيست؟ عرض کرديم به اين مناسبت وارد بحث شديم گفتيم اول متعرض روايات بشيم چون مسأله اين که قاضی باشد و پولی بگيره يا حتی حاکم اين مطرح بوده در فقه اهل سنت انشاء الله بعد عبارات اهل سنت را برای توضيح بيشتر مرحله بعد متعرض می­شيم اين را از زمان رسول الله نقل شده عرض کردم در کتاب الهدايه در فقه حنيفيه اين کتاب الآن هم توی ايران هم سنی­ها مثل کتاب درسی­شانه، شرح

18: 2

کتاب الهدايه يک متن موجزيه، خيلی موجزی هم هست خيلی متن موجزی است در فقه حنفيه به نام ال

23: 2

آنجا داره که پيغبمر اکرم که علی ابن ابی طالب را به عنوان قضاوت به يمن فرستادند برای او مبلغی قرار دادند ما نداريم تو روايات ما نداره در اين کتابی کتابی است به نام نصب الرايه که از علمای حنفی است ايشان هم به نام ضيلعی، ضيلع منطقه­ی است در تقريباً جنوب دريای احمر،

49: 2

مانندیه و متصل به

52: 2

اهل آن منطقه علی ای حال ايشان هم نوشته که لم نجد به اين عنوان ليکن راجع به غير علی ابن ابی طالب، راجع به معاذه آنه هم دارند اهل سنت و يکی عتاب ابن اُسيد، البته عتاب ابن اسيد را پيغمبر والی مکه قرار دادند بعد از فتح مکه در سال هشتم هجری که فتح مکه واقع شد پيغمبر اکرم عتاب ابن اسيد را به عنوان والی مکه و برای او روزانه به نظر من روز يک درهم، به نظر من،

25: 3

به نظر من برای او قرار دادند که آن­هم می­گه من اينه تصرف نکردم نمی­دانم چه خريدم چه کار کردم؟ و قاضی هم به نظرم برای معاذ ابن جبل دارند، اما بعد از پيغمبر اکرم چرا نقل شده اول برای خود ابوبکر ابوبکر خودش بغداد بود بعد از اين که به اصطلاح آوردنش به عنوان حاکم لباسش را برداشت ببره بازار بفروشه، گفتند خب نمی­شه شما خليفه رسول الله برين بزازی بکنيد، آن وقت برای او سالانه دو هزار درهم و بعد گفت کمه، دو هزار و پانصد شد، تا پنج هزار درهم هم نقل شده آن وقت از آنجا ديگه شروع شد يعنی از عهد صحابه اين جعل بيت المال و رزق از بيت المال شروع شد آن وقت نرخ­هاش هم غالباً ذکر شده مثلاً شريح که زمان عمر قاضی شد ذکر شده خود حضرت امير گفتند به او پانصد درهم می­داد اين­ها ذکر شده ماهانه به او داده می­شد علی ای حال يک مسأله­ی است که سابقه داره اين من ريشه­های سابقه­اش را عرض بکنم که بعد برسيم به ريشه­های شيعه خودمان و اما در روايات ما آن اجمالاً سابقه آن طرفش و اما در روايات ما عرض کرديم قديم­ترين مصادر ما هم متعرض اين روايت شدند که مرحوم صاحب وسائل قدس سره اين روايات را در باب هشت از ابواب آداب القاضی جمع فرمودند باب هشتی که دارند که من از آن باب حديث اول را خوانديم که از عبدالله ابن سنان بود و عرض کرديم حديث انصافاً خالی از شبهه نيست به ذهن ما حديث خيلی روشن نيست يک دوتا اشکال ديگه هم بعد داره که بعد عرض می­کنم و گفته شد که همين حديث واحد را هم اصحاب ما مثل مرحوم صدوق يا خود صاحب وسائل جورهای مختلفی معنی کردند که باز دو مرتبه امروز متعرض می­شيم.

حديث شماره 2 يک حديث مفصلی است که مرحوم کلينی در کتاب اصول­شان آوردند تو ابواب الحجه آوردند مرحوم شيخ طوسی در ابواب همان انفال و صدقات و آنجا آوردند زکات و آنجا آوردند حديث مفصلی است که آنجا داره که يکون ذلک ارزاق اعوانه علی دين الله و فی مصلحة ماينوبه من تقوية الاسلام می­گن اين اطلاقش شامل قضاوت هم می­شه چون تمام وزارت­خانه­ها بالاخره تقويت نظامه يکش هم همين دادگستری و قاضی مرحوم، اين از اين عبارت ايشان فهميدند که جايزه، عرض کردم ديروز يک بحثی مرحوم صاحب وسائل سعی کردند بين اين روايت و روايت قبلی جمع بکنه آن روايت قبلی بود که رزق از سلطان سحته اين روايت داره که اعوان حکومت دولت مال به آن­ها بده که کيفيت جمع را صاحب وسائل اين طور فرموده اقول يظهر منه جواز الرزق للقاضی من بيت المال از اين روايت دوم و يأتی حديث آخر مثله، يک حديث ديگری خواهد آمد آن حديث شماره 9 است که راجع به عهد مالک اشتره که انشاء الله می­خوانيم و النص العام کثير متفرق ما روايات زيادی داريم که به طور کلی بايد مصلحت جامعه مراعات باشه مصلحت آن زياده روايت در ابواب مختلف هست يکی از آن مصلحت­ها هم قضاوته، پس ما داريم و لعل الاول مخصوص بمايکون من السلطان علی القضاء پس با آن روايتی که می­گه ذلک السحت چه جوری جمع بکنيم اين کيفت جمع صاحب وسائل خوب دقت بکنيد صاحب وسائل اين جور جمع می­کنه اين حديث دو را می­زنه به بيت المال حديث اول را می­زنه به سلطان يعنی دو جور می­شه يک دفعه رزق از بيت الماله، ماهانه است از بيت الماله آن جايزه يک دفعه سلطان از پول خودش می­ده از اموال خود سلطان می­ده آن سحت، ايشان سلطان را به معنی سلطان گرفته نه بيت المال دقت فرموديد چه شد من السلطان يعنی از مال شخصی پادشاه اگر شاه از خودش بوده اين سحت، اگر شاه از بيت المال و خزانه و اموال عمومی می­ده اين اشکال نداره اين وجه جمعی است که صاحب وسائل خيلی عجيبه يعنی انصافاً سلطان ظاهراً که غرض بيت الماله ديگه حالا ايشان وجه جمع را اين جوری قرار دادند بان يجعل له علی کل قضاء شيئاً معيناً يجعل يعنی سلطان نه از بيت المال و لذا ايشان رزق را از بيت، سلطان هم حرام می­دانه او لکل يوم شيئاً معيناً فيکون اجرتاً او رشوةً اين تعبير ايشان خيلی لطيفه تعبير ايشان يا اين اجرته که ظاهراً اجرته ظاهرش ممکن است اين رشوه هم حساب بياد چون عرض کرديم بعضيا قائل اند هر پولی که به قاضی داده بشه رشوه است ولو اجرت باشه اين هم يک استدلال، عرض کردم بحث شيخ انصاری هم همينه که آيا اجرت برای قاضی غير از رشوه است يا نه؟ همان اجرتی هم که می­ده رشوه است رشوه شامل هردو می­شه فيکون اجرة او رشوة اين مطلب را البته جاش اينجا نيست حالا ما قبل از وقتش نمی­خوانيم در ذيل حديث 9 هم اين طور می­فرمايند:

