فهرست سخنرانی‌ها آخرین دروس دروس تصادفی دروس پربازدید

خارج فقه - مکاسب » مکاسب 91-1390 » خارج فقه 91-1390 (94)

دروس خارج فقه کتاب مکاسب سال 91-1390 شمسی حضرت آیت الله استاد سید أحمد مددی

خارج فقه-1390-94

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

و الحمد لله رب العالمين و صلی الله علی محمد و آله الطيبين الطاهرين المعصومين و اللعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعين اللهم وفقنا و جميع المشتغلين و ارحمنا برحمتک يا ارحم الراحمين.

عرض شد که بحث در باب حرمت رشوه بود به اين مناسبت چندتا عنوان ديگه هم توسط شيخ و بقيه اصحاب مطرح شد يکی از آن عناوينی که مطرح شده اجرت بود و عناوين ديگری که متعرض شديم عرض شد که اين مسأله را برای اين که دنبال ريشه­های تاريخی بگرديم اولاً متعرض روايات شديم که حالا چند بقيه روايات را انشاء الله امروز بعد خواندن عبارت­ها عرض می­کنم که چه موجوده و بعد ببينيم که نهايتاً در فقه چه کار بايد کرد؟ عرض کرديم در کتب اهل سنت اين مسأله رزق و اجرت قاضی مطرح شده من جمله اين کتاب المغنی ابن قدامه جلد يازده از اين چاپی که من دارم چاپ­هاش فرق می­کنه صفحه 376 تا به اصطلاح 378 ايشان می­فرمايد و يجوز للقاضی اخذ الرزق و رخص فيه الشريح من عرض کردم برای اين که در تحليل­های حتی فقهی خيلی موفق باشين آن سير تاريخی را نگاه کنيد اقوال را خيلی می­تونه نکات خاصی را برای شما روشن بکنه اين تشبيهه من هميشه عرض کردم مثل اين که شما توی يک بيابانی ببينيد مثل جوب آبی يک آبی را می­بينيد شما پی­گيری می­کنيد مثلاً ممکنه ده کيلومتر برين بعد می­بينين قطع شد يا مثلاً يک جور ديگه آن وقت وجود داره يا به موازات او در سر پنج کيلومتر يک جوب ديگه پيدا می­شه باز آبی پيدا می­شه پی­گيری می­کنيد ما راجع به فقه هم همين طوره می­تونيد با اين پیگيری­ها فرض کنيد به اين که در فتاوای ما آمده که اخذ اجرت برای قاضی  بعضی از فقهاء ما اگر احتياج داشته باشه بگيره، يا اگر متعين باشه قضاء بر او نگيره يعنی فقط تنها او مجتهد باشد، اگر متعينه، خب فرض کنيد مطلب در کتاب مثل علامه که قرن هشتمه آمده ما اين را پی­گيری که بکنيم می­رسيم به قرن پنجم شيخ طوسی در مبسوط می­بينيم اولين کسی که در شيعه اين مطلب را مطرح کرده شيخ طوسی در مبسوطه، از قرن پنجم که می­ريم جلو ديگه نمی­بينيم يعنی اين سه قرن بود آن وقت گاه گاهی هم اين طوری می­شه بعد هم که مياييم باز نمی­بينيم مثلاً همين که حاجت باشه يا نه؟ فرض کنيم مياييم تو کتاب­های مثل مصباح الفقاهه استاد يا همين مبانی تکميلة ايشان هم تفصيل قائل نيست می­گه يا جايز است يا جايز نيست؟ اخذ اجرت جايز است يا نيست؟ اين تفاصيل اين ريشه تاريخی را پيدا کردن خيلی مؤثره يعنی خواهی نخواهی وقتی يک حکمی مبدأش معين شد منتهاش معين شد کيفيت تلقی اصحاب باش معين شد خيلی راحت می­شه نتيجه­گيری کرد حالا فرض کنيد ما مياييم نگاه می­کنيم اين مسأله حاجت چون اين دو قيد زده شده يکی حاجت يکی تعيين قضاء اين مسأله حاجت تو کلمات علامه آمده و اين ريشه­اش را در مبسوط شيخ می­بينيم قبل از مبسوط شيخ يعنی قرن پنجم، می­آييم اين طرف ديگه تو کلمات فقهاء هم نمی­بينيم مي­آييم جلوتر روی مبانی شيعه خودمان توی روايات اهل بيت هم نمی­بينيم يک کمی که مي­آييم جلوتر تو کلمات فقهای اهل سنت می­بينيم تو فقهای اهل سنت هم که می­بينيم يک کم می­ريم جلوتر تو تابعين هم نمی­بينيم تو صحابه هم نمی­بينيم اين خيلی سير مسأله را که نگاه می­کنيم خود به خود ديگه برای ما نتيجه­گيرش روشن می­شه اين معلوم می­شه که يک مسأله­ی بوده عده­ی از اهل سنت روی قواعد فقهی گفتند ريشه روائی هم نداره اين بعدها در کتاب مبسوط شيخ که اصل مطلب را از کتب اهل سنت گرفته آمده بعدی­ها هم به خاطر احترام شيخ و مکانت و جلالت شيخ او را متعرض، ببين چقدر تاريخش روشن شد خيلی يک تاريخی روشنی و خواهی نخواهی ما در اين جور جاها با انقطاع­های رو به رو هستيم بين شيخ و بين فرض کنيم عهد روايات، فتاوای فقهاء انقطاعه تو عهد روايات انقطاع داريم می­آييم تو عهد رسول الله تو عهد صحابه انقطاع داريم خود اين نحوه بر خورد با تاريخ احکام و تاريخ خيلی روشن برای ما نتيجه­گيری را روشن می­کنه خيلی واضح می­کنه، و معلوم می­شه اين­ها از تأثير انفاس قدسيه شيخ در مبسوط بوده شيخ که يک مطلبی را در مبسوط آورده اصحاب بعدی ما به او به ديده خاصی نگاه کردند تا جايي که حتی من عرض کردم کراراً عرض کردم اين شهرت فتوايي را که آقايان حجت می­دانند ما نکته­اش را يعنی در حقيقت نکته­اش اينه يک عده از فتاوی در مبسوط شيخ اين­ها در روايات نبوده خوب دقت بکنيد تو روايات نبوده شيخ تو مبسوط آورده بعد از مبسوط فقهای بعد از شيخ هم موافقت کرده آن وقت نتيجه­اش چه شده؟ يک شهرتی درست شده، آمدند گفتند همين شهرت حجته، خب اگر تصوير