اقول اين ذيل حديث 9 است و تقدم مايدل علی ذلک در بحث رشوه مربوط به رشوه توی باب تجاره خوانديم جلد اين چاپ مرحوم آقای ربانی که الآن دست من هست جلد 12 صفحه 61 ظاهراً 61 يا 62 راجع به اين روايت و يتقدم ما يدل علی ذلک فی التجاره و غيرها و الحديث الاخير مراد از حديث اخير همين عهد نامه مالک اشتر چون آنجا امام صراحتاً در عهدنامه می­فرمايد واصفح له فی البذل اين قدر به قاضی پول بده مايزيح علته و تقل معه حاجته الی الناس ديگه نيازی به مردم نداشته باشه، که رو بياره به رشوه و پول گرفتن و الحديث الاخير محمول علی اعطاء القاضی من بيت المال به قاضی از بيت المال لا لاجل ان يقضی نه به خاطر قضاء، چون يکی از مناصب اجتماعی است بل لان له حقاً فيه کامثاله چون يکی از مناصب اجتماعی است او الرزق فی الاول ديگه حالا عبارت صاحب وسائله هم بايد

20: 10

مراد ايشان رزق فی الاول در اول مرادش حديث اوله، همان حديث عبدالله ابن سنان که يأخذ من السلطان علی القضاء الرزق او الرزق فی الاول يراد به الاجره اين هم يک احتمال که مراد اجرت باشه او مايؤخذ من السلطان لا من بيت المال علی ای حال مرحوم بزرگوار صاحب وسائل گيری کردند که بين احاديث چطور جمع بکنند خب اصحاب ما خيلی راحت جمع کردند هيچ مشکل نداره آن يأخذ من السلطان را حمل کردند بر سلطان جائر اين يکی اعوان اين جزو نظام اجتماعی است آن يکی هم که مال مالک اشتره همين طور پس بنابراين اجرت گرفتن از طرفين يا از دولت اصلاً تو اين روايات وارد نشده آنی که هست اترزاقه، اترزاق هم جايزه آنی هم که روايت اول به قول ايشان هست آن ناظر است به مسأله سلطان جاير اين توجيهات بود که مرحوم صاحب وسائل قدس الله، برای تکميل عبارته چون ايشان يکی از فوائدش آن هم در جمع حديث اينه، تو جامع الاحاديث اين کار را نمی­کنه مواردی داره نادر داره، مخصوصاً اگه شيخ جمع کرده باشه نقل می­کنه اما خود مرحوم آقای بروجردی يا کسی که کتاب را جمع کرده اين کار را انجام ندادند که جمع بين احاديث باشه اما در وسائل اين جمع­های بين احاديث را داره رضوان الله تعالی عليه.

عرض کردم که من سابقاً روايت اول يک مشکل داره يعنی انصافاً عن قاض بين قريتين من ديروز عرض کردم مضافاً عرض کردم ديروز هم سئل ابوعبدالله احتمالاً اينجا سائل سنی بوده خيلی بعيده شيعه باشه اصلاً روايت ابهام­های ديگه هم داره غير از ابهامی که ديروز عرض کردم چون ببينيد وقتی سؤال می­کنه عن قاض بين قريتين يأخذ من السلطان علی القضاء الرزق قال ذلک سحت اين سؤال و جواب اصولاً مناسب با فقه اهل سنته نه فقه شيعه من هميشه عرض کردم اصلاً فقه اهل سنت يک طعم و بوی خاص خودش را داره غير از فقه شيعه آن طبع اساسی­شان اينه در فقه اهل سنت فقيه سنی خودش را ولی نمی­دانه اصلاً خودش را والی و ولی امر نمی­دانه چون در فقه اهل سنت ولايت با بيعت منعقد می­شه مجرد اين که کسی در خانه بشينه فقيه بشه بگه من قائل به ولايت فقيه هستم من ولايت دارم چنين چيزی در ميان اهل سنت وجود نداره که بگه من چون فقيهم پس ولايت دارم اصلاً تصورشان از فقه استنباط بود شأن فقيه را استنباط صرف می­دانستند شأن فقيه ولايت نبود ولايت را شأن حاکم می­دانستند حکومت و به قول خودشان امارت مؤمنين را اميرالمؤمنين بودن را هم به مسأله بيعت می­دانستند بلی حالا فرض کنيد اميرالمؤمنين فتوای ابوحنيفه يا فتوای شافعی را عمل می­کرده حاکم نيست اما اين که شافعی برای خودش ولايت قائل باشه نبود، آن وقت اين سؤال به اين نکته­ی که من عرض کردم اين فرض يک سلطانی می­کنه فرض يک قاضی می­کنه که از اين سلطان رزق می­گيره در فقه شيعه آن سلطان خود امام معصومه، در فقه شيعه معنی نداره بياد از امام راجع به سلطان سؤال بکنه چون اگر، اولاً خب در آن زمان که ما قاضی شيعه نداشتيم سلطان شيعه که نبوده که ازش سؤال بشه حالا غير از آن جهته اين واقعيت نداره اين سؤال که معنی نداره اصولاً اگر سلطانی هم بوده در فقه شيعه بايد منسوب از قبل امام باشه دقت می­کنيد معنی، اين در فقه اهل سنت اين خيلی نکته لطيفيه چون توجه نشده خيلی از روايات اصلاً آب و هواش آب و هوای اهل سنته، اصلاً فضاش فضای سنی است اصلاً فضای شيعه نيست اين عن قاض سؤال اين که قاضی رزق از سلطان می­گيره اين بايد فرض بکنه سلطانی هست منسوب هست از طرف خليفه چون در اصطلاح آن زمان يک خليفه می­گفتند که در اصطلاح مثلاً زمان ما مثل رهبری مثلاً يک سلطان می­گفتند مثل رئيس جمهور مثلاً اين جوری حساب می­کردند سلطان غير از خليفه بود سلطان آن مرحله­ی اجرای بود اين در نوشته­های تاريخی در مثل طبری و ابن اثير الی ماشاء الله فراوان که سلطان اين جور گفت خليفه اين جور گفت يک خليفه می­گفتند يا اميرالمؤمنين يک سلطان اين اصطلاح پس عن قاض بين قريتين حالا يک اشکال قريتين  بود که سابق متعرض شديم يک اشکال يأخذ من، اين هم سلطان کيه؟ سلطان داره به اين رزق می­ده اين سلطان کيه؟ اين اگر قائل شيعه باشه سلطان منسوب از امام معصوم بايد باشه و لذا من عرض کردم فقه شيعه يک فقه ولائی است به خلاف فقه اهل سنت فقه اهل سنت استنباطی صرفه چون کار فقيه استنباط بوده فقيه ولايت نداشته، فقه شيعه چون برای امام معصوم ولايت قائل، فانی قد جعلته حاکماً امام خودش می­فرمايد در مقبوله عمر ابن حنظله انی جعلته حاکماً ببينيد اين انی جعلته حاکماً را ابوحنيفه نمی­گفته شافعی هم نمی­گفته، بلکه مثل احمد ابن حنبل که زمان معتصم گرفتار شد به قول معروف قصه خلق قرآن اين را هر روز می­بردند دار الاماره پيش خليفه صدتا صد و بيست­تا شلاق می­زدند له و لورده به خانه بر می­گشت ديگه معلوم بود با آن که ورثه، بعد هم يک دوتا هم جاسوس می­فرستادند که آقا اين خليفه شما را اين طور اذيت می­کنه اطاعتش واجبه گفت نه نه اطاعت خليفه واجبه هر کار می­خواهد بکنه خليفه نمی­شه نظام اجتماعی را بهم بزنيم نظام اجتماعی بايد به حالش محفوظ باشه به اطاعت ايشان اين­ها چون اعتقادشان بوده با اين که آن راه را باطل می­دانستند کتک می­خورد خوب دقت می­کنيد می­گفت اين عقيده­اش باطله عقيده خليفه باطله و در راه دفاع از عقيده­اش کتک خورد خب طبعاً معتصم عده­ی را هم کشت قصه خلق قرآن عده­ی زيادی را کشت، فقط مثل احمد ابن حنبل يک جوری مثلاً

40: 16

که جان سالم به درد برد، شلاق حل شد و الا بقيه که جان­شانه هم گذاشتند تو اين قصه مع ذلک حاضر نبود که مسأله ولايت به قول معروف از بين بره، می­گفت نه خلافت به حال خودش محفوظه ايشان اميرالمؤمنين هستند مردم اطاعت هم بايد بکنند من هم با ايشان مخالفم مبناش هم فاسده ليکن آن مسأله، لذا خوب دقت بفرماييد اين که می­گه يأخذ من السلطان علی القضاء الرزق اين طبيعتاً بايد تصوير بشه در فقه اهل سنت که فقه استنباطيه، اصلاً با فقه ولائی نمی­سازه اين يک نکته.

يک نکته ديگری که اين نکته خيلی لطيفه و در فهم کلام هم خيلی کمک می­کنه مخصوصاً تو لغت عرب که خيلی از دلالات سياقی هست هم عرض کردم هميشه آن دلالت لفظی نسبت به مجموعه شواهد سياقی ممکنه پنج درصد باشه آن دلالات سياقی خيلی مؤثر اند يعنی اين مطلب يک مطلب بسيار مهميه که انسان از يک کلام بفهمه سوق کلام برای چيه؟ اين خيلی نکته فهميدنه، اين در خيلی لغت عرب خيلی اثر داره اين که می­گن تقديم ما حقه التأخير يفيد الحصر مال همينه مال اين دلالت سياقيه، اگر گفت اياک نعبد يعنی می­خواهد بگه اين محط کلامش رو خداست نه محط کلامش رو عبادت خودش، اگر گفت نعبدک محط کلام رو عبادت خودشه يعنی اين در لغت عرب شايد در لغت فارس اين قدر تأکيد نباشه اما تو لغت عرب خيلی روش حساب می­کنن که آن محط کلام چيه؟ آن سوق کلام چيه؟ مساق کلام چيه؟ خوب دقت می کنيد اين که می­گه اياک نعبد دلالت بر حصر می­کنه آن نکته حصر اينه که اگر می­خواست راجع به عبادتش صحبت کنه می­گفت نعبدک، اين که اياک را اول آورد يعنی می­خواهد بگه محط کلام من و مصب کلام روی مسأله خداست نه روی مسأله عبادت خودم اياک نعبد اين خيلی مسأله مهم ما تو بحث آيه نبأ توضيح کافی عرض کرديم ان جائکم فاسق بنبأ خب ديديد عده­ی هم مثل صاحب کفايه معتقدند آيه را اين جور معنی بکنيم النبأ ان کان الجائی به فاسقاً يتبين فيه و مفهومش اين است که ان کان الجائی به عادلاً يقبل اين همان نکته اساسی کلامه، يعنی نکته اساسی کلام کسانی که مثل صاحب کفايه اين مبنی را دارند بايد بگن آن سوق کلام اين خيلی لطيفه، اينه خيلی دقت بکنيد اين در استنباط فقهی شما در روايات و حتی در تفاسير قرآنی در کلام عرب به طور کلی خيلی مؤثره شايد تو کلمه­های فارسی که مثلاً ما براي ايشان، چون بقيه کلامه من احاطه ندارم اين قدر مؤثر نباشه اما در زبان عرب فوق العاده مؤثره در سوق کلام ببينيد من در آيه نبأ عرض کردم خلاصه­اش کردم برايتان سوق کلام اگر برای فاسق باشه دلالت نمی­کنه بر حجيت خبر سوق کلام اگر برای تقسيم نبأ باشه بلی اينی که صاحب کفايه می­گه النبأ ان کان الجائی به فاسقاً آن نکته فنی اش را تعبد نکنين به کلام بنده و کفايه آن نکته فنی­اش اينه، سؤال اصلاً اين کلام برای چه سوق داده شده؟ ان جائکم فاسق اين می­خواهد شرح حال فاسق را  بگه خوب دقت بکنيد آن سوقش رو فاسقه نظرش، يا سوق نظرش رو خبره، اگر آن نظرش رو خبر باشه خب حرف خوبيه خبر اگر طرف فاسقه يتبين و الا يقبل، اما اگر نکته رو فاسق باشه نه رو خبر يکی از شئون فاسق اين است که در خبرش تبين بشه سوق کلام رو نبأ نيست خوب دقت فرموديد يعنی شما متحير می شيد که آيا حق مثلاً با کفايه است که می­گه النبأ ان کان الجائی به، چون بعضيا ديگه هم قبول کردند حرف کفايه را، يا حق با آن آقايونی است که می­گن اين اصلاً دلالت بر مفهوم نداره مثل مرحوم نائينی، مثل مرحوم آقای خويي دلالت بر مفهوم نداره آن نکته فنی­اش را نبايد تعبد بکنيد بايد خودتان فکر بکنيد آن نکته فنی­اش را من برايتان روشن کردم، آن نکته­ی است که دلالت سياقی است و اين

53: 20

اين کليد کلامه، آن کليد کلام اينجاست که آيا اين آيه مسوق است و سوقش راجع به حالات فاسقه يا اين آيه ناظر است به اقسام نبأ می­خواهد خبر را دسته­بندی بکنه اگر ناظر به نبأ باشه خب بلی مفهوم داره ديگه، چون می­گه خبر اگر طرف فاسقه تبين واجبه، از طرف عادل تبين نمی­خواهد اما اگر اين ناظر به فاسق باشه اين ديگه نکته­ی  نداره اين اگر نکته­ی خوب روشن شد پس حرف صاحب کفايه يا حرف شيخ يا حرف مرحوم نائينی خود آن­ها هم توضيح ندادند من دارم توضيح عرض می کنم اين توضيحی نکته لطيفش اينه و من عرض کردم اين دلالات سياقی هميشه در کلام مؤثره اين خيال نفرماييد يک جايي هست يک جايي نيست اين خيلی الآن راحت برای شما اگر آيه ناظر به نبأ مفهوم داره اگر ناظر به فاسقه فاسق وضعش اين قدر ناجور فرض کن مثلاً از اطاعت خدا خارج شده اين حتی در خبرش هم بايد تبين بشه اين راجع به حالات فاسقه اين ربط نداره به خبر تقسيم بندی خبر نمي­خواهد، ببينيد اين حديث مبارک عن قاض بين قريتين يأخذ من السلطان علی القضاء الرزق، خوب دقت کنيد يأخذ اينجا مصب نظر رو قاضيه، روشن شد نکته فنی يا مصب نظر رو سلطانه،