41: 5

باشه می­دانيم شيخ هم تفريعات را از کتب اهل سنت گرفته رو قاعده تفريع کرده خب شيخ اين تفريعات را از روايات نگرفته رو قاعده، اگر بحث قاعده شد من بحث قاعده را هميشه بهش عرض می­کنم تبنی، يعنی اگر مرحوم شيخ کاری کرد که تبنی بود به اصطلاح معروف هم رجال و نحن رجال، اگر شيخ کاری کرد که تلقی بود يعنی شواهد نشان داد که اين­ها از اهل بيت به­شان رسيده به ما نرسيده قرائن پيش آن­ها بوده به آن­ها رسيده به ما نرسيده تلقی بود خب آنجا يک حساب ديگه برايش باز می­کنيم در تبنی هم رجال و نحن رجال، در تبنی نه به ديده احترام خاص چون آن­ها نزديک عصر بودند شواهد نشان بده، بلی آن يک حساب خاص خودش داره غير از مسأله تبنی اما اين مسائلی که الآن به شما عرض کردم، مثلاً بعد از علامه اين بحث مطرح شد چون علامه آمد در خود مختلف بعض جاها میگه لنا دليل ما اين است که هذا مشهور مشهور يعنی چه؟ يعنی اين در روايات نيامده شيخ در مبسوط آورده، بعد از شيخ هم فقهای بعدی غالباً از ايشان متابعت کردند اين شد مشهور لنا انه مشهور و لامعارض له فحجة ديگه از اين راه وارد می­شه اين بحث منشأ شد که در اصول ما اين بحث مطرح بشه که آيا شهرت فتوائی هم حجت هست يا نه؟ اساساً اين بحث که آيا شهرت فتوائی حجته اين از قرن هشتم و نهم به بعد درست شد اصلاً تو بحث فقهای قديم ما هم نبود، روشن شد اصلاً اين بحث سابقه هم نداره و خيلی هم برای ما نتيجه­گيری اش الآن ظاهر می­شه خب چه نکته­ی داره اين حجت باشه؟ شيخ در قرن پنجم فرموده تا قرن هشتم سه قرن اين فتوی بدونی که در روايت باشه طبق قاعده استخراج کردند تفريع کردند برای يک مطلبی گفتند خب ما مي­آييم تفريع می­کنيم قاعده می­شه، می­گيم اين تفريع درسته، اين چه نکته­ی داره حجيت داره؟ اين مثل همان جوب آبی است که عرض کردم دو کيلومتر می­ريم بعد می­بينيم منقطع شد اين از زمان فرض کنيم قرن هشتم تا قرن پنجم منقطع می­شه اين يک فتره­ی است در تاريخ شيعه که خيلی مؤثر بوده اين نکاتی است که بايد در نظر بگيرين.

5: 8

اهل سنت را هم خوب دقت کنيد مثلاً ايشان می­گه رخص فيه شريح اين جزو تابعينه که در کوفه بوده و ابن سيرين جزو تابعينه که در بصره بوده و الشافعی اين رتبه فقهاء است اين بعد از، مثلاً شافعی در رتبه امام موسی ابن جعفر و حضرت رضاست زمان ايشان و اکثر اهل العلم اصطلاح اهل علم را بيشتر کسانی می­برند که رو قواعد و رو اصول به اصطلاح محصلين، و روی عن عمر انه استعمل زيد ابن ثابت اينه خواندم دو مرتبه داريم تکرار می­کنيم علی القضاء و فرض له رزقاً پس معلوم شد قديم­ترين مصدری که در ميان کتب اهل سنت وجود داره به عمر بر میگرده به صحابه، انشاء الله روشن شد، برگشت به صحابه و رزق شريحاً فی کل شهر مأة درهم، و بعث الی الکوفه عمار، که ديگه نمی­خوانيم و عثمان ابن حنيف و ابن مسعود که ابن مسعود را قاضی بود برای ابن مسعود يک چهارم گوسفند برای عثمان هم يک چهارم و برای به اصطلاح عمار نصف گوسفند و کتب الی معاذ ابن جبل، پس يک سيره عملی از عمر هست، يک آيين نامه هم هست غير از اين که عمل می­کرده يک آئين نامه­ی هم داشته و کتب الی معاذ ابن جبل و ابی عبيده حين بعثهما الی الشام من ديگه اينه توضيح دادم نمی­خواهد تکرار بکنيم نمی­دانيم خود من هم واقعاً نمی­دانم ما داريم که اميرالمؤمنين به مالک اشتر حين بعثه الی المصر نوشتند آن­ها دارند ظاهراً آن­ها از ما جعل کردند دزدی کرده باشند، آن­ها دارند که عمر اين مطلب را به ابی عبيده و معاذ نوشت، انا انظر رجالاً من صالحی من قبلکم، در نامه مالک اشتر داره، و اختر افضل رعيتک فی نفسک خيلی عجيبه خيلی دوتا نامه شبيه هم اند آن را اميرالمؤمنين برای مالک اشتر به مصر فرستادند اين را اينجا نقل کردند، تستعملوهم علی القضاء و اوسعوا عليهم و ارزقوهم، اوسعوا عليهم در نامه اميرالمؤمنين اين طور امده و افسح له فی البذل مايزيح علته، آنجا اين طور آمده اين قدر بهش پول بده که نياز پيدا نکنه و تقل معه حاجته الی الناس اينجا هم داره وارزقوهم و اکسوهم من مال الله اين هم يک چيزی عجيبيه که تو نامه، هردو هم آئين نامه­ی است به اصطلاح و مقام عمل هم اينجا مثلاً گفتند که عمر شريح را قرار داد آنجا هم گفتند علی ابن ابی طالب شريح را قرار داد، اينجا هم گفتند رزق برايش قرار داد آنجا هم.