س:

30: 22

ج: ها! احسن آن روايت دوم مرحوم آقای صاحب وسائل دقت روايت دوم می­گه امام بقيه اموال می­خوانه فيکونوا بعد ذلک ارزاق اعوانه آنجا نظر سلطانه، پس در يک روايت روشن شد چه می­خواهم بگم، اين خيلی نکته ظريفه يعنی خيلی يک بابی است ينفتح منه الف باب که آيا مصب نظر در اين روايت مبارکه قاضيه پس در اينجا اگر قاضی باشه مفروض اين است که سلطان حالا برای خودش هرکه بوده ديگه حالا و ظاهرش هم می­خوره که سلطان نبوده که به اهل بيت برگرده اين سلطان رزق هم می­داده قاضی می­تونه بگيره يا نه؟ اين يک بحث کاره الآن هم اگر دقت کردين تو اول بحث من عبارات اهل سنته خواندم برای نکته­ی بود حالا نکته­اش الآن برايتان روشن شد، اهل سنت اين جور مطرح کردند که رسول الله شريح، مثلاً رسول الله علی ابن ابی طالب را برايش پول داد اينجا از طرف سلطان نگاه کرده، روشن شد روايت عهد مالک اشتر هم از طرف سلطانه چون امام به مالک می­گه و ابتذل له ما يزيح علته منه خوب دقت خيلی اين ظريفه اين نکته، پس اگر اين جور باشه اين روايت با اين نکته روشن شد برايتان عن قاض بين قريتين يأخذ من السلطان اين اگر شخص شيعه بود بايد اين جور سؤال می­کرد که آيا سلطانی که شما نصب کرديد يا خود شما به قضات پول می­ديد يا نه؟ اين جور بايد سؤال می­کرد، نکته فنی روشن شد نمی­دانم خيلی ظرافت داشت اگر دقت، نکته اين آمده می­گه اين قاضی می­تونه از سلطان پول، قاضی نه سلطان اين قاضی می­تونه از سلطان پول بگيره يا نه؟ اين هم نکته فنی اين اگر باشه اين مفهومش اينه که روايت نکته­اش نکته­ی اين است که اصلاً ما نمی­دانيم حالا غير از اين که ظاهر که خيلی واضحه ديگه سلطان سلطان اهل بيت نيست از طرف اهل بيت نيست حالا غير از اين که اصلاً تو آن روايت اهل بيت قاضی نداشتند، اصلاً جای نبود که اهل بيت قاضی غير از واقع خارجی، غير از واقع خارجی­اش هم که حمل می­شه بر سلطان جور، اصلاً نمی دانيم اين قاضی هم شيعه بوده يا سنی­ بوده؟ تازه اينه هم نمی­دانيم عن قاض بين قريتين آيا يک شيعه­ی بوده که چون آمده از امام سؤال کرده يا يک سنی بوده؟ اين سنی را هم بايد فرض کنيم به قول روايت ما مستضعف بوده يعنی يک روايتی بوده که به امام صادق به ديد احترام می­کرده و الا خب می دانه که امام صادق جزء روافضه امام الرافضه است جزو مخالفينه، اشد مخالفين با نظامه در آن روايت عمر ابن حنظله امام می­فرمايد که و قد امرتم، و قد امروا ان يکفر بالطاغوت، اين­ها بين­شان مردم مرافعه چرا به طاغوت مراجعه می­کنند اصلاً اول روايت اينه بعد امام می­فرمايند که اگر مراجعه کردين به قضات جور حتی به نفع شما حکم کرده، آن پولی را که می­گيرين حرامه سحته، حتی اگر به نفع شما باشه، که خود علمای ما هم گير کردند که اگر به نفع باشه چطور سحته، که توجيهاتش بهش شده حالا نمی­خواهم وارد آن بحث بشم اگر اين آقا شيعه بوده که خب می­دانه ائمه با سلطان و آن اميرالمؤمنينی که سلطان قرار داده و با خود قاضی و با همه مخالف اند مثلاً يک روايت داره که امام صادق به يکی از شيعيان فرمودند من تو بازارم بيشتر آن وقت به اصطلاح دکان می­گفتند مثل دکه، مثلاً صندلی مثل مياد به اصطلاح بلندی دکة القضاء می­شد قاضی­ها آنجا می­نشستند امام يکی از شيعيان می­فرمايد تو را ديدم پيش يک کسی تو دکه­ی قاضی پيش قاضی نشستی، عرض کرد يابن رسول الله اين رفيق ماست می­نشينيم يک چايي باهم می­خورم من تأييد او نمی­خواهم بکنم می­دانم که مثلاً تأييد آن­ها باشه همين مقدار می­نشينيم با همديگه به قول ما به قول عربی­ها مثل گرده­ی می­کنيم يک چايي می­خوريم با همديگه صحبت می­کنيم حضرت فرمود اما تخاف ان ينزل العذاب فيعم من فی المجلس خيلی عجيبه يعنی همين نشستن عادی را هم امام نهی می­فرماين آن وقت چطور عن قاض بين قريتين يأخذ،

س: همين ارتکاز تو اذهان همه شيعيان هست؟

ج: بالاخره اين مسلم بود، سنی­ها می­دانستند امام صادق مخالف رژيمه واضح بود ديگه رأس مخالفين نه اين که مخالف،

س: اين منافات نداره سائل شيعه باشه ليکن بپرسه آقا اين پولی که دارم می­گيرم اگه مشکل داره خب بالاخره با اين­ها دارم زندگی می­کنم خانه­شان می­رم چه جوری از اموال آن­ها

ج: ولذا هم عده­ی احتمالاً همين جور فهميده مثل مرحوم صدوق گفته کراهت چون گفته علی ابن يقطين با همان، از آن پول هم زندگی می­کرد اين سر کراهت هم همين بود، يعنی ما الآن تصوير، قال سلطانش سلطان سنی است که خيلی واضحه ديگه و از آن ور هم خب از آن ور هم سحت يعنی حرام نيست، چون علی ابن يقطين پيش­تان پول می­گرفت از هارون، و لذا اصحاب ما هم حمل بر کراهت کردند علی ای حال يک مقدار زيادی اين سؤال ابهام داره نمی­دانيم چيه؟ نمی­فهميم قاضی شيعه بوده؟ احتمالاً سنی مستضعفی بوده به امام صادق به چشم يک فرد بزرگوار نگاه می­کرده و از اين جهت شايد سؤال کرده که يعنی قاضی می­تونه، علی ای حال اين روايت مبارکه چون سندش هم صحيحه يک ابهامی در اولش داره غير از ابهام هم تماماً و کمالاً مورد روايت روشن نيست ظواهرش به اهل سنت می­خوره و احتمال داره که قاضی بوده که منصوب از قبل آن­ها بوده و تأييد کار آن­ها را می کرده

س: حجيت داشته

ج: حجيتش سندش بد نيست

س: نه دلالتش

ج: بلی خب دلالتش يک کمی ابهام پيدا می­کنه.

حديث شماره 3 و عن عدة اين عن عدة عطف بر حديث شماره 2 و3 است و 2 و 1 که کلينی، کلينی عن عدة من اصحابنا عن احمد ابن محمد، احمد ابن محمد در اين طبقه به لحاظ حسين ابن سعيد اشعری قمی است البته برقی هم ثقه است اما ظاهراً اشعري باشه عن الحسين ابن سعيد عن اخيه الحسن عن ذرعه عن سماعه البته در عده­ی از روايات داره که حسين ابن سعيد عن ذرعه می­گن آن روايت افتادگی داره چون حسين خود ذرعه را درک نکرده برادرش حسن رفته ذرعه را ديده چون عرض کردم ما غير از اين که سند را بررسی می­کنيم تحليل تاريخی هم بايد بديم آن سير تاريخی چون حديث اولش دو طبقه­اش کوفه است سماعه هم کوفه است ذرعه هم کوفه است بعد رسيده به اهواز حسين ابن سعيد، می­گن حسين ابن سعيد خودش ذرعه را نرفته در کوفه ببينه برادرش حسن ديده، هرجا هم داريم حسين ابن سعيد عن ذرعه يک چيزی افتاده عن الحسن عن ذرعه بعد هم اين حديث به قم آمده دو نحو راه برای ميراث حسين ابن سعيد به قم وجود داره انشاء الله در يکجايي که اگر يک نکته­ی خيلی فنی لطيفی بود چون اين­جا خيلی شرح ظريفی داره که خيلی ظرافت­های فراوانی داره خداوند توفيقی بده يکجايي بايد چند جلسه صحبت بکنيم يک مقدار ميراث­هاش را اصحاب ما به اهواز رفتند شايد احمد هم رفته باشند، يک مقدار هم اواخر عمر ظاهراً قمی­ها اصرار کردند حسين ابن سعيد به قم آمده اصلاً دقت می­فرماييد در منزل حسن ابن عوان هم نازل شده مرحوم حسين ابن سعيد ولو آثار علمش را در اهواز تدوين کرده و ميراث ايشان ميراث اهوازيه ليکن نشر آثارش در قمه، يعنی در قم هم نشر آثار داشته عن سماعه عن ابی عبدالله(ع) حديث به اصطلاح خودشان موثقه به خاطر ذرعه ما عرض کرديم به نظر ما سماعه واقفی نيست ولو خيلی مشهور شده اصل نداره عن ابی عبدالله(ع) قال الرشا فی الحکم الکفر بالله اين روايت را مرحوم شيخ کلينی در همين جلد هفت در ابواب قضاء آورده و بعد فرموده است و رواه الشيخ باسناده عن الحسين ابن سعيد شيخ مستقيم از کتاب حسين ابن سعيد يک احتمال هم از کافی گرفته باشه و الذی قبله باسناده عن علی ابن ابراهيم مثله، اين و الذی قبله به ذهن آدم مياد شماره 2 اين 3 است قبلش می­شه شماره 2 دقت می­فرماييد ليکن ظاهراً باز صاحب وسائل اشتباه کرده، بايد می­گفت و الذی قبل قبله اين شماره يک مرادشه اشتباه نشه، حالا داره صاحب وسائل از اين کارها داره، اين کار الحمدلله الآن در کتاب جامع الاحاديث تکرار نشده گاهی صاحب وسائل مثلاً سه­تا چهارتا حديث از کافی نقل می­کنه بعد می­گه و رواه، احاديث آخره و رواه الشيخ باسناده عن الکينی و کذا الذی قبله همه اول و ثالث آقای بروجردی هر حديث تمام تخريجاتش را همانجا داره ديگه حديث دو و سوم نداره آن وقت صاحب وسائل از اين اشتباهات هم داره اولاً طريق شيخ را در ذيل حديث اول ننوشته فقط نوشته و رواه الصدوق ذيل حديث يک اسم شيخ را نبرده شيخ اين حديثه آورده، ثانياً اين را در ذيل حديث ثالث آورده به اين عنوان و الذی قبله قبله عادتاً می­خوره به دوم، تصادفاً حديث دوم هم علی ابن ابراهيم عن ابيه اين تصادفاً همين طوره آنجا ليکن مراد ايشان اوله نه دوم عرض کردم حديث دوم را شيخ از ابن فضال نقل کرده توضيحاتش را عرض کردم ديروز ديگه تکرار نمی­کنم اين هم از اشتباهاتی داره غير از اين هم داره صاحب وسائل در اينجا نيست من چون خودم مستقلاً سالهاست وسائله تدريس کردم از اين اشتباهات داره مثلاً بايد بياد و الحديث الاول باسناده البته هم بايد در همان ذيل می­نوشت نبايد در اينجا می­آورد آن­هم با عبارت مجمل، اين يک نکته.

يک نکته خيلی ظريفی وجود داره که اين می­تونه خيلی چاره­گشا و کارگشا بشه برای اسانيدی که به حسب ظاهر الآن پيش ما اين اسانيد ضعيف اند حکم به ضعف می­کنيم اين­ها معلوم می­شه که بزرگان اصحاب ما يک نکات لطيفی را به کار می­بردند ببينيد اين حديثی و اما الرشا و الرشا فی الحکم هو الکفر بالله از طريق سماعه الآن پيش آقايون آن جلد تجارت نيست اگه جلد دوازدهم اين چاپ بود يا اگر توی همين کتابی، کامپيوتر همراه­شان باشه در آن جلد 12 در صفحه 62 حديث سماعه مفصل آمده و السحت کذا و کذا و کذا و الرشا فی الحکم هو الکفر کسب الحجام آمده مهر البغی آمده عده­ی آمده دقت می­کنيد خوب دقت بکنيد چه می­خواهم بگم، عده­ی از امور آمده در آخرش آمده الرشا فی الحکم هو الکفر بالله، اينجا الآن روشن شد اينجا مرحوم کلينی تقطيع کرده همانجا هم کلينی کامل آورده هم شيخ کامل آورده هم کلينی کامل آورده البته شيخ از کتاب حسين ابن سعيد کامل آورده، کلينی از راه ديگری هردوشان هم تعطيع کردند، ظاهراً تقطيع به حسين ابن سعيده، ما در بحث تقطيع بحث مفصلی را مطرح کرديم گاهی تقطيع، الآن در وسائل زياده تقطيع اين مشکل نيست حلش آسانه آن تقطيعی است که گاهی در کافی شده گاهی هم تقطيع تو کتاب حسين ابن سعيد شده يا حسن ابن محبوب شده آن خيلی مشکله آن علم ايقوف می­خواهد آن مصادر اوليه ما تقطيع کردند که دست ما هم نرسيده به ذهن من در اينجا خود کتاب حسين ابن سعيد تقطيع کرده حالا آن نکته فنی چيه؟ خيلی لطيفه يعنی نمی­دانم می­شه اگر مراجعه کنيم و آن حديث را بگذاريم مقابل تان با اين حديث، آن حديث که انواع داره و مفصله آن را شيخ طوسی با همين سند آورده ولذا هم درسته سندش آن حديث مفصل را با همين سند آورده حسين ابن سعيد عن