و قال ابوالخطاب خوب دقت بکنيد،

س: شايد از نظر عقلائی­اش بوده

ج: بلی عقلائش ما همينه می­خواهيم بگيم پس ببينيد از عهد صحابه چه به عنوان اجراء و چه به عنوان آئين نامه مطرح شده رزق قاضی خوب دقت کنيد اجرت مطرح نشده اجرت را اصطلاحاً گفتيم به اين معنی که طرفين به قاضی يک پولی بدهند که حکم بکنه نه به نفع يکی، بگن آقا می­گه آقا من ده هزار تومن می­گيرم فقيه هم هستم حکم الهی هم می­کنم خب پول می­گيرم، اين معنای واضح اجرته، يک معنای ديگه اجرت هم معنی شده و آن اين که خود سلطان اجرت بهش بده، يعنی آمدند مثل مرحوم صاحب وسائل فرق قائل شده يک دفعه ماهانه برايش قرار می­دهند اين اسمش می­شه رزق يک دفعه می­گه آقا شما هر پرونده­ی که آوردين ده هزار تومن بهت می­ديم ممکنه شش ماه يک پرونده نداره، اسم آنه گذاشته اجرت خوب دقت، البته ايشان گفته رزق من السلطان رزق من بيت المال اين را عده­ی هم اسمش را اجرت گذاشتند، روشن شد کلمه اجرت يعنی چه؟ يک اجرت آن مقدار واضحی که ما الآن داريم می­گيم پولی است که از طرفين گرفته می­شه رزق آن ماهانه است و برای منصب قضاوته ممکنه پوله می­گيره دو ماه هم حکمی هم نکرده اصلاً کسی مراجعه نکرده خوب دقت کردين رزق مال منصبه اجرت در مقابل بذل عمله، قدر متيقنش جای که اجرت بذل بکنند از طرفين اما عده­ی گفتند اجرت صدق می­کنه ولو خود سلطان بده به اين معنی لذا صاحب وسائل می­گه اين قسمش درست نيست صاحب وسائلش فتواش اينه اگر سلطان بهش بگه هر قضاوتی که کردی ده هزار تومن بهت می­ديم اين نمی­شه اما اگر برايش ماهانه قرار داد اشکال نداره، صاحب وسائل اين جور جمع کرده، يک رزق من السلطان رزق من السلطان را غير از رزق بيت المال گرفته، رزق من السلطان را مثل اجرت گرفته من توضيح کلمه، پس تا اينجا روشن شد که از عهد صحابه اين مطلب مطرح شده خوب دقت بفرماييد و جوازش آمده بحسب ظاهر معارضی هم نداشته اجرت هم مطرح نشده،

س: رزق من السلطان منظور از مال شخصی سلطانه؟

ج: ايشان فهميده صاحب وسائل اما بعيده ما گفتيم توضيح داديم صاحب وسائل اين جور فهميده اما بعيده و قال ابوالخطاب تا زمان شافعی من الآن ابوالخطاب از نظر تاريخی می­گم زمانش کيه؟ و قال ابوالخطاب يجوز له اخذ الرزق منها الحاجة ببينيد يک دفعه مثلاً ممکنه قرن سوم و چهارم باشه چون من دقيقاً نمی­دانم تا شافعی که اوائل قرن سومه و در نيمه دوم قرن دومه صحبت رزق و حاجت و اين­ها نيست فاما مع عدمها با عدم حاجت فعلی وجهين و قال احمد که در قرن سومه ايشان متوفای دويست و چهل و يکه، احمد ابن حنبل ما يعجبنی ان يأخذ علی القضاء اجراً البته در اين کتاب اجر و رزق را باهم آورده اما ما فکر می­کنيم فرق می­کنه اشتباه کرده مغنی يا مگر خودش نظرشان اين بود رزق ماهانه­ی است که از طرف بيت المال می­گيره اجر پولی است که از طرفين می­گيره و عرض کرديم کلمه ما يعجبنی سازگار با حرمت هم داره من پريروز توضيحاتش را ديروز گذشته­ی درس توضيحاتش را دادم و ان کان بقدر شغله مثل

27: 14

حتی اگر به اندازه کارش باشه اجر نگيره، مثلاً می­گه من دو ساعت کار می­کنم پرونده تنظيم می­کنم به ازاء اين دو ساعت مثلاً ده هزار تومن می­گيرم می­گه نه نمی­شه و کان ابن مسعود و الحسن پس اين قرن چندم بود آقا؟ سوم و کان ابن مسعود اين قرن اوله، و من عرض کردم کلام ابن مسعود در کوفه خيلی اثر داشته چون اصولاً اهل کوفه فقه­شان فقه ابن مسعوده اصطلاحاً در اصطلاح اهل سنت فقه اهل مدينه فقه عمر و عبدالله ابن عمره، اما مثلاً فقه اهل مکه فقه ابن جريد و عطائه، و ابن عباس

8: 15

فقه اهل کوفه ابن مسعود و علی ابن ابی طالب، فقه مثل ليثه، و هلم جراً فقه شام اوزاعی ابن جريش فقه مکه است حالا وارد آن بحث و کان ابن مسعود اين جزو صحابه است در قرن اول، و الحسن آن حسن بصری است که جزو اهل بصره است ايشان متوفای 110 است اينه هم بايد جزو همان قرن اول حسابش کرد، يکرهان الاجر علی القضاء پس قبل از احمد ابن حنبل ابن مسعود مطرح کرده در ميان مصادر اهل سنت البته چون ايشان بعد از رزق آورده احتمالاً اجر را به معنای رزق گرفته اما اگر ما باشيم اجر را به معنای رزق نمی­گيريم، پس از عهد صحابه اين طور شد عهد صحابه از عمر و علی ابن ابی طالب نقل شده رزق و از ابن مسعود نقل شده يکره، آن مشکل هم بعد برقرار است که اين يکره آيا به معنای حرمته يا به معنای کراهته؟

س: اجر معنای لغوی اين­جا نيست

ج: چرا ظاهراً اجر در مقابل، و کان مسروق مسروق جزو تابعينه اهل يمنه مال همان قرن اوله، عرض کرديم در مدينه آمده خيلی با عايشه وابسته بوده از او زياد نقل می­کنه و عبدالرحمن بن قاسم ابن عبدالرحمن عرض کردم ايشان برادر ام فروه که دائی امام صادق می­شه، قاسم ابن عبدالرحمن جزو فقهای سبعه مدينه است تو همان قرن اول و اوائل قرن دوم قاسم ابن عبدالرحمن ابن ابی بکير، اين ببخشيد آن قاسم ابن محمده، من اشتباه، اين قاسم عبدالرحمن غير از، اشتباه

53: 16

لايأخذان عليه اجراً و قالا لا نأخذ اجراً علی ان نعدل بين اثنين يعنی عدالت يک مفهوم بالای است ما برای عدالت پول نمی­گيريم اگر اين مطلب درست باشه اگر اين نقل درست باشه اشکال آن­ها در اخذ اجرت هم يک اشکال عقلی بوده خوب دقت بکنيد اين که می­گيم سير مطلب را پی­گيری بکنيد ادعای روايتی نکردند ادعای آيه­ی نکردند شبيه اين جور مرحوم استاد دارند اين طور که در کتاب مصباح الفقاهه آمده البته عرض کردم بعد برگشتند از اين مبنای مصباح الفقاهه ايشان نوشتند چون منصب قضاء ايشان نوشتند که من بعد توضيح می­ديم در فصل