42: 34

عن ذرعه عن سماعه سندش هم موثقه اين ذيل را هم با همين سند آورده يعنی به اصطلاح، اين در هردو کتاب حسين ابن سعيد بوده مرحوم کلينی خوب دقت بکنيد، مرحوم کلينی خوب دقت بکنيد مرحوم کلينی آن مفصل را با سند ديگری آورده خيلی عجيبه اين خيلی عجيبه واقعاً آن سند هم ضعيفه يعنی مرحوم کلينی از طريق احمدبرقی آورده از، ببخشيد از طريق محمد ابن يحيي آورده از جامورانی، جامورانی محمد ابن احمد جامورانی اهل ری بوده و ضعيفه، جامورانی اهل ری بوده اين حديث را از کوفه منتقل، رفته به کوفه از حسن ابن علی ابن ابی حمزه گرفته از سماعه آن حديث سندش ضعيفه الآن ببينيد متن مفصلی که کلينی آورده مثل متن مفصل شيخ طوسی است الا اين که شيخ طوسی با سند معتبر آورده کلينی با سند ضعيف آورده اين خيلی عجيبه،

س: حاج آقا تو سند کلينی جامورانی نيست؟ عدة من اصحابنا عن احمد ابن محمد ابن عيسی عن حسين ابن سعيد عن اخيه الحسن عن ذرعه عن سماعه عن ابی عبدالله،

ج: متن مفصل را دارم می­گم،

س:

36

ج: اين متن مختصره نه اگر جلد، اين جلد دوازدهم آنجا هست بيار، در را باز کن، متن مفصل همين که عرض کردم جامورانی ضعيف حسن ابن علی ابن ابی حمزه بطائنی ايشان هم ضعيفه، خيلی عجيبه از آن ور هم همان متن مفصله شيخ از کتاب حسين ابن سعيد آورده اين هم خيلی عجيبه اين متن مختصر را هم کلينی از کتاب حسين ابن سعيد آورده، واقعاً کلينی هم آخر اين­ها را حواسش پرت بوده روايت به آن معتبری البته حسين ابن سعيد آن متن مفصل را عن عثمان ابن عيسی ذرعه نيست عن عثمان ابن عيسی عن سماعه اين متن مفصل در کتاب شيخه،

س: توجيه خودتان چيه حاج آقا؟

ج: بلی آقا؟

س: توجيه خودتان چيه؟

ج: الآن عرض می­کنم خيلی انسان، من می­خواهم اين نکته را بگم چون الآن ميان نگاه می­کنند می­گن در کافی که اين همه توثيقش می­کنيد اين حديثه آورده خب از کتاب حسين ابن سعيد هم نياورده شيخ هم از کتاب حسين ابن سعيد آورده بگيم کتاب حسين ابن سعيد در اختيار کلينی خيلی بعيده، بعدش هم اينجا آورده از حسين ابن سعيد، اينجا هم از حسين ابن سعيده، اين ذيلش را از حسين ابن سعيد آورده متن مفصل را از حسين ابن سعيد نياورده خيلی تعجب آوره يعنی واقعاً آن وقت هم سند ضعيفه،

س: يعنی تقطيع کرده حسين ابن سعيد

ج: بلی ظاهرش حسين ابن سعيد تقطيع، چون مرحوم شيخ طوسی مفصل از حسين ابن سعيد آورده، چرا کلينی از کتاب حسين ابن سعيد نياورده که خب متنش هم معتبر بود ديگه روشن شد مطلب اشکال چيه؟ هردو هم بگيم کتاب پيشش نبوده که خيلی بعيده ببينيد آقايون در اين کتابی همين چاپ مرحوم آقای ربانی صفحه 62 من تو اين حاشيه خودم چون مقابله کردم نوشتم عرض کنم که برای آقايون بخوانم که ببينند مثلاً عنهم عن احمد ابن ابی عبدالله که برقی باشه عن الجامورانی عن الحسن ابن علی ابن ابی حمزه، عن الذرعه عن سماعه خيلی عجيبه قال ابوعبدالله السحت انواع کثيره منها کسب الحجام اذا شارط و اجر الزانيه و ثمن الخمر و اما الرشا فی الحکم فهو الکفر بالله العظيم همين را داره اين ذيل را از کتاب حسين ابن سعيد نقل کرده دقت کردين پس کتاب حسين ابن سعيد پيشش بوده ديگه، خب شيخ رضوان الله تعالی عليه خود شيخ خود شيخ باسناده عن حسين ابن سعيد عن عثمان ابن عيسی عن سماعه نقل می­کنه سماعه هم آورده روايت مفصله يعنی حسين ابن سعيد آورده

س: شايد ايشان از جای ديگه نقل کرده باشه

ج: نه عين همين­جاست حسين ابن سعيد، شيخ با هم يکی اند با شيخ،

س:

43: 38

جای ديگه

ج: نه احتمالاً يا آن کتاب حسين ابن سعيد پيشش نبوده هم آنی که من فکر می­کنم که واقعاً اگر راست باشه اين احتمال معلوم می­شه اين بزرگان ما چقدر، در متنی که شيخ از حسين ابن سعيد نقل کرده خوب دقت بکنيد داره و منها کسب الحجام، در متنی که مرحوم کلينی از همين سماعه نقل کرده کسب الحجام اذا شارط خيلی لطيفه چون اين مسأله کسب حجام بين اهل سنت هم هست روايات اهل سنت کسب الحجام سحت هست خود اهل سنت هم بحث کردند که چرا کسب الحجام سحت باشه عده­ی حمل بر کراهت کردند، عده­ی شان هم گفتند اگر شرط بکنه قرار داد بيبنده اگر هرچه بهش داديم می­گن يک شغل­های هستند که کفش واکس می­زنه هرچه داديد، معامله نکنه که حتماً اين قدر می­گيرم حجامت کرد هرچه بهش داديم فتوی اصحاب ما هم عده­ی به استناد کلينی گفتند اذا شارط اگر واقعاً راست باشه من البته واقعاً شأن کلينی را خيلی بالا می­دانم اما اگر واقعاً راست باشه مرحوم کلينی به خاطر اين که در متن حسين ابن سعيد اذا شارط نيست شيخ  طوسی که نقل کرده از حسين ابن سعيد اذا شارط نه کسب الحجام خوب دقت کردين البته مرحوم بلی اينجا حالا اين عبارته هم بخوانم،