40: 17

آن فصله ندارند اما آنی که موجز نوشتند نوشتند چون منصب قضاء جزو مناصب بسيار عالی است اخذ اجرت برای منصب يعنی مناسب با عظمت اين منصب مجانی باشه پول گرفته نشه، خيلی شبيه اين کلامی است که الآن اينجا دارند از مسروق و کان مسروق و عبدالرحمن ابن قاسم لايأخذان علیه اجراً و قالا لانأخذ اجراً علی ان نعدل بين اثنين عدالت اين قدر مفهوم والای است و بالای است و عالی است نمی­تونيم به ازاء عدالت پول بگيريم پول برای عدالت يعنی چه؟ ما به ازائی عدالت نمی­تونيم اين تا اينجا و معلوم شد کسانی که قائل هستند اين که اخذ اجر نمی­شه کرد تعبدی در اختيارشان نبوده يک فطری و وجدانی و اخلاقی را مد نظر گرفتند.

و قال اصحاب الشافعی تا اينجا معلوم شد که تا حدود قرن سوم و چهارم يا می­گفتند اجر درسته يا درست نيست حالا اين عبارت چون يکره است نمی­دانيم و اما رزق را اجازه می­دادند و تفصيلی آمد به مقدار حاجت و قال اصحاب الشافعی يعنی خود شافعی هم قائل نبودند کسانی که بعد از شافعی آمدند ان لم متعيناض جاز له اخذ الرزق عليه، و ان تعين لم يجوز الا مع الحاجة عرض کرديم قولی که در مسأله هست يجوز و لايجوزف رزق و اجر هردو، آن وقت در بين اين دوتا قول يجوز و لايجوز دو سه­تا تفصيل هست اگر محتاج باشي يجوز محتاج نباشی نه، اگر متعين باشه کسی ديگه­ی فقيه نباشه لايجوز اگر متعين نباشه می­گه خب برو به يک قاضی، فقيه ديگه من قضاوت می­کنم بين­تان پول می­گيرم يک آقای ديگه است، برين پيش آن لازم نيست پيش من بيايين من پول می­گيرم اگر متعين باشه لايجوز اگر متعين باشه، غير متعين باشه يجوز اين تفصيل دوم يک تفصيلی هم بين اين دوتا جمع کرده، يعنی اين طوری اگر تعين اگر متعين نبود جاز، اگر متعين هم شد اگر حاجت داشت جاز حاجت نشد لايجوز يک اين جوری تفصيل کردند، و عرض کردم اين تفصيل اين دوتا تفصيل مابين تعين و حاجت در مصادر اصحاب ما برای اولين بار تو مبسوط آمده معلوم شد در مصادر اهل سنت قرن سوم و چهارم به  بعد آمده در مصادر ما هم قرن پنجم به بعد آمده نه تو روايات ما اصل داره نه اقوال علمای قبل از شيخ اصل داره روشن شد و الآن هم بعدها مثلاً مثل مرحوم شيخ و اين­ها قائل هستند رزق جايز است اخذ اجرت مثلاً عده­ی گفتند جايز نيست عده­ی هم گفتند جايزه، آقای خويي هم عرض کردم توی مصباح الفقاهه می­گه جايز نيست اما تو مبانی تکميلة المنهاج می­فرماين جايزه، بلی و الصحيح جواز اخذ الرزق عليه بکل حال چه متعين باشه چه نباشه؟ چه حاجت باشه چه نباشه لان ابابکر لما ولی الخلافة فرض له الرزق کل يوم درهمين تقريباً سال تقريباً هفتصد درهم اما بيشترش هم نقل شده و لما ذکرناه من ان عمر رزق زيداً و شريحاً حالا زيد ابن ارقم حالا بهش می­گن

س: ثابته

ج: زيد ابن ثابت اما اين قاضی نبوده و ابن مسعود و امر بفرض الرزق و امر بفرض الرزق من ان تولی من القضات و لعل بالناس حاجتاً اليه و لو لم يجوز فرض الرزق لتعطل و ضاعت الحقوق حقوق از بين می­رفته، منطقش اصلاً چر؟ قوه قضائيه مشغول کار بشه، فاما الاستئجار فلايجوز خود صاحب مغنی نظرش به اينه که اجرت جايز نيست رزق جايزه پس معلوم شد بحث اجرت از زمان صحابه که نقل شده از صحابه در کوفه عبدالله ابن مسعود نقل شده،

س: تقديم اجرت

5: 22

فرق نمی­کنه، اجرت يعنی خودشان هم که دادند عيب نداره،

8: 22

شرط بکنه

ج: نه فرق نمی­کنه قال عمر لاينبغی لقاضی المسلمين ان يأخذ علی القضاء اجراً اين هم متأسفانه عبارتی هم که از عمر نقل شده علی تقدير صحت نقل به عنوان لاينبغی که عرض کردم لاينبغی ممکن است به عنوان کراهت باشه و به عنوان حرمت باشه اين هم جزو عجايبه اين هم جزو عجايبه، يعنی واقعاً ماها واقعاً متحيريم، يعنی خود من واقعاً متحيريم آن نامه­ی را که نوشته به ابوعبيده و معاذ به شام شبيه آن از اميرالمؤمنينه، لاينبغی ان يأخذ علی القضاء اجراً عين اين تو کتابی البته الآن پيش ما نرسيده اما تو کتاب دعائم الاسلام عن علی، و کره ان يأخذ علی القضاء اجراً خيلی عجيبه يعنی سنی­ها هم آنجا کره داره و در کتاب دعائم الاسلام آمده خوب دقت کردين خيلی عجيبه عين عبارته باز سنی­ها از عمر نقل کرده، اين هم جزو عجايب کاره من نمی­فهمم چه بوده قصه­ی توی قصه­ چه بوده من پريروز عرض کردم اگر آقايون مايل باشند چون اين پسرک من می­گفت من پيدا نکردم من کتاب الغارات را فردا بيارم در جلد غارات تصريح می­کنه که نامه­ی اميرالمؤمنين به معاويه نوشت، معاويه خيلی خوشش آمد گفت ان هذا علم کبير کثير و اين را اگر مردم شام ببينند اين­ها افتتنوا بعلی ابن ابی طالب، می­گن که علی ابن ابی مطالب

52: 23

خودماست بعد معاويه گفت بيايين به مردم بگين اين­ها عمر و ابی بکره مال علی ابن ابی طالب نيست اين تو خزانه­ی بوده مال ابی بکر و عمر علی ابن ابی طالب الآن اينه ورداشته پخش کرده علی ای حال اين مطلب تو غارات هست سندش هم مرسله توش انقطاع سند داره گير داره سند واضحی نداره نمی­خواهم بگم سندش درسته اشتباه نشه، ليکن عجيب الآن شما دقت کردين يک نامه اميرالمؤمنين نوشته يک نامه هم شبيه آن را به عمر نسبت داده، يک کلام اميرالمؤمنين داره شبيه آن کلام را فقط سر کلمه آنجا کره داره اينجا اگر لاينبغی داره، اين هم جزو عجايبه واقعاً انسان تحير پيدا می­کنه که چه دستی تو کار بوده که اين مثلاً مناقبی را يعنی الآن به استثنای ابن مسعود و اين کلام از اميرالمؤمنين ما قديم­ترين نوشتاری که از صحابه در مورد اجرت در قضاء توی کتاب اميرالمؤمنينه(ع) و قال عمر لاينبغی لقاضی مسلمين ان يأخذ علی القضاء اجراً و هذا مذهب الشافعی معلوم می­شه مسأله­ی اجرت رزق از زمان صحابه مطرح شده و انصافاً می­شه گفت ثابته، رزق از زمان صحابه نقله خيلی ثابت نيست اما از زمان تابعين شروع شده زمان فقهاء هم رسماً قائل داره مثل شافعی که قرن دومه و لانأخذ، بلی آقا؟

س: فايده رجالی اين حديث

20: 25

ج: مثل همه تقريباً،

س: نشان بده که آن تقدم داره

ج: به لحاظ زمانی که آن­ها تقدم داره اما خب شما می­دانيد عمر خيلی مرد فرهنگی نبوده اميرالمؤمنين بوده، و هذا مذهب الشافعی و لانعلم فيه خلافاً اين نشان می­ده که بعد از شافعی ديگه تدريجاً اجماعی شده و لانعلم فيه خلافاً رزق جايزه اجرت جايز نيست سر مسأله روشن شد و لان و ذلک لانه قربتاً يختص فاعله ان يکون فی اهل القربه، يا يختص فاعلُه بان يکون، يعنی بلی اين قربته مراد از قصد قربت يعنی عملی است که منفعتش يعنی انشاء الله خواهد آمد باذن الله تعالی نه به اين زودی بعدها انشاء الله اين­ها يک بحثی دارند همانجا که کلمه قربت را گفته يک بحثی دارند که من دو سه روزه اشاره می­کنم اين بحث قانونيه اصلاً وجوب به لحاظ قانونی با اخذ اجرت می­سازه يا نه؟ بحث، کار نداريم حالا به قضاوت و اين­ها، عده­ی قائل اند اصلاً طبيعت جوب با اخذ اجرت نمی­سازه طبيعت وجوب اين طوره حالا چراش را انشاء الله مثل اين يختص، می­گن به خاطر اين که اين فعل در اختيار فاعل نيست چون اين فعل در اختيار مالک می­شه، مولی می­شه آمر می­شه اگر در اختيار نبود چطور می­خواهد بفروشه، اخذ اجرته، اگر گفت پاشو در را باز کن مثلاً اين به برادرش می­گه آقا من در را باز می­کنم تو به من پول بده من در را باز می­کنم اين در باز کردن در اختيار، چون اصل اولی حرمت عمله، يعنی اصل اولی اينه، هر عمل مسلمان محترم است و حق داره مطالبه عوض بکنه، اين اصول اوله، اصل اولی حرمة العمل و جواز المطالبه بالعوض در مقابل عمل اين اصل اولی ليکن اگر وجوب آمد وجوب طبيعتش چيه؟ طبيعت وجوب اينه که ديگه اين عمل اين نيست خوب دقت کنيد، وقتی عمل اين نشد چطور مطالبه اجرت بکنه، اين در به اصطلاح در واجب.

يک بحث ديگه هست که در موارد قصد قربت اين که می­گه لان قربة يختص شبيه آن کلامه که می­گن موارد قربی زده می­شه چون می­گن اعمالی که قربی، طبيعتش اينه که از کسی ديگه انجام داده نمی­شه اصلاً قرب معناش همينه، مثلاً فرض کنيد زکات اگر زکات فقط قربه صرف بود کسی ديگه نمی­تونه زکات بده، چون در زکات ذمه هست به لحاظ ذمه، شما دين کس ديگه را نمی­تونيم بديد مثلاً اگر ما در باب کفارات قائل شديم که ذمه نداره در باب کفارات فقط تکليف صرفه کسی ديگه نمی­تونه کفاره شما را بده، الآن هم شايد بيشترين رأی خودم عقيده­ام هم همينه که کفاره شخص ديگه نمی­تونه بده البته يک قولی هم هست که می­تونه، چرا؟ چون آن نکته­اش اينه هر عملی که جنبه­ی قربی و يک نکته­ی برای شخص پيدا بکنه نمی تونه آن عمل را به کسی ديگه واگذار بکنه يختص فاعله اين عمل اختصاص به فاعل داره هر فرض کنيد شما می­خواهيد نماز ظهر بخوانيد نمی­تونيد بخوانيد از طرف ديگه چرا؟ چون قصد قربته و آن جز از خود فاعل متمشی نمی­شه اما اگر عملی فرض کن به شما گفتند آقا شما وظيفه دارين اين من باب مثال راه جاده را صاف بکنيد تميز کنيد خيابان را می­گن چون خيابان تمير کردن بنابر اين نظر قصد قربت درش نيست می­تونه يک کسی بياد بگه آقا من خيابانه تميز می­کنم پول می­گيرم چرا؟ چون اگر اين تميز نکرد کسی ديگه می­تونه انجام بده، اما اعمال قربی مختص به فاعلشه، فاشبه الصلاة شبيه صلاته، و لانه لايعمله الانسان کسی از طرف غيرش انجام نمی­ده و انما يقع انه، اين شبيه همان وجه اوله، فاشبه الصلاة و لانه عمل غير معلوم، چون اين هم يک شبهه ديگه مثلاً می­گه من قضاوت می­کنم صد هزار تومن ممکنه قضاوتش ساعت طول بکشه دو ساعت طول بکشه، ممکنه چند روز طول بکشه بگه ادله را نگاه بکنه پس اين عمل مضبوط نيست فان لم يکن للقاضی رزق فقال للخصمين لا اقضی بينکما حتی تجعلا رزقاً عليه جاز، حالا اين رزقاً ايشان تعبير کرده نمی­دانم مرادش اجرته، يعنی شايد مراد ايشان اين باشه بگه آقا من قاضی هستم ليکن شما مردم جمع بشين به من ماهانه بدين، سلطان نيست، ظاهراً اين طور باشه و يحتمل ان لايجوز، ظاهراً مرادش اين باشه، بلی آقا؟