س: اجتهاد خودش ذيل را در روايت دخالت دادند

ج: نه اجتهاد نمی­خواسته اجتهاد بکنه، حالا الآن عرض می­کنم می­خواسته بگه بالاخره تو يک سند اينه، دقت می­کنيد حالا ببينيد اينجا اين جور داره شماره 6 در همين ابواب مايکتسب صفحه 63 محمد ابن الحسن باسناده عن الحسين ابن سعيد عن عثمان ابن عيسی عن سماعه قال السحت انواع کثيره منها کسب الحجام و اجر الزانيه، اين اذا شارط نداره، پس در حقيقت مرحوم کلينی رضوان الله تعالی عليه نمی­خواستند اجتهاد بکنند می­خواسته بگه تو يکی از روايات اهل بيت اذا شارط آمده حالا تصادفاً آن نسخه ضعيفه، جامورانی است نسخه جامورانی، خوب دقت کردين يعنی می­خواهد بگه کسب الحجام فی نفسه سحت نيست اگر قرار دادی بگه آقا مثلاً حجامت پشت می­کنم اين قدر می­گيرم اذا شارط خوب تأمل شد، هم می­خواسته اذا شارط را بياره هم می­خواسته اجتهاد نباشه، بلی اگر ما باشيم خب به مرحوم کلينی می­گيم آقا چون جامورانی هست حسن ابن علی ابن ابی حمزه هم ضعيف اند قابل اعتماد نيست متن کلينی متن مرحوم شيخ طوسی قابل اعتماده توش ضعيف نيست خوب دقت کردين اين ها می­خواستند بگن که ما اين مطلب را به يک حديث ولو سندش خالی از اشکال چون نسبت خب احتمال داره متن همين باشه آن وقت اينجا يک نکته ظريفی پيش مياد و آن نکته اين که خب شايد اهل سنت بگن شما اذا شارط را از کجا آوردين چون در روايت اهل سنت اذا شارط نيست، ما در بحث مطلق و مقيد چون وقت تمام شده من سريع می­گم چون آنجا مفصله البته بنای آقايان در اصول اين است که هم تخصيص و هم تقييد را بيان می­دانند اما ما عرض کرديم يک جور تقييد و تخصيصی داريم که اين­ها تقييد نيستند ولو الآن علمای می­گن مقيد شده مثلاً اينجا می­گن تخصيص زده يا تقييد خورده اينجا را اصطلاحاً تقييد می­گن يا المؤمنون عند شروطهم اذا شرط حرم حلالاً او احل حراماً ولو تخصيص خورده توی متون اهل سنت اين ذيل نيست المؤمنون عند شروطهم الآن اهل سنت المؤمنون عند شروطهم مشهورشان قبول ندارند اصلاً بزرگان شان حديث المؤمنون عند شروطهم را قبول ندارند، ذهن­شان آمده من مثلاً يک کتاب بخرم شرط کنم که يک کاسه شراب بخورم مثلاً می­گه خب نمی­شه المؤمنون عند شروطهم می­گه بايد انجام بديم اين در حقيقت قيد نيست خوب دقت بکنيد اين در حقيقت يک نوع تفسير از امامه، امام می­خواهن بفرمايد آقاجان المؤمنون عند شروطهم، شروط التزامات شخصيه قرار دادهای شخصيه، شرط قرار داد شخصی، هيچ فردی مکلفی در هيچ قانونی نمی­تونه شخص قرار دادی ببنده که خود قانونه ديگه زير سؤال ببره روشن شد شرطاً احلّ حراماً معناش تخصيص نيست يعنی به عبارت يک امام می خواهند بفرمايند المؤمنون عند شروطهم ثابته جزو سنن رسول الله است، دو تفسير می­کنه چون شروط قرار داد شخصيه، در دنيا همچون قرار داد شخصی نيست شخص نمی­تواند طبق قرار داد خودش نظام را بردارد، تمام قرار دادهای شخصی خواهی نخواهی محدود می­شن به نظام و الا اگر بنا بشه با قرار داد شخصی نظام برداشته بشه خب هيچی نمی­مانه ديگه، اصلاً نظام لغوه، اين الا شرطاً احلّ حراماً اينه منها کسب الحجام امام که نمی­خواهند بفرماين، امام نفرمود ثمن الحجامه، گفت کسب کسب خودش قرارداديه تو خود کلمه کسب اذا شارط خوابيده نمی­خواهد قيد بياريد، اگر می­فرمود ثمن الحجامة مثلاً ثمن الخمر نمی­خواهد بگه خريد و فروش هر پولی به ازاء شراب آنجا فرمود کسب الحجام خبيث، کسب الحجام يعنی به اصطلاح کسی که حجامت می­کنه بياد قرار داد باشه، پس مرحوم کلينی دنبال اين بود که اين را متن حديث قرار بده خودش هم تصرف نکنه، ظرافت کار را روشن شد،

س: ولو به قيمت ضعف سند

ج: ولو به قيمت ضعف سند باشه، چرا؟ چون کتب احمد ابن ابی عبدالله برقی به هر حال اين مصدرش که کتب احمدبرقيه کتب احمدبرقی در قم عنوان برای خودش داشته پس مرحوم کلينی متن مفصل را اگر واقعاً مراد اين باشه من چون نسبت نمی­تونم بدم جای نوشته نشده، اگر واقعاً اين باشه اين نشان می­ده که چقدر اين دقيق بوده در نقل خبر و در متن خبر شيخ رضوان الله تعالی عليه از کتاب حسين ابن سعيد نقل کرده توش اذا شارط نداره، فقط همين يک کلمه است خيلی عجيبه منها کسب الحجام، اما ذيلش را کلينی هم از کتاب حسين ابن سعيد نقل کرده، الرشا فی الحکم هو الکفر بالله در ذيل مشترک اند ذيل را از کتاب حسين ابن سعيد نقل کرده متن کامل را از کتاب برقی نقل کرده يا از ميراث­های برقی چرا به خاطر اين که در متن نکته­ی هست که در متن حسين ابن سعيد نيست و صلی الله علی محمد و آله الطاهرين. 

33642- 3- «3» (در روایات عامه هم عتابن عصیب و مهم معاذ بت جبل اریم که برای قاضی پول حضرت قرار دادند. البته عتاب بن عصیب... او والی حضرت شد در مکه بعد فتح مکه ...و بعد جعل بیت المال و رزق از بیت المال شروع شد و نرخهایش هم ذکر دشه است...برای اولی و حتی مثل شریح قاضی... و مسأله سابقه دار هست. اما در روایات ما. عرض کردیم قدیمترین مصادر ما هم متعرض این مطالب شده اند.رسیدیم به حدیث سوم. و حدیث اول را عرض کردیم که خالی از شبهه نیست و اصحاب ما هم توجیهش به کراهت کرده اند و ...روایت دوم هم به اطلاق شمسک کرده بودند.صاحب وسائل من السلطان را به معنای خود سلطان گرفته اند نه بیت المال. یعنی اگر سلطان از بیت المال میدهد عیب ندارد ولی از جیب خودش عیب دارد. و عیج بهست جمع ایشان.

سؤال و جواب روایت اول یک مزه سنی بودن میدهد. دلیلش این هست که در عامه فقیه شأن ولایت برای خودش قائل نیتس به خلاف ائمه سلام الله علیهم اجمعین که شأن ولائی برای خودشان قائل بودند و شیعیان به قول به این ولایت شناخته میشدند.حالا سؤال اینجا به این نکته ای که عرض کردم فرض یک قاضی میکند که از سلطان رزق میگرید. در شیعه این سلطان امام معصوم سلام الله علیه هست زیرا معنا ندارد که بیاید از امام سلام الله علیه بپرسد...حضرت هم که قاضی این طور ینداشتند. سلطانی هم اگر بوده است باید منصوب من قبل الامام سلام الله علیه باشد. این روایت آب و هوایش فضای عامی هست. این قاضی رزق از سلطان یمگرد. این قاضی منصوب از قبل خلیفه هست.یک خلیفه داشتند عامه و یک سلطان. سلطان مرحله اجرایی بود ولی خلیفه شبیه رهبری در زمان ما.