س:

34: 30

ج: لااقضی بينکما رزقاً عليه، رزقاً عليه ظاهراً

س: حتی يجعلا نمی­گه، حتی تجعلا،

ج: خب می­دانم يعنی همين يعنی مراد اينه که بگه من آقا بين شما حکم می­کنم به شرطی که پول به من بدين، و اين مرادش اين باشه مرادش اين تجعلا يعنی خود مردم  رزق قرار بده اين راجع به عبارتی بود که اهل سنت داشتند خب تا اينجا آنی که ما الآن در اين مطالبی که تا اينجا از کتاب مغنی خوانديم اين کار به پيغمبر نسبت داده نشده به ابوبکر هم نسبت داده نشده از زمان عمر شروع شده و عرض کرديم سه­تا مطلب به عمر نسبت داده شده يکی نامه برای معاذ، يکی اين که قاضی معين کرده، يکی اين که گفته اجرت نگيرين يا کراهت داره يا کراهت، تمام اين سه مطلب هم پيش ما از اميرالمؤمنين نقل شده آن بحث اجرتش هم از ابن مسعود نقل شده اما با قطع نظر از اين شواهدی که اين­ها گفتند، اگر ما بخواهيم به شواهد کتابی مراجعه کنيم و به سنت قطعی رسول الله می­بينيم در خود قرآن کريم منصب قضاوت يکی از مناسب رسول الله است همچنانکه نبی هست رسول هست ولی هست يکی از مناسب رسول الله بحث لطيفی است اگر آقايون وقت کردند به نظرم چندتا کتاب را ديدم نخواندم تونستم استيفاء بکنم اصولاً اگر انسان جمع بکنه مجموع آياتی که تصوير سيمای رسول الله در قرآنه، خيلی لطيفه چون بعضيا حتی بعض از آيات قرآنی جنبه­ی به اصطلاح ما شاعرانه هم داره حالا غير از آياتی که می­گه انک علی خلق عظيم، يعنی تصويری را که قرآن از رسول الله حتی يک جاهای که جنبه­ی خيال پردازانه به اصطلاح امروز ما، و شاعرانه هم داره، توی اين قصه­ی اصحاب لوط را که خداوند نقل می­کنه يک دفعه خدا قسم می­خوره به جان رسول الله،

38: 32

يعنی به جان تو قسم، به رسول الله قسم اين نظيری در قرآن نيست که خداوند به جان او قسم خورده باشه منحصر در رسول الله است، ع

46: 32

انهم لفی سکرتهم يعمهون اينها در بد مستی گير کردند گمراه شدند در اين مستی که دنيا برای خود ايجاد کرده اگر غرضم اين مجموعه و داعياً الی الله و سراجاً منيراً و اين مجموع آيات کتابی که مجموع اوصاف رسول الله است به نظرم کتابی هم ديدم سيمای رسول الله در قرآن يا النبی فی القرآن به نظرم کتاب­های ديدم حالا نخواندم که آيا خيلی لطيفه اين مجموعه کارهای که برای رسول الله هست چه جنبه­های اخلاقی و چه جنبه­های شاعرانه به اصطلاح بنده و چه جنبه­های توصيفی رسول الله، و البته اين هست در خود قرآن باز برای حضرت موسی تعبيری به کار برده شده که برای هيچ پيغمبری و اصطنعتک للنفسی راجع به پيغمبر ما هم به کار اين وصطنعتک للنفسی من تو را برای خودم ساخته اين خاص به حضرت موسی است در هيچ يکی از پيغمبران ديگه هم نيامده علی ای حال حالا وارد اين بحث نشيم يکی از خصائص پيغمبر اکرم قطعاً قضاوته، بلکه همان طور که آن آقا گفت و بعد گفتيم مرحوم استاد معلوم می­شه که اين اصلاً خود قبول قضاوت يک منصب بسيار مهميه چون خداوند می­فرمايد و فلا و ربّک لايؤمنون خيلی عجيبه ايمان­شان کامل نمی­شه حتی يحکموک فيما شجر بينهم تا تو را به عنوان قاضی در تنازعات­شان قبول بکنه، حتی يحکموک اين البته آقای خويي نوشتند که آن روايتی که من

15: 34

که شريح امام فرمود لايجلس مجلس به نظر من از او بهتر استدلال کردند حالا آن علی ان

21: 34

بين اثنين بود از او بهتر استدلال کردن به اين آيه، فلا و ربک لايؤمنون خيلی عجيبه يعنی اگر قضاوت رسول الله را قبول نکنند کانما اصلاً ايمان نياوردند خيلی خيلی مقام بالايي است و ماکان للمؤمن و لا مؤمنه اذا قضی الله و رسوله امراً ان يکون، اگه بگيم اين قضاوت مراد احکام به اصطلاح ثانوی رسول الله نيست شامل قضاوت بين اثنين هم می­شه چون قضاوت بين اثنين در خدا که تصوير نمی­شه اذا قضی الله و رسوله احتمال داره به قرينه قضی الله مراد احکامی که جعل رسول الله باشه ليکن اگر کلمه قضی را به اطلاقش اخذ بکنيم شامل آن قضی هم بشه، ولايت هم که رسول الله و چيه؟ آيه مبارکه، امهاته چي؟

س: النبی اولی

ج: النبی اولی بالمؤمنين، غير از اطيعوا الله و رسوله، غرضم مجموعه­ی مقاماتی که در قرآن راجع به رسول  الله و تعابير و کلماتی که در قرآن راجع به رسول الله هست يکش تو مسأله قضاوته، اين يک، خود رسول الله هم نه رزق برايشان گرفتند نه اجر احتمال داره يکی از ريشه­های قرآنی هم همين باشه چون ديگه اين تصريح قرآنه قل لا اسئلکم عليه اجراً انما الکلام اين لا اسئلکم اجراً مال مجموعه شخصيت رسول الله است چون نبی هم هستند خاتم الانبياء هم هستند ولايت هم دارند خيلی مقامات دارند فقط قضاوت نيست ممکنه دقت بکنيد ممکنه فقهای اهل سنت از قرن بعدی يعنی بعد  از عهد صحابه بعدش هم به صحابه هم نسبت داده اين­ها در حقيقت آمدند يک استيناسی از قرآن هم کردند استناس قرآنش روشن شد بلی آقا؟

س:

15: 36

ج: که آقا؟ پيغمبر،

س:

18: 36

ج: خب از غنائم می­گرفتند نقل شده البته من اينه بعدها مراجعه کردم نديدم اما من خودم در يک کتابی اينه ديدم اگه آقايون جای ديدند مصدرش را به من بگند که در جنگ بدر جنگ­های ديگه نقل شده در جنگ بدر غنائم مسلمان­ها از مشرکين صد هزار درهم بود بيست هزار درهمش را به عنوان خمس برای رسول الله گذاشتند من اينه در يک مصدر تاريخی ديدم بعد هرچه گشتم پيداش نکردم اگه آقايون پيدا کردند به ما خبر بدن، اما مطمئنم جای ديدم خيلی وقت پيشه، شايد سی سال پيش بعدها هرچه گشتم پيداش نکردم، علی ای حال خب ممکن بود از اين­ها انفال بر داره به عنوان مقام قضاوت يک.

دو اين هم مسلمه که پيغمبر زمان خودشان قاضی فرستادند اولشان اميرالمؤمنين اين ديگه متفق عليه بين سنی و شيعه بعثنی قاضياً الی اليمن، دوبار اميرالمؤمنين را قاضی فرستاند بار دومش هم همين سال دهم هجری بود که اميرالمؤمنين از يمن آمد رفت به طرف مکه و در حجة الوداع شرکت کردند اميرالمؤمنين از مدينه با پيغمبر نرفتند از يمن آمدند و در حجة الوداع با رسول الله شرکت کردند اين بار دوم يمنه، حتی در روايت داره ما هم داريم سنی­ها هم دارند که اميرالمؤمنين فرمود من به رسول الله عرض کردم انی عرضنا حدث شاب حدث و لا علم لی بالقضاء حضرت فرمود اللهم فاقهه فی الدين و بعد من هرجا که می­رفتم کاملاً به حق حکم می­کردم و ما شککت فی قضاء ابداً در يک مقدار از قضاهای عجيب و غريبی که الآن به اسم قضاوت­های محير العقول اميرالمؤمنين است بعضياش هم مال يمنه، قصه يک شير هست که يک گودهای کنده بودند که اصطلاحاً می­شن مصادر ذوقيه به اصطلاح شيری تو آن گودال بوده، يک نفر می­خواست بيفته به دومی چسبيد دومی به سومی چسبيد، سومی به چهارمی چسبيد همه­شان چهارتا افتادند بعد حضرت فرمود برای اول يک ديه برای دومی نصف و برای سوم و دوم ديگه اين محل کلام در فقهای ما هست اين در کتاب محمد ابن قيس آمده فقهای ما هم مفصل راجع به او بحث کرده غرض يک مقدار از قضاوت اميرالمؤمنين هم مال همان ايام يمنه، تا اينجا روشنه ديگه می­خواهيم نقاط مبهمشه، توی اين مصدری که الآن خوانديم راجع به رزق اميرالمؤمنين چيزی ننوشته اما در هدايه مرقينانی داره از کتب اهل سنت ان رسول الله بعث علياً قاضياً و فرض له رزقا اين در هدايه مرقينانی داره اينجا هم مغنی نقل نکرده يعنی در کتاب­های مثل مغنی و اين­ها غالباً از عمر و بعد از صحابه نقل شده رزق نه از رسول الله عرض کردم در کتاب هدايه داره برای معاذ و برای علی ابن ابی طالب رزق قرار داد ليکن وضع روشنی نداره حديث­شان آقايون به مصادر اهل سنت مراجعه کنند و بعدی­ها هم که ديگه خوانديم برايتان و امر مقداری روشن شد و تقريباً می­شه گفت از قرن دوم به بعد فصل بين رزق و اجرت بود که اجرت جايز نيست رزق جايزه اين اجمال کلمات اهل سنت فردا هم روايات و کلمات قدمای خودمان را جمع و جور بکنيم و ببينيم به کجا می­رسيم اما معلوم شد مسأله حاجت و تعين در ريشه­های اصلی نبوده بحث حاجت، اين تفسير به حاجت و تعين قضاء اين بعدها فقهاء درست کردند، در ريشه­های اصلی چه در زمان رسول الله چه در زمان صحابه چه در تابعين اين نبوده، يک چيزی است که بعدها اضافه شده و صلی الله علی محمد و آله الطاهرين.

س: لا اسئلکم عليه اجراً در مورد همه پيامبرها بوده، شما

12: 40

ج: چون همه پيامبران معلوم نيست منصب قضاوت داشتند

س:

20: 40

آنها هم دارند

ج: آن نبوته معلوم نيست امامت باشه، و ولايت باشه آن مناصب معلوم نيست

س:

33: 40

فقط مال نبوت بوده

ج: شايد احتمال داره کل منصب، اصلاً ان المودة فی القربی هم،

س:

10: 41

ج: نسئل الله ان يصحح هذا الامر

7: 42

قال لکل شئ آفة و للعلم آفات، آفات و آفات،

س:

30: 42

ج: و هذا

س:

29: 43

ج:

لهذا البيت محل حاجة، اذا زائد عن حاجة کل شئ يحتاج الی مصالحه

س:

44

اصل المال ايضا من اموالکم

س:

55: 44

ج: اذا قوانين، مخالف مع الشرع صراحتاً و قوانين مخفيه،

س:

46

ج: هذا اجمالاً اذا صرح مطلب واضح

20: 46

س:

36: 46

ج: رأی شخصياً ممتنعاً

50: 46


 

در عباارت دیورز اهل علم داشت که مراد ممولا اصولی ها و اهل قواعد هست.اون مطلب ثانی را هم عرض کردم که ظاهرا برای ثانی جعلش کرده باشند.در این کتاب المغنی آمده است رزق و اجر را با هم آورده است ولی به نظر ما فرق دارد.ما یعجبنی را هم عرض کردم که سازگاری با حرمت دارد و شبیه تعبیر کراهت هست با توضیحاتی که عرض شده است.(فقه مکه فقه ابن جریج و عطاء هست و فقه شام فقه اوزاعی هست و فقه مدینه به اصطلاح عامه فقه ثانی و عبدالله پسرش هست و فقه کوفه فقه ابن سمعود < آقا امیرالمؤمنین سلام الله علیه و فقه مصر فقه لیث هست...مکه تا حدی از ابن عباس هم متأثر هست.)(اون عبدالرحمن دیروز ابن قاسم هست.)اشکال عده ای از عامه در مسأله شکل عقلی بوده است. شبیهش را استاد داشتند که چون منصب قضاء جزو مناصب عالی هست اخذ اجرت مناسب با عظمت این منصب نیست.جملات را خواندیم دیروز.شبیه ان نعدل بین اثنین که دیروز خواندیم. و عرض کردیم بعدها استاد برگشتند.ادامه عبارات این و رهست.