یک اشکال اینجا این هست که سلطان کی هست. این اگر قاضی شیعه باشد... سلطان منصوب از امام سلام الله علیه باید باشد...

یک نکته ای هست که آیا مصب نظر در روایت مبارکه قاضی هست و یا سلطان...یک وقت بحث هست که قاضی اگر بگیرد... عیب دارد یا نه... و اینکه اول بحث عبارات عامه را اشاره کردم.. روایت عهدمالک اشتر هم از طرف امیرالمؤمنین سلام الله علیه هست. پس اگر این جور باشد...عن قضا بین قریتین...اگر شخص شیعه بود آیا سلطان میشود به قضات پل بدهد... ولی از اینکه سؤال را برده است روی قاضی... که آیا قاضی میتواند پول بگیرد یا نه... این اگر باشد... مفهومش این هست که نکته روایت این هست که...اولا سلطان از سلطان اهل بیت سلام الله علیه نیست..یعین غیر واقع خارجی هم با سیاق روایت معلوم نمیشود. بعدش نیمدانیم قاضی شیعه بوده سات یا نه. یا یک سنی بوده است و یان سنی هم مستضعف بوده است.. یک سنی که به حضرت احترام میگذاشته است و نمیدانسته است که حضرت از اشد مخالفین نظام هست...در روایت عمر بن حنظله حضرت دارند که قد امروا ان یکفروا به و نباید به قاضی جور رجوع شود...این قاضی ار شیعه باشد میفهمد.. یک روایت یهست که امام سلام الله علیه به یکی از شیعه فرمودند که در بازار دیدم که در محل قاضی کنار قاضی نشسته ای...گفت من تأیید او نمیکنم. از روی رفاقت باهاش مینشینم... حضرت فمرودند اما تخاف ان ینزل العذاب فیعم من فی المجلس... بعد چه طور عن قاض بین القریتین... و در بعض روایات اگر کسی حکم کرد به حق و به نفع شما شیعه بود باز هم نمیتوانی بگیری.این روایت مبارکه سندش صحیح هست ولی مشکل داریم. معنای سؤال را نمیفهمیم.)وَ عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ(ظاهرا اشعری) عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ أَخِيهِ الْحَسَنِ عَنْ زُرْعَةَ(در روایایتی داریم که حسین عن زرعه و میگویند این روایات افتادی دارد و برادش حسن دیده اند ایشان را.سماعه را هم واقفی نمیدانیم) عَنْ سَمَاعَةَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: الرِّشَا فِي الْحُكْمِ هُوَ الْكُفْرُ بِاللَّهِ.

وَ رَوَاهُ الشَّيْخُ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ «4» وَ الَّذِي قَبْلَهُ(ظاهرا مراد و الذی قبل قبله. یعنی شماره یک نه شماره دو.) بِإِسْنَادِهِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ‏ مِثْلَهُ‏ «5».(این حدیث را در جلد 17 هم داریم و کل حدیث مفصل آمده است... و الرضا فی الحکم هو الکفر بالله العظیم و قبلش موارد سحت آمده است.در آخرش این تعبیر هست...اینجا تقطیع کرده اند. اونجا هم مرحوم شیخ و هم مرحوم کلینی کامل آورده اند و اینجا مرحوم کلینی و شیخ هر دو تفیع کرده اند. ظاهرا تقطیع کار حسین بن سیعد هست تقطیع وسائل کشفش ساده سه ولی مصادر قبلی ست هست. جرا میگویم اینجا مرحوم حسین بن سعید تقطیع کرده است. حدیث مفصل را مرحوم شیخ طوسی با همین سند آورده اند.این ذیل را هم با همین سند آورده اند.رحوم کلینی اون مفصل را با سند دیگری آورده اند.اون سند هم ضعیف هست.از طریق محمد بن یحیی الجامورانی که اهل ری بوده اند و ضعیف بوده اند و این حدیث را او از حسن بن علی بن ابی حمزه بطائنی عن زرعه عن سماعة گرفته اند. متن شیخ کلینی مثل متن مرحوم شیخ طوسی هست و متن ها با هم یک یهست الا اینکه سند مرحوم کلینی ضعیف هست.آی ا مرحوم کلینی حواسشان پرت بوده سات که اون حدیث با اون سند معتبر در کتاب حسین بن سعید هست. بگوییم کتاب حسین د راختیار مرحوم کلین ینبوده است و بعدش ذیل را از کتاب حسین بن سعید آورده اند و متن مفصل را از حسین بن سعید نیاورده اند و با نسد ضعیف آورده اند. ظاهرا مرحوم کلینی مختصر را دیده اند رد باب خودش... و آن تقطیع شده بوده است.یعنی در دو باب حسین بوده است. ومرحوم کلینی موقع نقل در این قسمت متن تقطیع شده را دیده اند. و لذا متن مفصل را از حامورانی آورده اند.این احتما لدارد ولی من فکر میکنم که در متن مرحوم شیخ طوسی کسب الحجام دارد ولی در متن مرحوم کلینی کسب الحجام اذا شارط.اون وقت مرحوم کلینب ه این دلیل متن حسین بن سعید را نیاورده اند... اگ رراست باشد مرحوم کلینی به خاطر اینکه در متن حسین بن سعید اذا شارط نیست و لذا متن بهتر را ترجیح داده اند ولو طریق ضعیف هست.میخواسته اند متن را عوض نکنند.نظر خودشان را آورده اند.

در روایات عامه اذا شارط نیتس. در بحث مطلق و مقید عرض کرده ای که بیان آقایان در اصول این هست که این تقیید و تخصیص نیست... عرض کرده ایم که بعضی از اقسام تقیید و تخصیصی در حقیقت تقیید و تخصیصی نیست...حدیث المؤمنون عند شروطهم را غالب عامه قبول ندارند. اینی که در اینجا هست در حقیقت یک نوع تفسیری از حضرت هست. شروط التزامات شخصی هست. شروط التزامات شخصی هست. هیچ کسی در هیج قرار دادی نمیتواند شرطی را بگوید که  قانون را تخصیص بزند. حضرت هم سنت را ثابت میکنند و هم تفسیر میکنند تا مشلک عامه پیش نیاید که بگویند این مقید قانون میشود. تمام قرار داد های شخصی مقید میشوند به قرار داد نظام. کذا الا اذا کان شرطا احل حراما... کسب هم قرار دادی هست..اذا شارط... کسب الحجام درش شرط خوابیده است. پس مرحوم کلینی دنبال این بوده اند که این را متن حدیث قرا ردهند و خودشان هم تصرف نکنند ولو به قیمت ضعف سند...این حدیث مصدرش برقی هست و کتب برقی در قم عنوان داشته اند...مرحوم کلینی متن مفصل را... اگر این باشد نشان میدهد چه قد رمرحوم کلینی دقیق بوده اند. ولی ذیلش را مرحوم کلینی از کتاب حسین بن سعید نقل کرده اند ولی متن کامل را از برقی.یا از میراثهایش.)

ارسال سوال