و قال اصحاب الشافعی (یعنی خود شافعی قائل نبوده است) ان لم یکن معینا جاز...و ان لم یکن متعیا لم یجز الا مع الحاجة....این یکی از تفصیلات هست.و الصحیح جواز اخذ الرزق مطلقا لان ابابکر لما ...کل یوم درهمین. سالی 700 درهم ولی بیشتر هم نقل شده است.....(خواندن ادامه عبارات که خلاصه اش اینکه زید و شریح هم بهشان داده اند)اما الاستعجار فلا یجوز...پس نظر او فرق بین رزق و اجر هست.

اقل عمر لا ینبغی لقاضی المسلمین ان یأخذ علی القضاء اجرا...این عبارت هم به عنوان لا ینبغی هست که با کراهت و حرمت میسازد.این هم جزو عجائب هست.واقعا متحیرم. اون نامه شبیهش را زا حضرت داریم و لا ینبغی را بعینه در کتاب دعائم از آقا امیرالمؤمنین سلام الله علیه داریم و کره ان یأخذ علی القضاء اجرا.خیلی عجیب هست. من نمیفهمم چه بوده است قصه.در جلد دوم غارات تصریح یمکند که نامه ای حضرت به معاویه نوشتند و معاویه گفت این نامه درش علم کثیری هست و اگر اهل شام این را بینند علاقه مند به حضرت یمشوند و لذا بیایید بگیویم که این در زانه ای مال ابوبکر و عمر بوده سات و حضرت پخش کرده است. سندش صاف نیست ولی این واقعیت تاریخی را میبینیم. آثارش را میبنییم.چه دستی در کار بوده است....

و هذا مذهب الشافعی.معلوم میشود مسأهل اجرت از صحابه بوده سات و ثابت هست ولی رزق مال بعدها هست و از صحابه خیلی ثابت نیست.و لا نعرف له خلافا که این نشان میدهد بعد شافعی تدریحا اجماعی شده سات. لا نعلم فیه خلافا که رزق جایز هست ولی اجرت نه. و ذلک لانه قربة یختص فاعله ... که مراد این هست که عملی هست که ... یک بحثی دارند... که یک بحث قانونی هست که وجوب به لحاظ قانونی با اجرت میسازد یا نه. عده ای هم گفته اند که قصد قربت هم با اخذ اجرت نمیسازد. این هم یک بحث دیگری هست.بعدش مثلا در کفارات اگر اون طو رکه ما اعتقاد داریم ذمه صرف باشد دیگر نمیشود دیگری این کار را انجام دهد... و از طرف آدم کفاره بدهد. شبیهش در اینجا هست که اعمال قربی باید از طرف صادر شود و لذا شبیه صلاة میشود ... و اشبه الصلاة لانه لایعمله الانسان...و انما یقع من نفسه... و لانه عملا غیر معلوم...این باز یک شبهه دیگر که قضاوتش ممکن هست چند روز طول بکشد و عمل مضبوطی نیست. فان ل یکن للقاضی رزق فقال للخصمین لا اقضی بینکا حتی تجعلانی رزقا علیّ جاز...و یحتمل ان لا یجوز.

با قطع نظر از این شواهد... با شواهد قرآنی در خود قرآن یکی از مناصب آقا رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم قضاء هست. جمع آیاتی که تصویر سیمای آقا رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم در قرآن... انصافا کار لطیفی هست. بعضی جاهاتعبیر نسبتا عاطفانه دارد... مثل مواردی که خداوند به جان ایشان خداوند حضرت قسم میخورد...انصافا کار لطیفی هست.

یکی از خصائص حضرت قطعا قضاوت هست. بلکه معلوم میشود که قبول قضاوت یک منصب مهمی هست...چون خداوند متعال میفرماید: *(فَلا وَ رَبِّكَ لا يُؤْمِنُونَ حَتَّى يُحَكِّمُوكَ فيما شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لا يَجِدُوا في‏ أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَيْتَ وَ يُسَلِّمُوا تَسْليما)*

خیلی تبعیر بلندی هست. خیلی مهم هست... یا مثلا آیه کریمه: *(وَ ما كانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لا مُؤْمِنَةٍ إِذا قَضَى اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْراً أَنْ يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَ مَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالاً مُبيناً )* به اینکه مراد قضاهای شخصی بین افراد هم باشد...خود حضرت هم نه رزق گرفتند و نه اجر. احتمال دارد یکی از ریشهای قرآن یهم همین باشد که *(ْ قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً )* انما الکلام در اینکه مال مجموعه شخصیت حضرت هست یا مقام قضاوت هم میشود.....و دوم اینکه  حضرت مسلما قضاتی منصوب کردند اولینش هم قد رمتیقن آقا امیرالمؤمنین سلام الله علیه در یمن...که حضرت برای حضرت دعا کردند که بعد شحضرت فرمودند لا شککت فی قضاء ابدا...قصه شیر و گودال هم مال یمن هست.4 نفر افتادند درش و مردند.

در مصدری که خواندیم راجع به رزق حضرت چیزی ننوشته است ولی در هدایه مرقینانی از عامه دارد.رسول الله بعث علیا قاضیا و فرض له رزقا....اینجا مغنی نقل نکرده است. در اینها از ثانی به بعد نقل کرده اند... لکن وضع روشنی ندارد حدیثشان... و بعدی ها هم که مقدرای روشن شد و از قرن دوم به بعد فصل بین رزق و اجرت بود.فردا هم روایات و کلمات علمای خودمان. ولی معلوم شد مسأله حاجت و تعین در ریشه های اصلی نبوه سات و بعدها فقهاء درست کردند.

(مقرر حقیر: توضیحات بعد کلاس...)

ارسال سوال